لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
0 موضوع تحقیق: تاریخ ایران پیش از اسلام فهرست مطالب عنوان صفحه مقدمه 2 تاریخ ایران پیش از اسلام در یک نگاه 6 ماد ها 8 هخامنشیان 9 سلوکیان 13 اشکانیان 14 1 ساسانیان 20 منابع 30 مقدمه ترکیب قوم آریایی با اقوام کهنی که پیش از آنها در منطقه فلات ایران ساکن بودند ، ملتی را پدید آورد که در طول هزار سال ، سلسه ای از تمدن ها و امپراطوری های بزرگ را در جهان کهن به وجود آورد . این ملت با بهره گیری از میراث تمدن های کهن تر از خود نظیر بابل ، اورارتو ، آشور و عیلام ، تمدن و دولتی بزرگ را بنیان افکند و با وجود فراز و نشیب فراوان و شکست ها و فروپاشی ها ، فرهنگ ، ابنیه ، زبانها ، مذاهب و بسیاری دستاوردهای دیگر را نصیب تاریخ جهان نمود . حمله اسکندر و هجوم یونانیان چندی استقلال سیاسی و سپس فرهنگی را از این ملت و سرزمین گرفت اما بازهم با رستاخیزی فرهنگی و سیاسی ، حکومت و دولتی برخاسته از ویژگی های سرزمینی و ملی به وجود آمد و صد ها سال ، سرداران و فاتحان بزرگ رومی را پشت آب های فرات وادار به شکست و سرافکندگی نمود . یکی از مشهور ترین حاکمان رومی یعنی کراسوس ، در زمانی که دولت روم در حال اوج گیری بود ، و نه هنگامه ضعف یا ناتوانی اش ، بدست سرداران و لشگر های پارتی با همه سپاهیانش نابود شد . گویند این شکست کاملا روم را تکان داد و متوجه خطر پارت ها نمود . همین اتفاق در زمان ساسانیان هم تکرار شد و سه امپراطور رومی توسط لشگر های ایرانی ، کشته شدند و به اسارت درآمدند و وادار به صلح شدند . اما نکته بسیار جالب آن است که ایرانی در اکثر اوقات ویژگی اش کشور گشایی نبوده است .ما هدف فاتحان و زورگویان بوده ایم اما نه مغلوب ایشان . چرا که همواره این فرهنگ و هنر و اندیشه ایرانی بوده است که قوم فاتح را اسیر و مفتون خویش می ساخت . هرودوت تاریخ نویس یونانی ، کمبوجیه فرزند و جانشین کورش را بد می گوید اما کتیبه ها و نوشته های مصری ، که از زیر خروار ها خاک بدست آمده اند ، او را چون حاکمی دادگر می ستایند . بسیاری تحولات در جهان باستان به ایران نسبت داده می شود ، فرای شرق شناس و ایران شناس برجسته آمریکایی اولین رواج گسترده مبادلات بر مبنای پول و سکه به داریوش هخامنشی نسبت می دهد . چرا که تا قبل از آن عمدتا صورت مبادله جنس به جنس بوده است . بعلاوه او می گوید که قانون ها و ساختار منظم حکومتی او چنان نامدار بوده است که حتی فیلسوفانی یونانی بدان اشاره می کردند و هم او احتمال می دهد که قانون و حقوق رومی که تا این حد برای غربی 2 ها نامدار و پر اهمیت است ، به نوعی برگرفته و اقتباس شده از قوانین داریوش بوده باشد . ابن خلدون دانشمند بزرگ اسلامی ساکن شمال آفریقا و حدود مغرب و اندلس است . او در تقسیم بندی حکومت ها در جهان ، دسته ای را چنین معرفی می کند : حکومت هایی که بر مبنای عقل و خرد شکل گرفته اند و ساختار حکومتی و روش حرکت آن ها بر این مبنا استوار شده است . او بعنوان نمونه از این دسته ، حکومت ایرانیان را پیش از اسلام نام می برد . جالب آن است که منطقه زندگی او ، تا پیش از اسلام در اختیار و حاکمیت رومی ها بوده است و لذا ابن خلدون کسی است که با آنها کاملا آشنایی دارد ، اما باز هم به عنوان نمونه از حاکمیت خرد و عقل در جامعه و شیوه اداره ، ایران باستان را نام می برد . بسیاری تحولات در جهان باستان به ایران نسبت داده می شود ، فرای شرق شناس و ایران شناس برجسته آمریکایی اولین رواج گسترده مبادلات بر مبنای پول و سکه به داریوش هخامنشی نسبت می دهد . چرا که تا قبل از آن عمدتا صورت مبادله جنس به جنس بوده است . بعلاوه او می گوید که قانون ها و ساختار منظم حکومتی او چنان نامدار بوده است که حتی فیلسوفانی یونانی بدان اشاره می کردند و هم او احتمال می دهد که قانون و حقوق رومی که تا این حد برای غربی ها نامدار و پر اهمیت است ، به نوعی برگرفته و اقتباس شده از قوانین داریوش بوده باشد . ابن خلدون دانشمند بزرگ اسلامی ساکن شمال آفریقا و حدود مغرب و اندلس است . او در تقسیم بندی حکومت ها در جهان ، دسته ای را چنین معرفی می کند : حکومت هایی که بر مبنای عقل و خرد شکل گرفته اند و ساختار حکومتی و روش حرکت آن ها بر این مبنا استوار شده است . او بعنوان نمونه از این دسته ، حکومت ایرانیان را پیش از اسلام نام می برد . جالب آن است که منطقه زندگی او ، تا پیش از اسلام در اختیار و حاکمیت رومی ها بوده است و لذا ابن خلدون کسی است که با آنها کاملا آشنایی دارد ، اما باز هم به عنوان نمونه از حاکمیت خرد و عقل در جامعه و شیوه اداره ، ایران باستان را نام می برد . تاریخ ایران پیش از اسلام در یک نگاه 3 مهاجرت آریائیان به ایران پیش از مهاجرت آریائیان به ایران، اقوامی از نژادهای متفاوت با تمدنهای مشابه در آن میزیستند؛ طایفه هایی از نژاد سفیدپوست، که شعبهای از نژاد هند و اروپایی بودند، از شمال فلات ایران وارد این سرزمین شدند. شعبههای مختلف آریایی، هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارسهادر قسمت جنوبی و پارتهادر حدود خراسان امروزی. مادها مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. پایتخت ماد هگمتانه داشت. مادهادر اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تاسیس کردند. پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند. از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشوررا منقرض کرد و پایههای نخستین شاهنشاهی آریاییتباران در ایران را بنیاد نهاد. دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت. در زمان داریوش ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوههای قفقاز. هخامنشیان هخاماشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انسان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگوواپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدی و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند. در ۵۲۹ پ.م کوروش پایه گذار دولت هخامنشی در جنگهای شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش در کتیبهً بیستون می گوید: " بعد از رفتن او کمبوجیه به مصر مردم از او برگشتند..." شورشها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز در برگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمهای از این قیامها را در بند دوم چنین نقل میکند: " زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت) خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه." داریوش از 9 مهر ماه 522 تا 19 اسفند 520 ق.م به سرکوبی این جنبشها مشغول بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 54 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تاریخ افغانستان حدود دوهزار سال پیش از میلاد مسیح، سرزمین هندوکش (افغانستان) مورد هجوم اقوام آریایی که از درههای پامیر سرازیر شده بودند قرار گرفت و به تصرف این اقوام در آمد. روشن نیست پیش از تهاجم آریاییها چه کسانی در این سرزمین ساکن بودهاند. بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک فارس (ایران امروز) در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است. هخامنشیان باکتریا در حدود ۵۴۰ قبل از میلاد. توسط کورش هخامنشی فتح و به امپراتوری پارس پیوست. بعدها داریوش کبیر قسمتهای بیشتری از آن را فتح کرد. افغانستان کنونی در دوران داریوش هفت ساتراپی داشت و اهمیت استراتژیک زیادی داشت. در اواسط قرن چهارم قبل از میلاد فتوحات هخامنشی فروکش کرد و برخی از نواحی جنوب و شرق به تدریج از شاهنشاهی هخامنشی جدا شدند. تاریخ افغانستان حدود دوهزار سال پیش از میلاد مسیح، سرزمین هندوکش (افغانستان) مورد هجوم اقوام آریایی که از درههای پامیر سرازیر شده بودند قرار گرفت و به تصرف این اقوام در آمد. روشن نیست پیش از تهاجم آریاییها چه کسانی در این سرزمین ساکن بودهاند. بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک فارس (ایران امروز) در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است. هخامنشیان باکتریا در حدود ۵۴۰ قبل از میلاد. توسط کورش هخامنشی فتح و به امپراتوری پارس پیوست. بعدها داریوش کبیر قسمتهای بیشتری از آن را فتح کرد. افغانستان کنونی در دوران داریوش هفت ساتراپی داشت و اهمیت استراتژیک زیادی داشت. در اواسط قرن چهارم قبل از میلاد فتوحات هخامنشی فروکش کرد و برخی از نواحی جنوب و شرق به تدریج از شاهنشاهی هخامنشی جدا شدند. حمله اسکندر پس از شکست ایرانیان از لشکریان اسکندر و گشوده شدن پایتخت هخامنشی، داریوش سوم به سوی شرق متواری گشت و توسط بسوس، بدخش (والی) بلخ، کشته شد. در سال ۳۲۹ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی پا به سرزمین هندوکش که تاریخنویسان یونانی آن را پاراپومیسوس (Parapomisus) گفتهاند نهاد. اسکندر هرات را تصرف و پس از سپری نمودن زمستان در سیستان، وارد ناحیهای شد که به نامش اسکندریه (قندهار امروزی) نامیده شد. لشکریان اسکندر پس از اشغال غزنه و کابل، در شمال کابل (غوربند) شهرک دیگری را نیز به نام اسکندریهٔ قفقاز بنا نهادند. اسکندر با سپاهیان خود وارد مناطق حاصلخیز آسیای میانه شد و میگویند با دختر یکی از خانهای محلی تخارستان نیز ازدواج کرد که اسمش رخسانه(Roxana)بود. اسکندر به مدت یک سال در دشتهای آسیای میانه سرگردان بود و با تاختوتاز جنگجویان این سامانها روبرو میگشت و شماری از سپاهیانش را نیز به علت سرما و کمبود خواروبار از دست داد. پس از برونرفت اسکندر از باکتریا (سرزمین باختر)، برخی از سردارانش پادشاهی کوچکی تشکیل داده و مدت دویست سال بر این سرزمین فرمان راندند. از دو سده چیرگی پادشاهان یونانی باکتریا چیزی به جز برخی از سکههای آن زمان بجا نمانده است. کوشانیان در قرن اول میلادی، قبایل صحراگرد یوئه-چی که از جانب شمال وارد باکتریا شده بودند یونانیها را تارومار کرده، باکتریا را تصرف نمودند و سلسلهٔ کوشان را بنا نهادند. کوشانیها که تجربهٔ حکومت نداشتند، امپراتوری خویش را بر ویرانههای امپرتوری یونانی بنا نهاده و دوباره سکههای یونانی و حتی الفبای یونانی را متداول ساختند. کوشانیها تا اواسط فرن اول میلادی شهرهای کابل و قندهار را نیز تسخیر کرده و امپراتوری خویش را وسعت بخشیدند. در این دوران دین بودایی نیز توسط آشوکا به این سرزمین وارد شد. در دوران حکمرانی کانیشکا، مبلغان آئین بودایی از طریق آسیای مرکزی به چین سفر نموده و در پخش و اشاعهٔ این آیین تلاشهای زیادی کردند. دورهٔ کوشانیها را میتوان دورهٔ تمدن جدیدی برای افغانستان محسوب کرد: این خاندان در پیکرتراشی پیشرفتهای بسیاری کرد و بتهای ۳۵ و ۵۳ متری بامیان که توسط طالبان نابود شدند از یادگارهای همین دوره بودند. خاندان کوشان در حوالی سال
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 100 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 طرحهای نخستین از زمانی که انسانها برای زندگی گروهی گرد هم آمدند بزه وجود داشته است، چنان که کتیبه اسپانیایی موجود در رمیجیا، Remigia نزدیک شهر والانس، متعلق به دوره پیش از تاریخ که صحنه اجرای مجازات اعدام را نشان می دهد موید آن است، و می توان حدس زد که در همان زمان آثاری از آموزه کیفری می بایست وجود داشته باشد. پس از آن و بعدها متونی چون تورات ( به ویژه در سفر تثنیه و اعداد)، قانون حمورابی Hammourabia یا hammourapia پادشاه بابل و بنیانگذار نخستین امپراتوری بابلی قرنها پیش از میلاد مسیح بوده است. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: آشوری (محمد)، «عدالت کیفری از دیدگاه حمورابی» در عدالت کیفری، انتشارات گنج دانش، 1376، ص 87 و بعد. نئوفیل (میک)، قانون حمورابی، ترجمه کامیار عبدی، انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1373. برای مطالعه در خصوص قدیمی ترین اشاره به قتل و مجازات آن رجوع کنید به: بادامچی (حسین)، «قانون نامه اور- نمو: کهنترین قوانین جهان» (ترجمه و تالیف)، در کتاب امروز، مجموعه مقالات، نشر نگاه امروز، تهران، 1380، ص 107 و بعد(م). یا قانون هیتیتها Hittites, مردمی از نژاد هند و اروپای بودند که بین سده های بیستم و دوازدهم پیش از میلاد در آناتولی مرکزی (استان یوزگات ترکیه فعلی) می زیسته اند و امپراتوری مقتدری را در آنجا بنا نهاده بودند. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به: گرنی (الیور)، هیتی ها، ترجمه رقیه بهزادی، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371؛ اکبری رومنی (فرناز)،«درآمدی به قوانین هیتی»، مجله حقوقی و قضایی دادگستری، شماره 31، سال 1379، ص87 و بعد(م) پدید آمدند که حاوی مقررات دقیق مبنی بر فلسفه کیفری بودند. بعد از این دوره کم کم نخستین آموزه های کیفری پدیدار شد. نویسندگان دوره باستان یونان و رم آیین دادرسی کیفری توجه قدما را زیاد به خود جلب نکرده است. فقط افلاطون در کتاب قوانین برگردان فارسی این اثر به قلم محمدحسین لطفی در انتشارات خوارزمی چاپ و منتشر شده است (م). اشاراتی چند به آن دارد. وی غالبا ً تنها به بررسی قوانین آتن که با آنها آشنایی داشته است اکتفا می کند. در عین حال، افلاطون گهگاه راه حلهایی پیشنهاد می کند، که اگرچه امروز به نظر ما پیش پا افتاده می نماید، در آن موقع تقریبا ً انقلابی بوده است. زمانی که محاکمه کیفری، مبارزه ای بین بزهکار و بزه دیده در برابر قضات ساکت یا دادرسان خاموش، 2 طرحهای نخستین از زمانی که انسانها برای زندگی گروهی گرد هم آمدند بزه وجود داشته است، چنان که کتیبه اسپانیایی موجود در رمیجیا، Remigia نزدیک شهر والانس، متعلق به دوره پیش از تاریخ که صحنه اجرای مجازات اعدام را نشان می دهد موید آن است، و می توان حدس زد که در همان زمان آثاری از آموزه کیفری می بایست وجود داشته باشد. پس از آن و بعدها متونی چون تورات ( به ویژه در سفر تثنیه و اعداد)، قانون حمورابی Hammourabia یا hammourapia پادشاه بابل و بنیانگذار نخستین امپراتوری بابلی قرنها پیش از میلاد مسیح بوده است. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: آشوری (محمد)، «عدالت کیفری از دیدگاه حمورابی» در عدالت کیفری، انتشارات گنج دانش، 1376، ص 87 و بعد. نئوفیل (میک)، قانون حمورابی، ترجمه کامیار عبدی، انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1373. برای مطالعه در خصوص قدیمی ترین اشاره به قتل و مجازات آن رجوع کنید به: بادامچی (حسین)، «قانون نامه اور- نمو: کهنترین قوانین جهان» (ترجمه و تالیف)، در کتاب امروز، مجموعه مقالات، نشر نگاه امروز، تهران، 1380، ص 107 و بعد(م). یا قانون هیتیتها Hittites, مردمی از نژاد هند و اروپای بودند که بین سده های بیستم و دوازدهم پیش از میلاد در آناتولی مرکزی (استان یوزگات ترکیه فعلی) می زیسته اند و امپراتوری مقتدری را در آنجا بنا نهاده بودند. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به: گرنی (الیور)، هیتی ها، ترجمه رقیه بهزادی، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371؛ اکبری رومنی (فرناز)،«درآمدی به قوانین هیتی»، مجله حقوقی و قضایی دادگستری، شماره 31، سال 1379، ص87 و بعد(م) پدید آمدند که حاوی مقررات دقیق مبنی بر فلسفه کیفری بودند. بعد از این دوره کم کم نخستین آموزه های کیفری پدیدار شد. نویسندگان دوره باستان یونان و رم آیین دادرسی کیفری توجه قدما را زیاد به خود جلب نکرده است. فقط افلاطون در کتاب قوانین برگردان فارسی این اثر به قلم محمدحسین لطفی در انتشارات خوارزمی چاپ و منتشر شده است (م). اشاراتی چند به آن دارد. وی غالبا ً تنها به بررسی قوانین آتن که با آنها آشنایی داشته است اکتفا می کند. در عین حال، افلاطون گهگاه راه حلهایی پیشنهاد می کند، که اگرچه امروز به نظر ما پیش پا افتاده می نماید، در آن موقع تقریبا ً انقلابی بوده است. زمانی که محاکمه کیفری، مبارزه ای بین بزهکار و بزه دیده در برابر قضات ساکت یا دادرسان خاموش، 2 Let juges muets که فقط به صدور حکم اکتفا می کردند، بود افلاطون انتظار دارد که قضات نقش فعالی ایفا کنند و از طریق تحقیقات و بازجویی، توضیحات لازم را کسب کنند. وقتی کیفر از پیش در قانون مشخص نشده است، افلاطون خواهان دادن اختیار تعیین آن تنها به قاضی می شود و حالآنکه در عمل، همین قاضی فقط می توانسته به اعتبار و «ارزش» دلایل خواهان و خوانده رای خود را صادر کند. در زمینه ادله اثبات جرم، افلاطون «سوگند» را به لحاظ بی تقوایی و اشاعه شرک رد می کند و از شهادت به دو شرط دفاع می کند، یکی اینکه قاضی آن را به صورت نوشته درآورد و دیگ آنکه نسبت به گواه کاذب شدت عمل به خرج داده شود که اگر وی قبلا ً سه بار محکوم شده است، کیفر مرگ در انتظارش باشد. خلاصه آنکه افلاطون از آیین دادرسی ای که مبتنی بر عدم حضور فعال قاضی و استفاده از سوگند است دوری می جوید. بدین ترتیب، اندیشه ارائه خدمات عمومی در اجرای عدالت به طور ضمنی محسوس است. 3 مطالبی که درباره مبنای مجازات گفته شده بی نهایت مهم تر است. نویسندگان بسیاری، به ویژه تراژدی نویسان و فیلسوفان که اغلب یونانی هستند تا لاتینی، این مسئله را مورد ملاحظه قرار داده اند. این نویسندگان سه نقش و وظیفه برای کیفر قائل شده اند: انتقام جویی کیفر در نزد یونانیان قبل از هر چیز «وسیله ای است برای اعاده آبروی از دست رفته بزه دیده و هم زمان برای تایید مجدد حیثیت و قدرت وی، با توهین به شخص توهین کننده یعنی مجرم چندان که او را خوار کند». S. Said, “le future des peines en Grèce ancienne des “Tragiques” à Platon , in Le droit et le futur, “recherches de l’Université de Droit, d’Economie et de Sciences Sociales de paris” PUF, 1985, p. 11 et s. در واقع کیفر باید قلب بر آشفته بزهدیده را آرام بخشد و به وی نفع برساند و برای او نوعی لذت به وجود آورد. در تراژدیهای یونانی نسبت به جانیان با بی رحمی رفتار می شود، و بزه دیده می تواند آزادانه خشم خود را ارضا کند در آژاکس اثر سوفکل قهرمان تراژدی از دشنام و تازیانه استفاده می کند. از نظر یونانیان فردی که دشنام و تازیانه به او وارد می شود تامرتبه بردگی تنزل می یابد. آشیل در اثر خود، پرومته در زنجیر، چهره ای از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تاریخ بیزانس................................................................................................ & 1 تاریخ بیزانس امپراطوري روم شرقي يكي از بزرگترين ايجاد كنندة مشكلات براي رم غربي در قرون 3 و4 بود زيرا فرهنگ شهر نشيني در آنجا بهتر جا افتاده بود و اولين يورش هايي كه به رم انجام شد ارزش هاي رم را بهتر نشان مي دهد. در قرن پنجم تجاوزهاي متعددي كه به بخش غربي امپراطوري مي شد باعث فتح آن شد ولي باعث شد كه بخش شرقي فقط مجبور به پرداخت باج شود. تئو دوسيوس دوم ديوار هاي شهر كنستانتين پل را غير قابل نفوذ كرد و آن را از فتح شدن با توجه به حملاتي كه توسط اقوام خارجي به آن تا سال 1204 مي شد حفظ كرد. بخشي از امپراطوري او توسط هون ها به رهبري آتيلا مورد تهاجم واقع شده بود. تئودوسيوس به آنها طلا داد و به اين وسيله آنها را داخل در تجارت كرد و به تجارت با اين بربرها پرداخت. جانشين او مارسين اين روش را ادامه نداد ولي توجه آتيلا به امپراطوري رم غربي جلب شد تا اين كه در 453 مرد. امپراطوري او فرو پاشيد و كنستانتين پل براي هميشه از تهديد هاي او خلاص شد و ارتباطي سودمند را با بازماندگان هون ها برقرار كرد و انها به عنوان سرباز مزدور در ارتش امپراطوري بيزانس در قرون بعدي مي جنگيدند. در اين زمان حاكم واقعي كنستانتين پل جنرال اسپر بود. لئوي اول شهرا از تصرف بربرهاي نيمه وحشي ايسائوري كه در اطراف رم زندگي مي كردند نجات داد. اسپر و پسرش آردابر در توطعه و آشوبي در سال 471 كشته شدند و به اين ترتيب كنستانتين پل براي قرون متمادي از سيطره و تسلط خارجيان رهايي يافت. لئو همچنين اولين امپراطوري بود كه از طريق منصب نظامي به تاج و تخت نرسيد و بر خلاف رسومات رم باستان به وسيلة اسقف اعظم كنستانتين پل اين مقام به او داده شد. به مرور زمان اين روش رواج پيدا كرد و در قرون وسطي تاج گذاري به وسيلة يك شخصيت مذهبي كاملا جانشين روش باستان شد تاریخ بیزانس................................................................................................ & 3 . هنگامي كه امپراطوري رم غربي در 476 سرانجام از هم پاشيد زنون در امپراطوري رم شرقي حكومت مي كرد و در اين هنگام يك فرماندة بربر به نام ادوآكر در رم غربي امپراطور رمولوس آگوستولوس را بركنار كرد بدون اين كه دست نشانده اي را جايگزين او كند. در 468 لئوي اول تلاش كرد كه دوباره آفريقا را از واندال ها پس بگيرد ولي به سختي شكست خورد كه اين نشان مي داد كه توانايي نظامي امپراطوري رم شرقي تا جه اندازه كا هش يافته است. هنگامي كه امپراطوري رم غربي در حال محدود شدن به ايتاليا بود، بريتانيا به دست آنگلوساكسون ها و اسپانيا به دست ويزيگوت ها و آفريقا به دست واندال ها و فرانسه نيز به دست فرانك ها افتاد. تلاش زنون براي احياي مجدد ايتاليا فقط به مذاكره با تئودوريك رهبر استرو گوت ها محدود شد و زنون او را به عنوان رهبر ايتاليا برگزيد. بعد از مرگ ادوآكر در 493، تئودوريك كه دوران جواني خود را در كنستانتين پل بود قدرت را در ايتاليا به دست گرفت و او نشان داد كه قدرتمندترين پادشاه ژرمن در آن سال ها است اما جانشينان او بسيار از او ضعيف تر بودند و پادشاهي آن ها در ايتاليا در دهة 530 رو به ضعف رفت. در 475 زنون با توطعه اي از سوي باسيليكوس از سلطنت خلع شد اما بعد از بيست ماه زنون مجددا امپراطور گرديد اما او مجبور بود با تهديد هاي ايسائوري ها به رهبري آيلو و لئونيتوس كه ادعاي امپراطوري داشت مقابله كند. قدرت و اهميت ايسائوري ها در هنگامي كه يك فرماندة رمي الاصل به نام آناستازيوس اول در 491 امپراطور شد به پايان رسيد و به طور قطعي آنها را در 498 پس از يك جنگ طولاني شكست داد. آناستازيوس خود را به عنوان يك رهبر و اصلاح طلب توانمند نشان داد. او سيستم ضرب سكة زمان كنستانتين اول را با به طور قطعي مشخص كردن ميزان وزن سكه هاي تاریخ بیزانس................................................................................................ & 4 مسي تكميل كرد. اين سكه ها در اغلب معاملات روزمره استفاده مي شدند. او همچنين سيستم مالياتي را اصلاح كرد. در زمان مرگ او خزانة دولت شامل 320000 پوند طلا مي شد. زمان حكومت ژوستي نين اول كه از 527 شروع مي شود دورهاي است كه در آن شاهد پيروزي هايي براي گسترش پادشاهي و اصلاح قلمرو روم هستيم . همچنين در قرن ششم شاهد شسروع يك سرس نزاع ها ميان امپراطوري بيزانس و دشمنان سنتي آن از قبيل ايراني ها ،اسلاو ها و بلغارها نيز هستيم . بحران هاي مذهبي از قبيل سوالاتي كه در مورد مسيحيت تك جوهري وجود داشت و همچنين سوالاتي كه در مورد خود امپراطوري مطرح بود ژوستي نين را به اين سمت برد كه كنترل موثري را در اين زمينه همانند دورة ژوستن انجام دهد . پيش از اين ژوستي نين يك افسر اصلاح طلب در ارتش امپراطوري بود و رهبري محافظان آناستا زيوس اول را بر عهده داشت و پس از مرگ آناستا زيوس خود را امپراطوز ناميد . ژوستس نسن فرزند يك روستايي اهل ايليري كوم بود . ژوستي نين يكي از شجاع ترين افراد زمان خود بود و در فكر احياي مجددي اعمال قدرت روم بر جهان مديترانه بود . او سيستم اجرايي و قوانين را به كمك سر داران بر جسته اي از قبيل بيليزاريوس و نارسس اصلاح كرد و موقتاً بخش هايي از قلمرو از دست رفتة روم را دو باره در غرب به دست آورد و بيشتر ايتاليا و شمال آفريقا و بخش كوچكي در جنوب اسپانيا را تصرف كرد . در سال 532 ژوستي نين براي تأ مين امنيت مرزهاي شرقي امپراطوري پيمان صلحي ابدي با پادشاه امپراطوري ايران ، خسرو اول ساساني امضاء كرد . هر چند كه بايد ساليانه مبلغي طلا به عنوان باج مي پرداخت . فتوحات ژوستس نين در غرب از 533 آغاز شد . هنگامي كه بيليزاريوس براي گرفتي قلمرو امپراطوري در شمال آفريقا با نيروي كوچكي در حدود 18000هزار نفر كه بيشتر تاریخ بیزانس................................................................................................ & 4 سربازان مزدور بود فرستاده شده بود . اين توسعه طلبي ممكن بود به شكست انجامد و اين تلاش تازه نياز به موفقيت داشت و از طرفي پادشاه واندال ها در كارتاژ نيروي لازم را نداشت و حمايت نشد و اين به بيليزاريوس كمك كرد. واندال ها پس از دو در گيري تسليم شدند و بيليزاريوس به كنستانتين پل برگشت در حالي كه آخرين پادشاه واندال ها گلمير زنداني او بود و جشن پيروزي برگزار كرد. به هر حال ممكن بود فتح شمال آفريقا تثبيتش چند سالي بيشتر به طول انجامد اگر قبايل محلي مستقل تا 548 تسليم و مطيع نمي شدند. در 535 ژوستي نين عمليات جنگي بلندپروازانه اش را براي فتح مجدد ايتاليا ادامه داد كه در آن زمان تحت تسلط استروگوت ها بود. او ارتشش را از راه خشكي به دالماتيه اعزام كرد و سپس به وسيلة كشتي نيرو هاي او تحت فرماندهي بيليزاريوس در سيسيل پياده شدند و ايسلند را نيز بدون مشكل زيادي فتح كردند. پيشروي در ايتاليا ابتدا با پيروزي همراه بود و شهر هاي بزرگي از قبيل ناپل، رم و همچنين پايتخت آن راونا يكي پس از ديگري فتح شدند. گوت ها ظاهراً شكست خوردند. بيليزاريوس در541 از سوي ژوستي نين فراخوانده شد و او پادشاه استروگوت ها را به عنوان زنداني در بند به كنستانتين پل با خود برد. به هر حال استروگوت ها و حمايت كنندگان آن ها به زودي تحت رهبري يك فرد توانمند به نام توتيلا به هم دوباره پيوستند. از جنگ با گوت ها كه محاصره هاي خسته كننده و نزاع و عقب نشيني بود و بتعث تحليل رفتن بيشتر منابع مالي ايتاليا و بيزانس شده بود فقر براي حومة شهرها به وجود آمد. بيليزاريوس از سوي ژوستي نين فرخوانده شد چون نسبت به فرماندهي بيليزاريوس اعتمادش را از دست داده بود و به نظر مي رسيد در اين موقعيت حساس بيزانس
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 تاریخ بعثت درباره تاريخ بعثت رسول خدا(ص)در روايات و احاديثشيعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور ميان علماء ودانشمندان شيعه آن است كه بعثت آنحضرت در بيست وهفتم رجب سال چهلم عام الفيل بوده،چنانچه مشهور ميان علماءو محدثين اهل سنت آن است كه اين ماجرا در ماهمبارك رمضان آن سال انجام شده كه در شب و روز آن نيزاختلاف دارند،كه برخى هفده رمضان و برخى هيجدهم و جمعى نيز تاريخ آنرا بيست و چهارم آن ماه دانستهاند. (1) و البته در پارهاى از روايات شيعه نيز بعثت رسول خدا(ص)درماه رمضان ذكر شده مانند روايت عيون الاخبار صدوق(ره)كهمتن آن اينگونه است كه: وقتى شخصى به نام فضل از امام رضا عليه السلام مىپرسدكه چرا روزه فقط در ماه مبارك رمضان فرض شد و در سايرماهها فرض نشد؟امام عليه السلام در پاسخ او فرمود: لان شهر رمضان هو الشهر الذى انزل الله تعالى فيه القرآن... تا آنجا كه ميفرمايد:«...و فيه نبى محمد صلى الله عليه و آله»-يعنى بدانجهت كه ماه رمضان همان ماهى است كه خداىتعالى قرآن را در آن نازل فرمود...و همان ماهى است كهمحمد(ص)در آن به نبوت برانگيخته شد... (2) كه چون مخالف با روايات ديگر شيعه در اينباره بوده است. مرحوم مجلسى احتمال تقيه در آن داده،و يا فرموده كه بايد حمل بر برخىمعانى ديگرى جز معناى بعثت اصطلاحى شود،زيراتاريخ بيست و هفتم ماه رجب بنظر آن مرحوم نزد علماى اماميهمورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است:«...و عليه اتفاقالامامية». و اما نزد محدثين و علماى اهل سنت همانگونه كه گفته شدمشهور همان ماه رمضان است (3) ،اگر چه در شب و روز آناختلاف دارند،و در برابر آن نيز برخى از ايشان دوازدهم ماهربيع الاول و يا دهم آن ماه،و برخى نيز مانند شيعهبيست و هفتم رجب را تاريخ بعثت دانستهاند. (4) و بدين ترتيباقوال درباره تاريخ ولادت آنحضرت بدين شرح است: 1-بيست و هفتم ماه رجب و اين قول مشهور و يا مورد اتفاقعلماى شيعه و برخى از اهل سنت است (5) . 2-ماه رمضان(17 يا 18 يا 24 آن ماه)و اين قول نيز مشهور نزدعامه و اهل سنت است (6) . 3-ماه ربيع الاول(دهم و يا دوازدهم آن ماه)و اين قول نيز ازبرخى از اهل سنت نقل شده (7) . و اما مدرك اين اقوال:مدرك شيعيان در اين تاريخ يعنى 27 رجب،رواياتى استكه از اهل بيت عصمت و طهارت رسيده مانند رواياتى كه در كتاب شريف كافى از امام صادق عليه السلام و فرزند بزرگوارشحضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايتشده،و نيز روايتى كهدر امالى شيخ(ره)از امام صادق عليه السلام نقل شده است (8) و از آنجا كه«اهل البيت ادرى بما فى البيت»گفتار اينبزرگواران براى ما معتبرتر از امثال عبيد بن عمير و ديگران است. و اما اهل سنت كه عموما ماه رمضان را تاريخ بعثتدانستهاند مدرك آنها در اين گفتار اجتهادى است كه از چند نظرمخدوش و مورد مناقشه است،و آن اجتهاد اين است كه فكركردهاند بعثت رسولخدا توام با نزول قرآن 2 تاریخ بعثت درباره تاريخ بعثت رسول خدا(ص)در روايات و احاديثشيعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور ميان علماء ودانشمندان شيعه آن است كه بعثت آنحضرت در بيست وهفتم رجب سال چهلم عام الفيل بوده،چنانچه مشهور ميان علماءو محدثين اهل سنت آن است كه اين ماجرا در ماهمبارك رمضان آن سال انجام شده كه در شب و روز آن نيزاختلاف دارند،كه برخى هفده رمضان و برخى هيجدهم و جمعى نيز تاريخ آنرا بيست و چهارم آن ماه دانستهاند. (1) و البته در پارهاى از روايات شيعه نيز بعثت رسول خدا(ص)درماه رمضان ذكر شده مانند روايت عيون الاخبار صدوق(ره)كهمتن آن اينگونه است كه: وقتى شخصى به نام فضل از امام رضا عليه السلام مىپرسدكه چرا روزه فقط در ماه مبارك رمضان فرض شد و در سايرماهها فرض نشد؟امام عليه السلام در پاسخ او فرمود: لان شهر رمضان هو الشهر الذى انزل الله تعالى فيه القرآن... تا آنجا كه ميفرمايد:«...و فيه نبى محمد صلى الله عليه و آله»-يعنى بدانجهت كه ماه رمضان همان ماهى است كه خداىتعالى قرآن را در آن نازل فرمود...و همان ماهى است كهمحمد(ص)در آن به نبوت برانگيخته شد... (2) كه چون مخالف با روايات ديگر شيعه در اينباره بوده است. مرحوم مجلسى احتمال تقيه در آن داده،و يا فرموده كه بايد حمل بر برخىمعانى ديگرى جز معناى بعثت اصطلاحى شود،زيراتاريخ بيست و هفتم ماه رجب بنظر آن مرحوم نزد علماى اماميهمورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است:«...و عليه اتفاقالامامية». و اما نزد محدثين و علماى اهل سنت همانگونه كه گفته شدمشهور همان ماه رمضان است (3) ،اگر چه در شب و روز آناختلاف دارند،و در برابر آن نيز برخى از ايشان دوازدهم ماهربيع الاول و يا دهم آن ماه،و برخى نيز مانند شيعهبيست و هفتم رجب را تاريخ بعثت دانستهاند. (4) و بدين ترتيباقوال درباره تاريخ ولادت آنحضرت بدين شرح است: 1-بيست و هفتم ماه رجب و اين قول مشهور و يا مورد اتفاقعلماى شيعه و برخى از اهل سنت است (5) . 2-ماه رمضان(17 يا 18 يا 24 آن ماه)و اين قول نيز مشهور نزدعامه و اهل سنت است (6) . 3-ماه ربيع الاول(دهم و يا دوازدهم آن ماه)و اين قول نيز ازبرخى از اهل سنت نقل شده (7) . و اما مدرك اين اقوال:مدرك شيعيان در اين تاريخ يعنى 27 رجب،رواياتى استكه از اهل بيت عصمت و طهارت رسيده مانند رواياتى كه در كتاب شريف كافى از امام صادق عليه السلام و فرزند بزرگوارشحضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايتشده،و نيز روايتى كهدر امالى شيخ(ره)از امام صادق عليه السلام نقل شده است (8) و از آنجا كه«اهل البيت ادرى بما فى البيت»گفتار اينبزرگواران براى ما معتبرتر از امثال عبيد بن عمير و ديگران است. و اما اهل سنت كه عموما ماه رمضان را تاريخ بعثتدانستهاند مدرك آنها در اين گفتار اجتهادى است كه از چند نظرمخدوش و مورد مناقشه است،و آن اجتهاد اين است كه فكركردهاند بعثت رسولخدا توام با نزول قرآن 2 بوده،و نزول قرآن نيزطبق آيه كريمه:شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن... (9) در ماهمبارك رمضان انجام شده،و با اين دو مقدمه نتيجهگيرى كردهو گفتهاند: بعثت رسولخدا در ماه رمضان بوده است،در صورتيكههر دو مقدمه و نتيجهگيرى مورد خدشه است زيرا: اولا-اين گونه آيات كه با لفظ«انزال»آمده بگفته اهلتفسير و لغت مربوط به نزول دفعى قرآن كريم است-چنانچه مقتضاى لغوى آن نيز همين است-نه نزول تدريجى آن،و دراينكه نزول دفعى آن به چه صورتى بوده و معناى آن چيست. اقوال بسيارى وجود دارد كه نقل و تحقيق در اينباره از بحثتاريخى ما خارج است.و قول مشهور آن است كه ربطى بهمسئله بعثت رسولخدا(ص)كه بگفته خود آنها بيشتر از چند آيهمعدود بر پيغمبر اكرم نازل نشد ندارد،و مربوط استبه نزولدفعى قرآن بر بيت المعمور و يا آسمان دنيا-چنانچه سيوطى وديگران در ضمن چند حديث در كتاب در المنثور و اتقان از ابنعباس نقل كردهاند-و عبارت يكى از آن روايات كه سيوطىآنرا در در المنثور در ذيل همين آيه از ابن عباس روايت كردهاينگونه است كه گفته است: «شهر رمضان و الليلة المباركة و ليلة القدر فان ليلة القدر هىالليلة المباركة و هى فى رمضان،نزل القرآن جملة واحدة منالذكر الى البيت المعمور،و هو موقع النجوم فى السماء الدنيا،حيث وقع القرآن،ثم نزل على محمد (ص)بعد ذلكفى الامر و النهى و فى الحروب رسلا رسلا» (10) . يعنى ماه رمضان و شب مبارك و شب قدر كه شب قدرهمان شب مبارك است كه در ماه رمضان است و قرآن در آنشب يكجا از مقام ذكر به بيت المعمور يعنى محل وقوعستارگان در آسمان دنيا نازل شد و سپس تدريجا پس از آندر مورد امر و نهى و جنگها بر محمد(ص)فرود آمد. و به اين مضمون حدود ده روايت از او نقل شده است. و متن روايت ديگرى كه از طريق ضحاك از ابن عباسروايت كرده چنين است: نزل القرآن جملة واحده من عند الله من اللوح المحفوظ الىالسفرة الكرام الكاتبين فى السماء الدنيا فنجمه السفرة علىجبرئيل عشرين ليلة،و نجمه جبرئيل على النبى عشرينسنة» (11) . يعنى قرآن يكجا از نزد خداى تعالى از لوح محفوظ بهسفيران(فرشتگان)گرامى و نويسندگان آن در آسمان دنيانازل گرديد و آن سفيران در بيستشب تدريجا آنرا برجبرئيل نازل كردند،و جبرئيل نيز در بيستسال آنرا بررسول خدا نازل كرد. اين درباره اصل نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و شب قدر. و ثانيا-در مورد قسمت دوم استدلال ايشان كه نزول قرآن راتوام با بعثت رسولخدا(ص)دانستهاند.آن نيز مخالف با گفتار خودشان بوده و مخدوش است،زيرا عموم مورخين و محدثين اهلسنت معتقدند كه نبوت و بعثت رسولخدا در آغاز بصورت رؤيا ودر عالم خواب بوده و پس از گذشت مدتها كه برخى آنرا ششماه و برخى سه سال و برخى كمتر و بيشتر دانستهاند در عالمبيدارى به آنحضرت وحى شد و جبرئيل 3 بر آن بزرگوار نازل گرديدو قرآن را آورد. و اين جزء نخستين حديثهاى صحيح بخارى است كه ازعايشه نقل كرده كه گويد: اول ما بدىء به رسول الله(ص)من الوحى الرؤيا الصادقهفى النوم و كان لا يرى رويا الا جاءت مثل فلق الصبح،ثمحبب اليه الخلاء فكان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه الليالىذوات العدد قبل ان ينزع الى اهله و يتزود لذلك،ثم يرجعالى خديجه فيتزود لمثلها،حتى جائه الحق و هو فى غارحراء،فجاءه الملك فقال:اقرا... و البته ما در آينده روى اين حديث و ترجمه آن مشروحا بحثخواهيم كرد،و اين مطلب را تذكر خواهيم داد كه در اين حديثجاى اين سئوال هست كه آيا عايشه اين حديث را از چه كسىنقل كرده و آيا گوينده حديث رسولخدا(ص)بوده يا ديگرى،زيرا خود عايشه كه در هنگام نبوت رسولخدا(ص)هنوز بدنيانيامده بود و قاعدتا اين روايت را از ديگرى نقل كرده است،ولى در اينجا از او نام نبرده...! مگر اينكه بگويند:اين اجتهاد و نظريه خود ايشان بوده كهدر اينباره اظهار كردهاند كه در اينصورت اين روايتخود عايشهاست و نظريه او است كه در اينباره اظهار داشته و از باب حجيتروايتخارج شده و مانند نظرات ديگر ميشود كه لابد براىامثال بخارى كه كتاب خود را با امثال آن افتتاح و آغاز كردهحجيت داشته...و بهر صورت پاسخ اين سئوال را بايد آنهابدهند! ولى اين مطلب بخوبى از اين حديث معلوم ميشود كه مياننزول وحى بر رسول خدا و نزول قرآن فاصله زيادى وجود داشته وتوام با يكديگر نبوده و در نهايه ابن اثير در ماده«جزء»در ذيلحديث«الرؤيا الصالحة جزء من سبعين جزء من النبوة» (12) آمده است كه گويد: «و كان فى اول الامر يرى الوحى فى المنام و دام كذلك نصفسنة،ثم راى الملك فى اليقظة». (13) و نظير اين گفتار را سيوطى در كتاب اتقان ذكر كرده (14) . و بلكه برخى از ايشان فاصله ميان بعثت رسولخدا(ص)ونزول قرآن را چنانچه گفتيم سه سال دانسته و به اين مطلبتصريح كردهاند،كه يكى از آنها روايت زير است كه ابن كثيرآنرا صحيح و معتبر دانسته و آن روايت امام احمد بن حنبل استكه بسند خود از شعبى روايت كرده كه گويد: «ان رسول الله(ص)نزلت عليه النبوة و هو ابن اربعين سنة،فقرن بنبوته اسرافيل ثلاث سنين،فكان يعلمه الكلمة و الشىءو لم ينزل القرآن،فلما مضت ثلاث سنين قرن بنبوته جبرئيل،فنزل القرآن على لسانه عشرين سنة،عشرا بمكة و عشرابالمدينة،فمات و هو ابن ثلاث و ستين سنة» (15) . و نظير همين گفتار از ديگران نيز نقل شده (16) . و البته ما اكنون در مقام بحث كيفيت نزول قرآن كريم ونزول دفعى و تدريجى و تاريخ نزول و بحثهاى ديگرى كه مربوطبه نزول قرآن است نيستيم،و اساسا آن بحثها از بحث تاريخى ماخارج است،و مرحوم علامه طباطبائى و ديگران در اينبارهتحقيق و قلمفرسائى كردهاند كه ميتوانيد به كتاب الميزان وكتابهاى ديگر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 عنوان تحقيق « اصطلاحات ديواني و مشاغل درباري در تاريخ بيهقي » اصطلاحات ديواني: ديوان رسالت ديوان اسنيفاء ديوان خليفت ديوان عرض ديوان وزارت ديوان وكالت ديوان مملكت و حساب ديوان نكت ديوان بريد ديوان قضا ديوان مظالم – از دو ديوان اخير بصورت مجلس قضا و مظالم ياد شده است . ديوان بريد: ديوان بريد از ديوانهاي مهم بشمار مي رفت و اموري كه مربوط به حمل نامه ها و نقل پيامها و ارسال اخبار مملكت بود به وسيله اين ديوان انجام مي شده و در منابع اسلامي گاهي از آن تعبير به (ديوان الخبر و البريد ) مي كردند . 2 اصطلاحاتي كه بيهقي در باب اين ديوان ياد كرده عبارت است از : صاحب بريد. نايب بريد. اسكدار . خريطه. مجمّز . (اين دو اصطلاحات (5-4)نمي تواند ،جزء مقامات ديواني باشد ) پيك (در عربي بصورت فيج بكار رفته است ) جمع آن فيوج آمده است . قاصد مسرع . ديوان عرض : مقصود ديوان عرض سياه يا عرض لشكر است ، اصطلاح عرض كردن لشكر و ديوان، عرض سپاه در شاهنامه است: همه لشكر روميان عرض كن هرآنكس كه هستند نو يا كهن شاهنامه ، چاپ بروخيم بدو داد ديوان عرض سياه بفرمود تا پيش درگاه شاه ديوان عرض نايب ديوان عرض 4 عارض سپاه سالار سرهنگ ، سرهنگ به كسي گفته مي شده كه بر سواران رياست مي كرده است . فرخي : زبي دلي و زبي دانشي به لشكر خويش هم از پياده هراسان بود هماز سرهنگ 6- سواران جريده ، به معني گروهي از سواران كه براي جنگ با دشمن جدا كرده شده باشد. 7-يكسوار گان ، احتمال دارد به معني سواراني باشد كه به تنهايي حركت مي كنند . سپاه ، لشكر داراي اجزايي بدين ترتيب بوده است : (مقدمه ،ساقه ،قلب، ميمنه،ميسره، جناحها ،مايه دار) . منوچهري گويد: تو به قلب لشكر اندر خون اِنگوران به دست ساقيان در ميسره ، خنياگران در ميمنه طلايع كردوش ديوان استيفا ء : در ديوان استيفاء، امور مالي حل وفصل مي شده وگاهي صاحب ديوان به معني مطلق به صاحب ديوان استيفاء ،اطلاق مي شده و نيز از او به (دفتردار ) نيز تعبير مي شده است . 4 مستوفي ( به كسي كه عهده دار ديوان استيفاء بوده اطلاق مي شده است ). مستخرج (كسي بوده كه بحساب اموال رسيدگي مي كرده ) تسبيب، عبارت است از اينكه كسي را بر مالي متعذّر الوصول حواله كند تا صاحب حواله با عامل كمك كند و شكي نيست كه در اين موارد زور و شكنجه به كار مي رفته است . كسي كه تسبيب براي او انجام مي شده (مسبّب) مي گفتند. قوامي رازي گويد: مسبّب از توبه چوب و شكنجه بستاند هرآنچه جمع مي كني سالهابه رنج وعذاب از آن مسبّب اسباب تو همي ببرد كه راست مي نروي با مسبّب الاسباب مستحثّ ، به معني وصول كننده ماليات است. بيستگاني ، مواجبي بوده است كه چهار بار در سال به لشكريان مي دادند . فرخي مي گويد : سپاهي است او را كه از دخل گيتي به سختي توان دادشان بيستگاني
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 84 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تاریخ بلوچستان و مدعیان سلطنت طلبان دوستان بلوچ جدایی خواه در بحثهای شان پیوسته بر ستمگری فارسها بر بلوچها سخن میرانند و تاریخ جعل میکنند و اینکه رضاشاه نام ایران را بر کشور نهاده است ما بشر امروز، زور که بزنیم از هفت هزار سال پیش بیشتر تاریخ نداریم. بقیه اش غار نشینی و زندگی وحشی ها بوده است. فکر ده هزار سال دیگر را کرده اید؟ پنجاه هزار سال آینده چی؟ آیا آن هنگام هم هنوز جنگ فارس و بلوچ در میان است؟ یا خیال میکنید که هنوز در ایران فقط ایرانی ها زندگی میکنند؟ «باحمایت سردار ھای بلوچ نادرشاہ میرمحبت خان را بہ عنوان خان کلات تعیین نمود و بہ او خلعت ھای فاخرہ بخشید و بنا بہ خواست او میرکمال خان اھلتاززئی، سردار بنگلزئی، علی دربان و مھرعلی بہ اتفاق میراھلتازخان دستگیر شدہ و در قندھار زیر نظر قرار گرفتند ـ میرمحبت خان چندروزی در دربار نادری ماند ـ نادرشاہ نھایت رضایت را اظھار نمود و با دادن پانصد سوار بہ سرپرستی سپھسالار لطف علی ایرانی آنھا را برای رفتن بہ کلات مرخص نمود ـ با رسیدن لطف علی ایرانی بہ کلات او با شکوہ و جلال میرمحبت خان را بر تخت نشاند ـ در تاریخ بلوچھا این روز یکی از شومترین روزھا بود زیرا زور و فشار بار یک حکومت خارجی برای ھمیشہ بر دوش بلوچھای آزادمنش گذاشتہ شد» تاریخ بلوجستان نویسندہ: میرگل خان نصیر ، مترجم: ملک بلوچ برای آنکه سخنی از حقیقت و منطق برخوردار باشد، نیازی نیست که نویسنده رنج کشیده باشد و یا کمونیست باشد. اگر یک سلطنت طلب هم بگوید ماست سفید است باید پذیرفت. من از این رو روی سلطنت طلبی ام تاکید میکنم که مچ آنها که منطق سرشان نمی شود را بگیرم و این افراد تنها هم میهن بلوچ من آقای مکرانی را شامل نمی شود بلکه بسیاری دیگر از ایرانیان جمهوریخواه از چپ تا راست را شامل میشود که با «چوب» سلطنت طلبی همه سخنان مخالف شان را رد میکنند. همینکه اعتقاد به نظام سلطنتی دارید حرف تان که میگویید ماست سفید است را نباید پذیرفت. اینچنین بحث سیاسی کردن بسیار بچه گانه است. یا آنجا که میگوید تو چون سلطنت طلب هستی و در کاخ خودت نشستی درد مرا نمی فهمی. این نوع «استدلال» چیزی بجز کم آوردن نیست. اینها چون پاسخی برای حرف حق ندارند به ایل و تبار نویسنده می تازند. حال خود کسانی که در مقالات شان سلطنت طلبی مرا بعنوان عاملی برای رد نظریاتم آورده ام به شهادت می گیرم که آیا اعتقاد به اینکه مردم ایران باید این حق را داشته باشند که بین سلطنت و جمهوری یکی را انتخاب کنند سلطنت طلبی است؟ اگر من عقیده داشته باشم که نظام پادشاهی، نه این که به زور خود را تحمیل کند بلکه با آرای مردم روی کار بیاید، در کشور ایران برای کارکرد سیاست بهترین انتخاب است سلطنت طلبی به معنای سلب حقوق انسانها است؟ اگر اینچنین است که باید گفت در دنیا هرآنکه به دموکراسی اعتقاد دارد سلطنت طلب است چرا که آنچه را که من طرح میکنم تنها در چارچوب دمکراسی مطرح میکنم. در عین حال این را هم باید پذیرفت که صرف بلوچ بودن، جمهوری خواه بودن و یا سوسیالیست بودن دال بر دموکرات بودن نیست. از اصل بحث دور نیافتیم. دوستان بلوچ جدایی خواه در بحثهای شان پیوسته بر ستمگری فارسها بر بلوچها سخن میرانند و تاریخ جعل میکنند و اینکه رضاشاه نام ایران را بر کشور نهاده است و غیره. برای بحث و گفتگو طرفین باید در مورد یک سری پیش فرض ها با هم توافق داشته باشند. مثلا هر دو طرف بپذیرند که ماست سفید و دو ضربدر دو میشود چهار. اگر بر سر این موضوع اختلاف عقیده باشد بحث اصولا بی مورد است. اینچنین است در مورد آنچه که بلوچهای جدایی طلب مطرح میکنند. ما با کسانی که میگویند ایرانی وجود نداشته و رضاشاه این نام را بوجود آورده اصلا بحثی نداریم. اما میتوانیم با کسانی که منطق و تاریخ میشناسند و بحث را منطقی و سیاسی مطرح میکنند بحث کنیم. مثلا کسانی که خیلی منطقی و در چارچوب دمکراسی چنین طرح مبحث میکنند؛ «ما نیز تاریخ را ارج می نهیم و آنچه را که جهانیان پذیرفته اند می پذیریم که ایران تاریخ 2500 ساله دارد. ما نیز می پذیریم که بلوچستان هرگز دچار ستم مضاعف و یا ستم ملی نبوده و تمامی مردم ایران حتا ساکنان تهران نیز در طول تاریخ آنچنان که در تمام نقاط جهان مرسوم وبوده مورد ستم خان و بزرگ و رئیس حکومت و یا رئیس ایل بوده اند. اصلا اینها به کنار، اصلا فرض را بر این بگذاریم که بلوچستان گل سر سبد هم بوده و نه تنها ستمی بر آن نمی رفته بلکه خیلی هم از بقیه بیشتر به بلوچستان میرسیدند. اینها را می پذیریم. حال نامش را میخواهید بی وفایی بگذارید، نامردی بگذارید، خیانت بگذارید یا هرچه که دوست دارید، این حق بشری و دموکراتیک ماست که به هر دلیلی که به خودمان مربوط است امروز بخواهیم از شما جدا شویم. ما نمی خواهیم در چارچوب کشور بزرگ و سرفراز ایران زندگی کنیم بلکه کشور مستقل خود را میخواهیم. این هم که کپر نشین خواهیم ماند یا ثروتمند خواهیم شد هم مساله داخلی ماست و به شما مربوطی نیست. بهرحال نه پول نفت شما را میخواهیم و نه امتیازات بودن در چارچوب کشور ایران را. ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان». در یک محیط دمکراتیک، در ایران فردا نیز کسی نمی تواند و حق ندارد شما را بخاطر طرح این عقاید و حتا تشکیل حزب جدایی طلب تحت فشار قرار دهد و یا دستگیر کند بشرط آنکه از چارچوب دمکراتیک خارج نشود و از خشونت و مشی مسلحانه به دور باشد. با توجه به نظریات و برنامه های تمامی نیروهای سیاسی ایرانی از سلطنت طلب گرفته تا جمهوریخواه چپ و راست، شما جدایی طلبان در ایران آزاد فردا نیز میتوانید نشریه و رادیو و تلویزیون خود را داشته و عقاید جدایی طلبانه خود را چنانچه در چارچوب دمکراتیک و بدور از خشونت و جنگ مسلحانه مطرح کنید آنچنان که در کانادا جدایی خواهان ایالت فرانسوی زبان «کبک» از چنین حقوقی برخوردار شدند و یک رفراندم دمکراتیک نیز برگزار کردند و خود مردم کبک آزادانه به ماندن و یا جدا شدن از کانادا رای دادند. اما چرا بلوچهای جدایی خواه بجای طرح دمکراتیک و معقول خواسته های شان دست به جعل تاریخ و دروغپردازی میزنند؟ پاسخ خیلی ساده، برای این است که اگر این دروغها را به هم نبافند در مقابل این سوال مردم بلوچستان که «چرا میخواهید از ایران جدا شوید؟» پاسخی ندارند که بدهند! آنها دست به جعل تاریخ و هجو تاریخ و غیره میزنند که فقر مردم بلوچ را تنها نتیجه ستم فارس بدانند و سعی دارند توجه این مردم را از عوامل جامعه شناسی علمی و دلایل اقتصادی فقر در تمامی جوامع رو به توسعه منحرف کنند. آنها نیک میدانند که میلیاردها مردم جهان در فقر زندگی میکنند اما کسی دلیل فقر خود را ستم ملی نمیداند بلکه دلایل آن همان است که آمد و مردم سعی شان را بر همت خود و تلاش بیشتر مینهند. بنگلادش نمونه خوبی برای بر رسی است. این کشور سابقا جزو هندوستان بود که پس از تقسیم هندوستان به دو کشور، تبدیل به پاکستان شرقی شد. پاکستان شرقی بعدها از پاکستان جدا شد و کشور بنگلادش را تشکیل داد. اما این جدایی هیچ ثروتی برای مردم این دیار بهمراه نداشت. در بنگلادش، در کارخانه لباس دوزی که محصولاتش به سوئد صادر میشود حقوق کارگر ساعتی یک کرون سوئد است که میشود روزی 1200 تومان ایران امروز که پول یک سیر تخمه هم نمی شود. (البته دوستان بلوچ لابد بیشتر از بنگلادش صنعت و کشاورزی برای بلوچستان آزاد فراهم خواهند کرد). در همان بوسنی و هرزه گوین و کرواسی و غیره که از یوگوسلاوی سابق رها شدند وضع اقتصادی مردم تغییری نکرده و اگر تغییری هم بوده به همان نسبتی بوده که سایر مردم آن منطقه داشته اند. جدایی طلبان ما نیز فردای جدایی از ایران پس از آنکه بیست سی سالی گذشت و کپرها تبدیل به حتا خانه هم نشد، مانند سران جمهوری اسلامی «توطئه خارجی» کارشکنی های فارسهای ستمگر و یا ناسیونالیستهای پاکستانی را بعنوان عذر و بهانه مطرح خواهند کرد. این رسم قدرت در دنیا بوده که در پاسخ به دهان های باز و گرسنه بجای غذا این مزخرفات را مینهند. متاسفانه جدایی طلبان در ایران بجای تلاش قومی و تلاشهای مردمی و ستاندن حقوق قومی و امکانات از دولت مرکزی به آه و ناله و نفرین پرداخته اند و حرفهایی مثل ستم ملی و غیره را مطرح می کنند که تنها در صورتی میتوانست مورد قبول باشد که مثلا در ایران شهرهایی مثل تبریز و رضاییه و مراغه و سنندج و بندر ترکمن و آبادان و بوشهر و بندر عباس و نیز چابهار و زابل مردمی دارای زندگی متوسط وجود نداشته باشد و مردم این منطقه همه زاغه نشین باشند. تا همین 200 سال پیش در ایران از هر صد نفر یک نفر زندگی مرفه داشته است و بقیه مردم «زندگی عادی» داشته اند. این «زندگی عادی» با معیارهای امروز البته فقر مطلق بیش نیست اما برای آن زمان طبیعی بود و کسی خود را فقیر حس نمی کرد. این وضعیت در بیشتر نقاط جهان همه گیر بوده است. با پیشرفت علم و صنعت کم کم طبقه متوسط بوجود میآید. و آنها که سابقا «زندگی عادی» داشته اند با مقایسه وضع شان با طبقه متوسط جدید خود را فقیر به حساب می آورند. در جوامعی که به طرف صنعتی شدن میروند فقر نسبی و حاشیه نشینی امری طبیعی است و در تمامی کشورهایی که امروز پیشرفته هستند نیز وجود داشته است و برزیل با حاشیه نشینی در کنار شهرهایش یکی از نمونه های بارز است که بلوچ کپر نشین ما در مقابل آنها ثروتمند به حساب میآیند. بخشهای فقیر نشین لندن، پاریس و استکهلم و غیره در قرن هجده و نوزده حتا موضوع داستانهای بسیار شده است. هیچ کدام نیز این فقر را به گردن ستم ملی نیانداخته اند بلکه پذیرفته اند که این وضعیت حاصل صنعتی شدن جوامع است که «زندگی عادی» بخشی از مردم از حالا به بعد نامش فقر میشود و باید برای بهتر شدن وضع آنان تلاش کرد. یک مثال بارز دیگر خانواده خود ما ایرانیان است. مثلا تهرانی ها. آنها که هم سن و سال نگارنده هستند. بیشتر ما که زمان شاه که وضع خانواده مان را متوسط به حساب میآوردیم، اگر آن وضعیت را با حتا امروز جمهوری اسلامی مقایسه کنیم فقیر به حساب خواهیم آمد. در سال 1345 ما یک خانه 120 متری داشتیم که سه اتاق داشت و ما هفت فرزند بودیم و پدر مادر روی هم نه نفر در این خانه زندگی می کردیم. نه از یخچال خبری بود و نه تلویزیون و مبلمان و کولر و نه آب لوله کشی و غیره. همسایه ها همه برق نداشتند و آب انبار داشتیم و از وسایل امروزی رفاه پنکه و رادیو و بادبزنهای دستی را داشتیم. در حقیقت در سال 1345 استاندارد زندگی من تهرانی با کپر نشین بلوچ تنها دیوار آجری خانه مان بود و بس اگرنه وسایل داخلی این خانه برای آن بلوچ چندان حسد برانگیز نبود. هیچ تهرانی وضع بد خود را و اینکه یخچال و تلویزیون ندارد را به رضاشاه و ستم ملی ربط نمی داد. البته زندگی در تهران و امکانات کاریابی روی وضع زندگی ما به نسبت بلوچها تاثیر میگذاشت و تهرانی ها در مجموع از امکانات بیشتری برخوردار بودند. اما این تهرانی کی بود؟ تهرانی که در 200 سال قبل جمعیتش از 30 هزار نفر فراتر نمی رفت چگونه 4 میلیون نفر را در سال 1345 در خود جای داده بود؟ حقیقت این است که من که متولد و بزرگ شده تهران هستم در عمرم بندرت به کسانی بر خورده ام که نسل شان از 200 سال قبل ساکن تهران بوده باشند. پدر و مادر من کودک بوده اند که از یکی از دهات شاهرود بهمراه پدر و مادر خود به تهران آمده اند و در محله عین الدوله تهران ساکن شده اند. من خود متولد محله عین الدوله و دوساله بودم که به وحیدیه و مجیدیه تهران نقل مکان کردیم. در انجا همه رقم آدم بود از ترک و کرد و بلوچ و فارس و غیره. انواع و اقسام زبانها و لهجه ها بین اهالی رواج داشت. در عین فقر (یعنی همان زندگی متوسط) کسی سخنی از ستم ملی به زبان نمی آورد. بخاطر دارم که تابستانها به دهی در شاهرود که پدرم از آنجا بود میرفتیم و وضع مردم ده و استاندارد زندگی شان با کپر نشین بلوچ تفاوت چندانی نداشت. خانه های گلی و خشتی و گوسفندی و باغی و آبی در حاشیه کویر. کسی از ستم ملی سخنی بر زبان نمی آورد. این ستم ملی یک اصطلاحی است که توسط ایدئولوژی چپ وارد کلام سیاسی ایرانیان شده و هیچ ربطی به سیاست در ایران ندارد. ستم ملی متعلق به «ملت پیروز روس» بوده است که بر مناطقی که تسخیر میکردند روا میداشتند. در ایران ما هرکس که قدرت می یافت، همه ایران را به تسخیر در میآورد و خود را پادشاه ایران میخواند چه نامش و نادر ترک باشد و یا کریم خان فارس و یا آغا محمدخان ترکمن و یا محمود و اشرف افغان. اینها به نسبت شعور و فهم شان به اهالی میرسیدند نه بخاطر تعهدشان که اصلا تعهدی احساس نمیکردند. مردم ایران چه تهرانی و چه بلوچ چیزی بجز رعیت به حساب نمی آمدن و رعیت نیز همانقدر نزد صاحب قدرت ارزش داشت که گاو و گوسفندش. اینها رسم قدرت و رسم جامعه بوده است و ربطی به کرد و فارس و بلوچ وستم ملی ندارد. سیب زمینی محصول قاره تازه کشف شده آمریکا بود که سهم بزرگی در ازمیان برداشتن قحطی و گرسنگی داشته و دارد. وقتی یک فرنگی اروپایی برای فتحعلی شاه قاجار سیب زمینی هدیه آورد و گفت این محصول از قاره جدید آمریکا آمده بدهید اهالی ایران بکارند رفع گرسنگی میکند. فکر میکنید فتحعلی شاه در پاسخ چه گفت؟ لابد خیال میکنید که از طرف کلی تشکر کرد و اهالی را خبر کرد که با کمک دولت این محصول را بکارند و از گرسنگی نجات یابند؟ فتحعلی شاه در پاسخ به آن فرنگی گفت «اول پیشکش دولت را معین کنید». یعنی اول یک پولی به ما بدهید تا بگذاریم که این محصول بین مردم ایران پخش شود. شاید فکر کنید این قضیه ساختگی است یا اینکه فتحعلی شاه در آن لحظه خواسته مزاح کند و یا موقتا دیوانه شده است. و نکته کلیدی همینجاست عزیزان... نکته کلیدی این است که مفاهیمی مانند «رفاه عمومی» و یا «عدالت اجتماعی» و یا «رفع ستم ملی» و یا «رواج قانون» و یا داشتن قانون اساسی و این حرفها همه و همه متعلق به 200 سال گذشت است. در اروپا تا حدی این معانی همراه با انقلاب کبیر فرانسه آمد و اولین قانون جهان نیز ماگناکارتا چندصد سالی قبل آمده است. در ایران ما چه در تهران و چه در زابل اصلا کسی نمیدانست که حقوقی دارد و هیچ فرماندار و یا فرمانروا و بزرگی نه آگاه بود و نه وظیفه خود میدانست که به مردم برسد. مردم هم نبودند رعیت بودند که با برده اندکی تفاوت داشت. به همین دلیل فتحعلی شاه به آن فرنگی گفت که اول سهم دولت را معین کنید چرا که فکرش را هم نمیکرد که کسی صرفا بخاطر انسانیت و حقوق انسانها بخواهد چنین سودی را نصیب یک ملت بکند مگر آنکه سودی برای خود او داشته باشد. به عبارت دیگر مردم ایران، ترکیه، پاکستان، هند، چین و ژاپن و دهها کشور دیگر اصلا برای خود حقی قائل نبودند و فرمانروایان شان نیز نه خبر داشتند و نه میدانستند که به دنیا جور دیگری نیز میتوان نگاه کرد. برای فتحعلی شاه مردمان با گله گوسفندان تفاوت شان در این بود که رعایت مردمان را بیشتر از گوسفندان میکرد اگر نه در حقوق چندان تفاوتی نداشتند و همه «مال» پادشاه بودند. این پادشاه میتوانست هرکسی باشد که از هر گوشه ازایران برخاسته و شمشیر قوی تری بدست داشته. خیلی متاسفم که این پادشاه بلوچ نبوده اما فارس هم نبوده. تفاوتی هم نمیکرده چه بلوچ چه فارس و چه ترک و افغان همه به یک اندازه به مردم به چشم گوسفند نگاه میکردند. از طرفی همه فقر را نباید گردن ستم ملی و حکومت مرکزی انداخت. در تمامی جوامع در جهان، ثروت اطراف پایتخت و سپس شهرهای بزرگ جمع میشود و کسی عمدی در این کار ندارد. این خاصیت سرمایه است. هیچ ثروتمند بلوچی هرچقدر هم «وطن پرست» باشد بازهم وقتی ببیند که سرمایه گذاری در تهران نان بیشتری دارد سود بیشتر را رها نمیکند و «وطن»اش را بچسبد. هم او مدتی که در تهران زندگی کرد اگر ببیند که سرمایه گذاری در چین سود بیشتر دارد سرمایه اش را میبرد به چین آنجا کارخانه میزند و به کارگر چینی مزد میدهد و کک اش هم نمی گزد که بلوچ بی نوا مجبور است بنزین قاچاق کند. این تنها خاصیت تهران نیست بلکه همه مراکز کشورها در جهان این خاصیت را دارند و کشور بدون مرکز نمی شود. اما میتوان یقه مرکز را چسبید و مطالبات را مطرح کرد. خیلی کارها میتوان کرد فقط باید شعور جامعه به جایی برسد که بجای دعواهای بی حاصل به عاقب خود بیاندیشد. حال دوستان جدایی طلب بلوچ ما که خیلی تاریخ تاریخ میکنند و از ستم فارسها سخن میگویند بروند تاریخ خودشان را مطالعه کنند که بخشی از آن در بالا آمد. تاریخ نگار بلوچ ما که خود این تحقیق را گشته و نوشته، چشم این را ندارد که ببیند در میان شرح آنهمه بدبختی و جنگ بین بلوچها و سرداران جور واجورش را که میدهد هیچکدام از این سران و سرداران حتا یک قدم هم برای مردم بلوچ بر نداشته اند. هیچ قناتی کنده نشد و هیچ آبادانی نشد و هیچ سدی زده نشد. همه اش جنگ بوده است و کشتار مردم. اما همین یک تیکه را که نادرشاه برای شان فرماندار تعیین کرده مایه بدبختی مردم بلوچ میداند. این بجز شوونیزم بلوچ و ناسیونالیسم کور نیست که آنهمه ستمها و درگیریهای خانه برباد ده خود سران بلوچ بر سر قدرت و تاراج مردم بلوچ را نمی بیند اما همین دلیل آبکی که نادرشاه برای بلوچها فرمانداری بلوچ از میان خود بلوچها تعیین کرده برایش نقطه شروع بدبختی بلوچها است. کوری تا این حد که حتا دست خط خودش را نتواند بخواند نوبر است. بروید در سایت این آقای بلوچ و تاریخ بلوچستان را بخوانید اگر یک نمونه، حتا یک نمونه بیاورید که فلان کس بلوچ پس از آنکه به قدرت رسید در فلانجا برای رفاه اهالی قنات کند و یا آبادانی کرد. یک نمونه هم نیست. این خاص بلوچستان هم نیست. رسم دنیا چنین بوده و در تمام ایران وضعیت همین بوده. اما گویی هم میهنان بلوچ راه راحتش را انتخاب کرده اند، جگر دیدن عیبهای خود و جامعه شان را ندارند دنبال بلا گردان می گردند؛ «اگر ما بلوچها فقیر هستیم بخاطر ستم ملی است که فارسها به ما کرده اند». مشکل اینجاست که ممکن است که فعلا سر خود را گرم کنید و مشکل را گردن فارسها بیاندازید. اما فردا که با مشکلات تان تنها شدید و مشکل و بلا و قحطی از آسمان بارید آنگاه متوجه خواهید شد که آنطور هم نبوده که خیال میکردید تا از ایران جدا شوید کپرهای تان ویلا خواهد شد. نه برادر. برای تبدیل کپر به ویلا که طلب تان، به یک خانه 120 متری با آب و برق و کولر باید اول جامعه صنعتی بسازید و تولید صنعتی یا کشاورزی داشته باشید تا کار و ثروت تولید شود. برای اینها نیز نیازی به جدا شدن نیست بلکه میتوانید یقه دولت مرکزی را بگیرید و سهم نفت تان را بخواهید. تلاش کنید دولت مرکزی را برای تشکیل یک مجلس استان که بودجه در اختیارش باشد (مثل آمریکا و سوئد) و نه مانند شورای شهر فعلی تحت فشار قرار دهید. نکته دیگر این است که ما بشر امروز، زور که بزنیم از هفت هزار سال پیش بیشتر تاریخ نداریم. بقیه اش غار نشینی و زندگی وحشی ها بوده است. فکر ده هزار سال دیگر را کرده اید؟ پنجاه هزار سال آینده چی؟ آیا آن هنگام هم هنوز جنگ فارس و بلوچ در میان است؟ یا خیال میکنید که هنوز در ایران فقط ایرانی ها زندگی میکنند؟ در جایی خواندم که اگر زاد و ولد انسانها به همین منوال پیش برود هفتصد بعد جمعیت زمین آنقدر زیاد میشود که باید دور کره زمین را ساختمانی به ارتفاع سه کیلومتر بسازند تا همه انسانها در آن جای بگیرند. حال جای بلوچ و فارس را معین کن!
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
2 تاریخ خط در ایران در روایات زردشتی از داستانهای ملی ایران چنین آمده است که طهورث پیشدادی پس از آنکه بر اهریمن پیروز شد هفت گونه خط را که بکسی یاد نمیداد بزور از او فرا گرفت. در اسناد سریانی آمده است که زردشت کتاب اوستارا بهفت زبان سریانی و فارسی و آرامی و سگستانی و مروزی و یونانی و عبری نوشته است. آیا هر یک از این زبانها خطی نداشتهاند؟ مامیدانیم که در ایران پیش از اسلام خط سریانی و خط میخی برای پارسی باستان و خط آرامی و یونانی و عبری در میان یهود ایران رواج داشته است. پس میتوان گفت که برای زبان سگستانی(سیستانی) و مروزی(زبان مرو)نیز خطی بکار بردهاند. معمولا واضع خط را در جهان فنیقیان میدانند. این نکته تنها دربارهٔ ملل سامی درستست و ملل آریائی مخصوصاً در هند شاید پیش از فنیقیان خطهای دیگری اختراع کردهاند که از سلسلهٔ خطوط سامی مأخوذ از خط فنیقی نیست. در ایران ما خط داستانی بسیار مفصل دارد و موضوع باندازهای وسیعست که میتوان کتاب جداگانهای در تاریخ خط در ایران نوشت. کسانی که درین زمینه اندکی ممارست بکنند فوراً بنکتهٔ مهمی برمیخورند و آن اینست که نیاکان بزرگوار ما درین مدت دو هزار و پانصد سال که ما تاریخ مدون و معروف داریم هرگز در هیچ خطی تعصب نورزیدهاند و هر زمان که خط آسانتر و بهتریپیدا شده است در پذیرفتن آن درنگ نکردهاند. اکنون قدیمترین اسنادی که در دست ماست از دورهٔ هخامنشیان بخط میخی است. این نام را اروپائیان از روزی که باآن روبرو شدهاند بروی آن گذاشتهاند زیرا که این خط مرکب از خطوط افقی و عمودی و منکسرست که بالای آن پهنتر و پائین آن باریکترست بشکل میخ. ناچار درین خط برای هر حرف و مخرجی چند خط افقی و عمودی و منکسر بانواع مختلف باید ترکیب کرد تا هرعلامتی با علامت دیگر اشتباه نشود وقهراً نوشتن باین خط وقت زیاد میگیرد و باری هر حرفیچندین بار باید دست راباینطرف و آن طرف حرکت داد و گرداند. 2 این خط را نخست برای زبانهای بینالنهرین یعنی زبان الامی و بابلی و آسوری بکار بردهاند و چون الامیان در خوزستان امروز میزیستهاند و همسایهٔ پارسیان بودهاند مردم پارس یا پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی و یا در آغاز این دوره این خط را برای زبان پارسی باستان هم پذیرفتهاند و میتوان حدس زد که مادها نیزبرای خود آنرا اختیار کرده باشند زیرا که ایشان نیز با آسوریان و بابلیان همسایه بودهاند. در پذیرفتن خط میخی برای زبان پارسی باستان تصرفی کردهاند باین معنی که پیش از سال سه هزار قبل از میلادسومریان خطی اختراع کردهاند که در قرن نوزدهم اروپائیان بآن خط میخی گفتهاند زیرا که این خط مرکب از خطوط عمودی و افقی و منکسرست که شکل میخ دارد و سپس آکادیان و آسوریان و کلدانیان و الامیان و هیتیها و ایرانیان وارمینان نیز آنرا برای زبانهای خود اختیار کردهاند. درخطوط میخی ملل دیگر چند نقش از هشتصد تا سه هزارعلامت بکار میرفته است. ایرانیان تصرف جالبی که در خط میخی برای زبان پارسی باستان کردهاند اینست که تنها چهل و دو علامت برای اصوات مرکب بکار بردهاند. این خط تا پایان دورهٔ هخامنشی در کتیبهها و سکهها بکار رفته است اما برای زبان بابلی تا آغاز تاریخ میلادی آنرا بکار 4 بردهاند. ازین ۴۲ علامتی که در خط میخی ایرانی بکار میرفته است یک علامت حکم نقطه را دارد و برای وقف در میان حروف بکار میرفته و پنج علامت دیگر باصطلاح فنی ایدئوگرام بوده است یعنی در برابر پنج کلمهٔ رایجی که بسیار بکار میرفته مینوشتهاند و حاکی از صدای مخصوص نیست. یک علامت را برای کلمهٔ شاه ودو علامت را برای کلمهٔ کشور و یک علامت را برایکلمهٔ زمین و یک علامت را برای کلمهٔ اهورمزد بکار میبردهاند و علائم دیگر برای حروف مرکب از یک حرف باصدا و یک حرف بیصدا بودهاست. خط میخی چنان مینماید که تنها برای زینت و در کتیبهها و سکهها بکار رفته و چون نوشتن هرحرفی چندین حرکت دست و چندین خط افقی و عمودی و منکسر لازم داشته است در حوائج روزانه و درکارهای عادی آنرا بکار نمیبردهاند زیرا که تاکنون جز در کتیبهها و سکهها و الواح سیموزر که برای تاریخ ساختمانهای مهم ترتیب میدادهاند و در مهرها در جای دیگر دیده نشده است. قدیمترین کتیبه خط میخی ایران از کورش بزرگ از سال ۵۳۸ و آخرین آن از اردشیر سوم از سال۳۳۸ پیش از میلادست. چون در دورهٔ هخامنشیان اقوام آرامی از نژاد سامی ساکنان ایالات غربی ایران در کرانههای فراتو دجله بودهاند و خط و زبان مخصوص از نژاد خطها و زبانهای سامی داشتهاند خط ایشان که از خط فنیقی گرفته شده آسانتر بوده و هر حرفی از آن بیش از یک حرکت دست لازم نداشته است، درایران رایج شده و ناچار زبانشان هم در کارهای اداری و دیوانی دورهٔ هخامنشی رواج یافته است، چنانکه قراین بسیار گواهی میدهد این خط و زبان در دورهٔ هخامنشیان درایران متداول بوده است و زبان پارسی باستان را بخط آرامی هم مینوشتهاند چنانچه قسمی از کتیبهای از اردشیر اول بهمین خط مانده است در همین دوره هنوز زبان ایلامی و خط میخی مخصوص آن بعنوان زبان اداری در دربارهخامنشی بکار میرفته است. 4 در ۱۳۱۲ در گوشهٔ شمال غربی صفهٔ تخت جمشید در ضمن خاک برداری بآستانهٔ دری برخوردند که از همان زمان هخامنشیان تیغه کرده بودند ودر پشتآن تیغه،سیهزار لوحهٔ گلی یا خشتهای کوچک و بزرگ بشکل مربع مستطیلبدست آمد که بخط و زبان ایلامیست. چندی بعد۷۵۰خشت دیگر درجنوب شرقی همان صفه بدست آمد و ثابت شد که حساب ساختمانهای مختلف کاخ هخامنشیان را باین خط وزبان مینوشتهاند. استیلای یونانیان و مقدونیان برایران در سال ۳۳۰ پیش از میلادخط و زبان یونانی را در ایران رواج داد و ناچار در سراسر دورهٔ سلوکی وقسمتی از دورهٔ اشکانی تاآغاز تاریخ میلادی این خط در ایران رواج یافته ودرین مدت خط میخی و زبان پارسی باستان متروک شده است. خط و زبان یونانی تا اوایل دورهٔ ساسانی تا اندازهای هنوز در ایران رایج بوده است زیرا که در کتیبههای شاپور اول که از ۲۴۱ تا۲۷۲ میلادی در ایران پادشاهی کرده است خط وزبان یونانی دیده میشود و مهمترین نمونههای آن در کتیبهٔ معروف زردشت در صحرای مرودشتست. تا زمان بلاش دوم در سکههای اشکانی جز خط وزبان یونانی چیزی دیده نمیشود و تنها درسلطنت بلاش دوم که از۱۲۱ میلادی آغاز شده است نخستین بار حروف آرامی در سکههای ایران پدیدار شده است. زبانی را که در سکههای اشکانی درین تاریخ بخط آرامی پدید ارشده بخطا خاور شناسان و دانشمندان اروپائی بازبان پهلوی یکی دانستهاند و نخست آنراپهلوی شمالی یا پهلوی اشکانی نامیدهاند و درین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 موسیقی چنان که گذشت فن ترکیب اصوات و بیان احساسات توسط صوتها است . به گفته «موزارت» موسقی بیان خوشایند زندگی و به زغم «بولیوز» موسیقی شاعرانه ترین ، ارزنده ترین، نیرومندترین و اندارترین هنرهاست و باید آزادترین آنها هم باشد. به موجب داستانهای دین یونان «آپولن» خدای موسیقی با نه فرشته خود در کوه «پارناس» زندگی می کرد و این فرشتگان را «موز» می گفتند و موسیقی از نام آنها اشتقاق یافته است. در تاریخ تحول موسیقی از باستان تحول موسیقی از باستان تا امروز، نخست موسیقی نزد ملل باستانی ، سومری، آکادی، ایلامی، مصری، یونانی و لاتینی را بررسی می کنیم: بر اثر کاورش هایی که در اواخر قرن نوزدهم در گورستان «اور» که تاریخ بنیاد آن به سی قرن قبل از میلاد می رسد به عمل امده ریشه اصلی موسیقی آسیایی تا حدی روشن گردیده است. از سومر قدیم دو ستوان که بر آن آهنگ موسیقی حک شده به دست آمده است. از خزانه های اور اسباب موسیقی بادی کشف شده، که می توان عمده نغمه های متداول امروز را از آن استخراج نمود. این آلت متعلق به 1800 قمری پیش از میلاد است. بر اثر تتبعات دقیق و به اتکاء تصاویر و نقش و نگارهای موجود، موسیقی سومر شامل: سرود، شکوائیه و مرثیه بوده. از جمله نوحه بر ویرانی «نیپور که شش آهنگ داشه و با طبل و لیر اجرا می شده است و این تغنی با اسباب به دوران «گودآ» (2400 قمری پیش از میلاد) ارتباط می یابد. پزشکان کلده پیش از عمل، آهنگی مقدس می سرودند و در وراء این موسیقی دینی، دربار از موسیقی خاصی بهره مند می شد و نوازندگان را آلتی شبیه «لیر» که پنج وتر داشته استفاده می کردند. رقص هم به طور قطع رواج داشته است و اثار باقی مانده گورستان شاهی متعلق به 2700 قمری پیش از میلاد این مدعا را به اثبات می رساند. آلات موسیقی آن عصر زهی و باید و ضربی بوه، یک نوع نی مضاعف نقره نیز که دارای چهار سوارخ است از این قبرستان (مربوطب ه 27090 تا 3200 قمری پیش از میلاد) به دست آمده است. فلوتی با لوله، فقی و هفت سوراخی متعلق به (2000 قمری پیش از میلاد) هم از همانجا کشف شده است. 3 اشعار مقدسی درباره «استار» مربوط به قرن 6 و 7 و حجاری شیپوری به طول پنجاه تا شصت سانتیمتر از قرن 8 ق. م در دست است. از مقبره ملکه «شوهد» نقش چنگی به طول یک متر و دارای یازده وتر به دست آمده است و نشان می دهد نوازندگان او هنگامی که ملکه خودکشی می کرده یا به میل خود سم می خورده می نواخته اند. این آلت شبیه چنگی دیگر است که بر اثر حفاری سال 1809 در «لاگاش» کشف شده متعلق به 2400 ق. م است. از آن عصر عودی طلایی با یک وتر و عود نقره و چنگی که با این دو آلت همراهی می کرده است و متعلق به 2700 ق. م است، به دست امده است. نوازندگان که در حدود 680 ق. م در رکاب شاهان ایلام بوده، چنگی 13 وتری داشته اند. چنگی نیز 21 و 22 وتری وسه گوشه در «سوز» متعلق به 1900 تا 2000 ق. م پیدا شده است. چدر بابل به سال 1600 و در نیپور به سال 1900 ق. م عودهایی با 2 تا 3 سیم به دست آمده. در آن دوران شرقی ها از «سمبال» و «تمپال» و طبل مخصوصاً بالگ که شبیه صندوق بزرگی بوده است استفاده می کرده اند و همه این سازها با یکدگیر به صورت جمعی به کار می رفته است. در «بریتیش میوزیوم» لندن نقشی از ایلام قدیم وجود دارد که به موجب آن ده نوازنده و پانزده خاننده با کمک چنگ و نی مضاعف طبل (متعلق به 689 ق. م) هنرنمایی می کنند همچنین در نقشی دیگر نوازنده عود دیده می شود. در حدود 2500 ق. م بابل بر سومر غلبه کرد ولی از لحاظ هنر مغلوب این قوم شد و خود نیز در حوالی قرن 14 از «آسور» شکست خورد. به موجب منابع مصری، سومریها در حدود قرن 19 ق. م با آن کشور ارتباط یافتند و با ملل دریایی یا «مردان دریا» نیز آشنا شدند و در نتیجه آلات موسیقی و آداب موسیقیدانی آنان از دریای اژه و آدریاتیک گذشت و به رم رسید و به این ترتیب دنیای کهن از هنر سومریان برخوردار شد و هر کشوری برای مقصدی از رواج موسیقی استقبال کرد. چون موسیقی رکن اصلی مراسم دین است بعضی ملل در اجرای آهنگاهی مذهبی و یا جشن ها و تشریفات درباری از آن استفاده می کردند. مثلا مراسم مربوط به «میترا» که از ایران به خاور نزدیک وغرب رخنه نمود، با موسیقی توأم و نفوذ سومر در همه جا جلوه گر بود. حتی اگر گام منسوب به فیثاغورث هفت نت داشته، بدان جهت است که منجمان کلده به یونانیها وجود و خواص هفت ستاره را آموخته اند... مصریان قدیم به اتکاء افکار دینی خود و اعتقاد به زندگی بعد از مرگ و تصور به تساوی بین حیات و ممات، منابعی سرشار درباره موسیقی به یادگار گذارده اند. اینک در حدود پنجاه فلوت از عهد باستان مصر باقی مانده است. 3 این قوم به فواصل موسیقی آشنا بوده، وزن را از کوفتن دو دست به هم استخراج می کرده اند. سرودهای دینی به وسیله فرعون و دیگران با اشعاری سه یا چهار بندی خوانده می شد. فرعون می ایستاده یا به زانو در می آمده، دست خود را بلند می نموده است. قدیمی ترین سرود که به دست ما رسیده از Amon-Ra است. که نقاشان نخستین هرم «ساکاراه» با خط میخی جریان آن را بر دیوار ترسیم کرده اند و در آن «هاها یا ای ای» نی به کار می رفته است. رقص در مصر ظاهرا قدیمی تر است. زیرا مجسه زنی رقاص که تقریبا به پنج هزار سال قبل از میلاد می رسد، موود می باشد و در جدار دیوار هرمی، مطالبی بدین شرح نگاشته شده است: «این است رقص که از طلا گرفته شده» یا «رقص تکان دادن» و یا «رقص اسرار ولادت» در مصر، موسیقی نظامی برای راه پیمایی منظم سربازان بوده است. در این کشور باستانی نقشی روشن از چنگ زدن دو زن رقاص و فلوت نواز و سیتار زن موجود است. نی هایی به طول 25 تا 55 و گاهی 91 تا 96 سانتیمتر که بعدا به نام «بنی حسن» معروف شده، و بعضی از چوب وبرخی از برنز و متعلق به 4000 ق. م است به دست آمده همچنین نی مضاعف و طبلی به طول 54 سانتی متر مربوط به 1200 ق. م کشف شده است. چنگ نیز به منزله ساز ملی مصریان است و انواع مختلفی دارد که نوع کوچک آن 3 یا 4 وتری به وسیله چوبی روی دوش نوازنده قرار می گرفته است و بزرگتر آن دارای 8 تا 20 سیم بوده که باید ان را ایستاده نواخت. چنگ متداول مصر که از حدود 3300 تا 1600 ق. م رواج داشته، چند وتری بوده، نوازنده می نشسته و می نواخته است. سی تار نیز که دارای پنج تا هجده وتر بوده، در حدود 2000 ق. م به مصر وارد و متداول شده است. عود 3 یا 4 وتری هم در نقش ها دیده شده است. همچنین انواع آلات موسیقی دیگر رواج داشته از جمله نوعی 4 «کاستاگنت» و «مائینیت» مخصوص زنان رقاصه و نیز اقسام طبل که برای مارش و رقص به کار می رفته است... ارکستر مصری از نی زن، چنگ نواز،خواننده ودست افشان تشکیل می شده، گاهی دو یا سه چنگ زن و عده زیادی نی زن شرکت می کرده اند. دسته ای که متعلق به 2600 ق. م است از هشت نی نواز و یک کف زن به وجود آمده است. از قرون دو و سه ق. م یک نوع «ارگ» ابتدایی که از یونان به مصر وارد شده بود و نه لوله داشت و در محافلی که فرعون حضور داشته، به کارمی رفته است، موجو است. «هرودت» از نوازندگانی که در قایق نشسته، در مسیر نیل می نواخته اند، یاد می کند. در جشنهای مربوط به «ازیریس» نیز موسیقی رواج کامل داشته است. تمدن و هنر مصری در کرت، سیکلاد و اتروسک نفوذ یافته، یونانیها از ا متاثر شده اند. عبرانیان نیز به موجب منبع: سومری، کلدانی، هیتیت، فنیقی و مصری و تورات از موسیقی بهره وافی داشته اند. در کتاب مقدس قطعات منظور وجود دارد. موسیقی قدیم عبری، سرودهای جنگی، شکوائیه و مرثیه است که با دو نی همراهی می شده است. طبق نصوص کتاب «سفر تکوین» نزد عبرانیان اسباب های بادی از خاندان فلوت و نی مضافع رایج بوده است و در عصر اسمعیل قرن 12 ق. م «هلیل» یا نی ساده به کار می رفته. «شوفاژ» یک نوع شاخ بوده، برای فراخواندن دسته ها استعمال می شده «هاسوسرت» که با نقره ساخته می شده، یک نوع شیپور راست بوده به تعداد زیاد در مراسم نظامی رواج داشته است در تورات از «نبل» و «هینور» دو آلت سیمی بوده یاد شده . لیر که 6 تا 11 وتر داشته «سیتار» «سامبوگ» با 7 وتر، نبل با 10 وتر «پسالتریون» سه گوشه با 24 وتر، چنگ با ده وتر(که با انگشت یا مضراب می زده اند) «گینور» با 8 وتر همه نزد قوم اسرائیل رواج داشته است. سکه ای مربوط به دو قرن قبل از میلاد به دست آمده که لیری را با سه وتر نشان می دهد و شباهتی به لیر چهار وتری متعلق به 2000 ق. م آسوری ها دارد. یهودیان در تمام اعیاد از انوع طبل استفاده می کرده اند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 مخالفان مصدق اولین مخالفان مصدق وابستگان شرکت نفت ایران و انگلیس و هواداران سیاست بریتانیا در ایران بودند. این گروه در بخشهای مختلف اجتماع فعال بودند. برخی از نمایندگان دوره 17 به ویژه در مجلس با دکتر مصدق آشکار و پنهان مخلفت میکردند. دستگاه مطبوعاتی وابسته به شرکت نفت ایران و انگلیس هم با نوشتن مقاله و پخش اخبار و دامن زدن به شایعات نقش خود را ایفا میکردند. در ا یران دور ان کودتای ۲۸ مرداد، قبل و بعد از جنگ دوم جها نی، سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا، به ریاست شاپور ریپورتر که به عنوان رئیس (بعد از جنگ دوم جها نی) شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ا یران اقامت داشت بر حوادث مهمی تأثیر نهاده و نقش اصلی و تعیین کننده داشت. در رأس عملیات انتشاراتی و دروغپراکنی انگلیسیها در ایران دکتر زنر از نزدیکان خانم لمبتون قرارداشت که بهویژه برای همکاری با "شرکت نفت ایران و انگلیس" از سوی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا به ایران اعزام شده بود. گروه دیگر درباریان و وابستگانشان بودند. اشرف پهلوی و شاهپور علیرضا از فعالترین درباریان مخالف مصدق شدند. در کمتر از پنج سال میان تشکیل "جبهه ملی ایران" و کودتای ۲۸ مرداد، اختلافهای بسیاری میان مصدق و نزدیکانش ایجاد شد و درگیریهای مصدق با یاران سابقش، سرنگونی دولت او را تسهیل کرد. اگرچه محمدرضا شاه نیز خواهان برکناری مصدق بود، اما به نظر می 3 رسد ترس او از عواقب احتمالی شکست در برابر نخست وزیر مردمی، توان مقابله را تا حد بسیاری از او گرفته بود. در آغاز سال ۱۳۳۱، قوام السلطنه به ایران بازگشت و حمایت بریتانیا و نزدیکان شاه، بخصوص خواهرش اشرف از قوام، با مشکلات مصدق با مجلس شورای ملی و رئیس وقت مجلس، حسن امامی همراه شد. با شدت گرفتن مخالفتها، مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱ داوطلبانه از قدرت کناره گرفت اما حمایت بی سابقه مردم از مصدق، ظرف چند روز قوام و شاهیان را وادار به عقب نشینی کرد و بازگشت مصدق به قدرت در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با سختگیری بیشتر او و اصرارش بر کسب اختیارات بیشتر همراه شد. از این تاریخ به بعد، اختلاف مصدق با نزدیکانش بتدریج بالا گرفت و اشخاصی چون مظفر بقایی، آیت الله کاشانی، حسین مکی و ابوالحسن حائری زاده به صف منتقدان نخست وزیر پیوستند. برخی از روحانیان نیز که یا وابسته به سیاست بریتانیا و یا طرفدار دربار بودند در مقابله با مصدق فعالیت میکردند. آیتالله کاشانی که در آغاز همراه مصدق بود بعد از رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ همراه با دکتر مظفر بقائی و حسین مکی و حائریزاده به مخالفان او پیوست. در رویداد ۹ اسفند مشخصا روحانیونی مانند کاشانی و بهبهانی در توطئه کشتن مصدق شرکت داشتند که با هوشیاری مصدق به هدف خود نرسیدند. عدهای از افسران بازنشسته ارتش و ژاندارمری با تشویق و تحریک و تطمیع دربار به صف مخالفان پیوستند. توطئه ربودن و شکنجه و کشتن 3 سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی، با همکاری برخی از این افسران و سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا انجام گرفت. شکاف جبران ناپذیر در جبهه حامیان مصدق، به هر دلیلی که پیش آمده بود، آتشی بود که دود آن اندکی بعد به چشم هر دو طرف رفت؛ پایان دولت مصدق و آغاز اختناق سیاسی نزدیک بود. کودتای ۲۵ مرداد نقشه کودتا با همکاری بریتانیا و امریکا طرح شد و پس از چندبار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید. نقشی که برای شاه در نظر گرفته شده بود امضای فرمان عزل مصدق و نیز امضای فرمان نصب سرلشکر زاهدی به نخستوزیری بود. اشرف پهلوی که به درخواست مصدق به خارج از کشور رفته بود با مقامات امریکائی و انگلیسی در سوئیس دیداری داشت و سپس با استفاده از نام خانوادگی شوهرش به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی که فرصت داشت شاه را در جریان طرح کودتا گذاشت و با آشکار شدن حضورش دوباره ناچار به خروج از کشور شد. شاه پس از تردیدهای اولیه به امضای فرمانها رضایت داد. بعدها روشن شد که شاه در واقع دو ورقه سفید را امضا کرده بود تا کودتاگران آنچه لازم است بر بالای امضای او بنویسند. 5 فرمان عزل را یک ساعت بعد از نیمه شب ۲۵ مرداد سرلشکر نصیری که رئیس گارد سلطنتی بود با همراهی تانک و زرهپوش از سعدآباد به خیابان کاخ آورد تا در منزل دکتر مصدق به او ابلاغ کند. مصدق که با تلفن از حرکت این گروه باخبر شده بود فرمان را گرفت و رسید داد و نیروی محافظ مقر او بلافاصله نصیری و نیروی همراه او را بازداشت کردند. شاه که قبلا به کلاردشت رفته بود با شنیدن خبر به رامسر رفت و از آنجا با هواپیما به بغداد و سپس به رم پرواز کرد. صبح 25 مرداد خبر اقدام نصیری در شهر منتشر شد و همه دانستند که کوششی برای برکناری مصدق صورت گرفت و ناموفق بود. کودتای ۲۵ مرداد شکست خورده بود. ۲۸ مرداد طرفداران مصدق که از اقدام شاه خشمگین بودند با تظاهرات و سخنرانی احساسات خود را بیان کردند. حزب توده نیز که در روزهای گذشته از احتمال کودتا خبرداده بود شروع به سازماندهی تظاهرات در تهران و شهرستانها کرد. عوامل بریتانیا و امریکا در نقش طرفداران مصدق یا حزب توده با استفاده از این جو به شایعه پراکنی و اقدامات تندروانه از قبیل تهدید روحانیون و توهین به مقدسات مذهبی مردم و درخواست الغای سلطنت و حتی رئیسجمهور شدن مصدق پرداختند. مصدق که تظاهرات را در خدمت کودتاگران می