لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 30 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 ◄ جستاري پيرامون ادعاي تعارض علم و دين پيشگفتار ساليان متمادي علم و دين مانند دو گوهر تابناك بر تارك اين عالم مي درخشيدند ، و از دير باز در تمدنهاي بشري ريشه مشترك داشتند ، زيرا كه آدم ابوالبشر بعني از آني كه لباس زندگي بر اندامش پوشيده شد ، كام جانش را نيز با علم و معرفت گرفتند ، و سرشت اش را با علم و دانش و دين عجين ساختند ، و لذا آدم و ذريه اش شايسته خطاب الست بربكم گرديدند ، و او و اولاد او با علم و آگاهي به اين حقيقت قالوا بلي را گفتند . اما گذشت زمان و آلوده شدن فضاي دل و جان انسان ، و نشستن غبار غفلت بر روح و روان انسان كار بجائي رسانيد ، كه ديگر نه تنها اين دو امانت الهي مدد كار يكديگر نبودند ، بلكه با ظهور انديشه ها و دستيابي بشر به علوم و فنون جديد بعد از قرون وسطي و با جدا نمودن مسير آندو و فاصله انداختن بين علم و دين كار بجايي رسيد كه در قرن هفدهم با روياروي قرار دادن علم ودين آتش نزاع بوسيله اصحاب كليسا و مدافعان علم شعله ور گرديد ، كه در اين نوشتار در چهار بخش به بحث پيرامون آن خواهيم پرداخت .
بخش اول نگاهي اجمالي به پيشينه تعارض علم و دين اولين برخورد و اصطكاك بين كليساي كاتوليك رومي و نظريات علمي بطور رسمي در سال 1616 ميلادي به اين صورت شروع شد كه شوراي كليساي مذكور با محكوم كردن نظريه اي كه مدعي بود زمين به دور خورشيد مي گردد ، و باطل دانستن آن در قبال كتاب كوپرنيك موضع گرفت و آنرا جزء كتب ممنوعه قرار داد . و در همين راستا كليسا از گاليله درخواست كرد تا از دفاع از نظريه كوپرنيك برداشته و آنرا رها سازد . گاليله با رد چنين درخواستي و مقاومت نشان دادن نسبت به آن در سن شصت و سه سالگي به جرم تعليم امور باطل گناهكار شناخته شد و محكوم به بازداشت گرديد . 1 ويكتور هوگو در رابطه با برخورد كليسا با انديشه و نظريات علمي و جلوگيري از هر نوع نوانديشي و تجدد كه با كتاب مقدس و احكام كليسا سازگار نبود ، پيشينه كليسا را چنين توصيف مي كند : “ كليسا بود كه پرنيلي را به خاطر اين سخن كه : “ ستارگان از جاي خود نمي افتند ” با ضربات شلاق مجروح كرده ، كامپانلا را به خاطر آنكه از وجود دنياي بي شمار دم زده بود ، به جرم دخالت در اسرار آفرينش بيست و هفت بار به زندان و شكنجه محكوم كرده ، كريستف كلمب را به خاطر كشف سرزميني كه در تورات ذكر نشده بود زنداني مي كند . ” 2 3 گرچه بحث تفتيش عقايد در مسيحيت به دوران پاپ گرگوار نهم كه رسما دستور تشكيل اين محاكم را صادر كرد بر مي گردد ، با صدور چنين فرماني در سال 1231 ميلادي ماموريني از فرقه سن دمينيك يا دمينيكن ها با اختيار تام به اطراف فرستاده شدند ، تا كساني كه از كيش مسيحيت روي برگردانده اند ، شناسايي كنند . اين مامورين نيز طبق تشخيص خود هر چه را ممكن بود نسبت به افراد مظنون كوتاهي نكرده و در صورتي كه تشخيص مي دادند كه فرد به عقايد كليسا پشت كرده و از آن روي گردان شده است او را زنده در آتش مي فكندند . 3 متاسفانه كليسا با برخورد زشت و غير منطقي و موضع خصمانه گرفتن در برابر نظريات علمي كار را بجائي رسانيد كه با ظهور عصر جديد در اروپا موجب تجدد و نوگرايي و نوانديشي سوالات فراوان و شكاكيتهاي پي در پي را در برابر همگان قرار داد ، و از آنجايي كه معارف ديني مسيحيت توان پاسخگويي همه جانبه به اين سوالات را نداشت ، عرصه بر او تنگ شده و كم كم مجبور به عقب نشيني و گاهي هم درگيري همراه با پذيرش شكست نيز گرديد . نتيجه چنين برخوردي از جانب كليسا حداقل دو اثر را از خود بر جاي گذاشت . از يكطرف سبب شد تا معارف منسوب به مسيحيت هر چه بيشتر دامنه خود را تنگ تر نموده و در نهايت به حوزه هاي فردي انسان اختصاص يابد . و از طرف ديگر ، انسان عصر جديد با روي آوردن به فلسفه حس گرايي و پايه اساس قرار دادن اصالت تجربه علمانيتي را پايه ريزي كند ، كه هر چه از اين دايره خارج است و امكان اثبات آن بوسيله تجربه وجود ندارد ، انگ غير علمي خورده ، و به هيچ وجه حق اظهار وجود را نداشته باشد . “ … انسان غربي با دامن زدن به بحثهاي تحصلي قدرتي را به صحنه مبارزه سياسي آورده بود ، تا خود را از سلطه تكنيكهاي انسان سازي مسيحي آزاد سازد ، به تعبير فوكو : ( به نظر من ) يكي از بزرگترين مسائل فرهنگ غربي دستيابي به خودشناسي اي بوده است كه مانند خودشناسي مسيحيت اوليه ، مبتني بر قرباني كردن خود نباشد ، بلكه بالعكس ، مبتني باشد به ظهور ثبوتي و ظهور نظري و عملي خود ، اين هدف نهادهاي حقوقي بود ، همان هدف فعاليتهاي پزشكي و روانكاوانه بود ، هدف نظريه سياسي و فلسفي همين بود كه مبنايي ذهني را تشكيل دهند به عنوان ريشه خودي ثبوتي ، امري كه مي توانيم آنرا انسان شناسي دائمي فكر غربي بنائيم . ” 4
وارد صحنه شدن پوزيتيويسم تا زمان تيوتن ( 1727 ـ 1642 ) كه علم فيزيك يكه تاز ميدان بود ، جايي براي ابزار وجود ساير علوم وجود نداشت و زمينه ظهور و بروز آنها از قرن هجدهم و مخصوصا قرن نوزدهم آغاز ميگردد . از اينرو بحث اصلي و جدي در رابطه با علوم اجتماعي از دهه هاي پاياني قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم شكل مبنايي بخود گرفته و زمينه طرح جدي اين سوال را فراهم مي آورد كه كدام نظريه و تئوري در مباحث اجتماعي در قالب علمي قرار ميگيرد و كدام يك خارج از آن ، و اين خود اولين طرح جدايي و دسته بندي نظريات را پايه ريزي مي كند ، و از آنجايي كه جو حاكم بر اين دوران بگونه اي است كه حس گرايي و اصالت تجربه محك علمي بودن قرار مي گيرد ، بطور طبيعي تئوري و نظريه هايي مهر علمانيت بر آنها زده مي شود كه قابل تجربه و تجربه پذير باشند . در نتيجه بسياري از گزاره هايي كه حالت توصيه اي و دستوري داشتند كه اديان در راس آنها قرار مي گرفتند ، از مجموعه علوم خارج شده و در گوشه اي نهاده شدند . البته كار به اينجا ختم نشد بلكه “ پوزيتيويسم نظرياتي را ترويج مي كرد كه معتقد بود دين و علم رابطه دشمنانه اي با همديگر داشته اند . ” 5 3 و همانگونه كه هرمن رندال در كتاب سير تكامل عقل نوين بيان مي كند : “ علم جديد مي خواهد آينده را پيش بيني كند و بر طبيعت تسلط يابد ، در صورتي كه علم قرون وسطي فقط مي خواست طبيعت را بشناسد و مطالعه كند ، نه اينكه در آن تاثير كند يا بر آن تسلط يابد . در حقيقت هدف آن فهم معني اشياء بود و بالاتر از آن ، مي خواست هدف اساسي وجود انسان و معني زندگاني انسان و معني خلقت و رابطه آن را با انسان بفهمد . بدين جهت ، موضوع اساسي اين علم خدا بود كه همه وجود از او بود . علم جديد كارهاي بيشتر دارد ، زيرا عناصر طبيعت را جداجدا مي گيرد و درباره آن بحث و كنجكاوي مي كند ، ولي حكمت پيشه نيست و از آنچه بايد و آنچه نبايد سخن نمي گويد و در مقابل مشكل بزرگ ، كه بحث از مقصد زندگاني انسان در اين جهان است ، مردد و نوميد مي ماند . ” 6 ارنست ماخ ( 1838 ـ 1916 ) كه از پيشگامان پوزيتيويسم علمي نوين است ، پا را فراتر گذاشت ، لذا در صدد برآمد تا به روح نيز جنبه مادي و حسي داده و كاملا راه را بسوي ماوراءالطبيعه ببندد . وي با اعتقاد به اينكه آنچه را كه ما اجسام و ارواح نام گذاري مي كنيم ، صرفا تركيب نسبتا ثابتي از احساسات است ، لذا تفاوتي ميان امر جسماني و روحاني نيست ، “ زيرا هر دو از احساسات تركيب يافته اند ” . ماخ تلاش مي كرد “ تا زبان علم را از تعبيرهايي كه ممكن است مظنون به داشتن ويژگي مابعدالطبيعي يا روح باورانه باشند بزدايد ، مثلا او مي گويد : “ من اميدوارم كه در آينده علم ، مفاهيم علت و معلول را به عنوان مفاهيمي كه مبهم و نا مفهومند ، رها كند من احساس مي كنم كه اين صبغه اي غليظ از بت پرستي دارد ، و قطعا من در اين احساس تنها نيستم ” 7
طرفداران پوزيتيويسم در اروپا 4 ولتر را مي توان در فرانسه از سردمداران پوزيتيويسم دانسته و در انگلستان نيز از جان لاك ( 1704 - 1632 ) نام برد ؛ فيلسوفي كه “ فلسفه عيني او در ارتباط با دانش ، در روند متضادي با فلسفه رسمي كليساي كاتوليك بود … اما اين ديدگاه اوليه نسبت به داشن واقعي و شواهد تجربي ، بتدريج به “ ايمان عقلاني ” جديد تحول پيدا كرد و منجر به اعتقاد كامل به قدرت علوم طبيعي ، امكان تحويل ساير پديده ها به عناصر طبيعيشان و يا حداقل تحويل آنها به تناظرهاي خود در جهان طبيعت گرديد . ” 8 جان لاك با قاطعيتي تمام اظهار مي كرد كه ذهن آدمي مانند لوح سفيد و نانوشته اي است كه حواس آثار خود را بر آن مي نگارند ، و به اعتقاد وي همه تصورات انساني ريشه و منشا تجربي دارند . هيوم ( 1711 ـ 1776 ) نيز همانند لاك بر اين باور بود كه “ تنها معرفت مطمئن بشري ” آنست كه مبتني بر تاثيرات حسي باشد و هر چه مبنايي غير از حس داشته باشد بي مفهوم و بي معناست . 9 از طرفداران سرسخت پوزيتيويسم اگوست كنت ( 1857 ـ 1797 ) فيلسوف نامدار فرانسوي و بنيانگذار مكتب اصالت تجربه است ، كه علم را تنها از طريق مشاهده و تجربه قابل تعريف دانسته و معتقد است كه با روش تجربي صلاحيت تاييد و رد گزاره هاي علمي نيز ممكن است. اين فيلسوف فرانسوي در قرن نوزدهم كه سير تكاملي معرفت بشري را به سه دوره رباني ، فلسفي و علمي تقسيم كرده بود ، با اين باور كه دو دوره قبلي آن بسر آمده و حال دوران علمي معرفت بشري فرارسيده است بايد به ديانتي روي آورد كه بر مبناي علمي استوار باشد ، نه بر پايه و اساس تخيل . بر اساس “ دين انسانيت ” را بجاي ديانت كليسا پيشنهاد نمود . 10 برتراند راسل ( 1872 ـ 1970 ) با بيان اين مطلب كه “ … آدمي نيازمند ايماني واقعي و قوي است نه باوري بزدلانه و آميخته به ترديد ، و علم در اصل چيزي جز پويش منظم در معرفت نيست و معرفت هر اندازه هم كه به دست نامردان افتد و نتايج ناروايي به بار آورد ، از اصالتي نيكو برخوردار است . اگر ايمان خود را نسبت به علم از دست بدهيم ، در اين صورت ايمان ما نسبت به ارزنده ترين استعدادهاي آدمي با مرگ روبروست … ” 11 به مقايسه بين باورهاي علمي و ديني بر آمده ، و با كودكانه و بزدلانه و نابالغانه خواندن باورذهاي ديني سعي در جايگزين كردن ايمان علمي بجاي ايمان ديني برآمده و مي گويد : “ … يك فرد گراي انعطاف ناپذير ، داراي ايماني بهتر و خوش بيني شكست ناپذيرتر از هر جوينده بزدلي است كه در پي سبكباريهاي كودكانه عصري نابالغ دل به اميد دارد . ” 12
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 2 بررسي دين زردشت ? دين مجوس : دين مجوس ، همان آئين زردشتي است كه در ايران قبل از اسلام دين رسمي مردم بوده است و البته در هندوستان نيز بطور چشمگيري در بين مردم شيوع داشته است ، و فعلاَ هم در هر دو كشور ـ ايران و هندوستان و بعضي از كشورهاي ديگر نيز پيروان فراواني دارد. برخي از دانشمندان معتقدند : دين زرتشت ابتدا يك آئين توحيدي و يگانه پرستي بوده است ، و زردشت با زحمات طاقت فرسائي را كه متحمل گرديد و با كوشش فراواني را كه از خود نشان نداد ، آثار شرك و دوگانه پرستي را كه از دير زماني در بين مردم ايران معمول بود از ميان برد. ولي از نظر اينكه در متون كتب ديني زردشتي همه جا بطور واضح از دو اصل (خير و شر) و دو فاعل ـ يزدان و اهريمن ـ كه هر دو ضد يكديگر مي باشند ، سخن به ميان آمد ، بسيار مشكل است بر انسان كه بتواند ادعا بالا را بپذيرد ! فيليسين شاله در كتاب « تاريخ مختصر اديان بزرگ در صفحه 210 » مي نويسد : « از نظر فلسفس مزديسنا طرفدار اصالت دو گانگي است در مقابل اصل نيكي ، اصل بدي « انگر امينو » است كه زيان مي رساند. و « اهريمن » مشهور است ، در بعضي از مدارك در جوهر وجود اهورا مزدا دو اصل متمايز قرار دارد ن يكي انديشه نيك و آفريننده حيات است و ديگري ترس و مرگ است كه از وجود قادر متعال جدا گشته و بصورت اهريمن جلوه گر مي گردد. مؤلف كتاب ( جاهليت و اسلام ) بعد از اين كه مي گويد : و داريوش اول (521 ق م ) كه يكي از سلاطين هخامنشي مي باشد نيز همچون خلقي كثير به اين آيين ( يعني آئين زردشتي ) گرويدند ، آنگاه در صفحه 34 كتاب نامبرده مينويسد : « اما هنوز از عمر اين شريعت قرني كامل نگذشت كه بر اثر عوامل مختلف از مجراي يكتا پرستي و توحيدي خارج و در مجاري « ثنويت » يا دوگانه پرستي قرار گرفت و كم كم پرستش« امشاسپندان » ـ يعني منزّهان ابدي ـ يا خدايان ششگانه ( خداي حيوانات اهلي و سفيد و خداي آتش ، و خداي فلزات ، و خداي زمين ، و خداي آبها و نباتات و خداي سيارات و ثوابت فلكي ) كه در آغاز همچون رب النوعها يا فرشتگان موكل و مدبر ، آئين ها و اديان ديگر ، مورد تقديس بوده ، اما كم كم از تقديس به پرستش رسيده ـ و نيز به پرستش خداوندان كوچكتر از « امشاسپندان » يعني يازاتها يا يزدانها كه شمارة آنها زياد است معتقد شدند 1 2 بررسي دين زردشت ? …» يكي از مسائلي كه در آئين مجوس ـ و زردشتي ـ مطرح است مسئله آتش پرستي و تاسيسات آتشكده ها مي باشد . زرتشتيان در معبدگاه هاي خودشان جايگاه مخصوصي را براي آتش و نگاهداري آن اختصاص داده و در مقابل آن به عبادت و كرنش مي پردازند ن و در مواقع بروز سوانح و پيش آمدها خودشان را در پناه آن قرار مي دهند . بعضي از دانشمندان زردشتي در مقام معذرت بر آمده ميگويند : اين عمل يعني كرنش در مقابل آتش ـ براي اين است كه چون آتش مظهر تجلّي ذات حق است لذا مردم ما ، رو در روي آن به عبادت مي پردازند . ولي چنانچه واضح است : اين توجيه مشكل را حل نمي كند زيرا اولا ساير موجودات نيز مظهر ذات حق مي باشند « وفي كل شي له آيه نذل علي انه واحد » و ثانياً علي فرض صحت اين توجيه ، اين عمل خود كاشف از يك نوع ثنويت و دوگانه پرستي آشكاري مي باشد كه اديان توحيدي هرگز آنرا تاييد نمي نمايند . دانشمندان معاصر مانند پور داود ـ با جديت فراوان مي كوشند تا موضوع ثنويت را از ساحت مذهب زرتشتي بزدايند ، و براي هر يك از آتش پرستي و خورشيد و ماه نيايشي ، توجيهاتي را به ميان بياورند ، و مخصوصاً نسبت به دو عامل خير و شر ـ بنام اهورامزدا، و اهريمن ، ميگويند : نه اينست كه اهريمن در مقابل اهورامزدا به ضديت قد علم كرده باشد ، نه بلكه آن در مقابل يكي از مظاهر اهورا مزدا كار شكني مي نمايد . گرچه اين توجيهات ـ و مخصوصاً توجيه اخير ـ تا اندازه اي به حل مشكل كمك مي كند ، ولي مشكل اصلي ، محتويات كتاب « اوستا » مي باشد كه از موارد بطور واضح و صريح اهورامزدا را مبدا و خالق خير و روشني معرفي مي كند و در مقابل آن يك نيروي ديگري بنام « انگرا مينو يا اهريمن » قرار مي دهد كه آن آفرينندة شر و تاريكي مي باشد . و از لحاظ اينكه اين دو مبدا هر يك بطور مستقل در مقابل يكديگر قرار مي گيرند ، لذا انسان با هيچگونه توجيهي نميتواند به توحيدي بودن اين آئين اذعان نمايد ؟ . 1 4 بررسي دين زردشت ? شخصيت زردشت شخصيت زردشت و گذارشات احوال او را بايد از ديدگاههاي مختلف مورد توجه قرار دهيم ، 1ـ وجود تاريخي زردشت 2 ـ تاريخ توليد زردشت 3 ـ جايگاه توليد و محل تبليغات زردشت 4 ـ موضوع زردشت ، مشروح مطلب : الف ـ وجود تاريخي زردشت گرچه بنظر مشكل مي رسد : كسي بتواند در وجود تاريخي شخصيتي مانند زردشت ـ كه تقريباً شهرت جهاني دارد ـ تشكيك بنمايد ولي مع ذلك در كلمات بعضي از دانشمندان مطالبي ديده مي شود كه انسان را در اين خصوص مردد ميسازد ! « فيليسين شاله » در كتاب « تاريخ مختصر اديان بزرگ ص 209 » در اين مورد مينويسد : « و وجود تاريخي او « زردشت » محلّ اختلاف و اعتراض است مفسر فرانسوي اوستا ، « جيمز دار مستتر » از زردشت خدايي مي سازد و او را تظاهر هوم ، بشكل انسان ميداند « كرن هلندي » او را افسانه اي منسوب به خورشيد ميشناسد . با وجود اين آثاري موجود است كه وي را شخصيت تاريخي ميدهد ! « سودر بلوم » مي نويسد : آئين اوستا خود به خود بوجود نيامده بلكه داراي مؤسس است كه از آن طريق مندرجات اوستا را با كيش قديم آريايي و آئين شرك ايران مقايسه ميكند … سپس شاله ، در ادامه گفتارش مي گويد : در هر حال موضوع دانش تاريخ مسلّم نيست ، معمولاً اين راي رايج است كه زرتشت ميان قرن هفتم و ششم قبل از ميلاد بوده است » . ب ـ تاريخ تولد زرتشت : تاريخ تولد زرتشت به درستي معلوم نيست و چنانچه ديديم « شاله » راي رايج را در اين مورد ميان قرن هفتم و ششم قبل از ميلاد معرفي ميكرد ، و علامه نوري در كتاب ( جاهليت و اسلام ) تولد زرتشت را مابين قرنهاي ششم تا يازدهم قبل از ميلاد مسيح حدس زده است . و در پا صفحه آن كتاب ص 33 از قول « جاكسن » نقل مي كند كه او طبق تحقيقاتي كه بعمل آورده است تاريخ زندگاني زرتشت را بين 660 تا587 قبل از ميلاد آورده است . 1 4 بررسي دين زردشت ? در تواريخ خود زرتشتيان اختلافات بيشتري و در عين حال حيرت آورتري ديده ميشود كه ممكن نيست بتوان مابين آنها را التيام بخشيد . مثلاً در كتاب « فروع مزديسنا » فصل شرح زرتشت ، از صفحه 33 تا 38 اقوال مختلفي را در اين مورد نقل مي كند ، تا اين كه از برخي اروپائيان تاريخ حيات زرتشت را نه هزار و ششصد سال قبل از ميلاد مسيح نقل كرده است . علامه يحيي نوري در كتاب « جاهليت و اسلام ص 34 پاورقي » بعد از بيان مطلب بالا ، از قول استاد پور داود نقل مي كند كه او حيات زرتشت را تقريباً يكهزار و يكصد سال قبل از ميلاد مسيح ميداند ! ج ـ جايگاه تولد و محل بعثت و تبليغات زرتشت : برخي از دانشمندان معتقدند : زرتشت ، در آذربايجان شمال غربي ايران متولد شده است ولي نويسنده كتاب « فروع مزديسنا » در صفحه 33 آن كتاب ، جايگاه تولد او را در شهر ري معرفي مي نمايد . ميگويند : زردشت بعد از آن كه آئين خودش را در زادگاه خود نتوانست بخوبي تبليغ كند ، او به بلخ رفته و به رسالت خويش پرداخت ، و چون گشتاسب دينش را پذيرفت بزودي در سرتاسر ايران گسترش پيدا كرد. د ـ موضوع دعوت زردشت : معروف اين است كه موضوع اصلي دعوت زردشت بر پايه توحيد و يگانه پرستي استوار بوده است ولي متأسفانه طبق متن اوستا ـ چنانچه قبلاَ تذكر داده شد ، و نيز از عمل خارجي پيروان او يكنوع ثنويت و دو گانه پرستي در اين آئين مشاهده مي شود كه مشكل است به توحيدي بودن آن معتقد گرديد ! باري ، يكي از تعاليم اين آئين ، همان دستورات سه گانه : رفتار نيك ، گفتار نيك ، پندار نيك مي باشد كه شعار تمام زردشتيان است ، و به آن افتخار مي نمايند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 12 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
ایام فاطمیه را خدمت شما دوستان تسلیت عرض می کنیم دين بوداي ی دين بوداي ی بوديسم ( BUDDHISM) ظهور دين بودايي را بايد در قرن ششم قبل از ميلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانيشادها است. هر دو دين جيني و بودايي رايح دين باستاني هند را داشتند، امّا محتواي آنها کاملاً متفاوت بود.اديان بودايي و جيني در سرزميني بيرون از دشتهاي دامن رودخانه گنگ، در شمال غربي هند متولد شده بودند. ماهاويرا و بودا ، هر دو از طب کاست کشاتريا (جنگ آوران) بودند.جستجو به دنبال کشف حقيقت زندگي به سبک اديان بودايي وجيني نيز در ميان آوارگان در جنگل و مرتاضان و رياضت پيشگاني که در جنگلها يا استراحتگاههايي که توسط افراد ثروتمند تدارک ديده مي شد سکونت داشتند،يا در نقطه اي از جاده و يا در گوشه اي از بازار که فرصت ديدار و گفتگو براي اين قبيل افراد دست مي داد، صورت گرفته است. بنيانگذار زندگي اوليه - با وجود اينکه در مورد نيت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنيانگذاري يک دين جديد ترديد وجود دارد، وي به عنوان پايه گذار دين بودايي شناخته مي شود. گواتما که همچنين به نامهاي ساکياموني و شاهزاد سيذارتا(سيدهارتا) نيز شناخته مي شود. افکار بودا بودایی ها در تعریف آیین خود می گویند ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می نامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است . هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد . درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل می دهد. این حقایق عبارتند از: ۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. ۳. و اینکه بریدن از رنجها دست یافتنی است. ۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
بعثت رسول خدا(ص) چهل سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود كه به طور آشكار فرشته وحى به آن حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گرديد. كيفيت نزول وحى پيش از اين گفتيم رسول خدا(ص)هر چه به چهل سالگى نزديك مىشد به تنهايى و خلوت با خود بيشتر علاقهمند مىگرديد و بدين منظور سالى چند بار به غار«حرا»مىرفت و در آن مكان خلوت به عبادت مشغول مىشد و روزها را روزه مىگرفت و به اعتكاف مىگذرانيد و بدين ترتيب صفاى روحى بيشترى پيدا كرده و آمادگى زيادترى براى فرا گرفتن وحى الهى و مبارزه با شرك و بت پرستى و اعمال زشت ديگر مردم آن زمان پيدا مىكرد. و بر طبق نقل علماى شيعه و روايات صحيح،بيست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود و رسول خدا(ص)در غار«حرا»به عبادت مشغول بود،در آن روز كه به گفته جمعى روز دوشنبه بود حضرت خوابيده بود و اتفاقا على(ع)و جعفر برادرش نيز براى ديدن محمد(ص)و يا به منظور شركت در اعتكاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابيده بودند. رسول خدا(ص)دو فرشته را در خواب ديد كه وارد غار شدند و يكى در بالاى سر آن حضرت نشست و ديگرى پايين پاى اوـآنكه بالاى سرش نشست نامش جبرئيلو آن كه پايين پاى آن حضرت نشست نامش ميكاييل بودـميكائيل رو به جبرئيل كرده گفت: به سوى كدام يك از اينها فرستاده شدهايم؟ جبرئيلـ به سوى آنكه در وسط خوابيده! در اين وقت رسول خدا(ص)وحشت زده از خواب پريد و چنانكه در خواب ديده بود در بيدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود. پيش از اين محمد(ص)بارها فرشتگان را در خواب ديده بود و در بيدارى نيز صداى آنها را مىشنيد كه با او سخن مىگفتند و بلكه همان طور كه قبل از اين اشاره كرديم از دوران كودكى خداى تعالى فرشتگانى براى حفاظت و تربيت او در خلوت و جلوت مأمور كرده بود كه با او بودند. ولى اين نخستين بار بود كه آشكارا فرشته الهى را پيش روى خود مىديد. گفتهاند:در اين وقت جبرئيل ورقهاى از ديبا به دست او داد و گفت:«اقرء»يعنى بخوان. فرمود:چه بخوانم!من كه نمىتوانم بخوانم! براى بار دوم و سوم همين سخنان تكرار شد و براى بار چهارم جبرئيل گفت: «اقرء باسم ربك الذى خلق،خلق الإنسان من علق،اقرء و ربك الأكرم،الذى علم بالقلم،علم الإنسان ما لم يعلم» . [بخوان به نام پروردگارت كه(جهان را)آفريد،(خدايى كه)انسان را از خون بسته آفريد،بخوان و خداى تو مهتر است،خدايى كه(نوشتن را به وسيله)قلم بياموخت.] جبرئيل خواست از جا برخيزد و برود،محمد(ص)جامهاش را گرفت و فرمود: نامت چيست؟گفت:جبرئيل. جبرئيل رفت و رسول خدا(ص)از جا برخاست و اين آياتى را كه شنيده بود تكرار كرد،ديد در دلش نقش بسته و ديگر از هيجانى كه به وى دست داده بود نتوانست در غار بماند از آنجا بيرون آمد و به سوى مكه به راه افتاد،افكار عجيبى او را گرفته و منظره ديدار فرشته او را به هيجان و وجد آورده بود.در روايات آمده كه به هر سنگو درختى كه عبور مىكرد،با زبان فصيح به او سلام كرده و تهنيت مىگفتند و در تواريخ است كه رسول خدا(ص)فرمود:همين كه به وسط كوه رسيدم آوازى از بالاى سر شنيدم كه مىگفت:اى محمد تو پيغمبر خدايى و من جبرئيلم،چون سرم را بلند كردم جبرئيل را در صورت مردى ديدم كه هر دو پاى خود را جفت كرده و در طرف افق ايستاده و به من مىگويد:اى محمد تو رسول خدايى و من جبرئيلم،در اين وقت ايستادم و بى آنكه قدمى بردارم بدو نظر مىكردم و به هر سوى آسمان كه مىنگريستم او را به همان قيافه و شكل مىديدم! مدتى در اين حال بودم تا آنكه جبرئيل از نظرم پنهان شد،و در اين مدت خديجه از دورى من نگران شده بود و كسى را به دنبالم فرستاده بود،و چون مرا ديدار نكرده بودند به خانه خديجه بازگشتند. بازگشت رسول خدا(ص)به خانه و سخنان خديجه پيغمبر بزرگوار الهى به خانه بازگشت و به خاطر آنچه ديده و شنيده بود دگرگونى زيادى در حال آن حضرت پديدار گشته بود.خديجه كه چشمش به رسول خدا(ص)افتاد بى تابانه پيش آمد و گفت:اى محمد كجا بودى؟كه من كسانى را به دنبال تو فرستادم ولى ديدارت نكردند؟ پيغمبر خدا آنچه را ديده و شنيده بود به خديجه گفت و خديجه با شنيدن سخنان همسر بزرگوار چهرهاش شكفته گرديد و گويا سالها بود در انتظار و آرزوى شنيدن اين سخنان و مشاهده چنين روزى بود و به همين جهت بى درنگ گفت: اى عمو زاده!مژده باد تو را،ثابت قدم باش،سوگند بدان خدايى كه جانم به دست اوست من اميد دارم كه تو پيغمبر اين امت باشى! و در حديثى است كه وقتى رسول خدا(ص)وارد خانه شد نور زيادى او را احاطه كرده بود كه با ورود او اتاق روشن گرديد.خديجه پرسيد:اين نور كه مشاهده مىكنم چيست؟فرمود:اين نور نبوت است!خديجه گفت:مدتها بود كه آن را مىدانستم و سپس مسلمان شد.و برخى از مورخين چون ابن هشام،معتقدند كه اين جريان درهمان«حرا»اتفاق افتاد و خديجه به دنبال رسول خدا (ص)به«حرا»رفته بود،و چند روز پس از ماجراى بعثت حضرت از كوه«حرا»به مكه بازگشت.و به هر صورت سخنان رسول خدا(ص)كه تمام شد لرزهاى اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود كرد از اين رو به خديجه فرمود: من در خود احساس سرما مىكنم مرا با چيزى بپوشان و خديجه گليمى آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و رسول خدا(ص)در زير گليم آرميد. دنباله داستان را برخى از نويسندگان اين گونه نقل كردهاند كه:خديجه با اينكه از اين ماجرا بسيار خوشحال و شادمان شده بود اما به فكر آينده شوهر عزيز خود افتاد و دورنماى مبارزه با عادات ناپسند و برانداختن كيش بت پرستى و ساير اخلاق مذموم و زشت مردم مكه و سرسختى آنها را در حفظ اين آيين و مراسم در نظر خود مجسم ساخت و مشكلاتى را كه سر راه تبليغ دعوت الهى محمد بود به خاطر آورد و سخت نگران شد و نتوانست آرام بنشيند و در صدد برآمد تا نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل برود و آنچه را از همسر خود شنيده بود بدو گزارش دهد و از او در اين باره نظريه بخواهد و راه چارهاى از وى بجويد. خديجه محمد(ص)را در خانه گذارد و لباس پوشيده پيش ورقه آمد و آنچه را شنيده بود بدو گفت. ورقه كه خود انتظار چنين روزى را مىكشيد و روى اطلاعاتى كه داشت چشم به راه ظهور پيغمبر اسلام بود،همين كه اين سخنان را از خديجه شنيد بى اختيار صدا زد: «قدوس،قدوس»سوگند بدانكه جانم به دست اوست اى خديجه اگر راست بگويى اين فرشتهاى كه بر محمد نازل شده همان ناموس اكبرى است كه به نزد موسى آمد و محمد پيغمبر اين امت است بدو بگو:در كار خود محكم و پا برجا و ثابت قدم باشد. ورقه اين سخنان را به خديجه گفت و اتفاقا روز بعد يا چند روز بعد پس از اين ماجرا خود پيغمبر را در حال طواف ديدار كرد و از آن حضرت درخواست كرد تا آنچه را ديده و شنيده بود به ورقه بگويد و چون رسول خدا(ص)ماجرا را بدو گفت،ورقه او را دلدارى داده و اظهار كرد:سوگند بدان خدايى كه جان ورقه به دستاوست،تو پيغمبر اين امت هستى و همان ناموس اكبرى كه نزد موسى مىآمد بر تو نازل گشته و اين را بدان كه مردم تو را تكذيب خواهند كرد و آزارت مىدهند و از شهر مكه بيرونت خواهند كرد و با تو ستيزه و جنگ مىكنند و اگر من آن روز را درك كنم تو را يارى خواهم كرد. آن گاه لبان خود را پيش برده و جلوى سر محمد(ص)را بوسيد. اما بسيارى از اهل تحقيق در صحت اين قسمت ترديد كرده و سند آن را نيز مخدوش دانسته و دست جعل و تحريف مسيحيان مغرض را در آن دخيل دانستهاند،و العلم عند الله. و به هر صورت خديجه بازگشت و رسول خدا همچنان كه خوابيده بود احساس كرد فرشته وحى بر او نازل گرديد و از اين رو گوش فرا داد تا چه مىگويد و اين آيات را شنيد كه بر وى نازل نمود: «يا ايها المدثر،قم فأنذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستكثر،و لربك فاصبر» . [اى گليم به خود پيچيده برخيز و(مردم را از عذاب خدا)بترسان،و خدا را به بزرگى بستاى،و جامه را پاكيزه كن،و از پليدى دورى گزين،و منت مگزار،و زياده طلب مباش،و براى پروردگارت صبر پيشه ساز.]با نزول اين آيات پيغمبر خدا با ارادهاى آهنين و تصميمى قاطع آماده تبليغ دعوت الهى گرديد و از جاى برخاسته دست بيخ گوش گذارد و فرياد زد:الله اكبر،الله اكبر،و در اين وقت بود كه موجودات ديگرى كه بانگ او را شنيدند با او هم صدا شده همگى اين جمله را تكرار كردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 29 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 فهرست مطالب پيامبري، تبليغ دين بدون مزد 1 قائده يك تا دوازدهم 1 قاعدة سيزدهم: پيامبران براي هدايت مردم آمدهاند. 2 قاعده چهاردهم: پيامبران در تبليغ دين از مردم اجرت نميخواهند. 3 قاعدة پانزدهم: ايمان ديني ملازم با پيروي از پيامبران است. 8 ابلاغ پيام تنها وظيفه پيامبران 14 شيوههاي تعليم وتربيت پيامبرانه 14 قائده يك تا نهم 16 قاعده دهم: دعوت پيامبران دعوت به زندگي است 17 قاعده يازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پيامبران عذاب نميكند 19 قاعده دوازدهم: پيامبران جز ابلاغ پيام به مردم وظيفهاي ندارند. 21 3 پيامبري، تبليغ دين بدون مزد قرآن كريم در بحث از پيامبري و پيامبران گزارههايي كلي و ضوابطي اساسي ارائه كرده كه ميتوان از آنها به قواعد قرآني حوزة پيامبري يا خصائص عمومي پيامبران تعبير كرد. اهم اين قواعد عبارتند از: اول: هر امتي رسولي دارد و هيچ جامعهاي بدون پيامبر رها نشده است. دوم: پيامبران انسانهايي هستند مثل ديگر انسانها سوم: پيامبران به زبان مردمي كه در ميان ايشان مبعوث ميشوند سخن ميگويند. چهارم: پيامبران توسط خداوند برگزيده و منصوب ميشوند. پنجم: به پيامبران از جانب خداوند وحي ميشود. ششم: پيامبران تحت تعليم الهي آموزش ديدهاند. هفتم: پيامبران به خدا دعوت ميكنند. هشتم: روش دعوت پيامبران بشارت و انذار است. نهم: كار پيامبران تعليم و تربيت مردم است. تبيين، تذكر و نصيحت سه شيوة تعليم و تربيت پيامبرانه است. دهم: دعوت پيامبران دعوت به زندگي واقعي است. يازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پيامبران، مردم را عذاب نميكند. دوازدهم: پيامبران جز ابلاغ پيام به مردم وظيفهاي ندارند. پيامبران وكيل مردم نيستند. پيامبران حق ندارند با زور و اكراه مردم را به دين و ايمان بخوانند. قاعدة سيزدهم: پيامبران براي هدايت مردم آمدهاند. هدايت راهنمايي است، نشان دادن راه از بيراهه و ارائه طريق است. انساني كه راه را از چاه تميز داده، خود مي 3 داند چه كند. خداوند با ارسال پيامبران در كار هدايت آدميان است. هدايتگر واقعي خداست و پيامبران با اذن و تعليم الهي به هدايت و راهنمايي مردم اقدام ميكنند. اين هدايت با تعليم كتاب به مردم محقق ميشود. در برابر هدايت گري پيامبران، آدميان دو دسته ميشوند، گروهي مهتدي ميشوند، هدايت ميپذيرند و راه مييابند و به مقصد رشد و تعالي بار مييابند، اينان مؤمناناند. گروهي نيز عليرغم روشن شدن راه از بيراهه، هدايت نميپذيرند و وروش پيشين خود را حفظ ميكنند و دل از ضلالت و گمراهي نميكنند. پس از ارائه طريق و نمودن راه، پيامبران در برابر گمراهي گمراهان مسئوليتي ندارند. وظيفه هدايت در اين مرحله به پايان رسيده است، به معناي ديگر هدايت براي آدميان جوياي راه است، آنان كه قصد رفتن دارند و راهنما ميخواهند. آنان كه راه را ميشناسند اما جسارت رفتن ندارند يا به منافع زودگـذر بيراههها دل خوش كردهاند، اگر با تذكر و انذار پيامبران هم به راه نيافتادند، ديگر اهل هدايت نيستند و از جانب پيامبران به حال خود رها ميشوند، به شرط اينكه مانع هدايت ديگران نشوند. البته سرانجام هدايت يافته با گـمراه نزد خداوند يكسان نخواهد بود. اما فراموش نبايد كرد شيوه پيامبرانه كه شيوهاي بشري و انساني است با شيوة الهي متفاوت است. كار پيامبر تعليم و هدايت و انذار و ابلاغ پيام است، اما حساب و مجازات از حوزة پيامبري بيرون است و شأني ربوبي است. و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آيه من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد (رعد 13/7« كافران ميگويند چرا بر او معجزهاي از سوي پروردگارش نازل نميگردد [اي پيامبر] تو فقط هشداردهندهاي و هر قومي راهنمايي دارد.» اولا: فروفرستادن آيات در اختيار پيامبر و ديگر مردم نيست، به اراده و صلاحديد الهي آيات نازل ميشوند. ثانيا: پيامبر فقط بيم ميدهد و ابلاغ پيام ميكند و نسبت به عواقب عدم رعايت پيامهاي الهي هشدار ميدهد. اگر كسي باور نكرد مسئوليتي متوجه پيامبر نيست. ثالثا: هر قومي هدايتگري دارد، هيچ جامعه بدون هادي رها نشده است. قاعده «لكل قوم هاد» معادل دو قاعده گذشته است، يكي قاعده اول: «لكل امه رسول» و ديگر قاعده هفتم « و ان من امه الا خلافيها نذير». بنابراين هادي، رسول و منذر يكي است، يعني پيامبري بدون انذار و هدايت محقق نمي شود. 5 و ما منع الناس ان يؤمنوا اذجائهم الهدي الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسوال و مردم را به هنگامي كه هدايت به سويشان آمد، چيزي از ايمان آوردن بازنداشت مگر اينكه گفتند آيا خداوند بشري را به پيامبري فرستاده است يكي از بهانههاي كافران در ايمان نياوردن، انسان بودن پيامبران است، خداوند از پيام و پيامبري به «هدايت» تعبير كرده است. پيام پيامبران چيزي جز هدايت آدميان نيست. خداوند كتب آسماني را «هدايت» خوانده است، به عنوان نمونه: انا انزلنا التوريه فيها هدي و نور…. (مائده 5 / 44 «ما تورات را نازل كردهايم در آن رهنمود و نوري است…….» و آتينه الانجيل فيه هدي و نور و مصدقا لما بين يديه من التوريه و هدي و موعظه للمتقين (مائده 5/46 «… و به او [عيسي (ع)] انجيل داديم. كه در آن رهنمود و نور است و همخوان با تورات است كه پيشاپيش آن [نازل شده] است و راهنما و پندآموز پارسايان است.» 5- و ما انزلنا عليك الكتاب الالتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدي و رحمه لقوم يؤمنون (نحل 16/64 و ما قرآن را جز اين براي تو فرو نفرستاديم كه آنچه را اختلاف دارند برايشان روشن كني، و براي آنكه براي اهل ايمان رهنمود و رحمت باشد.» اگر خداوند كتابهايش را ماية هدايت بندگان قرار داده، پيامبرانش نيز هاديان مردماند و براي هدايت مردم مبعوث شدهاند. قاعده چهاردهم: پيامبران در تبليغ دين از مردم اجرت نميخواهند. پيامبري كاري از سنخ معلمي است. پيامبران عمر خود را مصروف هدايت مردم، تبليغ دين، و تعليم و تربيت آدميان ميكنند. آيا به اين فعاليتها مزد و اجرت تعلق ميگيرد به اين معني كه راه يافتگان و هدايت شدگان يعني مؤمنان كه به بركت تعاليم پيامبر متدين شدهاند، در برابر خدمتي كه پيامبر به ايشان كرده است، به او اجرت بدهند و از خدماتش قدرداني كنند. در اين صورت بين پيامبران و مؤمنان رابطهاي اقتصادي و مالي برقرار ميشود، و در برابر كالايي معنوي (هدايت و ايمان) بهايي مادي (اجرت و مزد) دريافت مي
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 72 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 71 توحيد « چرا درباره ي خدا به بحث و تحقيق بپردازيم » 1 1 انتاژ مكتبهاي مقعود و گوناگون فلسفي ، و گسترش مكتب « ماترياليسم » در ميان جوانان و دانش پژوهان گروهي را بر آن داشته است كه از خود چنين سؤال كنند. چرا بشر درباره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبيعت به بحث و تحقيق بپردازد ؟ اصولاً بحث و بررسي پيرامون موجود يا موجوداتي كه از قلمرو حس و تجربه بيرون است ، بود و نبود آنها در زندگي بشر تأثير ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتيجه ديگري ندارد. يك متفكر اجتماعي ، يك فيلسوف بلند فكر ، بايد به دنبال موضوعاتي برود كه در متن زندگي بشر قرار گيرد ، و مسائلي را مطرح سازد كه هر نوع گره گشائي دربارة آنها ، در بهبود وضع زندگي وي تأثير بسزائي داشته باشد . در صورتي كه بحث و بررسي درباره ي مسائل دور از ماده و طبيعت كه زندگي بشر به آن بستگي دارد ، حائز اهميت نيست ، پس چه بهتر از طرح اين مسائل بگذريم ، و فكر خود را روي مسائلي متمركز سازيم كه با زندگي ما كاملاً پيوند داشته باشد . اين منطق گروهي از شكاكان مادي ها است كه روي عللي خود را از تحمل و رنج بحث و بررسي راحت ساخته اند و گروهي را از بررسي اين مسائل بازداشته اند. در نخستين فصل اين كتاب كوشش شده است كه به اين پرسش ، پاسخ منطقي داده شود و روشن شود كه « ايده مذهبي » از تنها در وضع زندگي مادي و معنوي ما تأثير بسزائي دارد بلكه اعتقاد به جهان ماوراء طبيعت و ايمان به خدا و زندگي پس از مرگ ، سرچشمه يك رشته فضائل اخلاقي و گسترش عدالت اجتماعي و تأمين ثبات و آرامش رواني است كه هيچ جامعه اي از آن بي نياز نيست ، گذشته از اين اعتقاد به خدا آفريننده علوم و موجب گسترش دانشهاست ( چنانكه به طور روشن همه را ثابت خواهيم نمود . ) بنابراين روي اين آثاري كه مي توان براي خداشناسي تصور نمود ، بايد درباره ي آن به بحث وتحقيق بپردازيم تا در صورت ثبوت و صحت ، از منافع بهره مند گرديم . اينك بيان علل و عواملي كه ماوراء به بحث و كنجكاوي وا دار مي كند و براي خاطر همين آثار ارزنده اي كه فكر « خداشناسي » در ما بوجود مي آرود ، بايد رنج بحث و تحقيق را برخود هموار سازيم . عواملي كه ما را به بحث وادار مي كند : 1ـ بحث و بررسي مايه آرامش روان است . 1 3 تاريخ مدون جهان ، حاكي است كه بشر در تمام ادوار زندگي به وجود مبداي براي جهان ، اعتقاد داشته ، و عقيده به وجود مانع ، از عقائد كهن و راسخ او بوده است كه هيچ گاه در صحت و استواري آن به خود شك راه نمي داده است ، و همواره گروه مادي كه فكر دخالت علم و شعور در پيدايش جهان مي باشند ، در ميان افراد بشر بسيار نارد و انگشت شمار بوده اند . در ميان اين طبيعت بيشمار ، دانشمندان عاليقدري ، و فلاسفه ي گرانمايه ي ، محققان و كاشفان و مخترعان بزرگواري ، كه رد پي ريزي تمدن و پديد آوردن علوم و آراء بشري ، سهم بسزائي دارند ، و دانش و بينش فوق العاده ي آنها مورد پذيرش همه مردم جهان ميباشد . چنين مي گويند : نظامات كاخ آفرينش ، اثر يك انديشه بزرگ و آفريننده اي توانا ، زيباي طبيعت و رنگ آميزي حيرت آور و نقش و نگار ظاهر جهان ، اثر نقاش چيده دستي است كه از روي علم و دانش بيكران خود ، به جهان ، هستي بخشيده و هر جزئي از اجزاء بيكران ، آن را روي نقشه و اندازه گيري خاصي آفريده است . آنان به اين اندازه اكتفا نكرده و مي گويند : كه آفريدگار جهان بشر را براي هدف و مقصد خاصي آفريده و هدف از آفرينش او را وسيله سفراء و پيامبران مخصوص خود بيان نموده است ، و براي تحصيل اين هدف يك رشته تكاليف و وظائفي براي او مقرر نموده و براي افراد فرمانبر پاداشهايي و براي مشركان كيفرهايي معين كرده است . از طرف ديگر مشاهده مي كنم كه در طول تاريخ مرداني پاك و دور از هر نوع آلودگي ، با سوابقي درخشان خود را سفيران و پيامبران الهي معرفي نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداكاري و جانبازي دريغ نكرده اند ، تا آنجا كه گروهي جان و زندگي خود را در راه اهداف خود ( ارشاد مردم ) از دست داده اند ، و يك چنين فداكاري همه جانبه ، حاكي از اعتقاد راسخ آنان بصدق گفتار خود ميباشد . آيا اتفاق يك چنين جمعيت هاي مختلف كه در ميان آنها متفكران بزرگ ، و پي افكنان علوم ، و مرداني صالح و پاك وجود دارد ، كافي نيست كه ما را ملزم كنند كه در اين باره به بحث و تحقيق بپردازيم ، زيرا بعيدات كه يك چنين جمعيت بي شمار ، راه خطا بروند و در تشخيص خود اشتباه كنند . حقيقت اين است كه چنين راي همگاني از يك جمعيت بي طرف و بي غرض ، ما را به صحت ادعاي آنان معتقد مي سازد . زيرا در ميان آنان هزاران دانشمند و متخصص در علوم و صنايع وجود دارد ، و اگر بشر عصر فضا نسبت به افكار و نظرات استادان علوم و پايه گذاران ديرينه تمدن ،بدبين و بدگمان باشد ولي هرگز نميتواند انكار كند كه حداقل اتحاد آنان بر اين نظر باعث احتمال در مغز و دماغ او مي شود . 1 3 آيا در اين صورت كه احتمال مي دهيم كه براي اين جهان خالقي باشد . و بشر را براي هدفي آفريده است و رشته حيات او را پس از مرگ قطع نميكند و تكاليفي وظايفي متوجه او ساخته است ، و هر فردي را به پاداش و كيفر اعمال خود مي رساند ، صحيح است كه بشر در همه چيز بينديشد درباره دين نينديشد ؟ همه چيز را بشناسد و مبداء و منشاء جهان را نشاسند ؟ و خود را از درد و الم ، شك و ترديد برهاند ؟ آيا عقل و خرد اجازه ميدهد كه ما موضوع خدا و مذهب ـ را كه در صورت ثبوت در سرنوشت ما تأثر عظيمي دارد ناديده بگيريم و دنبال آن نرويم ؟ و اين ضرر را كه براي گروهي مقطوع و براي گروه ديگر محتمل است ، بدست فراموشي بسپاريم ؟ هيچ فردي پيش از تحقيق و بررسي ، نميتواند ادعاء كند كه خداپرستي و موضوع رستاخيز و پاداشها و كيفرها پنداري بيش نيست و اگر در زبان بگويد در دل خلاف آن را پذيرفته است در اين صورت وظيفه ما در برابر يك چنين موضوع مهم كه محتمل است راست و پاي برجا باشد ، جز تحقيق و بررسي بيطرفانه چيزي نيست ؟ و كسي كه حاضر نيست درباره ي اين مسأله مهم بحث و بررسي كند ميتوان نام او را يك انسان عادي نهاد . مي گويند اجتناب از هر نوع ضرر ، قطعي و محتمل براي بشر يك امر فطري است و لذا گاهي انسان به گزارش يك كودك ، يك فرد عادي ، تربيت اثر مي دهد و به فكر تحقيق و بررسي مي افتد چطور اين انسان به يك چنين گزارش بزرگ كه بر فرض صحت ضرر آن قابل جبران نيست ، به اندازه يك موضوع كوچك اهميت نمي دهد. اينجاست كه دانشمندان عقايد و مذاهب موضوع لزوم خداشناسي (معرفّه الله ) را يك امر مهم تلقي كرده و بررسي آنرا بر اساس برهان «لزوم دفع ضرر محتمل » لازم مي دانند . و مي گويند برهر فردي لازم و واجب است كه در اين مسأله به فراخور استعداد فكري خود عفور كند ، و مسأله را از نظر فني و اثبات قطعي سازد . عواملي كه ما را به بحث و بررسي وادار مي كند . 2ـ اعتقاد به خدا آفريننده ي علوم و پديد آورنده هاي دانشهاي بشريت ايمان به خداي دانا كه اين جهان را روي نقشه و نظام ، و بر طبق قوانيني و سنن خاصي آفريده است ، تحرك خاصي به حس كنجكاوي و حقيقت جوئي بشر مي بخشد . در صورتي كه تفكر مادي در آفرينش جهان ، نه تنها از بخشيدن چنين تحرك به انسان ، عاجز و ناتوان است بلكه مرغ انديشه را از پرواز و پرشي باز مي دارد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
Top of Form دين فرهنگ و تمدن اسلامى Top of Form دين فرهنگ و تمدن اسلامى Top of Form دين فرهنگ و تمدن اسلامى Top of Form دين فرهنگ و تمدن اسلامى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 39 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
زرتشت زَرتُشت، زردشت، زردهُشت يا زراتُشت نام پيامبر ايراني و بنيادگذار دين زرتشتي يا مَزدَيسنا و سراينده گاثاها کهنترين بخش اوستا است. زرتشت توجه مورخين معاصر را حداقل به دو دليل جلب کرده است: يکي مبدل شدن زرتشت به شخصيت اي افسانه اي است چنانچه در طي سال هاي ۳۰۰ قبل از ميلاد تا ۳۰۰ بعد از ميلاد اعتقادات مبني بر اينکه او از علوم غيبيه مطلع بوده و از رسوم جادوگري آگاه، رايج شده بود. ديگر برداشت يکتاپرستانه او از خدا بوده که باعث گمانه زني هاي مورخين معاصر در مورد تأثيرپذيري مسيحيت و يهوديت از تعليمات زرتشت شده است.[۱] بررسي زندگي زرتشت با دشواريهايي روبرو است که باعث شده مورخين در بهترين حالت زندگينامه هايي که از او نوشته شده را سست و در بدترين حالت آن را گمانه زني محض بخوانند: يکي از اين دشواري ها پاسخ به اين سؤال است که چه بخشي از دين زرتشتي از دين قبيله اي که زرتشت در آن بزرگ شده آمده و چه بخشي از آن ناشي از دريافت هاي مذهبي و تعليمات او ميباشد؟ سؤال دشوار ديگر اين است که دين زرتشتي دوره ساسان ي تا چه حد دقيق تعليمات زرتشت را حفظ کرده بود؟ سؤال ديگر اينکه، متون بدست رسيده از اين آيين مانند اوستا و گاتاها، کتب نوشته شده به زبان پهلوي، و نوشته هاي نويسندگان يوناني، تا چه حد تصوير دقيقي از نظريات زرتشت ارايه ميکنند؟[۱] ريشه و معناي نام در اوستا زَرَت اّشْتَرَ است. بيشتر از ده شکل براي نام زرتشت در زبان فارسي موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از اين قبيل است ولي او خود را در گاتها زرتشتر مينامد.[۲] [۳] از بيشتر از دو هزار سال پيش تا به امروز، معاني بسياري براي واژه زرتشت گفتهاند.آنچه که مشخص است اين است که اين نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسيار است.البته بيشتر تاريخ شناسان معتقدند زرد و زرين و پس از آن پير و خشمگين معاني نزديک تري هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زيريت» است.البته «زرات» به معني پير آمدهاست ولي اينکه چرا در ترکيب با اشترا تبديل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست.[۴] در جزء دوم اين نام اختلاف نظري نيست زيرا هنوز کلمه شتر و يا اشتر در زبان فارسي باقي است و هيچ شکي نيست که نام وي با کلمه شتر ترکيب يافته و «دارنده شتر» معني ميدهد و به همان معني است که امروز در فارسي ميباشد[۴]. در گذشته براي شتر از آن جهت که حيوان بسيار مفيدي بود ارج و منزلتي خاص قائل بودند و بر نوزادان خود نام شتر را با پسوندهاي خاص بر نوزادانشان مينهادند. همچنين در نوشتههاي تخت جمشيد از شتر به عنوان هديهاي که به داريوش اهدا ميشد نام برده شدهاست.[۵] براي نمونه فراشتر به معني دارنده شتر راهوار و يا تندرو است. گاه نيز نام خانوادگي که سپيتمه است، افزوده ميشود و به صورت زرتشتر سپيتمه ياد ميشود. البته اين نام خانوادگي را امروزه سپنتمان و يا اسپنتمان ميگويند[۶] که به معني خاندان سفيد است [۷]. نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده[۸] که مرکب است از پوروش به معني دو رنگ و سياه و سفيد و اسپ.پوروش اسپ معني دارنده اسپ سياه و سفيد را ميدهد[۷]. اسپيتامه نام خانوادگي زرتشت بودهاست. در بند دوي همايشت آنجا که هماي مقدس همچون دوستي به زرتشت نزديک ميشود وي را محترمانه با اين نام خطاب ميکند. [۹] در بين يونانيان در زبان يوناني استرا(ástra) به معني ستارهها و زوروس (zōrós) به معني ضعيف نشدهاست. اين کهنترين معني نسبت داده شده در زبان يوناني است.[۱۰] دينون يوناني آنرا به «ستاينده ستاره» ترجمه کردهاست.بارتولومه جزء نخست را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پير» معني کردهاست و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کردهاست. امروزه در منابع اروپايي، به پيروي از زبان يوناني، نام او زرواستر خوانده ميشود. زمان زرتشت زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهاي دانشمندان قديم و جديد، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. درباره تاريخ زايش او ديدگاههاي فراواني وجود دارد. ارسطو و اودوکسوس و هرمي پوس نوشتهاند که زرتشت پنج هزار سال پيش از جنگ تروا ميزيسته است. ديوجانس لائرتيوس نيز به روايت از هردمودروس و کسانتوس همين ديدگاه را بازگو کردهاست. روايات ايراني، که برپايهٔ منابع پهلوي مانند بندهشن و ارداويرافنامه تکيه دارند و پس از زوال نفوذ آيين زرتشت نوشته شدهاند، زايش زرتشت را سه قرن پيش از اسکندر مقدون
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 237 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
دين و ديندارى در جهان معاصر در گفت و گو با استاد مصطفى ملكيان هفت آسمان: آيا نوع و ميزان نياز انسان معاصر به دين نسبتبه گذشته تغييرى كرده است؟ اگر اين نياز تشديد شده است به كدامين قرائت؟ و نيز چه مؤلفههايى در جهان امروز در اين تشديد نياز مؤثر بوده است؟ استاد: راستش را بخواهيد، سؤالتان، به سبب شدت ابهامى كه دارد، لااقل براى من، قابل جوابگويى نيست. مثلا، معلوم نيست كه منظورتان از لفظ دين، دقيقا، چيست. مىدانيد كه از اين لفظ معانى بسيار عديدهاى اراده مىتوان كرد. ممكن است، بر حسب بعضى از معانى اين لفظ، انسان امروزى هيچ نيازى به دين نداشته باشد و، بنا به برخى از معانى ديگر آن، انسان امروزى همچنان نيازمند دين باشد ولى نوع نيازش، در قياس با نياز انسان گذشته به دين، متفاوت شده باشد يا ميزان نيازش بيشتر يا كمتر و شديدتر يا خفيفتر شده باشد. وانگهى، وقتى از مقايسه نياز انسان معاصر با نياز انسان گذشته به دين مىپرسيد، مرادتان از لفظ گذشته چيست و منظورتان از انسان گذشته كيست. گذشته هم شامل يك ثانيه پيش مىشود و هم شامل ده سال پيش و هم شامل يك قرن يا ده قرن يا صد قرن پيش. انسان چه زمانى را با انسان امروزى، از نظر نوع و ميزان نياز به دين، مقايسه كنم؟ اما شايد بتوان سخن را از جايى آغاز كرد كه هم به ارائه تعريف خاصى از دين، كه تعريفى كاركردى functional است، بينجامد و هم تا حدى پاسخگوى پرسش شما باشد; و آن جا مبحث «محدوديت طبيعت انسان» است. تقريبا دين و ديندارى در جهان معاصر در گفت و گو با استاد مصطفى ملكيان هفت آسمان: آيا نوع و ميزان نياز انسان معاصر به دين نسبتبه گذشته تغييرى كرده است؟ اگر اين نياز تشديد شده است به كدامين قرائت؟ و نيز چه مؤلفههايى در جهان امروز در اين تشديد نياز مؤثر بوده است؟ استاد: راستش را بخواهيد، سؤالتان، به سبب شدت ابهامى كه دارد، لااقل براى من، قابل جوابگويى نيست. مثلا، معلوم نيست كه منظورتان از لفظ دين، دقيقا، چيست. مىدانيد كه از اين لفظ معانى بسيار عديدهاى اراده مىتوان كرد. ممكن است، بر حسب بعضى از معانى اين لفظ، انسان امروزى هيچ نيازى به دين نداشته باشد و، بنا به برخى از معانى ديگر آن، انسان امروزى همچنان نيازمند دين باشد ولى نوع نيازش، در قياس با نياز انسان گذشته به دين، متفاوت شده باشد يا ميزان نيازش بيشتر يا كمتر و شديدتر يا خفيفتر شده باشد. وانگهى، وقتى از مقايسه نياز انسان معاصر با نياز انسان گذشته به دين مىپرسيد، مرادتان از لفظ گذشته چيست و منظورتان از انسان گذشته كيست. گذشته هم شامل يك ثانيه پيش مىشود و هم شامل ده سال پيش و هم شامل يك قرن يا ده قرن يا صد قرن پيش. انسان چه زمانى را با انسان امروزى، از نظر نوع و ميزان نياز به دين، مقايسه كنم؟ اما شايد بتوان سخن را از جايى آغاز كرد كه هم به ارائه تعريف خاصى از دين، كه تعريفى كاركردى functional است، بينجامد و هم تا حدى پاسخگوى پرسش شما باشد; و آن جا مبحث «محدوديت طبيعت انسان» است. تقريبا همه ما قبول داريم كه كرانمندى و محدوديتيكى از جنبههاى لاينفك طبيعت آدمى است. نيازى به تامل و تفكر فراوان نيست تا دريابيم كه قدرت ضبط و مهار بعضى از اوضاع و احوالى را كه براى ما پيش مىآيند و از نظر ما اهميت دارند نداريم. گاهى احساسات ناخواستهاى، نظير افسردگى، ترس، تنهايى، و كشمكش با خود، مايه دردسر و گرفتارى ما مىشوند. حوادثى مانند جنگ، مرگ، شكست، تنگدستى، و بيمارى نيز به ياد ما مىآورند كه ما غالبا در برابر عوامل عمدهاى كه زندگى و رضايتباطن ما را تهديد مىكنند بسيار ضعيف و عاجزيم. بسيارى از ما نه براى زندگى خود معنايى مىيابيم و نه در امورى كه، در جهان، رخ مىدهند هدفى مىبينيم. باز، بسيارى از ما دلنگران رفتارهاى نامطلوبى هستيم كه از خودمان سر مىزند يا نگرانيم از اينكه چرا نمىتوانيم رفتار ديگران را تغيير دهيم يا جلوى ظلم و بىعدالتىشان را بگيريم. همه اينها موجب پيدايش اضطرابهاى وجودى، بىقراريها، و دلهرهها مىشوند و محدوديت و تناهى ما را پيش چشمانمان مىآورند. به نظر من، آغاز احساس اين فقدانها، محدوديتها، و كمبودها مقارن استبا آغاز اقبال به دين. درست همانطور كه وقتى شخصى، در حال فرار، به انتهاى يك كوچه بنبست مىرسد نخستين واكنش طبيعى، و چه بسا ناآگاهانهاش، اين است كه چشم برمىدارد و به بالا مىنگرد تا ببيند كه آيا راهى براى برگذشتن از ديوارها و پشتسر نهادن موانع هستيا نه، انسان نيز به محض اينكه به مرزهاى وجودى خود مىرسد و به حدود و ثغور خود وقوف مىيابد، گويى، رو به سوى بالا مىكند. دين مىكوشد، به نحوى از انحاء، انسان را در غلبه بر احساس فقدان، محدوديت، و كمبود يارى دهد. اگر اين تحليل درستباشد، لازمهاش اين است كه اگر نوع بشر از محدوديتخود تجربهاى نمىداشت دينى پديد نمىآمد; و من اين لازمه را قبول دارم و بدان ملتزمم. يك موجود نامحدود و لا يتناهى به دين نياز ندارد; چنين موجودى، در واقع، خداست و خدا متدين و محتاج دين نيست. البته اينكه هر فرد انسانىاى كداميك از مظاهر محدوديت وجودى خود را درك كند و كداميك از اين مظاهر را درك نكند يا اينكه كداميك از جلوههاى محدوديتخود را بيشتر يا كمتر و شديدتر يا خفيفتر احساس كند به علل و عوامل چندگانهاى وابستگى دارد و از جمله به محيط اجتماعىاى كه در آن زندگى مىكند و، على الخصوص، به سنخ روانشناختى خود او توقف تمام دارد. و از همين مطلب مىخواهم نتيجهاى بگيرم كه، اگر چه مستقيما به جواب سوال شما ربطى ندارد، با اينهمه، مهم به نظر مىرسد و آن اينكه، در طول تاريخ، نه همه جوامع نياز يا نيازهاى واحد و مشتركى به دين داشتهاند و نه همه افراد. ممكن است جامعه امريكايى كنونى نياز يا نيازهايى به دين داشته باشد كاملا متفاوت با نياز يا نيازهايى كه جامعه روم دو هزار سال قبل داشته است; و نيز امكان دارد كه شخص شما نياز يا نيازهايى به دين داشته باشيد يكسره متفاوت با نياز يا نيازهاى من. پال تيليش، الاهيدان پروتستان مسلك و اگزيستانسياليست معروف روزگار ما، كه در كتاب الاهيات سامانمند Systematic Theology خود تصريح كرده است كه: تناهى وجود است كه ما را به مساله خدا سوق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 102 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
دين، اسطوره، خرافه و جادو چکیده حس پرستش و نيايش از جمله تجليات روح آدمي است. مطالعه تاريخ زندگي بشر نشان ميدهد كه هر زمان و هر كجا كه انساني بوده، نيايش و پرستش هم وجود داشته و تفاوت، تنها در شيوه عبادت و شخص معبود بوده است. حال آنكه در طول تاريخ، افراد زيادي فطرت خدادادي خويش را رها كرده و دستورهاي سعادتآفرين ديني را به كناري نهاده و حتي گاه به ستيزهجويي با آن برخاستهاند. امروزه با بررسي تحولات علمي، ادبي و فرهنگي غرب پس از رنسانس تا قرن نوزدهم، درمييابيم كه اندك اندك تفكر علمگرايي، عقلگرايي محض و انسانمحوري، به رهايي از دين انجاميد و بدبيني به دين و برداشتهاي غلط از دين و نيز كاركرد منفي دينِ كليسايي، زمينههاي دينستيزي تا مرز دينزدايي را به وجود آورد. اين در حالي است كه بهتدريج، برخي نظريهپردازان از دوران بازگشت به دين و معنويت در كنار علم و صنعت سخن به ميان ميآورند. اين كتاب، به بررسي موضوع دين، اسطوره، خرافه و جادو ميپردازد و چرايي برخي ريشهها و خاستگاههاي دين را در اسطورهها و خرافههاي اقوام گذشته، جستوجو و نيز بررسي ميكند كه چرا در برخي اقوام و طايفهها، بعضي از باورهاي خرافي، رنگ ديني به خود گرفته و به شكل آداب و رسوم ديني درآمده است. بخش اول، به كليات (اصطلاحشناسي و ويژگيهاي دين، اسطوره، خرافه و جادو) اختصاص دارد. سرفصلهاي بخش دوم با عنوان رويكرد به دين، خرافه و توتمپرستي، به شرح زير است: ديدگاههاي انديشمندان جامعهشناس، روانشناس و متكلمان خداباور درباره دين، اسطوره، خرافه و جادو، نقد و بررسي نظريههاي انديشمندان غربي با توجه به مباني اسلامي و پيآمدهاي ديدگاه انديشمندان غرب و اسلام. در بخش سوم، جادو و خرافه از ديدگاه آيات و روايات همراه با شيوههاي اصلاح باورهاي خرافي بررسي ميشود. بخش چهارم نيز به بررسي نقش رسانه در اسطورهسازي و اسطورهزدايي و ترويج انديشه ناب ديني و پيشنهادهاي كلي و برنامهاي ميپردازد. فهرست دیباچه پیشگفتار بخش اول: کلیّات فصل اول: اصطلاحشناسى 1. تعریف دین 2. تعریف اسطوره 3. تعریف خرافه، جادو و توتم پرستى (فینتیش) فصل دوم: ویژگىهاى دین، اسطوره، خرافه و جادو 1. ویژگىهاى دین 2. ویژگىهاى اسطوره و تفاوت آن با دین 3. ویژگىهاى خرافه، جادو و توتم پرستى و تفاوت آنها با دین 4. نمادهاى اسطورهاى در دین 5. بررسى وجود خرافهها، جادو و توتمپرستى در باورهاى دینى مردم 6. بررسى جایگاه دین در میان مردم بخش دوم: رویکرد به دین، خرافه و توتمپرستى فصل اول: دیدگاههاى اندیشمندان درباره دین، اسطوره، خرافه و جادو 1. دیدگاههاى جامعه شناختى الف) دیدگاه آگوست کنت ب) دیدگاه ماکس مولر (طبیعت پرستى) ج) دیدگاه فریزر د) دیدگاه مارت ه .) دیدگاه توتم گرایى و) دیدگاه اندرولانگ 2. دیدگاه روانشناسان الف) دیدگاه فروید ب) دیدگاه یونگ 3. دیدگاه متکلمان خدا باور الف) نظریه ترس از نومن (دیدگاه رودلف اتو) ب) نظریه امر مقدس (دیدگاه میرچا الیاده) ج) دیدگاه فطرت فصل دوم: نقد و بررسى نظریههاى اندیشمندان غربى با توجه به مبانى اسلامى فصل سوم: پىآمدهاى دیدگاه اندیشمندان غرب و اسلام 1. پىآمدهاى دیدگاه اندیشمندان غرب الف) دنیوى شدن دین ب) سستى ایمان مذهبى 2. پىآمدهاى دیدگاه اندیشمندان اسلامى الف) ایمان مذهبى ب) ارزش دادن به شخصیت انسان1 ج) حق عقل در حریم دین1 د) آزادى معنوى انسان بخش سوم: اسطوره، جادو و خرافه از دیدگاه آیات و روایات فصل اول: اسطوره، جادو و خرافه از دیدگاه آیات و روایات 1. اسطوره از دیدگاه آیات و روایات 2. خرافه، جادو و توتمپرستى از دیدگاه آیات و روایات فصل دوم: آسیبشناسى اسطوره، جادو و خرافه بر اساس مبانى و ارزشهاى اسلامى 1. آسیبشناسى وجود اسطوره در باورهاى دینى مردم 2. آسیبشناسى وجود خرافه و توتم پرستى در باورهاى دینى مردم فصل سوم: شیوههاى اصلاح باورهاى خرافى 1. مراکز تعلیم و تربیت 2. نهادهاى مذهبى 3. رسانههاى گروهى فصل چهارم: شبهههاى مربوط به دین، اسطوره، جادو و خرافه