لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 چکیده: یکی از نکاتی که همه کسانی که با تاریخ فلسفه غرب به خصوص در یک قرن اخیر آشنایی دارند، دریافته اند، این است که در میان مکتب های فلسفی بسیار متعدد فرهنگ غرب دو مکتب فلسفی از همه مشهور تر و دارای آثار و نتایج گران تری بوده اند یکی از آنها مکتب پوزیتیوسیم با اثبات گرایی است و دیگری مکتب اگزیستانسیالیسم که موضوع مورد بحث این مقاله را تشکیل می دهد. اجمالا باید گفت که مکتب اگزسیت نسیایسم همان طور که به تفصیل اشاره خواهد شد یک مکتب فلسفی است که دارای آموزه های معین و مشخصی باشد، نیست و از این نظر بیشتر آن را به عنوان یک گرایش فلسفی می شناسند تا یک مکتب نظام مند فلسفی. واژه اگزیستانسیالیسم از ریشه لاتینی existentia به معنای وجود و هستی گرفته شده است. این مکتب که در قرن 19 در غرب پدید آمد هستی انسان را مرکز و غایت همه مسائل می داند و عقیده دارد که چون هر انسان وجود خاص خود را دارد با مفاهیم فلسفی و متا فیزیکی قابل تفسیر و توضیح نیست در میان فیلسوفات متعددی که به این فلسفه پرداخته اند به ذکر 2 نمونه از آنها خواهیم پرداخت که یکی سورن کی یر که گور نماینده اگزیست اگزیستانسیالیسم مذهبی است و دیگری ژان پل سارتر لامذهب که عمده بحث مقاله را در بر میگیرد. در ادامه نیز پس از پرداختن به فلسفه اگزیستانسیالیسم نظرات این مکتب را در مورد آموزش و پرورش و نیز خود آموزش و پرورش 2 اگزیستانسیالیسم بیان می شود. اگزیستانسیالیسم - existentialism اگر چه نشانه هایی از اگزیستانسیالیسم در آثار نویسندگان قرن نوزدهم مانند سورن کی یر که گو -soren kierkegaard (1813-1855)؛ فردریک نیچه -friedrich nietzsche (1844-1900) و فئودور داستایوسکی -fyodor dostoyevsky (1821-1881) دیده می شود، ولی این مکتب در قرن بیستم به ویژه در خلال جنگ جهانی دوم و بعد از آن به اوج شهرت خود رسید. از میان طرفداران برجسته اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم باید از فلاسفه آلمانی کارل یاسیرس -karl jaspers (1883-1963) و مارتین هیدگر -martin heidegger (1889-1976)، فیلسوف یهودی مارتین بوبر -martin buber (1878-1965)، فلاسفه فرانسوی گابریل مارسل -gabriel marcel (1889-1973) که دیدگاهی مسیحی اتخاذ کرد و ژان پل سارتر که لا مذهب بود یاد کرد. با توجه به این نکته که نویسندگان و فلاسفه مذکور گروه نامنجانس و غالبا متعارضی را تشکیل می دهند واضح است که اگزیستانسیالیسم بیش تر دیدگاه و گرایش فلسفی را تشکیل داده و می دهد تا مکتب فکری منظمی را اگزیستانسیایسم عنوان سهل و ساده ای بوده است که به مجموعه ای از عصیان های کاملا متفاوت علیه فلسفه های سنتی، به ویژه علیه تلاش هایی که برای 4 تشکیل نظام های فکری انتزاعی و منظم به عمل آمده داده شده است. ماهیتا اگزیستانسیالیسم مجموعه ای از اندیشه های فلسفی یک دست نیست، بلکه کسانی که به عنوان اگزیستانسیالیست شناخته شده اند، پرسشهای مشابهی را طرح کرده ولی در ارائه پاسخ دچار اشکال شده اند. برسبیل ارائه تعریفی مقدماتی از اگزیستانسیالیسم ، آن را می توان به عنوان نوعی اندیشه فلسفی تلقی کرد که بر یگانگی (بی بدیل بودن) و آزادی فرد در برابر گروه، جماعت یا جامعه توده وار تأکید می کند. افزون بر این، این مکتب بر این امر تکیه می کند که همه مردم در قبال معنی و مفهوم زندگی خود و ایجاد ماهیت یا تعریف هویت خویش مسئولیت کامل دارند. در خصوص اگزیستانسیالیسم که تنوع آرا خصیصه ممتاز آن است دو نفر از صاحبنظران این مکتب فکری یعّنی اگزیستانسیالیسم مذهبی سورن کی یر که گو و اگزیستانسیالیسم لا مذهب ژان پل سارتر را معرفی کرده سپس به آرای تربیتی اگزیستانسیالیسم خواهیم پرداخت. * سورن کی یر که گور1- نام این فیلسوف را کی یر که گار و یا کی یر که گارد نیز تلفظ کرده اند. (1813-1855) متفکر دانمارکی که در خانواده مذهبی به دنیا آمد. در خانه به طور جدی آموزش فلسفی دید. او در حالی که در دانشگاه کپنهاگ الهیات می خواند به مخالفت با هگل برخاست. کی یر که گور معتقد بود مه فقدان فرد گرایی و ماهیت نظام مند این فلسفه نمی تواند به فرد بگوید که چگونه زندگی کند یا چه کاری را انجام دهد. 5 کی یر که گارد که در جستجوی معنی حیات بود کشیشی سوتری شد و ازدواج کرد اما از این وضعیت خشنود نبود؟ را هم به زناشویی و هم به دین مکتبی شده از دست داد. از همسرش جدا شده و بقیه عمر و کارش را به چاپ آثارش به نام مستعار پرداخت. چند دهه بعد از مرگش به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم شهرت یافت. او معتقد بود که هیچ مقصد ذاتی در جهان وجود ندارد که بتوان آن را فهمید یا با برهان عقلانی وجودش را ثابت کرد. به علاوه خود را نمیتوان با بیان عقلانی اثبات کرد او احتجاج می کند که مسیحی حقی بر اثر جهش ایمان به خدا اعتقاد پیدا می کنند نه از راه استدلال های انتزاعی و حجت های کلامی. طبق گفته کی یر که گور تنها چیزی که فلسفه می تواند توضیح اش دهد، این است که ما افرادی منزوی هستیم و این که توانایی و اختیار انتخاب داریم. این اختیار در انتخاب کردن به اضطراب درونی ما دامن می زند و در نهایت به احساس انزوا و انفراد می رسد. از این رو او توصیه می کند که هر کدام از ما باید جهش ایمان را تجربه کنیم. یعنی تصمیم بگیریم که زندگی باید اتفاق بیفتد اگر چه نتوانیم اثباتش کنیم. اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) کی یر که گور بر فرد و چگونگی رسیدن فر به زندگی رضایت بخش تاکید می گذارد. او حقیقت عینی را بی ارزش می شمرد زیرا ادعا می کند که حقیقت ذهنی تنها حقیقتی است که به حساب می آید. گفته اصلی او از این قرار است:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 46 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
بسم الله الرحمن الرحیم حادثه غدیر و فلسفه آن آغاز سفر از مدينه تا غدير ابلاغ دو مسئله اساسی : حج، ولايت و خلافت دوازده امام عليهمالسلام . 120000 نفر در مکه در پنجم ذى الحجة . اميرالمؤمنين عليهالسلام در یمن. علی برنامه حج با رسيدن ايام حج، پيامبر صلىاللهعليهوآله به عرفات و مشعر و منى رفتند، و اعمال حج را با تمام واجبات و مستحبات آن به مردم آموختند . در منى پيامبر صلىاللهعليهوآله دو بار سخنرانى كردند، و زمينه را براى اعلام ولايت اميرالمؤمنين عليهالسلام آماده فرمودند . همچنين آنحضرت به امرخداوند، ودايع انبياء عليهمالسلام را به اميرالمؤمنين عليهالسلام تحويل دادند . علی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 26 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه ی آموزش فلسفه درس اول: مسیر تفکرفلسفی از آغاز تا عصر اسلامی نخستین مجموعه فلسفه در یونان قرن ششم قبل از میلاد از میان عقاید مذهبی -سوفیستها حقایق را تابع اندیشه می دانستند که اول شک گرایی است- فلسفه سقراط اولین باردرمقابل صوفیستها برای خود.......... فلسفه یونان با افلاطون وارسطو اوج گرفت با ظهور اسلام علم و حکمت در خاورمیانه آمد خلفا برای رونق بخشیدن به خلافت-علما کلام با انتقادات خود زمینه رشد فلسفه را موجب شدند. نخستین نظام فلسفه اسلامی توسط فارابی پی ریزی وابن سینا بارور شد. اما این فلسفه به وسیله غزالی و سهروردی نقد می شد. مهمترین نظام فلسفی توسط ملاصدرا بوجود آمد که جامع.........وآراءعرفا و.....بودکه حکمت متعالیه نام گرفت. درس دوم: از قرون وسطی تا قرن 18 میلادی مجموعه علومی که در مدارس وابسته به کلیسا در قرون وسطی تدریس می شد فلسفه اسکولاستیک نام گرفت . طرح مباحث عقلی برای توجیه عقاید کلیسا بود که خالی از تحریف نبود. انتخاب مباحث فلسفی به نظر ارباب کلیسا بستگی داشت . قرن 14 میلادی همراه با تحول , تحول فرهنگی عصر رنسانس (نوزایش) نام گرفت که به فروریختن پایه های فکری و عقیدتی و بحران دینی فلسفی و ایجاد روحیه شک گرایی . برای مبارزه کلیات , دین را از علم و عقل جدا کردند. در قرن 17 دکارت به بازسازی فلسفه پرداخت و وجود شک را به عنوان ...... و اقلیت ..... معرفی کرد. در اواخر همین قرن تجربه گرایی ظهور و به شک گرایی منتهی شد. در قرن 18 کانت فلسفه جدید بنا کرد که فقط علوم ریاضی و طبیعی قطعی و علمی هستند , متافیزیک و غیرتجربی , قابل حل علمی نیستند . درس سوم: در دو قرن اخیر بعد از کانت فلسفه رومانتیک با بیان شاعرانه , به تبیین هستی و پیدایش گر ..... و بهره گیری از مایه های عرفانی خداست ضعف فلسفه کانت را جبران کند. ایدکالیسم عینی : نظام علمی و معلولی را قبول نداشت بلکه روابط منطقی را در جهان حکمفرما می دانست بعنی ...... از وحدت به کثرت و از عام به خاص طی طریق دارند عامترین ایده هستی است (هگل و شلینک ) بودند که این سیر را (دیاللتیک) نامید , و آن را قانون کل برای پیدایش پدیده های ذهنی و عینی می پنداشت . پوزیتیویسم(اگوست کنت) مکتب تجربی افراطی برای اندیشه بشر سه مرحله ی اهی – فلسفی متافیزیک – علمی و تحققی قائل بود که هرچه علمی ...... پوچ و بی معناست .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 70 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 2 مقدمه: درد امروز بشر فقط مولود فقر صنعت و تكنولوژي نيست بلكه بيشتر نتيجه كمبود معنويت و اخلاق و فرهنگ است. انساني كه سالهاست بر كره ماه قدم نهاده هنوز يك بار در قلب مهتابي و كرانه باورهاي فطري خويش خيمه نزده است. انسان روزگار ما با ابزارهاي پيشرفته و پيچيده اوج كهكشان ها و اقيانوس ها را رصد ميكند ولي در ميان امواج متراكم ظلمت برخاسته از كردار و رفتار ظالمانه خويشتن خويش را گم كرده است. بشر هر روز كف درياها و دل آسمان ها را با ابزارهاي قوي مي بيند و درمينوردد اما براي يك ساعت به عمق روح پهناور خويش نپرداخته و از خويش بيگانه شده است. نياز انسان فقط خوراك و پوشاك و تفريح و مسائل مادي نيست، عطش اين روح ناآرام و ماجراجو در تشنگي آب و جستجوي غذا و گشت و گذار زمين و آسمان خلاصه نميشود. آدمي زاد قرن حاضر «حيات طيبه» را با رفاه و «توسعه اقتصادي و صنعتي» اشتباه گرفته و در پي اقتصاد و لذت و رفاه بدون توجه به فرهنگ و عقيده و اخلاق، دويدن در پي سراب را تكرار ميكند ولي هر چه بيشتر مي دود دورتر، خسته تر و مأيوس تر و ناكام تر مي گردد. در اين ظلمت آباد كه مدعيان هدايت انسان، وي را در ميان گرد و غبار كوير جهل و نفاق و فقر و بيداد، سرگردان كرده اند، تشخيص آب از سراب و راه از بيراهه بسيار دشوار است. در اين «حيرت آباد انديشه ها» نسل جوان چگونه راه را پيدا كند و صراط سعادت را از جاده هاي منتهي به سوي پرتگاه و گردنههاي دزدادن فضيلت، باز شناسد؟ معرفت درست و نادرست را با كدام ميزان بسنجد و اخلاق و ادب را در كدام مكتب بياموزد؟ بدون شك بسياري از مذاهب و فلسفه ها و برنامه ها و سياست هاي فرهنگي، اجتماعي با پوشش واژه هاي «بين المللي» و «آزادي» و «حقوق بشر» و «دموكراسي» شكارگاه شيطان است و دامگاه طاغوت و كوير خشك و خشن و تاريك زندگي جوانان. انديشمندان فرزانه بسان خورشيدي فروزان گستره هستي را روشني مي بخشند و از درياي بصيرت خويش جرعه هاي معرفت در كام دانش پژوهان مي ريزند. 1 2 مقدمه: درد امروز بشر فقط مولود فقر صنعت و تكنولوژي نيست بلكه بيشتر نتيجه كمبود معنويت و اخلاق و فرهنگ است. انساني كه سالهاست بر كره ماه قدم نهاده هنوز يك بار در قلب مهتابي و كرانه باورهاي فطري خويش خيمه نزده است. انسان روزگار ما با ابزارهاي پيشرفته و پيچيده اوج كهكشان ها و اقيانوس ها را رصد ميكند ولي در ميان امواج متراكم ظلمت برخاسته از كردار و رفتار ظالمانه خويشتن خويش را گم كرده است. بشر هر روز كف درياها و دل آسمان ها را با ابزارهاي قوي مي بيند و درمينوردد اما براي يك ساعت به عمق روح پهناور خويش نپرداخته و از خويش بيگانه شده است. نياز انسان فقط خوراك و پوشاك و تفريح و مسائل مادي نيست، عطش اين روح ناآرام و ماجراجو در تشنگي آب و جستجوي غذا و گشت و گذار زمين و آسمان خلاصه نميشود. آدمي زاد قرن حاضر «حيات طيبه» را با رفاه و «توسعه اقتصادي و صنعتي» اشتباه گرفته و در پي اقتصاد و لذت و رفاه بدون توجه به فرهنگ و عقيده و اخلاق، دويدن در پي سراب را تكرار ميكند ولي هر چه بيشتر مي دود دورتر، خسته تر و مأيوس تر و ناكام تر مي گردد. در اين ظلمت آباد كه مدعيان هدايت انسان، وي را در ميان گرد و غبار كوير جهل و نفاق و فقر و بيداد، سرگردان كرده اند، تشخيص آب از سراب و راه از بيراهه بسيار دشوار است. در اين «حيرت آباد انديشه ها» نسل جوان چگونه راه را پيدا كند و صراط سعادت را از جاده هاي منتهي به سوي پرتگاه و گردنههاي دزدادن فضيلت، باز شناسد؟ معرفت درست و نادرست را با كدام ميزان بسنجد و اخلاق و ادب را در كدام مكتب بياموزد؟ بدون شك بسياري از مذاهب و فلسفه ها و برنامه ها و سياست هاي فرهنگي، اجتماعي با پوشش واژه هاي «بين المللي» و «آزادي» و «حقوق بشر» و «دموكراسي» شكارگاه شيطان است و دامگاه طاغوت و كوير خشك و خشن و تاريك زندگي جوانان. انديشمندان فرزانه بسان خورشيدي فروزان گستره هستي را روشني مي بخشند و از درياي بصيرت خويش جرعه هاي معرفت در كام دانش پژوهان مي ريزند. 1 2 مقدمه: درد امروز بشر فقط مولود فقر صنعت و تكنولوژي نيست بلكه بيشتر نتيجه كمبود معنويت و اخلاق و فرهنگ است. انساني كه سالهاست بر كره ماه قدم نهاده هنوز يك بار در قلب مهتابي و كرانه باورهاي فطري خويش خيمه نزده است. انسان روزگار ما با ابزارهاي پيشرفته و پيچيده اوج كهكشان ها و اقيانوس ها را رصد ميكند ولي در ميان امواج متراكم ظلمت برخاسته از كردار و رفتار ظالمانه خويشتن خويش را گم كرده است. بشر هر روز كف درياها و دل آسمان ها را با ابزارهاي قوي مي بيند و درمينوردد اما براي يك ساعت به عمق روح پهناور خويش نپرداخته و از خويش بيگانه شده است. نياز انسان فقط خوراك و پوشاك و تفريح و مسائل مادي نيست، عطش اين روح ناآرام و ماجراجو در تشنگي آب و جستجوي غذا و گشت و گذار زمين و آسمان خلاصه نميشود. آدمي زاد قرن حاضر «حيات طيبه» را با رفاه و «توسعه اقتصادي و صنعتي» اشتباه گرفته و در پي اقتصاد و لذت و رفاه بدون توجه به فرهنگ و عقيده و اخلاق، دويدن در پي سراب را تكرار ميكند ولي هر چه بيشتر مي دود دورتر، خسته تر و مأيوس تر و ناكام تر مي گردد. در اين ظلمت آباد كه مدعيان هدايت انسان، وي را در ميان گرد و غبار كوير جهل و نفاق و فقر و بيداد، سرگردان كرده اند، تشخيص آب از سراب و راه از بيراهه بسيار دشوار است. در اين «حيرت آباد انديشه ها» نسل جوان چگونه راه را پيدا كند و صراط سعادت را از جاده هاي منتهي به سوي پرتگاه و گردنههاي دزدادن فضيلت، باز شناسد؟ معرفت درست و نادرست را با كدام ميزان بسنجد و اخلاق و ادب را در كدام مكتب بياموزد؟ بدون شك بسياري از مذاهب و فلسفه ها و برنامه ها و سياست هاي فرهنگي، اجتماعي با پوشش واژه هاي «بين المللي» و «آزادي» و «حقوق بشر» و «دموكراسي» شكارگاه شيطان است و دامگاه طاغوت و كوير خشك و خشن و تاريك زندگي جوانان. انديشمندان فرزانه بسان خورشيدي فروزان گستره هستي را روشني مي بخشند و از درياي بصيرت خويش جرعه هاي معرفت در كام دانش پژوهان مي ريزند. 1 2 مقدمه: درد امروز بشر فقط مولود فقر صنعت و تكنولوژي نيست بلكه بيشتر نتيجه كمبود معنويت و اخلاق و فرهنگ است. انساني كه سالهاست بر كره ماه قدم نهاده هنوز يك بار در قلب مهتابي و كرانه باورهاي فطري خويش خيمه نزده است. انسان روزگار ما با ابزارهاي پيشرفته و پيچيده اوج كهكشان ها و اقيانوس ها را رصد ميكند ولي در ميان امواج متراكم ظلمت برخاسته از كردار و رفتار ظالمانه خويشتن خويش را گم كرده است. بشر هر روز كف درياها و دل آسمان ها را با ابزارهاي قوي مي بيند و درمينوردد اما براي يك ساعت به عمق روح پهناور خويش نپرداخته و از خويش بيگانه شده است. نياز انسان فقط خوراك و پوشاك و تفريح و مسائل مادي نيست، عطش اين روح ناآرام و ماجراجو در تشنگي آب و جستجوي غذا و گشت و گذار زمين و آسمان خلاصه نميشود. آدمي زاد قرن حاضر «حيات طيبه» را با رفاه و «توسعه اقتصادي و صنعتي» اشتباه گرفته و در پي اقتصاد و لذت و رفاه بدون توجه به فرهنگ و عقيده و اخلاق، دويدن در پي سراب را تكرار ميكند ولي هر چه بيشتر مي دود دورتر، خسته تر و مأيوس تر و ناكام تر مي گردد. در اين ظلمت آباد كه مدعيان هدايت انسان، وي را در ميان گرد و غبار كوير جهل و نفاق و فقر و بيداد، سرگردان كرده اند، تشخيص آب از سراب و راه از بيراهه بسيار دشوار است. در اين «حيرت آباد انديشه ها» نسل جوان چگونه راه را پيدا كند و صراط سعادت را از جاده هاي منتهي به سوي پرتگاه و گردنههاي دزدادن فضيلت، باز شناسد؟ معرفت درست و نادرست را با كدام ميزان بسنجد و اخلاق و ادب را در كدام مكتب بياموزد؟ بدون شك بسياري از مذاهب و فلسفه ها و برنامه ها و سياست هاي فرهنگي، اجتماعي با پوشش واژه هاي «بين المللي» و «آزادي» و «حقوق بشر» و «دموكراسي» شكارگاه شيطان است و دامگاه طاغوت و كوير خشك و خشن و تاريك زندگي جوانان. انديشمندان فرزانه بسان خورشيدي فروزان گستره هستي را روشني مي بخشند و از درياي بصيرت خويش جرعه هاي معرفت در كام دانش پژوهان مي ريزند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
فلسفه آفرینش انسان از دیدگاه قرآن از جمله آیاتی كه فلسفه انسان و جن را بیان میكند آیهكریمه۵۶ از سورهذاریات میباشد كه میفرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛ جن و آدمی را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش كردن». از جمله آیاتی كه فلسفه انسان و جن را بیان میكند آیهكریمه۵۶ از سورهذاریات میباشد كه میفرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛ جن و آدمی را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش كردن». قرآن مجید كتاب زندگی و نسخهتكامل و سعادت آدمی است؛(۱) بنابراین به جا و ضروری است سؤالهای اساسی زندگی از دیدگاه قرآن بررسی و جواب داده شود. یكی از سؤالهای مهمی كه همواره برای انسان مطرح بوده و هست فلسفه آفرینش است كه یك سؤال ریشهدار و اساسی است و بشر همواره میخواسته بداند برای چه آفریده شده است و هدف از زندگی چیست؟ وقتی به قرآن مجید مراجعه میكنیم چند دسته از آیات پاسخ سؤال ما هستند كه به طور كلی به سه دسته میتوانیم تقسیم نماییم. الف) عبادت از جمله آیاتی كه فلسفه انسان و جن را بیان میكند آیهكریمه۵۶ از سورهذاریات میباشد كه میفرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛ جن و آدمی را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش كردن». این آیهمباركه به صراحت غرض از آفرینش را عبادت و پرستش حضرت حق جل و علا بیان میكند، و عبادت را علت منحصر خلقت جن و انس ذكر میكند؛ زیرا جمله در قالب استثناء بعد از نفی میباشد كه این ساختار در ادبیات عربی مفید حصر است و اختصاص را میرساند؛ یعنی علت آفر ینش جن و انس، فقط عبادت میباشد. عبادت چیست؟ «یعبدون» از ماده عبادت به معنی اطاعت است؛ در كتب لغت از جمله «قاموس» و «صحاح» عبادت به معنای طاعت معنا شده است؛ مصباح اللغه آن را به معنی خضوع و انقیاد گرفته است؛(۲) در كتاب شریف التحقیق فی كلمات القرآن المجید میخوانیم: اصل در مادهآن، نهایت تذلل در قبال مولا همراه با اطاعت میباشد؛(۳) بنابراین نتیجه میگیریم معنای عبادت، اظهار خضوع و ذلّت همراه با فرمانبرداری است. عبادت به عنوان فلسفه خلقت انسان برای تكامل و نزدیكی به خدای متعال كه كمال مطلق است میباشد؛ بنابراین عبادت راه و وسیله است. برای رسیدن به كمال نه اینكه هدف نهایی و غایهٔ الغایات باشد بلكه هدف مقدّمی است و چون راه نزدیك شدن به كمال مطلق فقط یكی است و آن ه مان خط مستقیم است لذا فرمود فقط برای عبادت خلق كردم(۴) و در سوره «یس» فرمود صراط مستقیم عبادت خداست؛(۵) راه فقط یكی است و آن هم طریق عبادت و بندگی خداست. ● غفلت اكثریت در سورهاعراف میفرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنس» سؤال میشود چرا اكثر جن و انس به جهنّم می روند؟ چرا اكثریت دنبال غرض اصلی نیستند؟ مگر نه این است كه خداجویی فطری بوده و دین مطابق فطرت آدمی است. كما اینكه میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون؛(۶) پس رو سوی دین حق كن در حالی كه ثابت و استوار بر آن هستی این سرشتی است كه خدا مردم را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهینیست این است آیین استوار ولی اكثر مردم نمیدانند جواب: حركت در مسیر كمال و غرض اصلی منوط به شناخت و تصدیق مطلوبیت آن است؛ امّا چون اكثریت كمال حقیقی را نمیشناسند و لذت رسیدن به آن را درك نمیكنند؛ لذا در صدد آن بر نمیآیند. هر چند یك امر فطری است؛ امّا نیاز به بیداری و توجّه دارد و در اكثر مردم نیازم ند راهنمایی و بیدار كردن است كما اینكه یكی از وظایف انبیاء الهی(ع) بیدار كردن فطرت آدمی است: «تا اینكه بخواهند عهد فطری او را ادا كنند و نعمت فراموش شده او را بیادشان آورند.»(۷) به قول حضرت امام(ره) گرچه نقشِ انسانی مفطور به توحید است امّا در اول و شروع زندگی با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نمو میكند و اگر انسان خود را تربیت نكند غرق در حیوانیت شده و هیچ یك از معارف الهیه در او بروز نمیكند و انوار فطری خاموش میشود.( ۸) بنابراین انس بیشتر با مادیات و اعتبارات انسان را از فطرت الهی خود غافل مینماید و اثر این غفلت راه جهنّم را میپیماید. حال ممكن است این سؤال مطرح شود كه چرا خدای متعال این غرایز حیوانی و مادی را در نهاد آدمی قرار داده است، بطوری كه اكثریت را از هدف اصلی باز داشته است؟ در جواب به این سؤال توجّه به دو نكته در مورد كمال انسان لازم میباشد؛ ۱) یكی اینكه ارزش كمال انسان به اختیاری بودن آن است و سرِّ این كه میتواند از ملائكه سبقت گیرد همین مختار بودن در طی مسیر كمال است و لازمهاختیار و انتخاب، وجود راهها، كششها و انگیزهها ی مختلف است و اگر آدمی فقط یك گرایش میداشت و آن هم كشش به سوی خدای متعال، دیگر نمیتوانست انتخابگر باشد و حال آنكه خصیصه و امتیاز اصلی انسان اختیار اوست؛ بنابراین ضرورت دارد تا كششهایی در جهت مخالف عبادت و بندگی هم در او باشد تا خود یك طرف را انتخاب ن موده و حركت نماید. ۲) نكته دوم: كمال انسان تدریجی و دارای مراحل است؛ یعنی در طول زمان به تدریج باید كسب نمود مرحله به مرحله پیش رفت و در همهمراحل از قدرت اختیار برخوردار است تا انتخاب و طی همه مراحل آزادانه و با اراده و خواست او باشد.(۹) با توجّه به این دو نكته راز وجود گرایشهای طبیعی و دنیایی در نهاد آدمی آشكار میگردد؛ زیرا فرض این است كه انسان انتخابگر باشد و لازمهآن وجود كششهای متفاوت است تا راهها متعدد گردد. همچنین رسیدن به كمال تدریجی در اثر گذشت زمان است؛ لذا اول انسان باید بتو اند در این دنیا چند صباحی روزگار بگذراند تا زمینه تكامل او فراهم گردد و زندگی دنیایی نیازمند اسباب، وسا یل و شرایط ویژهای است. غرایز و میلهای طبیعی انگیزههایی هستند برای تهیه و فراهم نمودن این اسباب و وسایل؛ لذا وجود آنها برای ادامهحیات ضروری است؛ و ب دون آنها حیاتی نخواهد بود تا انسان در سایه آن راه خود را انتخاب نماید. بعلاوه این میلها زمینهساز امتحان آدمی نیز میباشد. پس گرایشهای انسان را میتوان به دو شاخه كلی تقسیم نمود: ۱) یكی برای حفظ موجودیت و زندگی انسان در دنیا، ۲) دومی برای كسب كمال و طیِ مسیرِ اصلی. غایت اولی بقاء انسان در دنیا و غایت دومی رسیدن به كمال و رحمت بیكران الهی است. شاخهاول خود به خود به فعلیّت میرسد امّا قسم دوم نیازمند توجّه، تقویت و به فعلیت رساندن است. عدهای در اثر اشتغال زیاد به قسم اول، از قسم دوم غافل مانده و از كمال و رحمت محروم میگردند در نتیجه روانه جهنّم میشوند. ب) امتحان دستهدوم از آیات قرآنكریم فلسفه خلقت انسان را امتحان و ابتلاء بیان میفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِٔ أَیَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَآءِ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(۱۰) و او كسی است كه آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوره) آفرید و عرش(و حكومت) او بر آب قرار داشت تا (بخا طر اینكه) شما را بیازماید كه كدامیك از حیث عمل بهترین هستید». «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَوهَٔ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور؛(۱۱) كسی كه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید كه كدامین عمل بهتری دارید و او شكستناپذیر و بخشنده است». در این دو آیه علت آفرینش امتحان انسانها بیان شده است. حتی قرآنكریم نعمات و زیباییهای زمینی را هم بخاطر امتحان خلق فرموده است كما اینكه میفرماید: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَهًٔ لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا؛(۱۲) همانا ما هر آنچه بر روی زمین است آرایش و زینتی برای آن قرار دادیم تا انسانها را بیازماییم كه كدام یك بهترین عمل را دارند.»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 72 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 فلسفه حجاب بدون شك در عصر ما كه بعضي نام آن را عصر برهنگي و آزادي جنسي گذاردهاند و افراد غربزده، بيبندوباري زنان را جزئي از آزادي او ميدانند، سخن از حجاب گفتن براي اين دسته ناخوشايند و گاه افسانهاي است متعلق به زمانهاي گذشته. ولي مفاسد بيحساب و مشكلات و گرفتاريهاي روز افزون كه از اين آزاديها بيقيد و شرط به وجود آمده، سبب شده كه تدريجاً گوش شنوايي براي اين سخن پيدا شود. مسأله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براي بهرهكشي از طريق سمع و بصر و لمس – جز آميزش جنس- در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟ اسلام ميگويد كاميابيهاي جنسي، اعم از آميزش و لذّتگيري هاي سمعي و بصري و لمسي مخصوص به همسران است و غير از آن گناه و مايه آلودگي و ناپاكي جامعه ميباشد كه جمله « ذلك ازكي لهم » در آيه 30 سوره نور اشاره به ان است. فلسفه حجاب امر مكتوم و پنهاني نيست زيرا : 1- برهنگي زنان كه طبعاً پيامدهاي همچون آرايش و عشوهگري و امثال آن را به همراه دارد؛ مردان مخصوصاً جوانان را در يك حال تحريك دائم قرا ميدهد؛ تحريكي كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاي بيمارگونه عصبي و گاه سرچشمه امراض رواني ميگردد. مخصوصاً توجه به اين نكته كه غريزه جنسي نيرومندترين و ريشهدارترين غريزه آدمي است و در طول تايخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكي شده تا آنجا كه گفتهاند : « هيچ حادثه مهمي را پيدا نميكنيد مگر آنكه پاي زني در آن در ميان است. » آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگي به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازي با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانهاي است؟ 2- آمارهاي قطعي و مستند نشان ميدهد كه با افزايش برهنگي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي در دنيا به طور مداوم بالا رفته است، زيرا در 3 « بازار آزاد برهنگي » كه عملاً زنان به صورت كالاي مشتركي « لااقل در مرحله غير آميزشي جنسي » در آمدهاند قداست پيمان زناشويي مفهومي نمي تواند داشته باشد. 3- گسترش دامنه فحشاء و افزايش فرزندان نامشروع از دردناكترين پيامدهاي بيحجابي است و دلائل آن مخصوصاً در جوامع غربي كاملاً نمايان است. 4- مسأله «ابتذال زن» و « سقوط شخصيت او » در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است، هنگامي كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد طبيعي است روز به روز تقاضاي آرايش بيشتر و خودنمايي افزونتر از او دارد و هنگامي كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاقهاي انتظار و عاملي براي جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد، در چنين جامعهاي شخصيت زن تا سر حد يك عروسك يا يك كالاي بي ارزش سقوط ميكند و ارزشهاي والاي انساني او به كلي به دست فراموشي سپرده ميشود و تنها افتخار او جواني و زيبايي و خودنمايياش ميشود و به اين ترتيب مبدل به وسيلهاي خواهد شد براي اشباع هوسهاي سركش يك مشت آلوده فريبكار و انساننماهاي ديوصفت، در چنين جامعهاي چگونه يك زن مي تواند با ويژگيهاي اخلاقياش، علم و آگاهي و دانايياش جلوه كند و جايز مقام والايي گردد. چرا اسلام حجاب را بر زنان واجب كرده است؟ زيرا حجاب بهترين حافظ و حصاري است كه زن را از خطر بيگانه حفظ ميكند و زن بيحجاب همچون ميوه درختي است كه شاخه ان از ديوار باغ به بيرون آويزان است و هر رهگذري به سوي آن دست دراز ميكند يا مانند گلي است كه هر كس به چيدن آن تمايل دارد. پوشيده بودن زن در جامعه نه تنها موجب تقويت بنيان خانواده است بلكه سبب حفظ ارزش زن و جلوگيري از ابتذال و تباهي او نيز ميباشد. حجاب براي زنان مانند صدفي است كه گوهر وجودش را از گزند خطرها و آسيبها در برابر نامحرمان و بيگانگان مصونيّت بخشيده و بيمهاش مي نمايد و به جامعه خصوصاً جوانان، آرامش مي بخشد و مانع هر گونه گسترش فساد و گرايش به فحشا مي شود. 3 شخصيت و ارزش مقام زن در اسلام « ان المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات والخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات والذاكرين الله كثيراً و الذاكات اعدالله لهم مغفره و اجراً عظيماً. » هنگامي كه اسماء بنت عميس همسر جعفربن ابيطالب (ع) با شوهرش از حبشه بازگشت به ديدن همسران پيامبر (ص) آمد، يكي از نخستين سؤالاتي كه مطرح كرد اين بود ايا چيزي از آيات قران درباره زنان نازل شده است؟ انها در پاسخ گفتند : نه. اسماء به خدمت پيامبر (ص) آمد عرض كرد اي رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زيان است. پيامبر (ص) فرمود : چرا ؟ عرض كرد : به خاطر اينكه در اسلام و قران فضيلتي درباره آنها همانند مردان نيامده است. اينجا بود كه آيه نازل شد و به آنها اطمينان دادكه زن و مرد در پيشگاه خدا از نظر قرب و منزلت يكسان هستند. در اين آيه سخني جامع و پرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها بيان شده است و ضمن برشمردن ده وصف از اوصاف اعتقادي و اخلاقي و عملي آنان پاداش عظيم آنها در پايان آيه برشمرده است. مي گويد : « مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مومن و زنان مومنه». « ان المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات » اشاره به اين است كه اسلام همان اقرار به زبان است كه انسان را در صف مسلمين قرار ميدهد و مشمول احكام آنها ميكند ولي ايمان تصديق به قلب و دل است و اعمالي كه به دنبال آن مي آيد. و مرداني كه مطيع فرمان خدا هستند و زناني كه از فرمان حق اطاعت ميكنند. 4 «والقانتين و القانتات » سپس بر يكي ديگر از مهمترين صفات مومنان راستين يعني حفظ زبان پرداخته و ميگويد: « و مردان راستگو و زنان راستگو » « والصادقين و الصادقات » و از آنجا كه ريشه ايمان صبر و شكيبايي در مقابل مشكلات است و نقش آن در معنويات انسان همچون نقش « سري است در برابر «تن». پنجمين وصف آنها را اينگونه بازگو ميكند و مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا «و الصابرين و الصارات » از طرفي مي دانيم يكي از بدترين آفات اخلاقي كبر و غرور و حب جاه است و نقطه مقابل آن « خشوع ». لذا در ششمين توصيف مي فرمايد : و مردان با خشوع و زنان با خشوع « و الخاشعين و الخاشعات ». گذشته از حب جاه، حب مال نيز آفت بزرگي است و اسارت در چنگال ان اسارتي است دردناك و نقطه مقابل آن انفاق و كمك كردن به نيازمندان است لذا در هفتمين توصيف مي گويد : « و مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده » « و المتصدقين و المتصدقات ». سه چيز است كه اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسياري از شرور و آفات اخلاقي در امان است. زبان و شكم و شهوت جنسي. به قسمت اول در چهارمين توصيف اشاره شد اما به قسمت دوم و سوم در هشتمين و نهمين وصف مومنان راستين اشاره كرده مي گيد : « و مرداني كه روزه ميدارند و زناني كه روزه ميداند ». « و الصائمين و الصائمات » « و مرداني كه دامان خود را از آلودگي به بيعفتي حفظ ميكنند و زناني كه عفيف و پاكند. » « و الحافظين فروجهم و الحافظات »
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 0 فلسفه سجده در نماز شيطان که رانده گشت، به جز يک خطا نکرد خودرا براي سجده آدم،رضا نکرد شيطان هزار بار بهتر ز بي نماز اوسجده بر آدم اين بر خدا نکرد تاريخ سجده پس ازآ نکه خداوندآدم راآفريدبه فرشتگان دستورداد تا براي او سجده کنند. همه سجده کردند جزابليس وخداونداورا بخاطرهمين نافرماني ازدرگاه خود راند.اين ماجرا را قرآن بارها تکرارمي کند و مي دانيم که تکرارهاي قرآن بي دليل نيست.اي انساني که همه ي فرشتگان بخاطرتوبه سجده ا فتادند چرا تو در برابرخدا وند خا لق سجده نمي کني؟ اي انسان ابليس بخاطر ترک سجده ي تو رانده شد. آنوقت تو که سجده بر خداوند را ترک مي کني چه انتظاري داري؟ابليس که برتو سجده نکرد مي گفت من ازانسان برترم. آيا تو مي تواني بگويي من از خداوند برترم؟ تو که زماني هيچ بودي ووقت 1 0 ي هم به دنيا آمدي سراسر وجودت را ضعف و عجز فراگرفته بود ودرنهايت هم عاجزانه ازدنيا مي روي چگونه دربرابرآفريدگارهستي تکبرمي کني؟به هرحال اولين فرمان خداوند پس از خلقت بشر فرمان سجده بود. سجده هماهنگي با فرشتگان الهي است. علي(ع) مي فرمايد: هيچ طبقه اي از طبقات آسمان نيست مگرآنکه گروهي از فرشتگان درحال سجده اند. سجده عالي ترين درجه ي عبوديت وبندگي است زيرا انسان بالاترين نقطه ي بدن خود يعني پيشاني را برخاک مي سايد واظهار ذلت و عجز به درگاه عزيزقادرمي برد. سجده عالي ترين مقام براي والاترين مردان و زنان عالم است. لذا خداوند پيامبرش را مامور به سجده مي کند نه فقط درروز که به هنگام شب "ومن الليل فاسجدله وسبه ليلا طويلا" وخطاب به حضرت مريم آ ن زن پاک وعابدمي فرمايد:"يا مريم اقنتي لربک واسجدي" سجده که به دنبال رکوع مي آيدمرحله اي کامل تر وبالاترازآنست ونمازگذاررابه اوج خضوع مي رساند سجده مايه ي مباهات خداوند برفرشتگان است ولذا عنايت الهي رابدنبا ل دارد تا آنجا که در هرسجده يکي ازگناها ن انسان محو وپاداشي براي او ثبت مي شود. حضرت علي(ع) مي فرمايد: اگر انسان بداند به هنگام سجده چه رحمتي ا ورا فرا گرفته است هرگز سرازسجده بر نمي دارد. پيامبر(ص) مي فرمايد: من درقيامت امت خودرا از آثار سجده که برپيشاني دارند مي شناسم وآن گوشه اززمين که برآن سجده شده است در قيامت گواه عبادت انسان ميگردد ودردنيا نيز ازآن نقطه نوري به آسمانها مي رود. درحديث مي خوانيم: دليل سجده سهوبراي هرکم وزيادي سهوويا کلام وقيام وقعودنابجا آن است که ابليس تورا گرفتارحواس پرتي کرد ودرنمازتوخللي ايجاد نمود پس توبعد ازنمازدوسجده بجاي آور تا بيني اوبه خاک ماليده شود وبداند هر لغزشي ايجادکندتو دوباره دربرابر خداوند به سجده مي افتي تفسير نما ز تا ليف آ يت الله محسن قرائتي . ذکرسجود " سبحان ربي الاعلي وبحمده " منزه ومقدس مي خوانم وپاک وپاکيزه دانم پروردگاربرتروفراترخودراازهرچه جنا ب متعال اورا نسزد وعزت وجلال را نشايد. وبحمده: درحالتي که مشغول ستايش ونيايش ا ويم که توفيق بخشيده است مراکه تنز 3 0 يهوتقديس اورا به جاي آورم. تا مدال حاصل نشده مکررتسبيح رابگويد مگرامام جماعت که سرسه نوبت ا قتصار(اکتفا) مي کند. درحديث نبوي وارد شده ا ست: نزديکترين وقت وحالي که بنده به خدا ست حا لت وفرصت سجوداست که حق تعالي درباره ي آ ن فرمود: " وسجد واقترب " يعني به سجده درآي ونزديک شو. وازامثا ل اين اخبار وغيرآن مستفاد مي شود که بهترين افعا ل نمازسجود است بنابراين طول کشيدن وفروماندن درآن به اخلاص آگاهي بس نيکوست. بزرگي گويد: رکوع دعوي بندگي است وسجدتين دوگواه است برآ ن. ديگري گويد: به قدرنسبتي توهستي حق تورا جلوه گر گردد. نمي بيني که دررکوع سبحان ربي العظيم گويي ودرسجود سبحان ربي الاعلي اگرتونباشي اوباشد ( هشت د ر بهشت ) ترجمه ا لصلوه تا ليف : ملا محسن فيض کاشاني . سپس ازديدن ادا شدن حق بندگي ترقي کني وبه شرف مقام قرب مي رسي. پس پروردگارت راازداشتن ا نبازبزرگ دا ن. گويا وقتي به قرب رسيدي انوارجمال احديت برتوجلوه کرد و هستي همه ي آفريدگان درپيش ا وفرو باشيد وتو پروردگارت راازا ين که براي کمال انبازي باشد بزرگ داشته وبراي عظمتش به سجده ا فتادي درحالي که ازهمه چيزروي گردانده وا ورا ازهمه نقا يص ضدکمال حتي شريک دروجود راستين تنزيه مي کني. گويا در همه هستي جزخدانمي بيني و هستي همه ممکنات همچون سراب کويراست که تشنه آ ن راآب مي پندارد ومي بيني که وجود عالم گويا وجودي خيالي است وهستي را ستين وعيني واقعي همان وجود آن والاست . بلکه اصلا جزبه او توجهي نمي کني. امام صادق (ع) درمصباح الشريعه فرمود: به خدا سوگند هيچگاه زيان نکرد آ ن که حقيقت سجده ها را ادا کرده – اگرچه درعمرش يکبا ر- باشد ورستگارنشد آن که درچنين حالي باپروردگارش خلوت کرد وچونان کساني که خود فريبند ازآنچه خدا وند براي ساجدان ازا نس به دست آمده وآسايش آينده آماده کرده غاقل وسرگرم شدهيچگاه ازخدا دورنمي شود آ ن که تقربش درسجده هارا به خوبي انجام داده وبراي آنکه بي ادبي کرده وبا دل بستن به ديگرا ن درحال سجده ي به اوبي احترامي کرده هيچگاه قربي به سوي اونخواهد بود پس سجده کن همچون سجده ي متواضعان براي خدا وند. سجده ي خاکساري که دانسته است اوازخاکي که مردم پايمالش مي کنندآفريده شده واز نطفه اي که هرکسي ازآن بيزارست ترکيب يافته ا ستوخداوند معناي سجده ها را سبب نزديکي به خود بادل و درون وروح قراردارد. پس آن که به اونزديک شد ازغ 3 0 يراودورمي شود. آيا نمي بيني که درظاهر(هم) هيا ت سجده ها جزباپوشيده شدن همه چيزوبازماندن چشم ا زهرآنچه چشم آن را مي بيند. درست نمي شود مساله باطن هم همين طورا ست آن که درنمازدلش به چيزي جزخدا بسته بود.ا وبه آ ن چيزنزديک ا زحقيقت آنچه خداوند درنمازش ازا وخوا سته دورا ست. که خدا فرمود: " ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه " خداوند براي هيچ انساني درسينه اش دودل نگذارده رسول خدا (ص) فرموده اند که خداي والا فرمود:به دل بنده ام آگاه نمي شوم ودرآن اخلاص خواهي درفرمانبري به خاطرخودم ورضايم را نمي يابم مگرا ين که ثبا تش وتدبيرش را به عهده مي گيرم وبه اونزديک مي شوم وهرکه درنمازش به غيرمن پردا خت اوازکساني است که خودش را به مسخره گرفته ونامش دردفترزيان کاران نوشته ا ست. اما سجده ازبرترين اعمال بدني ا ست وخدا وند آ ن را با نوراجا بت مي کند. چنان که ازحضرت صادق (ع) روايت شده ا ست که " نوررا درگريه وسجده يافتم " ونيزروا يت شده که سجده نزديک ترين حالت بنده به خداست. به ويژه هنگا مي که گرسنه وگريا ن باشد. وبراي آ ن درروايت ها فضايل بسياري ا ست. ازآن جمله اين که گروهي ازرسول خدا (ص) خواستندکه درپيشگاه پروردگاربهشت رابرايشا ن ضما نت کند. وحضرت فرمود: " به اين شرط که مرا با طولاني کردن سجده ها ياري کنيد " پاسخ دادند : بله . پس بهشت را برايشا ن ضمانت کردوديگرروايت شده که به حضرت صادق (ع) عرض شد: چرا خداوند ابراهيم را به دوستي گرفت؟ فرمود: به خاطر بسياري سجده اش برزمين . ونيزدرصحيح روا يت شده که بنده وقتي نمازگذاردسپس سجده شکرکردخداوندوالاپرده ي ميان بنده و فرشتگان راگشوده ومي فرمايد: اي فرشتگانم به بنده ام بنگريد. فريضه ا م را انجام داده وعهدم را به پايا ن رساند. سپس به جهت نعمتي که به ا و دادم سجده شکر کرد اي فرشتگان من به ا وچه بدهم؟ آ ن گاه فرشتگان مي گويند: پروردگاررارحمتت را.سپس پروردگاربلند ووالا مي فرمايد:سپس چه؟ وفرشتگان مي گويند: پروردگارا بهشتت را.آ نگاه خداوند بلند و والا مي فرمايد: ديگرچه؟وآنها مي گويند: به عهده گرفتن کارهايش را. وپروردگاربلند و والا مي فرمايد: سپس چه؟حضرت فرمود: چيزي ازخيرنمي ماند جزاين که فرشتگان آ ن را گفته با شند. آنگاه خداوند بلند و والا مي فرمايد: ديگرچه؟ وفرشتگان مي گويند: پروردگارا ديگرچيزي نمي دانيم . حضرت فرمود: آنگاه خداوند بلند و والا مي فرمايد: او را سپاس مي گويم چنان که ا ومرا سپاس گفت. وبه ا و رو مي کنم وچهره ام را نشانش مي دهم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 98 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 فلسفه قصاص : قصاص عبارت است از این که مجرم را به مانند جرمی که مرتکب شده، مجازات کنند. فلسفة قصاص از لحاظ فردی، رعایت حق فرد و احترام به خون و جان وی است و از لحاظ اجتماعی، تأمین امنیت اجتماع و حذف یک فرد مزاحم از محیط جامعه می باشد. قرآن کریم می فرماید: " ولکن فی القصاص حیاهْْ یا اولی الالباب؛ برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان خرد".(1) حضرت علی (ع) فرمود: " فرض الله الایمان تطهیراً من الشرک ... و القصاص حقنا للدّماء؛ خداوند ایمان را به خاطر پاک کردن دل از شرک و قصاص را برای حفاظت خون ها واجب و مقرّر فرمود".(2) قصاص، ضامن حیات و ادامة بقا می باشد، زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله برای رشد و تکامل اجتماع است. از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است. اصولاً حذف موجود خطرناک و مزاحم یک اصل عقلی است و نظام طب، کشاورزی ، دامداری و ... روی این اصل بنا شده است، زیرا می بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع می کنند، و یا به خاطر نمو گیاه، شاخه های مضر و مزاحم را می برند. در قصاص هم هدف عدالت خواهی و حمایت از خون بی گناهان و پیش گیری از تکرار ظلم و ستم و قطع کردن عضو مزاحم جامعه می باشد. قصاص آنچه به اینجا پیوند دارد... آزاد سازی یك جانبه اسیران صفین آگاهی از امور پنهان ابن ملجم امام حسین در قرآن - اسراء :33 دادخواهی ستمدیدگان از ستمکاران كشته ای كه سخن گفت معلی بن خنیس گ.مباحث فقهی حکم امام علی علیه السلام و حکم درباره مردی که پس از قصاص زنده مانده بود خطبه فدک تعزیر در فقه اسلامی ویژگیها و خصوصیات قانون نامه حمورابی هماهنگی بی 2 ن علم ودین در اندیشه امام خمینی محتوی و مطالب قرآن قصاص قنبر به علت تجاوز از حق کشته ای که سخن گفت پادشاه خاتون رفتار امام سجاد علیه السلام با زیردستان امام علی علیه السلام و حکم جنازه در خرابه امام علی علیه السلام و آزادسازی یک جانبه اسیران صفین شبهة تعارض عقل و دین مسؤولیت در زمان غیبت امام زمان امام کاظم علیه السلام و شکستن ابهت هارون در حج سیمای قیامت در قرآن فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > مباحث فقهی (cached) قصاص اصطلاحی فقهی و به معنای مجازات مجرم، به تناسب جرم، است. بشر در زمانهای قدیم برای مجازات مجرمان حدی قائل نبود و ارتکاب جرم ناچیزی کافی بود تا در حق مجرم، مجازات نامحدودی اعمال شود. در شرایع الهی و ادیان آسمانی، قانون قصاص وضع شد که به موجب آن مجازات مجرم متناسب با جرم انجام شده مقرر گردید. اصل قانون قصاص موجب بازدارندگی از وقوع جرم میشود، چرا که اگر کسی بداند در مقابل هر جرمی که مرتکب شود، قصاص و مقابلهای به مثل خواهد داشت، از ارتکاب جرم دوری میکند. به همین دلیل قرآن کریم میفرماید:«ولکم فی القصاص حیره یا اولی الالباب» (ای صاحبان خرد قصاص برای شما موجب حیات و زندگی است.) قصاص در قرآن کریم 3 در قرآن کریم دو دسته از آیات وجود دارد که بر اصل قصاص دلالت مىکنند. دسته اوّل آیاتى است که به اصل مقابله به مثل به صورت کلّى دلالت دارند که یکى از مصادیق آن مقابله به مثل در امور کیفرى و جنایى است. این آیات عبارتاند از: و جزاء سیئة سیئة مثلُها... و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ماعلیهم من سبیلٍ؛(شوری؛ 40و41) جزاى هر بدى، بدى است همانند آن ... بر کسانى که پس از ستمى که بر آنها رفته باشد انتقام مىگیرند، ملامتى نیست. و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خیرٌ للصّابرین؛(نحل؛126) اگر عقوبت مىکنید، چنان عقوبت کنید که شما را عقو بت کردهاند. و اگر صبر کنید، صابران را صبر نیکوتر است. فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم؛(بقره؛194) پس هر کس بر شما تعدى کند به همان اندازه تعدىاش بر او تعدّى کنید. آن چه از مجموع این آیات و برداشت فقها و مفسرین به دست مىآید آن است که بدى را مىتوان با آن چه مانند آن است پاسخ داد و شخصى که مورد بدى قرار گرفته، مجاز است همانگونه که با او عمل شده است رفتار کند و در این صورت هیچ مسئولیّتى متوجه او نیست. یکى از روشنترین مصادیق اعتدا و بدى کردن در مورد دیگران، کشتن و ایراد ضرب و جرح است و به استناد این آیات مىتوان گفت، قصاص این جرایم توسط مجنى علیه یا اولیاى او مجاز و ممکن است. شیخ طوسى در ذیل آیه (جزاء سیئة سیئة مثلها) (شوری ؛ 42) مىگوید: احتمال دارد که مراد از این آیه همان حکم قصاص باشد که در سوره مائده آیه 48 آمده است، لذا مجنى علیه مىتواند با جانى همان کند که با او کرده است بدون زیادى. تشریع حکم قصاص حکم قصاص با نزول آیات زیر برای مسلمین محرز شد: 4 کتب علیکم القصاص فى القتلى الحّر بالحّر و العبد بالعبد و الانثى بالانثى، فمن عفى له من اخیه شىء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة، فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم(بقره؛178)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید درباره کشتگان، بر شما حق قصاص مقرر شدهاست: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن و هر کس که از جانب برادر دینىاش یعنى ولىّ مقتول، چیزى در حق قصاص به او گذشت شود، باید از گذشت ولىّ مقتول به طور پسندیده پیروى کند و با رعایت احسان، خونبها را به او بپردازد. این حکم تخفیف و رحمتى از پروردگار شماست، پس هر کس، بعد از آن از اندازه درگذرد، وى را عذابى دردناک است. شرایط قصاص در زیر به طور خلاصه شرایط قصاص آمده است: تساوى در موقعیت اجتماعى تساوى در جنسیّت تساوى در دین انتفاى رابطه پدر و فرزندى بلوغ قاتل عاقل بودن قاتل مست نبودن قاتل عدم فقدان اراده در اثر خواب، بىهوشى و نابینایى مهدورالدّم نبودن مقتول
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 44 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
فلسفه قيام امام حسين (ع) فلسفه قيام امام حسين چه بود ؟ چرا امام حسين قيام كرد ؟ انگيزه قيام چه بود ؟ اما اينكه امام حسين چرا قيام كرد ؟ اين را سه جور مى توان تفسير كرد . يكى اينكه بگوئيم قيام امام حسين يك قيام عادى و معمولى بود و العياذ بالله براى هدف شخصى و منفعت شخصى بود . اين تفسير است كه نه يكنفر مسلمان به آن راضى مى شود و نه واقعيات تاريخ و مسلماتتاريخ آن را مى كند . تفسير دوم همان است كه در ذهن بسيارى از عوام الناس وارد شده كه امام حسين كشته شد و شهيد شد براى اينكه گناه امت بخشيده شود . شهادتآن حضرت به عنوان كفاره گناهان امتواقع شد , نظير همان عقيده اى كه مسيحيان درباره حضرت مسيح پيدا كردند كه عيسى به دار رفت براى اينكه فداى گناهان امت بشود . يعنى گناهان اثر دارد و در آخرت دامنگير انسان مى شود , امام حسين شهيد شد كه اثر گناهان را در قيامتخنثى كند و به مردم از اين جهت آزادى بدهد . در حقيقت مطابق اين عقيده بايد گفت امام حسين عليه السلام ديد كه يزيدها و ابن زيادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان كم است , خواست كارى بكند كه بر عده اينها افزوده شود , خواست مكتبى بسازد كه از اينها بعدا زيادتر پيدا شوند , مكتب يزيد سازى و ابن زياد سازى بگرد كرد . اين طرز فكر و اين طرز تفسير بسيار خطرناك است. براى بى اثر كردن قيام امام حسين و براى مبارزه با هدف امام حسين و براى بى اثر كردن و از بين بردن حكمت دستورهائى كه براى عزادارى امام حسين رسيده هيچ چيزى به اندازه اين طرز فكر و اين طرز تفسير مؤثر نيست . باور كنيد كه يكى از علل ( گفتم يكى از علل چون علل ديگر هم در كار هست كه جنبه قومى و نژادى دارد ) كه ما مردم ايران را اين مقدار در عمل لا قيد و لا ابالى كرده اين استكه فلسفه قيام امام حسين براى ما كج تفسير شده , طورى تفسير كرده اند كه نتيجه اش همين است كه مى بينيم . به قول جناب زيد بن على بن الحسين درباره مرجئه ( مرجئه طايفه اى بودند كه معتقد بودند ايمان و اعتقاد كافى است , عمل در سعادت انسان تأثير ندارد , اگر عقيده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد مى گذرد ) هؤلاء اطمعوا الفساق فى عفو الله يعنى اينها كارى كردند كه فساق در فسق خود به طمع عفو خدا جرى شدند . اين عقيده مرجئه بود در آنوقت . و در آنوقت عقيده شيعه در نقطه مقابل عقيده مرجئه بود , اما امروز شيعه همان را مى گويد كه در قديم مرجئه مى گفتند . عقيده شيعه همان بود كه نص قرآن است & الذين آمنوا و عملوا الصالحات & هم ايمان لازم است و هم عمل صالح . تفسير سوم اين است كه اوضاع و احوالى در جهان اسلام پيش آمده بود و به جائى رسيده بود كه امام حسين عليه السلام وظيفه خودش را اين مى دانستكه بايد قيام كند , حفظ اسلام را در قيام خود مى دانست . قيام او قيام در راه حق و حقيقت بود . اختلاف و نزاع او با خليفه وقت بر سر اين نبود كه تو نباشى و من باشم , آن كارى كه تو مى كنى نكن بگذارد من بكنم , اختلافى بود اصولى و اساسى . اگر كس ديگرى هم به جاى يزيد بود و همان روش و كارها را مى داشت باز امام حسين قيام مى كرد , خواه اينكه با شخص امام حسين خوشرفتارى مى كرد يا بد رفتارى . يزيد و اعوان و انصارش هم اگر امام حسين متعرض كارهاى آنها نمى شد و روى كارهاى آنها صحه مى گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسين بكنند , هر جا را مى خواست به او مى دادند , اگر مى گفت حكومتحجاز و يمن را به من بدهيد , حكومتعراق را به من بدهيد , حكومت خراسان را به من بدهيد مى دادند , اگر اختيار مطلق هم در حكومتها مى خواست و مى گفت به اختيار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم و مى فرستم و هر چه دلم خواست خرج مى كنم كسى متعرض من نشود , باز آنها حاضر بودند . جنگ حسين جنگ مسلكى و عقيده اى بود , پاى عقيده در كار بود , جنگ حق و باطل بود . در جنگ حق و باطل ديگر حسين از آن جهت كه شخص معين استتأثير ندارد . خود امام حسين با دو كلمه مطلب را تمام كرد . در يكى از خطبه هاى بين راه به اصحاب خودش مى فرمايد ( ظاهرا در وقتى است كه حر و اصحابش رسيده بودند و بنابراين همه را مخاطب قرار داد ) : | الا ترون ان الحق لا يعمل به , و الباطل لا يتناهى عنه , ليرغبالمؤمن فى لقاء الله محقا(1) | آيا نمى بينيد كه به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى شود , پس مؤمن در يك چنين اوضاعى بايد تن بدهد به شهادت در راه خدا . نفرمود ليرغب الامام وظيفه امام اين است در اين موقع آماده شهادت شود . نفرمود ليرغب الحسين وظيفه شخص حسين اينست كه آماده شهادت گردد . فرمود : | ليرغب المؤمن | وظيفه هر مؤمن در يك چنين اوضاع و احوالى اينست كه مرگ را بر زندگى ترجيح دهد . يك مسلمان از آن جهت كه مسلمان استهر وقتكه ببيند به حق رفتار نمى شود و جلو باطل گرفته نمى شود وظيفه اش اينستكه قيام كند و آماده شهادت گردد . اين سه جور تفسير : يكى آن تفسيرى كه يك دشمن حسين بايد تفسير بكند . يكى تفسيرى كه خود حسين تفسير كرده است كه قيام او در راه حق بود . يكى هم تفسيرى كه دوستان نادانش كردند و از تفسير دشمنانش خيلى خطرناكتر و گمراه كن تر و دورتر است از روح حسين بن على . جمله هايى است در نهج البلاغه و عين همين جمله ها در يكى از خطابه هاى حسين بن على ( ع ) هستكه آن خطابه در آن مجتمع معروفدر دوره ديكتاتورى و اختناق عجيب معاويه كه دو نفر اگر مى خواستند حديثى در فضيلت على ( ع ) نقل بكنند در صندوقخانه هم به زحمت جرئت مى كردند ايراد شده است حسين بن على ( ع ) از اجتماع حج در منى و عرفات استفاده فرمود , كبار صحاب را در آنجا جمع كرد و تصميم قيام اصلاح طلبانه خودش را اعلام كرد و همين جمله ها را كه از پدرش است , به آنها فرمود اين جمله ها يك كلياتى را براى همه هدفهاى اسلامى به طور كلى گذشته از اينكه هر زمانى خصوصياتى دارد كه زمان ديگر ندارد مشخص مى كند . آن جمله ها اينست : | اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شيىء من فضول الحطام | يعنى خداوندا ! تو خودت مى دانى كه حركتها , جنبشها , قيامها , اعتراضها , جنگيدنها و مبارزه هاى ما , رقابت در كسب قدرت نبود , براى تحصيل قدرت براى يك فرد نبود , به عنوان جاه طلبى نبود , براى جمع آورى مال و منال دنيا و براى زياده طلبى در مال و منال دنيا نبود و نيستپس هدف چيست؟ | ولكن لنرد المعالم من دينكو نظهر الاصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادكو تقام المعطله من حدودك| اين چهار جمله يك كادر كلى را مشخص مى كند مقدمتا بايد عرض بكنم كه امروز يكاصطلاحى رائج شده است كه اين اصطلاح نبايد ما را به اشتباه بيندازد امروز وقتى مى گويند اصلاح يعنى سامان دادنهاى آرام تدريجى غير بنيادى ولى وقتى كه مى خواهند بگويند تغييرات بنيادى مى گويند انقلاب آيا در اصطلاح اسلام هم وقتى مى گويند ( اصلاح ) مقصود همين است ؟ نه , در اصطلاح اسلامى وقتى گفته مى شود اصلاح , نقطه مقابل افساد است اعم از آنكه تدريجى و ظاهرى و به اصطلاح عرضى باشد يا بنيادى و جوهرى . مى گويد هدف ما اول اينست: | لنرد المعالم من دينك| سيد جمال مى گفت بازگشت به اسلام راستين كه در واقع ترجمه فارسى همين جمله است سنتهاى اسلامى هر كدام نشانه هاى راه سعادت است, معالم دين است, علامتهاى راه رستگارى است كه با اين علامتها بايد راه سعادت و تكامل را پيمود خدايا ! ما مى خواهيم اين نشانه ها را كه به زمين افتاده و رهروان , راه را پيدا نمى كنند , اسلام فراموش شده را باز گردانيم . | و نظهر الاصلاح فى بلادك | خيلى جمله عجيبى است! نظهر يعنى آشكار كنيم اصلاح نمايان و چشمگير , اصلاحى كه روشن باشد , در شهرهايت به عمل آوريم انقدر اين اصلاح اساسى باشد كهتشخيص آناحتياج به فكر و مطالعه نداشته باشد علائمش از در و ديوار پيداست , به عبارت ديگر سامان به زندگى مخلوقات تو دادن , شكمها را سير كردن , تن ها را پوشانيدن , بيماريها را معالجه كردن , جهلها را از ميان بردن , اقدام براى بهبود زندگى مادى مردم , زندگى مادى مردم را سامان دادن كه على ( ع ) در نامه اى هم كه به مالك اشتر نوشته است وقتى كه هدفهاى او را براى حكومت ذكر مى كند كه تو چه وظيفه اى دارى , از جمله مى گويد : | و استصلاح اهلها و عماره بلادها | انسانها را اصلاح بكنى و شهرها را عمران بكنى . هدف سوم : | فيأمن المظلومون من عبادك | آنجا كه رابطه انسان با انسان , رابطه ظالم و مظلوم است , رابطه غارتگر و غارتشده است, رابطه كسى است كه از ديگرى امنيت و آزادى را سلب كرده است , هدفما اينست كه مظلومان از شر ظالمان نجاتپيدا كنند در آن فرمانى كه به مالك اشتر نوشته است , جمله اى دارد كه عين آن در اصول كافى هم هست به او مى فرمايد مالك ! تو بايد به گونه اى حكومت بكنى كه مردم تو را به معنى واقعى تأمين كننده امنيتشان و نگهدار هستى و مالشان و دوست عزيز خودشان بدانند نه يك موجودى كه خودش را به صورت يكابوالهول درآورده و هميشه مى خواهد مردم را از خودش بترساند , با عامل ترس مى خواهد حكومت بكند بعد فرمود من اين جمله را از پيغمبر غير مره شنيده ام يعنى نه يك بار پيغمبر اكرم بعضى جمله ها را كه خيلى به آنها عنايتداشته مكرر مى گفته و به يكبار قناعت نمى كرده است اميرالمؤمنين مى فرمايد كه من اين جمله را غير مره يعنى نه خيال كنى كه يكبار بلكه مكرر از پيغمبر شنيدم كه | لن تقدس امه حتى يؤخذ للضعيف حقه من القوى غير متتعتع (2)| پيغمبر فرمود هرگز امتى ( كلمه امت مساوى است با آنچه امروز جامعه مى گوئيم ) , جامعه اى به مقام قداست, به مقامى كه قابل تقديس و تمجيد باشد كه بشود گفتاين جامعه جامعه انسانى است نمى رسد مگر آنوقت كه وضع به اين منوال باشد كه ضعيفحقش را از قوى بگيرد بدون لكنت كلمه , وقتى ضعيف در مقابل قوى مى ايستد لكنتى در بيانش وجود نداشته باشد اين شامل دو مطلب است : يكى اينكه مردم به طور كلى روحيه ضعف و زبونى را از خود دور كنند و در مقابل قوى هر اندزه قوى باشد شجاعانه بايستند , لكنتبه زبانشان نيفتد , ترس نداشته باشند كه ترس از جنود ابليس استو ديگر اينكه اصلا نظامات اجتماعى بايد طورى باشد كه درمقابل قانون , قوى و ضعيفى وجود نداشته باشد پس على ( ع ) مى گويد در برنامه ما يعنى در برنامه حكومت اسلامى ما | فيأمن المظلومون من عبادك | بندگان ستمديده تو خدايا در امنيتقرار گيرند , چنگال ستمگر را قطع كنيم . چهارم : | و تقام المعطله من حدودك | در اصطلاح امروز وقتى مى گويند حدود , اصطرح فقه است گاهى اصطلاح خاص فقه با اصطلاح حديث متفاوتاست و خود فقه هم به اين مطلب توجه دارد امروز وقتى مى گوئيم ( حدود ) يعنى قوانين جزائى اسلام , ولى در اصطلاح خود قرآن يا در اصطلاح پيغمبر اگر گفته مى شود حدود : & تلك حدود الله فلا تعتدوها & يعنى مطلق مقررات اسلامى اعم از قوانين جزائى يا قوانين غير جزائى در يك جامعه فاسد گاهى حدود الهى , قوانين الهى ( جزائى يا غير جزائى ) به حالتتعطيل در مى آيد وقتى به حالت تعطيل در آمد , چون بى حساب وضع نشده است , نظام اجتماعى در همان قسمت مربوط به آن قانون به حالت نيمه تعطبل در مىآيد اعم از آنكه آن قانون الهى به طور كلى تعطيل شده باشد يا نه , به صورت تبعيض در آمده باشد يعنى در مورد بعضى اجرا مى شود , در مورد بعضى ديگر اجرا نمى شود , قانون قدرتش براى به تله انداختن قوى , ضعيف است و براى گرفتار كردن ضعيف , قوى است در نهضت حسينى عوامل متعددى دخالت داشته است , و همين امر سببشده است كه اين حادثه با اينكه از نظر تاريخى و وقايع سطحى , طول و تفصيل زيادى ندارد , از نظر تفسيرى و از نظر پى بردن و به ماهيت اين واقعه بزرگ تاريخى , بسيار بسيار پيچيده باشد . يكى از علل اينكه تفسيرهاى مختلفى درباره اين حادثه شده و احيانا سوء استفاده هايى از اين حادثه عظيم و بزرگ شده است , پيچيدگى اين داستان است از نظر عناصرى كه در به وجود آمدن اين حادثه موثر بوده اند . ما در اين حادثه به مسائل زيادى بر مى خوريم : در يك جا سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امتناع امام از بيعت كردن است . در جاى ديگر دعوت مردم كوفه از امام و پذيرفتن امام اين دعوت راست . در جاى ديگر , امام به طور كلى بدون توجه به مسئله بيعت خواستن و امتناع از بيعت و بدون اينكه اساسا توجهى به اين مسئله بكند كه مردم كوفه از او بيعت خواسته اند , او را دعوتكرده اند يا نكرده اند , از اوضاع زمان و وضع حكومت وقت , انتقاد مى كند , شيوع فساد را متذكر مى شود , تغيير ماهيت اسلام را يادآورى مى كند , حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان مى نمايد , و آنوقت مى گويد وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل چنين حوادثى ساكت نباشد . در اين مقام مى بينيم امام نه سخن از بيعت مىآورد و نه سخن از دعوت. نه سخن از بيعتى كه يزيد از او مى خواهد , و نه سخن از دعوتى كه مردم كوفه از او كرده اند . قضيه از چه قرار است ؟ آيا مسئله , مسئله بيعت بود ؟ آيا مسئله مسئله دعوت بود ؟ آيا مسئله , مسئله اعتراض و انتقاد و يا شيوع منكرات بود ؟ كداميكاز اين قضايا بود ؟ اين مسئله را ما بر چه اساسى توجيه كنيم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بينى ميان عصر امام يعنى دوره يزيد با دوره هاى قبل بوده ؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد ولى امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سر صلح با يزيد نداشت و چنين صلحى را جايز نمى شمرد . حقيقت مطلب اين است كه همه اين عوامل , موثر و دخيل بوده است. يعنى همه اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه اين عوامل عكس العمل نشان داده است . پاره اى از عكس العملها و عملهاى امام بر اساس امتناع از بيعت است , پاره اى از تصميمات امام بر اساس دعوت مردم كوفه است و پاره اى بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهايى كه در آن زمان به هر حال وجود داشته است . همه اين عناصر , در حادثه كربلا كه مجموعه اى استاز عكس العملها و تصميماتى كه از طرف وجود مقدس اباعبدالله عليه السلام اتخاذ شده دخالت داشته است . ابتدا درباره مسئله بيعت بحث مى كنيم كه اين عامل چقدر دخالت داشت و امام در مقابل بيعت خواهى چه عكس العملى نشان داد و تنها بيعت خواستن براى امام چه وظيفه اى ايجاب مى كرد ؟ همه شنيده ايم كه معاويه بن ابى سفيان با چه وضعى به حكومت و خلافت رسيد . بعد از آنكه اصحاب امام حسن عليه السلام آنقدر سستى نشان دادند , امام حسن يك قرارداد موقت با معاويه امضاء مى كند نه بر اساس خلافتو حكومت معاويه , بلكه بر اين اساس كه معاويه اگر مى خواهد حكومت كند براى مدت محدودى حكومت كند و بعد از آن مسلمين باشند و اختيار خودشان , و آن كسى را كه صلاح مى دانند , به خلافت انتخاب كنند , و به عبارتديگر به دنبال آن كسى كه تشخيص مى دهند صلاحيت خلافت را دارد و از طرف پيغمبر اكرم منصوب شده است, بروند . تا زمان معاويه مسئله حكومت و خلافت , يك مسئله موروثى نبود , مسئله اى بود كه درباره آن تنها دو طرز فكر وجود داشت . يك طرز فكر اين بود كه خلافت , فقط و فقط شايسته كسى است كه پيغمبر به امر خدا او را منصوب كرده باشد . و فكر ديگر اين بود كه مردم حق دارند خليفه اى براى خودشان انتخاب كنند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : ppt نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 28 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
بنام خدا 1 ) شناخت نظام پيشنهادها (فرايند،فلسفه،اهداف،ضرورت ، تاريخچه و...) نظام پيشنهادها نظامي است كه طبق آن فرايندهايي براي: -ارائه و دريافت - بررسي و اعلام نتيجه - اجراي پيشنهادهاي مصوب - و پاداش دهي و انگيزش در سازمان ايجاد مي شود و دبيرخانه (ستادي) براي انجام فعاليتهاي : -آموزشي - ترويجي - نظارتي و گزارش دهي(ارزيابي عملكرد واحدها/افراد) ايجاد مي شود ضمنا سيستم اطلاعاتي براي مكانيزه كردن فرمهاي نظام پيشنهادها و تهيه گزارشات بروز استقرار مي يابد. نظام پيشنهادها چيست؟ ماموريت اصلي نظام پيشنهادها ماموريت اصلي نظام پيشنهادها ايجاد فضايي در سازمان است كه كليه كاركنان را ترغيب نمايد تا در زمينه كاري خويش گامهاي كوچك مستمر رو به جلو بردارند. مسير حركتي نظام پيشنهادها بهبودهاي كوچك در حيطه كار خود