لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 2 بررسي دين زردشت ? دين مجوس : دين مجوس ، همان آئين زردشتي است كه در ايران قبل از اسلام دين رسمي مردم بوده است و البته در هندوستان نيز بطور چشمگيري در بين مردم شيوع داشته است ، و فعلاَ هم در هر دو كشور ـ ايران و هندوستان و بعضي از كشورهاي ديگر نيز پيروان فراواني دارد. برخي از دانشمندان معتقدند : دين زرتشت ابتدا يك آئين توحيدي و يگانه پرستي بوده است ، و زردشت با زحمات طاقت فرسائي را كه متحمل گرديد و با كوشش فراواني را كه از خود نشان نداد ، آثار شرك و دوگانه پرستي را كه از دير زماني در بين مردم ايران معمول بود از ميان برد. ولي از نظر اينكه در متون كتب ديني زردشتي همه جا بطور واضح از دو اصل (خير و شر) و دو فاعل ـ يزدان و اهريمن ـ كه هر دو ضد يكديگر مي باشند ، سخن به ميان آمد ، بسيار مشكل است بر انسان كه بتواند ادعا بالا را بپذيرد ! فيليسين شاله در كتاب « تاريخ مختصر اديان بزرگ در صفحه 210 » مي نويسد : « از نظر فلسفس مزديسنا طرفدار اصالت دو گانگي است در مقابل اصل نيكي ، اصل بدي « انگر امينو » است كه زيان مي رساند. و « اهريمن » مشهور است ، در بعضي از مدارك در جوهر وجود اهورا مزدا دو اصل متمايز قرار دارد ن يكي انديشه نيك و آفريننده حيات است و ديگري ترس و مرگ است كه از وجود قادر متعال جدا گشته و بصورت اهريمن جلوه گر مي گردد. مؤلف كتاب ( جاهليت و اسلام ) بعد از اين كه مي گويد : و داريوش اول (521 ق م ) كه يكي از سلاطين هخامنشي مي باشد نيز همچون خلقي كثير به اين آيين ( يعني آئين زردشتي ) گرويدند ، آنگاه در صفحه 34 كتاب نامبرده مينويسد : « اما هنوز از عمر اين شريعت قرني كامل نگذشت كه بر اثر عوامل مختلف از مجراي يكتا پرستي و توحيدي خارج و در مجاري « ثنويت » يا دوگانه پرستي قرار گرفت و كم كم پرستش« امشاسپندان » ـ يعني منزّهان ابدي ـ يا خدايان ششگانه ( خداي حيوانات اهلي و سفيد و خداي آتش ، و خداي فلزات ، و خداي زمين ، و خداي آبها و نباتات و خداي سيارات و ثوابت فلكي ) كه در آغاز همچون رب النوعها يا فرشتگان موكل و مدبر ، آئين ها و اديان ديگر ، مورد تقديس بوده ، اما كم كم از تقديس به پرستش رسيده ـ و نيز به پرستش خداوندان كوچكتر از « امشاسپندان » يعني يازاتها يا يزدانها كه شمارة آنها زياد است معتقد شدند 1 2 بررسي دين زردشت ? …» يكي از مسائلي كه در آئين مجوس ـ و زردشتي ـ مطرح است مسئله آتش پرستي و تاسيسات آتشكده ها مي باشد . زرتشتيان در معبدگاه هاي خودشان جايگاه مخصوصي را براي آتش و نگاهداري آن اختصاص داده و در مقابل آن به عبادت و كرنش مي پردازند ن و در مواقع بروز سوانح و پيش آمدها خودشان را در پناه آن قرار مي دهند . بعضي از دانشمندان زردشتي در مقام معذرت بر آمده ميگويند : اين عمل يعني كرنش در مقابل آتش ـ براي اين است كه چون آتش مظهر تجلّي ذات حق است لذا مردم ما ، رو در روي آن به عبادت مي پردازند . ولي چنانچه واضح است : اين توجيه مشكل را حل نمي كند زيرا اولا ساير موجودات نيز مظهر ذات حق مي باشند « وفي كل شي له آيه نذل علي انه واحد » و ثانياً علي فرض صحت اين توجيه ، اين عمل خود كاشف از يك نوع ثنويت و دوگانه پرستي آشكاري مي باشد كه اديان توحيدي هرگز آنرا تاييد نمي نمايند . دانشمندان معاصر مانند پور داود ـ با جديت فراوان مي كوشند تا موضوع ثنويت را از ساحت مذهب زرتشتي بزدايند ، و براي هر يك از آتش پرستي و خورشيد و ماه نيايشي ، توجيهاتي را به ميان بياورند ، و مخصوصاً نسبت به دو عامل خير و شر ـ بنام اهورامزدا، و اهريمن ، ميگويند : نه اينست كه اهريمن در مقابل اهورامزدا به ضديت قد علم كرده باشد ، نه بلكه آن در مقابل يكي از مظاهر اهورا مزدا كار شكني مي نمايد . گرچه اين توجيهات ـ و مخصوصاً توجيه اخير ـ تا اندازه اي به حل مشكل كمك مي كند ، ولي مشكل اصلي ، محتويات كتاب « اوستا » مي باشد كه از موارد بطور واضح و صريح اهورامزدا را مبدا و خالق خير و روشني معرفي مي كند و در مقابل آن يك نيروي ديگري بنام « انگرا مينو يا اهريمن » قرار مي دهد كه آن آفرينندة شر و تاريكي مي باشد . و از لحاظ اينكه اين دو مبدا هر يك بطور مستقل در مقابل يكديگر قرار مي گيرند ، لذا انسان با هيچگونه توجيهي نميتواند به توحيدي بودن اين آئين اذعان نمايد ؟ . 1 4 بررسي دين زردشت ? شخصيت زردشت شخصيت زردشت و گذارشات احوال او را بايد از ديدگاههاي مختلف مورد توجه قرار دهيم ، 1ـ وجود تاريخي زردشت 2 ـ تاريخ توليد زردشت 3 ـ جايگاه توليد و محل تبليغات زردشت 4 ـ موضوع زردشت ، مشروح مطلب : الف ـ وجود تاريخي زردشت گرچه بنظر مشكل مي رسد : كسي بتواند در وجود تاريخي شخصيتي مانند زردشت ـ كه تقريباً شهرت جهاني دارد ـ تشكيك بنمايد ولي مع ذلك در كلمات بعضي از دانشمندان مطالبي ديده مي شود كه انسان را در اين خصوص مردد ميسازد ! « فيليسين شاله » در كتاب « تاريخ مختصر اديان بزرگ ص 209 » در اين مورد مينويسد : « و وجود تاريخي او « زردشت » محلّ اختلاف و اعتراض است مفسر فرانسوي اوستا ، « جيمز دار مستتر » از زردشت خدايي مي سازد و او را تظاهر هوم ، بشكل انسان ميداند « كرن هلندي » او را افسانه اي منسوب به خورشيد ميشناسد . با وجود اين آثاري موجود است كه وي را شخصيت تاريخي ميدهد ! « سودر بلوم » مي نويسد : آئين اوستا خود به خود بوجود نيامده بلكه داراي مؤسس است كه از آن طريق مندرجات اوستا را با كيش قديم آريايي و آئين شرك ايران مقايسه ميكند … سپس شاله ، در ادامه گفتارش مي گويد : در هر حال موضوع دانش تاريخ مسلّم نيست ، معمولاً اين راي رايج است كه زرتشت ميان قرن هفتم و ششم قبل از ميلاد بوده است » . ب ـ تاريخ تولد زرتشت : تاريخ تولد زرتشت به درستي معلوم نيست و چنانچه ديديم « شاله » راي رايج را در اين مورد ميان قرن هفتم و ششم قبل از ميلاد معرفي ميكرد ، و علامه نوري در كتاب ( جاهليت و اسلام ) تولد زرتشت را مابين قرنهاي ششم تا يازدهم قبل از ميلاد مسيح حدس زده است . و در پا صفحه آن كتاب ص 33 از قول « جاكسن » نقل مي كند كه او طبق تحقيقاتي كه بعمل آورده است تاريخ زندگاني زرتشت را بين 660 تا587 قبل از ميلاد آورده است . 1 4 بررسي دين زردشت ? در تواريخ خود زرتشتيان اختلافات بيشتري و در عين حال حيرت آورتري ديده ميشود كه ممكن نيست بتوان مابين آنها را التيام بخشيد . مثلاً در كتاب « فروع مزديسنا » فصل شرح زرتشت ، از صفحه 33 تا 38 اقوال مختلفي را در اين مورد نقل مي كند ، تا اين كه از برخي اروپائيان تاريخ حيات زرتشت را نه هزار و ششصد سال قبل از ميلاد مسيح نقل كرده است . علامه يحيي نوري در كتاب « جاهليت و اسلام ص 34 پاورقي » بعد از بيان مطلب بالا ، از قول استاد پور داود نقل مي كند كه او حيات زرتشت را تقريباً يكهزار و يكصد سال قبل از ميلاد مسيح ميداند ! ج ـ جايگاه تولد و محل بعثت و تبليغات زرتشت : برخي از دانشمندان معتقدند : زرتشت ، در آذربايجان شمال غربي ايران متولد شده است ولي نويسنده كتاب « فروع مزديسنا » در صفحه 33 آن كتاب ، جايگاه تولد او را در شهر ري معرفي مي نمايد . ميگويند : زردشت بعد از آن كه آئين خودش را در زادگاه خود نتوانست بخوبي تبليغ كند ، او به بلخ رفته و به رسالت خويش پرداخت ، و چون گشتاسب دينش را پذيرفت بزودي در سرتاسر ايران گسترش پيدا كرد. د ـ موضوع دعوت زردشت : معروف اين است كه موضوع اصلي دعوت زردشت بر پايه توحيد و يگانه پرستي استوار بوده است ولي متأسفانه طبق متن اوستا ـ چنانچه قبلاَ تذكر داده شد ، و نيز از عمل خارجي پيروان او يكنوع ثنويت و دو گانه پرستي در اين آئين مشاهده مي شود كه مشكل است به توحيدي بودن آن معتقد گرديد ! باري ، يكي از تعاليم اين آئين ، همان دستورات سه گانه : رفتار نيك ، گفتار نيك ، پندار نيك مي باشد كه شعار تمام زردشتيان است ، و به آن افتخار مي نمايند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 12 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
ایام فاطمیه را خدمت شما دوستان تسلیت عرض می کنیم دين بوداي ی دين بوداي ی بوديسم ( BUDDHISM) ظهور دين بودايي را بايد در قرن ششم قبل از ميلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانيشادها است. هر دو دين جيني و بودايي رايح دين باستاني هند را داشتند، امّا محتواي آنها کاملاً متفاوت بود.اديان بودايي و جيني در سرزميني بيرون از دشتهاي دامن رودخانه گنگ، در شمال غربي هند متولد شده بودند. ماهاويرا و بودا ، هر دو از طب کاست کشاتريا (جنگ آوران) بودند.جستجو به دنبال کشف حقيقت زندگي به سبک اديان بودايي وجيني نيز در ميان آوارگان در جنگل و مرتاضان و رياضت پيشگاني که در جنگلها يا استراحتگاههايي که توسط افراد ثروتمند تدارک ديده مي شد سکونت داشتند،يا در نقطه اي از جاده و يا در گوشه اي از بازار که فرصت ديدار و گفتگو براي اين قبيل افراد دست مي داد، صورت گرفته است. بنيانگذار زندگي اوليه - با وجود اينکه در مورد نيت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنيانگذاري يک دين جديد ترديد وجود دارد، وي به عنوان پايه گذار دين بودايي شناخته مي شود. گواتما که همچنين به نامهاي ساکياموني و شاهزاد سيذارتا(سيدهارتا) نيز شناخته مي شود. افکار بودا بودایی ها در تعریف آیین خود می گویند ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می نامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است . هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد . درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل می دهد. این حقایق عبارتند از: ۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. ۳. و اینکه بریدن از رنجها دست یافتنی است. ۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
بعثت رسول خدا(ص) چهل سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود كه به طور آشكار فرشته وحى به آن حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گرديد. كيفيت نزول وحى پيش از اين گفتيم رسول خدا(ص)هر چه به چهل سالگى نزديك مىشد به تنهايى و خلوت با خود بيشتر علاقهمند مىگرديد و بدين منظور سالى چند بار به غار«حرا»مىرفت و در آن مكان خلوت به عبادت مشغول مىشد و روزها را روزه مىگرفت و به اعتكاف مىگذرانيد و بدين ترتيب صفاى روحى بيشترى پيدا كرده و آمادگى زيادترى براى فرا گرفتن وحى الهى و مبارزه با شرك و بت پرستى و اعمال زشت ديگر مردم آن زمان پيدا مىكرد. و بر طبق نقل علماى شيعه و روايات صحيح،بيست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود و رسول خدا(ص)در غار«حرا»به عبادت مشغول بود،در آن روز كه به گفته جمعى روز دوشنبه بود حضرت خوابيده بود و اتفاقا على(ع)و جعفر برادرش نيز براى ديدن محمد(ص)و يا به منظور شركت در اعتكاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابيده بودند. رسول خدا(ص)دو فرشته را در خواب ديد كه وارد غار شدند و يكى در بالاى سر آن حضرت نشست و ديگرى پايين پاى اوـآنكه بالاى سرش نشست نامش جبرئيلو آن كه پايين پاى آن حضرت نشست نامش ميكاييل بودـميكائيل رو به جبرئيل كرده گفت: به سوى كدام يك از اينها فرستاده شدهايم؟ جبرئيلـ به سوى آنكه در وسط خوابيده! در اين وقت رسول خدا(ص)وحشت زده از خواب پريد و چنانكه در خواب ديده بود در بيدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود. پيش از اين محمد(ص)بارها فرشتگان را در خواب ديده بود و در بيدارى نيز صداى آنها را مىشنيد كه با او سخن مىگفتند و بلكه همان طور كه قبل از اين اشاره كرديم از دوران كودكى خداى تعالى فرشتگانى براى حفاظت و تربيت او در خلوت و جلوت مأمور كرده بود كه با او بودند. ولى اين نخستين بار بود كه آشكارا فرشته الهى را پيش روى خود مىديد. گفتهاند:در اين وقت جبرئيل ورقهاى از ديبا به دست او داد و گفت:«اقرء»يعنى بخوان. فرمود:چه بخوانم!من كه نمىتوانم بخوانم! براى بار دوم و سوم همين سخنان تكرار شد و براى بار چهارم جبرئيل گفت: «اقرء باسم ربك الذى خلق،خلق الإنسان من علق،اقرء و ربك الأكرم،الذى علم بالقلم،علم الإنسان ما لم يعلم» . [بخوان به نام پروردگارت كه(جهان را)آفريد،(خدايى كه)انسان را از خون بسته آفريد،بخوان و خداى تو مهتر است،خدايى كه(نوشتن را به وسيله)قلم بياموخت.] جبرئيل خواست از جا برخيزد و برود،محمد(ص)جامهاش را گرفت و فرمود: نامت چيست؟گفت:جبرئيل. جبرئيل رفت و رسول خدا(ص)از جا برخاست و اين آياتى را كه شنيده بود تكرار كرد،ديد در دلش نقش بسته و ديگر از هيجانى كه به وى دست داده بود نتوانست در غار بماند از آنجا بيرون آمد و به سوى مكه به راه افتاد،افكار عجيبى او را گرفته و منظره ديدار فرشته او را به هيجان و وجد آورده بود.در روايات آمده كه به هر سنگو درختى كه عبور مىكرد،با زبان فصيح به او سلام كرده و تهنيت مىگفتند و در تواريخ است كه رسول خدا(ص)فرمود:همين كه به وسط كوه رسيدم آوازى از بالاى سر شنيدم كه مىگفت:اى محمد تو پيغمبر خدايى و من جبرئيلم،چون سرم را بلند كردم جبرئيل را در صورت مردى ديدم كه هر دو پاى خود را جفت كرده و در طرف افق ايستاده و به من مىگويد:اى محمد تو رسول خدايى و من جبرئيلم،در اين وقت ايستادم و بى آنكه قدمى بردارم بدو نظر مىكردم و به هر سوى آسمان كه مىنگريستم او را به همان قيافه و شكل مىديدم! مدتى در اين حال بودم تا آنكه جبرئيل از نظرم پنهان شد،و در اين مدت خديجه از دورى من نگران شده بود و كسى را به دنبالم فرستاده بود،و چون مرا ديدار نكرده بودند به خانه خديجه بازگشتند. بازگشت رسول خدا(ص)به خانه و سخنان خديجه پيغمبر بزرگوار الهى به خانه بازگشت و به خاطر آنچه ديده و شنيده بود دگرگونى زيادى در حال آن حضرت پديدار گشته بود.خديجه كه چشمش به رسول خدا(ص)افتاد بى تابانه پيش آمد و گفت:اى محمد كجا بودى؟كه من كسانى را به دنبال تو فرستادم ولى ديدارت نكردند؟ پيغمبر خدا آنچه را ديده و شنيده بود به خديجه گفت و خديجه با شنيدن سخنان همسر بزرگوار چهرهاش شكفته گرديد و گويا سالها بود در انتظار و آرزوى شنيدن اين سخنان و مشاهده چنين روزى بود و به همين جهت بى درنگ گفت: اى عمو زاده!مژده باد تو را،ثابت قدم باش،سوگند بدان خدايى كه جانم به دست اوست من اميد دارم كه تو پيغمبر اين امت باشى! و در حديثى است كه وقتى رسول خدا(ص)وارد خانه شد نور زيادى او را احاطه كرده بود كه با ورود او اتاق روشن گرديد.خديجه پرسيد:اين نور كه مشاهده مىكنم چيست؟فرمود:اين نور نبوت است!خديجه گفت:مدتها بود كه آن را مىدانستم و سپس مسلمان شد.و برخى از مورخين چون ابن هشام،معتقدند كه اين جريان درهمان«حرا»اتفاق افتاد و خديجه به دنبال رسول خدا (ص)به«حرا»رفته بود،و چند روز پس از ماجراى بعثت حضرت از كوه«حرا»به مكه بازگشت.و به هر صورت سخنان رسول خدا(ص)كه تمام شد لرزهاى اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود كرد از اين رو به خديجه فرمود: من در خود احساس سرما مىكنم مرا با چيزى بپوشان و خديجه گليمى آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و رسول خدا(ص)در زير گليم آرميد. دنباله داستان را برخى از نويسندگان اين گونه نقل كردهاند كه:خديجه با اينكه از اين ماجرا بسيار خوشحال و شادمان شده بود اما به فكر آينده شوهر عزيز خود افتاد و دورنماى مبارزه با عادات ناپسند و برانداختن كيش بت پرستى و ساير اخلاق مذموم و زشت مردم مكه و سرسختى آنها را در حفظ اين آيين و مراسم در نظر خود مجسم ساخت و مشكلاتى را كه سر راه تبليغ دعوت الهى محمد بود به خاطر آورد و سخت نگران شد و نتوانست آرام بنشيند و در صدد برآمد تا نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل برود و آنچه را از همسر خود شنيده بود بدو گزارش دهد و از او در اين باره نظريه بخواهد و راه چارهاى از وى بجويد. خديجه محمد(ص)را در خانه گذارد و لباس پوشيده پيش ورقه آمد و آنچه را شنيده بود بدو گفت. ورقه كه خود انتظار چنين روزى را مىكشيد و روى اطلاعاتى كه داشت چشم به راه ظهور پيغمبر اسلام بود،همين كه اين سخنان را از خديجه شنيد بى اختيار صدا زد: «قدوس،قدوس»سوگند بدانكه جانم به دست اوست اى خديجه اگر راست بگويى اين فرشتهاى كه بر محمد نازل شده همان ناموس اكبرى است كه به نزد موسى آمد و محمد پيغمبر اين امت است بدو بگو:در كار خود محكم و پا برجا و ثابت قدم باشد. ورقه اين سخنان را به خديجه گفت و اتفاقا روز بعد يا چند روز بعد پس از اين ماجرا خود پيغمبر را در حال طواف ديدار كرد و از آن حضرت درخواست كرد تا آنچه را ديده و شنيده بود به ورقه بگويد و چون رسول خدا(ص)ماجرا را بدو گفت،ورقه او را دلدارى داده و اظهار كرد:سوگند بدان خدايى كه جان ورقه به دستاوست،تو پيغمبر اين امت هستى و همان ناموس اكبرى كه نزد موسى مىآمد بر تو نازل گشته و اين را بدان كه مردم تو را تكذيب خواهند كرد و آزارت مىدهند و از شهر مكه بيرونت خواهند كرد و با تو ستيزه و جنگ مىكنند و اگر من آن روز را درك كنم تو را يارى خواهم كرد. آن گاه لبان خود را پيش برده و جلوى سر محمد(ص)را بوسيد. اما بسيارى از اهل تحقيق در صحت اين قسمت ترديد كرده و سند آن را نيز مخدوش دانسته و دست جعل و تحريف مسيحيان مغرض را در آن دخيل دانستهاند،و العلم عند الله. و به هر صورت خديجه بازگشت و رسول خدا همچنان كه خوابيده بود احساس كرد فرشته وحى بر او نازل گرديد و از اين رو گوش فرا داد تا چه مىگويد و اين آيات را شنيد كه بر وى نازل نمود: «يا ايها المدثر،قم فأنذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستكثر،و لربك فاصبر» . [اى گليم به خود پيچيده برخيز و(مردم را از عذاب خدا)بترسان،و خدا را به بزرگى بستاى،و جامه را پاكيزه كن،و از پليدى دورى گزين،و منت مگزار،و زياده طلب مباش،و براى پروردگارت صبر پيشه ساز.]با نزول اين آيات پيغمبر خدا با ارادهاى آهنين و تصميمى قاطع آماده تبليغ دعوت الهى گرديد و از جاى برخاسته دست بيخ گوش گذارد و فرياد زد:الله اكبر،الله اكبر،و در اين وقت بود كه موجودات ديگرى كه بانگ او را شنيدند با او هم صدا شده همگى اين جمله را تكرار كردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 29 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 فهرست مطالب پيامبري، تبليغ دين بدون مزد 1 قائده يك تا دوازدهم 1 قاعدة سيزدهم: پيامبران براي هدايت مردم آمدهاند. 2 قاعده چهاردهم: پيامبران در تبليغ دين از مردم اجرت نميخواهند. 3 قاعدة پانزدهم: ايمان ديني ملازم با پيروي از پيامبران است. 8 ابلاغ پيام تنها وظيفه پيامبران 14 شيوههاي تعليم وتربيت پيامبرانه 14 قائده يك تا نهم 16 قاعده دهم: دعوت پيامبران دعوت به زندگي است 17 قاعده يازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پيامبران عذاب نميكند 19 قاعده دوازدهم: پيامبران جز ابلاغ پيام به مردم وظيفهاي ندارند. 21 3 پيامبري، تبليغ دين بدون مزد قرآن كريم در بحث از پيامبري و پيامبران گزارههايي كلي و ضوابطي اساسي ارائه كرده كه ميتوان از آنها به قواعد قرآني حوزة پيامبري يا خصائص عمومي پيامبران تعبير كرد. اهم اين قواعد عبارتند از: اول: هر امتي رسولي دارد و هيچ جامعهاي بدون پيامبر رها نشده است. دوم: پيامبران انسانهايي هستند مثل ديگر انسانها سوم: پيامبران به زبان مردمي كه در ميان ايشان مبعوث ميشوند سخن ميگويند. چهارم: پيامبران توسط خداوند برگزيده و منصوب ميشوند. پنجم: به پيامبران از جانب خداوند وحي ميشود. ششم: پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ديدهاند. هفتم: پيامبران به خدا دعوت ميكنند. هشتم: روش دعوت پيامبران بشارت و انذار است. نهم: كار پيامبران تعليم و تربيت مردم است. تبيين، تذكر و نصيحت سه شيوة تعليم و تربيت پيامبرانه است. دهم: دعوت پيامبران دعوت به زندگي واقعي است. يازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پيامبران، مردم را عذاب نميكند. دوازدهم: پيامبران جز ابلاغ پيام به مردم وظيفهاي ندارند. پيامبران وكيل مردم نيستند. پيامبران حق ندارند با زور و اكراه مردم را به دين و ايمان بخوانند. قاعدة سيزدهم: پيامبران براي هدايت مردم آمدهاند. هدايت راهنمايي است، نشان دادن راه از بيراهه و ارائه طريق است. انساني كه راه را از چاه تميز داده، خود مي 3 داند چه كند. خداوند با ارسال پيامبران در كار هدايت آدميان است. هدايتگر واقعي خداست و پيامبران با اذن و تعليم الهي به هدايت و راهنمايي مردم اقدام ميكنند. اين هدايت با تعليم كتاب به مردم محقق ميشود. در برابر هدايت گري پيامبران، آدميان دو دسته ميشوند، گروهي مهتدي ميشوند، هدايت ميپذيرند و راه مييابند و به مقصد رشد و تعالي بار مييابند، اينان مؤمناناند. گروهي نيز عليرغم روشن شدن راه از بيراهه، هدايت نميپذيرند و وروش پيشين خود را حفظ ميكنند و دل از ضلالت و گمراهي نميكنند. پس از ارائه طريق و نمودن راه، پيامبران در برابر گمراهي گمراهان مسئوليتي ندارند. وظيفه هدايت در اين مرحله به پايان رسيده است، به معناي ديگر هدايت براي آدميان جوياي راه است، آنان كه قصد رفتن دارند و راهنما ميخواهند. آنان كه راه را ميشناسند اما جسارت رفتن ندارند يا به منافع زودگـذر بيراههها دل خوش كردهاند، اگر با تذكر و انذار پيامبران هم به راه نيافتادند، ديگر اهل هدايت نيستند و از جانب پيامبران به حال خود رها ميشوند، به شرط اينكه مانع هدايت ديگران نشوند. البته سرانجام هدايت يافته با گـمراه نزد خداوند يكسان نخواهد بود. اما فراموش نبايد كرد شيوه پيامبرانه كه شيوهاي بشري و انساني است با شيوة الهي متفاوت است. كار پيامبر تعليم و هدايت و انذار و ابلاغ پيام است، اما حساب و مجازات از حوزة پيامبري بيرون است و شأني ربوبي است. و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آيه من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد (رعد 13/7« كافران ميگويند چرا بر او معجزهاي از سوي پروردگارش نازل نميگردد [اي پيامبر] تو فقط هشداردهندهاي و هر قومي راهنمايي دارد.» اولا: فروفرستادن آيات در اختيار پيامبر و ديگر مردم نيست، به اراده و صلاحديد الهي آيات نازل ميشوند. ثانيا: پيامبر فقط بيم ميدهد و ابلاغ پيام ميكند و نسبت به عواقب عدم رعايت پيامهاي الهي هشدار ميدهد. اگر كسي باور نكرد مسئوليتي متوجه پيامبر نيست. ثالثا: هر قومي هدايتگري دارد، هيچ جامعه بدون هادي رها نشده است. قاعده «لكل قوم هاد» معادل دو قاعده گذشته است، يكي قاعده اول: «لكل امه رسول» و ديگر قاعده هفتم « و ان من امه الا خلافيها نذير». بنابراين هادي، رسول و منذر يكي است، يعني پيامبري بدون انذار و هدايت محقق نمي شود. 5 و ما منع الناس ان يؤمنوا اذجائهم الهدي الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسوال و مردم را به هنگامي كه هدايت به سويشان آمد، چيزي از ايمان آوردن بازنداشت مگر اينكه گفتند آيا خداوند بشري را به پيامبري فرستاده است يكي از بهانههاي كافران در ايمان نياوردن، انسان بودن پيامبران است، خداوند از پيام و پيامبري به «هدايت» تعبير كرده است. پيام پيامبران چيزي جز هدايت آدميان نيست. خداوند كتب آسماني را «هدايت» خوانده است، به عنوان نمونه: انا انزلنا التوريه فيها هدي و نور…. (مائده 5 / 44 «ما تورات را نازل كردهايم در آن رهنمود و نوري است…….» و آتينه الانجيل فيه هدي و نور و مصدقا لما بين يديه من التوريه و هدي و موعظه للمتقين (مائده 5/46 «… و به او [عيسي (ع)] انجيل داديم. كه در آن رهنمود و نور است و همخوان با تورات است كه پيشاپيش آن [نازل شده] است و راهنما و پندآموز پارسايان است.» 5- و ما انزلنا عليك الكتاب الالتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدي و رحمه لقوم يؤمنون (نحل 16/64 و ما قرآن را جز اين براي تو فرو نفرستاديم كه آنچه را اختلاف دارند برايشان روشن كني، و براي آنكه براي اهل ايمان رهنمود و رحمت باشد.» اگر خداوند كتابهايش را ماية هدايت بندگان قرار داده، پيامبرانش نيز هاديان مردماند و براي هدايت مردم مبعوث شدهاند. قاعده چهاردهم: پيامبران در تبليغ دين از مردم اجرت نميخواهند. پيامبري كاري از سنخ معلمي است. پيامبران عمر خود را مصروف هدايت مردم، تبليغ دين، و تعليم و تربيت آدميان ميكنند. آيا به اين فعاليتها مزد و اجرت تعلق ميگيرد به اين معني كه راه يافتگان و هدايت شدگان يعني مؤمنان كه به بركت تعاليم پيامبر متدين شدهاند، در برابر خدمتي كه پيامبر به ايشان كرده است، به او اجرت بدهند و از خدماتش قدرداني كنند. در اين صورت بين پيامبران و مؤمنان رابطهاي اقتصادي و مالي برقرار ميشود، و در برابر كالايي معنوي (هدايت و ايمان) بهايي مادي (اجرت و مزد) دريافت مي
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 72 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 71 توحيد « چرا درباره ي خدا به بحث و تحقيق بپردازيم » 1 1 انتاژ مكتبهاي مقعود و گوناگون فلسفي ، و گسترش مكتب « ماترياليسم » در ميان جوانان و دانش پژوهان گروهي را بر آن داشته است كه از خود چنين سؤال كنند. چرا بشر درباره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبيعت به بحث و تحقيق بپردازد ؟ اصولاً بحث و بررسي پيرامون موجود يا موجوداتي كه از قلمرو حس و تجربه بيرون است ، بود و نبود آنها در زندگي بشر تأثير ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتيجه ديگري ندارد. يك متفكر اجتماعي ، يك فيلسوف بلند فكر ، بايد به دنبال موضوعاتي برود كه در متن زندگي بشر قرار گيرد ، و مسائلي را مطرح سازد كه هر نوع گره گشائي دربارة آنها ، در بهبود وضع زندگي وي تأثير بسزائي داشته باشد . در صورتي كه بحث و بررسي درباره ي مسائل دور از ماده و طبيعت كه زندگي بشر به آن بستگي دارد ، حائز اهميت نيست ، پس چه بهتر از طرح اين مسائل بگذريم ، و فكر خود را روي مسائلي متمركز سازيم كه با زندگي ما كاملاً پيوند داشته باشد . اين منطق گروهي از شكاكان مادي ها است كه روي عللي خود را از تحمل و رنج بحث و بررسي راحت ساخته اند و گروهي را از بررسي اين مسائل بازداشته اند. در نخستين فصل اين كتاب كوشش شده است كه به اين پرسش ، پاسخ منطقي داده شود و روشن شود كه « ايده مذهبي » از تنها در وضع زندگي مادي و معنوي ما تأثير بسزائي دارد بلكه اعتقاد به جهان ماوراء طبيعت و ايمان به خدا و زندگي پس از مرگ ، سرچشمه يك رشته فضائل اخلاقي و گسترش عدالت اجتماعي و تأمين ثبات و آرامش رواني است كه هيچ جامعه اي از آن بي نياز نيست ، گذشته از اين اعتقاد به خدا آفريننده علوم و موجب گسترش دانشهاست ( چنانكه به طور روشن همه را ثابت خواهيم نمود . ) بنابراين روي اين آثاري كه مي توان براي خداشناسي تصور نمود ، بايد درباره ي آن به بحث وتحقيق بپردازيم تا در صورت ثبوت و صحت ، از منافع بهره مند گرديم . اينك بيان علل و عواملي كه ماوراء به بحث و كنجكاوي وا دار مي كند و براي خاطر همين آثار ارزنده اي كه فكر « خداشناسي » در ما بوجود مي آرود ، بايد رنج بحث و تحقيق را برخود هموار سازيم . عواملي كه ما را به بحث وادار مي كند : 1ـ بحث و بررسي مايه آرامش روان است . 1 3 تاريخ مدون جهان ، حاكي است كه بشر در تمام ادوار زندگي به وجود مبداي براي جهان ، اعتقاد داشته ، و عقيده به وجود مانع ، از عقائد كهن و راسخ او بوده است كه هيچ گاه در صحت و استواري آن به خود شك راه نمي داده است ، و همواره گروه مادي كه فكر دخالت علم و شعور در پيدايش جهان مي باشند ، در ميان افراد بشر بسيار نارد و انگشت شمار بوده اند . در ميان اين طبيعت بيشمار ، دانشمندان عاليقدري ، و فلاسفه ي گرانمايه ي ، محققان و كاشفان و مخترعان بزرگواري ، كه رد پي ريزي تمدن و پديد آوردن علوم و آراء بشري ، سهم بسزائي دارند ، و دانش و بينش فوق العاده ي آنها مورد پذيرش همه مردم جهان ميباشد . چنين مي گويند : نظامات كاخ آفرينش ، اثر يك انديشه بزرگ و آفريننده اي توانا ، زيباي طبيعت و رنگ آميزي حيرت آور و نقش و نگار ظاهر جهان ، اثر نقاش چيده دستي است كه از روي علم و دانش بيكران خود ، به جهان ، هستي بخشيده و هر جزئي از اجزاء بيكران ، آن را روي نقشه و اندازه گيري خاصي آفريده است . آنان به اين اندازه اكتفا نكرده و مي گويند : كه آفريدگار جهان بشر را براي هدف و مقصد خاصي آفريده و هدف از آفرينش او را وسيله سفراء و پيامبران مخصوص خود بيان نموده است ، و براي تحصيل اين هدف يك رشته تكاليف و وظائفي براي او مقرر نموده و براي افراد فرمانبر پاداشهايي و براي مشركان كيفرهايي معين كرده است . از طرف ديگر مشاهده مي كنم كه در طول تاريخ مرداني پاك و دور از هر نوع آلودگي ، با سوابقي درخشان خود را سفيران و پيامبران الهي معرفي نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداكاري و جانبازي دريغ نكرده اند ، تا آنجا كه گروهي جان و زندگي خود را در راه اهداف خود ( ارشاد مردم ) از دست داده اند ، و يك چنين فداكاري همه جانبه ، حاكي از اعتقاد راسخ آنان بصدق گفتار خود ميباشد . آيا اتفاق يك چنين جمعيت هاي مختلف كه در ميان آنها متفكران بزرگ ، و پي افكنان علوم ، و مرداني صالح و پاك وجود دارد ، كافي نيست كه ما را ملزم كنند كه در اين باره به بحث و تحقيق بپردازيم ، زيرا بعيدات كه يك چنين جمعيت بي شمار ، راه خطا بروند و در تشخيص خود اشتباه كنند . حقيقت اين است كه چنين راي همگاني از يك جمعيت بي طرف و بي غرض ، ما را به صحت ادعاي آنان معتقد مي سازد . زيرا در ميان آنان هزاران دانشمند و متخصص در علوم و صنايع وجود دارد ، و اگر بشر عصر فضا نسبت به افكار و نظرات استادان علوم و پايه گذاران ديرينه تمدن ،بدبين و بدگمان باشد ولي هرگز نميتواند انكار كند كه حداقل اتحاد آنان بر اين نظر باعث احتمال در مغز و دماغ او مي شود . 1 3 آيا در اين صورت كه احتمال مي دهيم كه براي اين جهان خالقي باشد . و بشر را براي هدفي آفريده است و رشته حيات او را پس از مرگ قطع نميكند و تكاليفي وظايفي متوجه او ساخته است ، و هر فردي را به پاداش و كيفر اعمال خود مي رساند ، صحيح است كه بشر در همه چيز بينديشد درباره دين نينديشد ؟ همه چيز را بشناسد و مبداء و منشاء جهان را نشاسند ؟ و خود را از درد و الم ، شك و ترديد برهاند ؟ آيا عقل و خرد اجازه ميدهد كه ما موضوع خدا و مذهب ـ را كه در صورت ثبوت در سرنوشت ما تأثر عظيمي دارد ناديده بگيريم و دنبال آن نرويم ؟ و اين ضرر را كه براي گروهي مقطوع و براي گروه ديگر محتمل است ، بدست فراموشي بسپاريم ؟ هيچ فردي پيش از تحقيق و بررسي ، نميتواند ادعاء كند كه خداپرستي و موضوع رستاخيز و پاداشها و كيفرها پنداري بيش نيست و اگر در زبان بگويد در دل خلاف آن را پذيرفته است در اين صورت وظيفه ما در برابر يك چنين موضوع مهم كه محتمل است راست و پاي برجا باشد ، جز تحقيق و بررسي بيطرفانه چيزي نيست ؟ و كسي كه حاضر نيست درباره ي اين مسأله مهم بحث و بررسي كند ميتوان نام او را يك انسان عادي نهاد . مي گويند اجتناب از هر نوع ضرر ، قطعي و محتمل براي بشر يك امر فطري است و لذا گاهي انسان به گزارش يك كودك ، يك فرد عادي ، تربيت اثر مي دهد و به فكر تحقيق و بررسي مي افتد چطور اين انسان به يك چنين گزارش بزرگ كه بر فرض صحت ضرر آن قابل جبران نيست ، به اندازه يك موضوع كوچك اهميت نمي دهد. اينجاست كه دانشمندان عقايد و مذاهب موضوع لزوم خداشناسي (معرفّه الله ) را يك امر مهم تلقي كرده و بررسي آنرا بر اساس برهان «لزوم دفع ضرر محتمل » لازم مي دانند . و مي گويند برهر فردي لازم و واجب است كه در اين مسأله به فراخور استعداد فكري خود عفور كند ، و مسأله را از نظر فني و اثبات قطعي سازد . عواملي كه ما را به بحث و بررسي وادار مي كند . 2ـ اعتقاد به خدا آفريننده ي علوم و پديد آورنده هاي دانشهاي بشريت ايمان به خداي دانا كه اين جهان را روي نقشه و نظام ، و بر طبق قوانيني و سنن خاصي آفريده است ، تحرك خاصي به حس كنجكاوي و حقيقت جوئي بشر مي بخشد . در صورتي كه تفكر مادي در آفرينش جهان ، نه تنها از بخشيدن چنين تحرك به انسان ، عاجز و ناتوان است بلكه مرغ انديشه را از پرواز و پرشي باز مي دارد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 51 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 تعامل علم و دين از ديدگاه اقبال لاهوري تعامل علم و دين از ديدگاه اقبال لاهوري اشاره مقاله حاضر با پرداختن به نگرش اقبال لاهوري دربارة علم جديد، دين، خدا و جهان طبيعت، نشان ميدهد كه در نظر او علم و دين نه در تعارض و نه در تمايز و جدايي بلكه در تعامل با يكديگرند. آن هم از آنرو كه وي معتقد است قرآن برخلاف تصور رايج عمده تكيهاش نه بر نظرورزي و توجه به امور انتزاعي و ذهني بلكه بر تجربه و مشاهده و عمل است. بنابراين علوم جديد ـ كه با تكيه بر خرد استقرايي شكل گرفتهاند ـ هيچ تعارضي با روح تعاليم قرآني و اسلامي ندارند و حتي جالب توجه اينكه از تعاليم قرآن بهره بردهاند. از جانب ديگر اقبال لاهوري، واقعيت را يك كل تصور مينمايد كه داراي سطوح و ابعاد مختلف و متعددي است كه هر يك از علم و دين با روشهاي خاص خويش ميتوانند ابعادي از اين واقعيت كل را معلوم و آشكار سازند. بنابراين لازمه ارائه تفسيري جامع از واقعيت، تعامل علم و دين با يكديگر است. واژگان كليدي: علم، دين، انديشه ديني، تجربه، ايمان، خدا، اسلام. * * * مقدمه هنگامي كه به تاريخ انديشهها مينگريم، گاه با پرسشهايي روبه رو هستيم كه ميتوان آنها را پرسشهايي دغدغهبرانگيز ناميد. چرا كه پاسخهاي اين پرسشها بسي مناقشات و منازعات را برانگيخته است. يكي از اين پرسشها، پرسش از نسبت علم و دين است. اين پرسش اگر چه در طي قرون اخير و ابتدا هم در غرب مطرح شد وليكن دامنه آن به جهان اسلام نيز گسترش يافت و اذهان انديشمندان مسلمان را به خود مشغول نمود. درواقع از هنگامي كه علوم جديد توانست در سايه نگرش رياضيوار، پرده از رازهاي طبيعت برداشته و حتي دست تصرف در آن بگشايد، اين تصور در اذهان برخي از متفكران پيدا شد كه گويي يگانه تكيهگاه معرفتي بشر فقط علم است. اين تصور كه با تحولاتي ژرف در حوزه 3 تعامل علم و دين از ديدگاه اقبال لاهوري هاي مختلف حيات بشر تقويت ميشد ناگزير به اصلاح و تعديل تصورات دينداران نسبت به خدا، انسان و جهان طبيعت انجاميد. بدينسان صحنهاي در طي قرن هفدهم ميلادي به وقوع پيوست كه اولين ميدان رويارويي جدي علم و دين گشت. بهطوري كه شايد بتوان رابطه ميان علم و دين را در قالب سه رويكرد مطرح كرد :1 1- تعارض : باور به اينكه علم و دين از حيث موضوع، روش و غايت در مخالفت و تضاد با يكديگر قرار داشته و آشتيناپذيرند. 2- تمايز: قول به اينكه علم و دين به قلمروهاي جداگانهاي تعلق داشته و از اينرو داراي مدعياتي با شيوههايي كاملاً متفاوت از يكديگر هستند. هر يك از عالم ديني و دانشمند علمي بايد از ورود و اظهار نظر در قلمرو ديگري خودداري نمايند. 3- تعامل: رويكردي كه بنابر آن، ميان علم و دين نه تضاد و نه تمايز بلكه هماهنگي و تعامل وجود دارد كه ميتواند به گفتگو و همكاري ميان علم و دين بينجامد. مطابق چنين رويكردي،اگرچه علم و دين از حيث موضوع، روش و غايت، تفاوتهايي با يكديگر داشته، ولي علم و دين با هماهنگي و تكميل يكديگر ميتوانند از جهان به منزلة يك كل تفسير و تبييني جامع ارائه دهند. به سخن ديگر در اين رويكرد علم ميتواند افق ايمان ديني را وسعت بخشد و ديدگاه ايمان ديني ميتواند شناخت ما را از جهان عميقتر سازد.2 اما داستان نسبت علم و دين در جهان اسلام به گونهاي ديگر است. به واقع از حدود قرن هجدهم و نوزدهم ميلادي است كه جهان اسلام با علوم جديد و دستاوردهاي عملي و نظري آن مواجهه پيدا ميكند. اين مواجهه البته تا حدود زيادي حاصل جنگهايي بود كه دامنگير جهان اسلام شده بود؛ جنگهايي كه عموماً با شكست جوامع مسلمان همراه بود. بدينترتيب تلاش براي برخورداري از توانمنديهاي نظامي و غلبه بر عقبماندگي در عرصه فنّاوري عمدهترين عاملي بود كه جهان اسلام را به سمت بهرهگيري از علوم جديد و دستاوردهاي آن سوق داد. گويي در چنين فضايي،علم جديد به منزله ابزار قدرت تصور ميگشت و همين تصور بود كه تأثير عميقي بر رابطه ميان جهان اسلام و جهان مدرن و به ويژه علوم جديد نهاد. همين نياز به ابزارها و توانمنديهاي تكنولوژيك كه ماية استقبال مسلمانان از علوم جديد گشت در سطحي ديگر سبب گرديد تا مواجهه ميان جوامع مسلمان و علوم جديد در قالب پرسش از چگونگي رابطه ميان باورهاي ديني و علوم جديد، شكل گيرد. در پاسخ به اين پرسش بود كه: 1- عدهاي با معرفي باورهاي ديني به عنوان مهمترين عامل عقبماندگي جوامع اسلامي، عمده دغدغه شان چگونه غربي 3 تعامل علم و دين از ديدگاه اقبال لاهوري شدن بود 2- برخي ديگر با پشت كردن به علم جديد و دستاوردهاي آن عمده دغدغهشان اين بود كه چگونه ميتوان غربزدايي كرد 3- اما در اين ميان جرياني ديگر هم شكل گرفت كه به اخذ گزينشي علوم جديد و دستاوردهاي آن باور داشتند و بر آن بودند كه علوم جديد نه تنها سر ناسازگاري با دين اسلام ندارد، بلكه برعكس علوم جديد ريشه در فرهنگ و تمدني اسلامي دارد. مهمترين دغدغه اين جريان را ميتوان چگونه مسلمان بودن در دنياي مدرن دانست. اين جريان سوم كه در آغاز بيش از همه مديون تلاشهاي سيد جمالالدين اسدآبادي بود به جرياني توانمند و گسترده در جهان اسلام تبديل گشت و از سوي متفكران و انديشمندان بعدي دنبال گرديد كه يكي از برجستهترين ايشان محمد اقبال لاهوري است. نوشتار حاضر به تبيين رابطه ميان علم و دين از ديدگاه اين متفكر بزرگ مسلمان ميپردازد. بازسازي انديشه ديني در پرتو هماهنگي علم و دين اقبال لاهوري با توجه به تحصيلات و تاملاتي كه در معارف و علوم جديد – به ويژه فلسفه – داشت، حركتي را آغاز نمود كه الگوي بسياري از متفكران مسلمان در ژرفنگري نسبت به فرهنگ و تمدن غرب گشت. او هوشيارانه و نقادانه به مباني و لايههاي زيرين فرهنگ و تمدن اسلامي از يك سو و فرهنگ و تمدن غرب از سوي ديگر نظر داشت و ميدانست كه رمز به سلامت عبور كردن از گذرگاههاي خطرزايي كه به عقبماندگي جهان اسلام انجاميده، نه در پذيرش مطلق و بيچون و چراي فرهنگ غرب است و نه در پشت كردن به آن. لازمه غلبه بر مصايب و مشكلات دامنگير جهان اسلام، نوسازي و تصفيه و بازسازي جدي تفكر ديني اسلامي آن هم در پرتو نگرشهاي علمي جديد است. به قول ماجد فخري «مهمترين كوشش، اگر نگوييم تنها كوشش در به دست دادن تعبيري از اسلام به حسب مصطلحات فلسفي جديد،از آن ]...[ محمد اقبال لاهوري است كه شاعري با حساسيت عميق و عالمي با فرهنگ وسيع فلسفي بود. او در كوشش خود براي تقرير دوباره جهان بيني اسلامي با مصطلحات جديد، در عوض رو كردن به تاريخ، به طوري كه سيد امير علي انجام داده بود، بيهيچ ملاحظهاي به ميراث فلسفي غرب روي ميكند. البته در اين كار غرض او نشان دادن و اثبات صحت جهانبيني غربي نيست بلكه انطباق اساسي آن با جهانبيني قرآني مقصود است».3 به گمان اقبال، زمانهاي نو در جهان طلوع كرده كه در پرتو آن تحولات ژرف و عميقي در ابعاد مختلف حيات بشر و نيز در حوزههاي مختلف معرفت بشر به وقوع پيوسته كه جهان اسلام نمي 5 تعامل علم و دين از ديدگاه اقبال لاهوري تواند نسبت به آنها بيتفاوت باشد. جهان اسلام اگر بخواهد از رخوت و ركودي كه بر جسم و جان مسلمانان سنگيني مينمايد، رها شود، بايستي همراه و همگام با علوم جديد، طرحهايي نو در عرصه معرفت قرآني و ديني خويش درافكند. او در اين باب چنين ميآورد: «گسترش قدرت آدمي بر طبيعت به وي ايماني تازه و احساس لذتبخش چيرگي بر نيروهايي كه محيط او را ميسازند بخشيده است. ديدگاههايي طرحريزي شده و مسائل كهن در پرتو آزمايشهاي تازه صورت بياني ديگر پيدا كرده و مسائل تازه جلوهگر شده است. چنان به نظر ميرسد كه گويي عقل آدمي بزرگتر شده... نظريه اينشتين بينش جديدي از طبيعت با خود آورده و راههاي تازه اي براي نگريستن به دين و فلسفه پيشنهاد ميكند. پس مايه تعجب نيست كه نسل جوانتر اسلام در آسيا و آفريقا، خواستار توجيه جديدي در ايمان خود باشد.4 اينجا است كه ميبينيم اقبال، روي آوردن به علوم و دستاوردهاي آن را نه دوري از تفكر اسلامي بلكه حتي به نوعي بازسازي و احياي فرهنگ قرآني و اسلامي ميداند. او اصلاً حركت خويش را در ادامه راه بزرگاني همچون شاه وليالله دهلوي و به ويژه سيد جمالالدين اسدآبادي معرفي ميكند. «نخستين مسلماني كه ضرورت دميدن چنين روحي را در اسلام احساس كرده شاه وليالله دهلوي بوده است. ولي آن كس كه كاملاً به اهميت و عظمت اين وظيفه متوجه شده و بصيرت عميق در تاريخ انديشه و حيات اسلامي همراه با وسعتنظر حاصل از تجربه وسيع در مردم و اخلاق و آداب ايشان، او را حلقه اتصال زندهاي ميان گذشته و آينده ساخته، جمالالدين اسدآبادي ( افغاني ) بوده است».6 شايد اين پرسش بجا و شايسته باشد كه اقبال چه مسير و هدفي را در رسيدن به مقصود خويش در پيش ميگيرد ؟ اصلاً هدف او چيست ؟ و اين هدف چگونه تامين ميگردد ؟ «تنها راهي كه براي ما باز است اين است كه به علم جديد با وضعي احترامآميز ولي مستقل نزديك شويم و تعليمات اسلام را در روشني اين علم ارزشيابي كنيم، حتي اگر اين سبب شود كه با كساني كه پيش از ما بودهاند اختلاف پيدا كنيم».7 بدون ترديد اساسيترين هدف اقبال بازسازي انديشه ديني است. او كشش و هدف خويش را چنين بيان ميكند : «كوشش من آن بوده است كه گر چه به صورت جزئي هم باشد به اين نيازمندي ] تبيين علمي از معرفت ديني ارائه نمودن [ جواب بدهم، سعي كردهام كه با توجه به سنت فلسفي اسلام و در نظر گرفتن ترقيات اخير رشتههاي جديد علم و معرفت، فلسفه ديني اسلام را احياء و نوسازي كنم».8 بنابراين ميبينيم كه از ديدگاه اقبال بازسازي و احياي انديشه ديني ميسر و تامين نمي
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
نام درس:دین وزندگی2 كلاس :دوم دبیرستان مفاهیم اصلی کتاب خدا –معاد-انسان (طرح درس سالانه) مدت جلسات: 90 دقيقه ماه تاريخ جلسات عنوان دروس هدف كلي درس اهداف آموزشی فعاليت هاي ديگر و وسايل لازم مهر جلسه اول : جلوه های حکمت وتدبیر غایت مندی وحکمت وتدبیر در خلقت وانس وتوجه به خالق حکیم ومدبرجهان 1- ویژگی های مجموعه نظام مند2- مقایسه مجموعه فاقد نظام ودارای نظام3- نظام مند دیدن جهان خلقت 4- درک حضور حکمت وتدبیر الهی در نظام خلقت 5- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (پرسش وپاسخ) جلسه دوم: با کاروان هستی تشخیص جهان به عنوان یک نظام یکپارچه که دارای یک هدف است. 1- توانایی تبیین نظام های کوچک درنظام های بزرگ وارتباط هدف های نظام کوچک باهدف های نظام بزرگ 2- ارائه تصویری از نظام به هم پیوسته جهانی وتعیین هدف نهایی خلقت 3- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ ، (گروهی) جلسه سوم : جلوه های حکمت وتدبیر با کاروان هستی ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ جلسه چهارم: جلوه های حکمت وتدبیر با کاروان هستی سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه پنجم : سرمایه های رشد آشنایی با جایگاه انسان در نظام خلقت وارزش های انسان 1- شناخت فضیلت واوصاف انسان در قرآن 2- آشنایی باودیعه های الهی در انسان بنا بر بیان قران 3- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (پرسش وپاسخ) جلسه ششم: روزنه های خطا آشنایی با موانع رشد وکمال عوامل سقوط انسان وابعاد وجودی انسان 1- آشنایی وتوجه به برخی از عوامل سقوط انسان ،ذکر شده در قرآن کریم2- تبیین دو بعد وجودی انسان وارتباط آنها با یکدیگر 3- توانایی اثبات بعدغیرمادی وجودانسان 4- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (پرسش وپاسخ) آبان جلسه اول : سرمایه های رشد روزنه های خطا ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ جلسه دوم: سرمایه های رشد روزنه های خطا سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه سوم: پنجره ای به روشنایی مقابسه دیدگاه هادرباره مرگ وتشخیص برتریهای دیدگاه توحیدی وثمرات آن 1- شناخت دیدگاههای مختلف درباره مرگ وتحلیل انها2- شناخت دیدگاه توحیدی بامراجعه به قرآن وسنت وسیره3- شناخت ثمرات دیدگاه اسلامی نسبت به مرگ وجهان آخرت4- احساس امید ورضایت نسبت به دیدگاه اسلامی5- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (پرسش وپاسخ) ماه تاريخ جلسات عنوان دروس هدف كلي درس اهداف آموزشی فعاليت هاي ديگر و وسايل لازم آبان جلسه چهارم : آینده روشن توانایی تبیین دلایل ضرورت معاد و معاد جسمانی 1- آشنایی با ضرورت معاد وبیان دلایل آن 2- ضرورت توجه به پیام پیامبران درباره اینده انسان 3- توانایی پاسخ به برخی اشکالات پیرامون معاد جسمانی 4- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (پرسش وپاسخ) جلسه پنجم: پنجره ای به روشنایی آینده روشن ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ جلسه ششم : پنجره ای به روشنایی آینده روشن سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی آذر جلسه اول: منزلگاه بعد آشنایی با جهان برزخ و توانایی تبیین رابطه ی آن با دنیا وآخرت 1- شناخت جهان برزخ به عنوان عالم میان دنیا وآخرت 2- شناخت رابطه دنیا با برزخ وآخرت وتوضیح وتبیین آن رابطه 3- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (پرسش وپاسخ) جلسه دوم: واقعه بزرگ آشنایی با مراحل وقوع قیامت وچگونگی محاکمه الهی 1- آشنایی با مراحل تکوین واقعه قیامت وتوانایی تبیین آن 2- درک صحیحی ازمحاکمه الهی درروزجزاوسرنوشت انسانها پس ازآن 3- کسب مراتبی ازخوف ورجاءنسبت به آینده ی خود در جهان آخرت 4- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (گروهی) جلسه سوم: منزلگاه بعد واقعه بزرگ ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ جلسه چهارم : منزلگاه بعد واقعه بزرگ سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه پنجم : فرجام کار آشنایی با سرنوشت وسرانجام انسان درمنزل آخرت و احساس نیازبه کسب آمادگی درآن روز 1- بیان مراحل واقعه قیامت از ابتدای نفخ صور تا بعد از حضور در دادگاه الهی 2- شرح جایگاه نیکوکارانوگناهکاران بر اساس قرآن کریم وسنت 3- تبیین تناسب عمل با پاداش وکیفر 4- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (گروهی پرسش وپاسخ) جلسه ششم: فرجام کار ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ ماه تاريخ جلسات عنوان دروس هدف كلي درس اهداف آموزشی فعاليت هاي ديگر و وسايل لازم دی جلسه اول : تمام نه درس نوبت اول سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي (آمادگی برای نوبت اول) ارزشیابی جلسه دوم: دروس نوبت اول سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه سوم : دروس نوبت اول سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه چهارم: دروس نوبت اول سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه پنجم : دروس نوبت اول سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه ششم: دروس نوبت اول سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی بهمن جلسه اول : اعتماد بر او توجه به نقش توکل واعتماد به خدا درتقویت عهدها و پیمانها وتسریع در حرکت به سوی خدا 1- آشنایی با معنا وجایگاه توکل در قرآن 2- توانایی تشخیص میان توکل وریسک وخطر کردن 3- توضیح این که چرا فقط باید به خدا توکل کنیم. 4- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (گروهی) جلسه دوم: اعتماد بر او ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ جلسه سوم: دوستی با حق شناخت آثار محبت داشتن به خدا وتلاش برای تقویت رابطه ی محبت آمیز با او دوستی با دوستان خدا ودشمنی با دشمنان خدا 1- درک توجه محبت آمیز خداوند به مخلوقات خود واز جمله انسانها 2- تقویت رابطه ی دوستی انسان با خدا 3- تاثیر محبت انسان در تصمیم گیری ها وکار های او 4- تبیین دوستی با دوستان خدا 5- تبیین تاثیر محبت داشتن به خدا،در پیروی از او 6- شناخت رابطه ی تقابلی دوستی با خدا و دوری از دشمنان خدا 7- شناخت تاثیر دوستی با خدا در مبارزه با باطل 8- قرائت صحیح آیات وتوانایی ترجمه برخی از آنها قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (گروهی پرسش وپاسخ) ماه تاريخ جلسات عنوان دروس هدف كلي درس اهداف آموزشی فعاليت هاي ديگر و وسايل لازم بهمن جلسه چهارم : دوستی با حق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ جلسه پنجم: اعتماد بر او دوستی با حق سنجش پيشرفت تحصيلي سنجش پيشرفت تحصيلي ارزشیابی جلسه ششم : فضیلت آراستگی آشنایی با ارزشمندی آراستگی ظاهری همراه با عفاف در اسلام وگرایش به این آراستگی وعفاف 1- آشنایی با نظر پیشوایان دین درباره آراستگی ظاهر وتوصیه ها ی آنان دراین مورد2- آشنایی با تاثیر آراستگی وپاکیزگی برزندگی فردی واجتماعی 3- درک رابطه ی میان آراستگی باطن وظاهر4- شناخت رابطه ی میان آراستگی حقیقی وعفاف5- شناخت رابطه ی میان عزت وآراستگی وعفاف6- درک صحیح رابطه یمیان پوشش وعفاف وعزت 7- تبیین درست رابطه میان نیاز به مقبولیت وپوشش وآراستگی قرآن مجید،ضبط صوت ونوار،تخته سیاه،گچ (گروهی پرسش وپاسخ) اسفند جلسه اول: فضیلت آراستگی ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق ارزشیابی از روخوانی آیات وبررسی اندیشه وتحقیق قرآن مجید،تخته سیاه گچ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
2 تاثير دين در زندگي چکيده: دين به عنوان مقولهايي در زندگي انسان در تمامي شئون و روزنههاي وجودي او اثر ميگذارد و انسان نيز از آن متاثر ميگردد. اين تاثير و تاثر هم در جنبه هاي فردي انسان است وهم در جنبههاي اجتماعي. استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) در کتاب انسان و ايمان به بررسي تاثير دين در زندگي انسان ، برخي از آثار فردي دين را بيان ميدارد. اين نوشتار با الهام گيري از روش استاد در بيان فوايد دين ، چند عنوان ديگر نيز بدان افزوده است. اين فوايد به اين جهت از جانب دين نشئت مي گيرد که انسان را متصل به منبع لايزالي به نام الله (ذات مستجمع جميع صفات کمال) مي کند و انسان را پس از هدايت تکويني مشمول هدايت تشريعي کرده و اراده نموده که انسان نيز هدايت شود و از ثمرات اين هدايت بهرهمند شود. مقدمه: انسان امور فطرى را به وديعه از جانب خداوند متعال دريافت نموده كه همه آنها در جهت دهى زندگى فردي و اجتماعيش مؤثر واقع مىشوند. " فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا " ، شكوفايي اين استعدادهاي فطري ، مشروط به برطرف كردن موانع و قرارگرفتن درجهت اصلي كمال است. استعداد فطرى و نيروى خداشناسى يعنى درك پارهاى از اسرار آفرينش كه در نهاد بشر به وديعت سپرده شده و البته در آغاز امر قوه محض بوده است، از اين رو هر يك از افراد بشر در آغاز زندگى فاقد همه گونه دانش و بصيرت مىباشد زيرا احساسات و همچنين افكار آنان از صفر شروع ميشود و حيات تعقل و زندگى جاويد بشرى نيز بر اساس نور فطرت نهاده شده است، زيرا غرض از آفرينش جهان دوام فيض نسبت به سلسله بشر است كه خداوند روح و نور به وى ارزانى داشته و در آن استعداد و نيروى زياده بر تصور به وديعت نهاده و بر اين اساس است كه زندگى او ابدى خواهد بود . اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض انسان خاکي در واقع، حيواني است كه در درونش استعداد انسان شدن را دارد. وگرايش هاي فطري درونش ، قابل تربيت، رشد و پرورش مي باشند. بشر علاوه بر خداجوئى فطرة موحد نيز ميباشد. آدمى به حكم الهام فطرى در عمق وجدان خود متوجه خداى يكتا است از جمله جنايات فيلسوفان مادى و مؤسسان مكاتب ضد دينى و انسانى، جعل و تحريف تاريخ است مثلا آنها ادوارى براى تكامل اجتماعى بشر وضع كرده و جميع كشمكشها و اختلافات و جنگها را فقط بر موجبات و اسباب و علل اقتصادى حمل ميكنند، در صورتى كه اندك اطلاعى از حوادث و وقايع تاريخى كافى است كه بدانيم بسيارى از جنگها، عوامل و علل فراوان ديگرى از قبيل شهوت رانى و جاهطلبى صاحبان قدرت و سلطنت 2 و يا اسباب و موجباتى مانند عقايد مذهبى و ملى داشته است كه با علم قطعى آتش افروزان جنگ ها به اين كه ضررهاى فراوان اقتصادى را در حال و آينده بايد تحمل كنند آنها را به وجود ميآوردهاند . و اين شكوفايي نيازمند تلاش مضاعفي است که همانند دانه اي براي رسيدن به كمال و سعادت بايد مسيري را با کمک عقل بگذارند تا به کمال برسد. و نهايت کمال انسان که ميوه مورد نظر ما است مقام خليفة اللهي است. إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً. پس انسان بايد در مسيرحرکت خود، غايت را در نظر بگيرد که همان لقاءالله است. واعبد ربّک حتي يأتيک اليقين. انگيزه خداجويي والاترين انگيزه بشري است که سبب برتري انسان نسبت به تمام موجودات مي شود و انگيزههاي ديگر در راستاي انگيزه خدا جويي او ديده مي شود. حس پرستش و خداجويي يکي از امور فطري است که در سير خاک تا افلاک انسان را همراهي ميکند و در اين ارتباط پديده اي به نام ايمان به وجود مي آيد که در زندگي انسان موثر مي باشد. تأثير گذاري ايمان در زندگي آدمي منوط به انتخاب آگاهانه اوست. با گرايش به ايمان به اوج تعالي مي رسد و با عدم تمايل به ايمان مرحله سقوط و نابودي مي رسد . انا هديناه السبيل اما شاكرا و اماكفورا . تبيين موضوع ايمان به خداوند زندگى را به سمت امور معنوى و متعالى جهت مىبخشد، و شور و شوق حركت و تلاش را در انسان افزايش مىدهد. انسان مؤمن لذت و كمالى را خواستار است كه هيچ لذت دنيايى و كمال مادى به ارزش و مطلوبيت آن نمىرسد. پس شوق او در خواستن اين لذت و كمال بيشتر از شوق كسانى است كه خواستار لذت و كمالات مادى هستند.اين تفاوت، تفاوت در اهداف ميباشد.کسي که هدفش، خداوند لم يزل است تا ابد مجذوب او مي گردد و در جهت رضايت او حرکت مي کند. اما از ديگر سو علاقه مجذوبان لذات طبيعي در نهايت تا زمان حضور امور مادي خلاصه مي گردد و به انتها مي رسد. ايمان به وجود خداوند حكيم و توانا موجب مىشود ، تا جهان را هدف دار بدانيم . هدف آفرينش، كمال و سعادت انسان است. پس نظم جهان به گونهاى است كه مانع كمال و سعادت انسان نمىشود.و خداوند تمامي لوازم عالم را به استخدام انسان در آورده است. اين اعتقاد موجب آرامش واطمينان در انسان مىشود. انسان با اميد به آينده ضمن تلاش به سوى كمال حركت مىکند. انسان مؤمن در اثر شكست ظاهرى نااميد نمىشود، زيرا خداوند را ناظر بر عمل خويش مىداند و معتقد است كه نظام عادلانه هستى، تلاش او را براى رسيدن به كمال ناديده نمىگيرد و پاداش زحمات او را خواهد داد. ان اللَّه لا يضيع اجر المحسنين . 3 هم چنين پيروزى ظاهرى نيز موجب غرور مؤمنان نمىشود؛ زيرا مىدانند كه همه پيروزىها در اثر لطف و امداد خداوند است. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ . اعتقاد و باور مذهبى، به عنوان اصلى ترين نياز انسان معرفى مىشود. نياز به يافتن مسير درست، فهم و بر قرارى ارتباط و اتصال به مبدا وجودى، فهم غايت و هدف زيست و نقش آدمى در اين جهان، چگونگى ارتباطات آدميان (خدا، خود، ديگران و طبيعت) و نحوه برخورد وكنش انسان از جمله نيازهايى هستند كه مذهب تنها پاسخ گوى آنها است، چون زماني به نياز وي پاسخ روشن و قطعي داده ميشود ،كه در مرحله قبل از پاسخ، شناسايى نيازها (شناختشناسى و جهان بيني) به درستى و روشنى صورت پذيرفته باشد . به بيان ديگر، جهان از منظر انسان با ايمان و خداپرست، نه مجموعهاى از عناصر، نيروها و قوانين كور، بلكه پيكرى زنده و معنادار و جهت ياب است. انسان خداپرست و آگاه، خود را در برابر هستىاى مىيابد، كه داراي شعور است و احساس مىكند،تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم و نيز ارادهاى آگاه بر آن حاكم است. فقدان خدا سيماى طبيعت را بسان ابلهى مىنمايد كه انسان خود را با او بيگانه حس مىكند. غيبتخدا در ذهن، هستى را هم چون قبرستان بيكرانهاى مىكند كه انسان خود را در آن تنها مىيابد. که درآن وادي وسيع و بي انتها در حال طي طريق است در حالي که حرکتي ندارد. وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً . هستى پوچ، زندگى را نيز پوچ مىسازد و ناچار انسان نيز به پوچى مىرسد. نمىتوان در جهانى كه از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤوليت انسان» و پذيرش آن سخن گفت. مسؤوليتي كه فرد را به فدا كردن و نثار جان و مالش وا مىدارد.إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ. اين مسوليت اگر ريشه در عمق هستى نداشته باشد و بىپايه و پايگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خيالى مىشود، در حالىكه ايمان و باور به خدا، كه آفرينش را داراى شعور و هدفدار معرفى مىكند، طبعاً ديد مثبتى به انسان در مقابل نظام كلى هستى و قوانين حاكم بر آن مىدهد. پس: 1- انسان موجودى فطرى است. 5 2- بر اساس امور فطرى روش و مسير زندگى خود را آگاهانه انتخاب مي كند. 3- برنامهايى كه اين راه را از ابتدا تا اتصال ، مشخص كرده و جهت مىدهد، دين نام گرفته است،و از جانب تنها مبدا وجودى براى انسان عرضه شده است و فرد داراي اين صفت را مومن مي نامند ." فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" . 4- بر اساس ميزان حضور اين برنامه در زندگى فردى و اجتماعى انسان، ميزان ايمان او به مبدا و برنامه ارائه شده از سوى خداوند تعيين مىشود، چرا كه ايمان يعني تصديق كردن كسى و در انقياد او در آمدن ، معرفى شده است. إِلاَّ الَّذي فَطَرَني فَإِنَّهُ سَيَهْدين ِ و وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَني وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ . معلم شهيدآيت الله مرتضي مطهرى رحمه الله در بررسى محققانه خويش آثار و فوائد ايمان را به اين شكل ترسيم مىكنند: 1. بهجتآفرينى اولين اثر ايمان به لحاظ بهجت آفرينى و انبساط آفرينى، «خوش بينى» است. خوش بينى به جهان و هستى . به لحاظ آنكه ايمان نحوه تلقى انسان را نسبت به خود و طبيعت و خدا شكل بخشيده و در نهايت آفرينش را غايت مدار و هدفدار معرفى مىكند و غايت را تكامل و سعادت انسان در اتصال به مبدا وجودى بيان مىدارد. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا . در نهايت ديد انسان را به كليت نظام هستى و قوانين حاكم بر آن خوش بينانه خواهد ساخت. آدمى در اين نحوه نگرش به خلقتخود توسط خالق، ايمان دارد و بر اساس اين ايمان هر آنچه، به عنوان برنامه راه از سوى آن مبدا ارائه شود مورد پذيرش يقينى قرار خواهد گرفت. وقتي با جهانبيني خدايي حرکت کند، ايدئولوژيي ترسيمي خود را نيز خداگونه مي سازد و خود را موظف به حرکت در طي همان چهارچوبه مي داند و در طي مسير خطا نمي کند. چنين فردي بر اين اعتقاد است كه وسايل رشد و ترقى او به صورت كامل مهيا است، يعنى اگر نتواند گام هاى سعادت را در راه تكامل خويش بردارد، مقصر خود اوست. اين اعتقاد و انديشه است كه او را با اميدوارى به آيندهاى درخشان به حركت وا مىدارد. لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي . پروردگار در بشر نيروى پذيرش و امكان رشد و تعالى نهاده است كه اگر بخواهد به سير ارادى به مقامى از كمال و هدايت نائل مىشود اين همان هدايت فطرى است،و چنانچه انسان نيروى فطرت خدادادي را به كار بندد و با نيروى اراده و عمل آنرا رشد دهد، به مقامى از كمال انسانى نائل خواهد شد. اين مرتبه از هدايت و كمال اكتسابى است و به پروردگار استناد دارد. و سير ارادى و اعمال نيك او نيز از جمله علل و اسبابى است كه به فضل پروردگار باعث توفيق او بوده است و چنان چه نيروى فطرت را به كار نبندد و از طريق خرد و دين خارج شود يعنى به سوء اختيار بر حسب اراده و عمل طريقه گمراهى و انحراف بپيمايد ، از رحمت پروردگار بىبهره گشته و نور فطرت را در خود خاموش مي کند.