لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 36 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 انديشه هاي امام خميني ( ره ) اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمينى يكى از مهمترين عوامل اسلامى شدن دانشگاهها تدوين صحيح علوم انسانى بر اساس علوم اسلامى، هماهنگ با آخرين پيشرفتهاى علوم انسانى در مغرب زمين مىباشد. اما در اينجا بايد نكاتى را در تحقق اين امر بنيادين و سرنوشتساز در عرصه دانشگاهها و مراكز آموزشى مورد توجه جدى قرار داد و آن اينكه در اسلام بعد از تاريخ صدر آن با عدم فعليت تاريخى و سياسى نظام ولايت در زمان حيات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ايران، جنبه سياسى و اجتماعى اسلام كه در عرصه حكومت در انحصار خلفاى بنىاميه و بنىعباس و بعدا سلاطين مستبد قرار گرفت، از جنبه فكرى، اعتقادى و معنوى آن جدا گشت و در نتيجه با وجود رشد علوم الهى و حتى طبيعى و رياضى در تاريخ و تمدن اسلامى، علوم انسانى از جامعه شناسى تا علم سياست و اقتصاد به علت عدم وجود آزاديهاى سياسى به انحطاط كامل گراييد تا بعد از نهضت مشروطه، با روى كار آمدن حكومت وابسته پهلوى، با وجود طرفدارى اين رژيم در غربى كردن جامعه اسلامى مجددا به علت فقدان استقلال و آزاديهاى ملى و سياسى، علوم اجتماعى و انسانى عليرغم تاثيرپذيرى سطحى و صورى از تفكر و تمدن غرب مجال رشد و نضج كافى نيافت. تا با ظهور انقلاب اسلامى و تشكيل نظام مقدس مبتنى بر ولايت و رهبرى حضرت امامخمينى (ره)، مسائل معنوى و علوم دينى با جنبههاى سياسى، اجتماعى و مادى، پيوندى مستحكم يافت كه بعدا مىبايست در انقلابى فرهنگى با تبيين و تفسير علمى اين پيوند مقدس به صورتى علمى و دانشگاهى در عرصه تدوين علوم انسانى بر اساس مبانى اصيل اسلامى كه بعد از شهادت امام حسن مجتبى (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ايران به علت ظهور و حاكميتحكومتهاى غير دينى و مستبد مسكوت ماند، صورت مىپذيرفت. اما متاسفانه عدم تحقق اين امر اساسى بعد از وقوع انقلاب اسلامى بتدريج موجب ازدياد فقر فرهنگى در زمينه علوم انسانى و تجربى جديد و در نتيجه باعث تشديد وابستگى فكرى برخى از اساتيد دانشگاهى ايران به غرب گرديد و اين امر نيز تاكنون موجب ظهور برخى بحرانهاى فكرى، سياسى و دانشگاهى در اين سرزمين گرديده است و امروز بعد از تحقق نظام ولايت در اين كشور با تهاجم و شبيخون فرهنگى غرب، دانشگاههاى ايران عرصه تاخت و تازانديشههاى ضد اسلامى و ضد ولائى گشته است تا به حدى كه برخى از مراكز پژوهشى علمى و فكرى كشور نيز متاسفانه تحت تاثير اين امواج سهمگين غير اسلامى قرار گرفتهاند. تا به آنجا كه مقام معظم رهبرى درباره اين امر خطير و حساس با صراحت هشدار داده و مكررا فرمودهاند "آينده نظام وابسته به اسلامى كردن دانشگاهها مىباشد" زيرا مىدانيم كه همه مسوولين نظام بدون استثناء درآينده همانند گذشته با تحصيل رسمى در دانشگاهها و يا در خارج از آن تحت تاثير وضعيت فكرى و اجتماعى آن مىباشند. آنچه در اين مورد ذكر آن بسيار سرنوشتساز مىباشد اين است كه از آنجا كه بزرگترين پيام فرهنگى حضرت امام خمينى (ره) در ارتباط با نحوه تدوين علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقايق و تعاليم معنوى اسلامى در اين فرموده موجز اما بسيار عميق ايشان خلاصه مىشود كه "تمام علوم چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى باشد، آنكه اسلام مىخواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار بشود به علوم الهى و به توحيد بازگردد" 2 انديشه هاي امام خميني ( ره ) (1) .انديشمندان و اساتيد متفكر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مىبايستبا نوعى وحدت فكرى و با نوعى همفكرى علمى به تدوين علوم انسانى جديد با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جديد در غرب براساس مبانى فكرى و علمى علوم اسلامى و حقايق مكتب بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ايجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نياز كشورمان گردند تا به اين وسيله هم برخى معضلات عميق فرهنگى كشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عميق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد. در اينجا لازم استبراى فهم عميق جمله مذكور حضرت امام كه در دنياى علمى و فكرى امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخى بزرگترين متفكران معاصر قرن حاضر مىباشد اشاراتى كنيم (تا مشخص گردد كه امر تدوين علوم انسانى جديد بر اساس حقايق دين اسلام كه يكى از مهمترين اركان اسلامى شدن دانشگاهها و همه مراكز فكرى و آموزشى كشور استخود نياز به كارى فكرى و نظرى در سطح همه علوم اسلامى و بشرى با حضور همهانديشمندان اصيل اسلامى و عالم به معارف جديد بشرى دارد و به همين علت جز با تفكر و اجتهادى زنده و همه جانبه و جديد ممكن نمىباشد به عبارت ديگر تحقق اين امر اساسى نيازمند يك جهاد فرهنگى و علمى بزرگ مىباشد كه تنها با صدور چند بخشنامه عملى و يا نصيحت واندرز اخلاقى در سطح دانشگاهها هرگز ممكن نمىباشد. در اينجا براى اينكه به ژرفاى سخن بزرگ معظمله وقوف كامل يابيم نظر يكى از بزرگترين فيزيكدانان و جهانشناسان تمام تاريخ علم مغرب زمين يعنى"ماكس پلانگ" را در نيمه اول قرن حاضر متذكر مىگرديم "به اين ترتيب به جايى مىرسيم كه علم حدودى را كه از آنها نمىتواند تجاوز كند معين مىنمايد و در عين حال نواحى ديگرى را نشان مىدهد كه از حوزه فعاليت وى خارج است... نقطه عزيمت ما از سرزمين يك علم خصوصى بود و در ضمن به يك رشته مسائل رسيديم كه همه جنبه فيزيكى خالص داشتند ولى در پايان كار از جهانى كه فقط جنبه حسى داشتبه يك جهان واقعى متافيزيكى رسيديم. 4 انديشه هاي امام خميني ( ره ) (2) "برخى موانع اسلامى شدن دانشگاهها" البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبنى بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شريف توحيد نيازمند تحقق "انقلاب فرهنگى" بزرگى است كه متاسفانه تاكنون در عرصه دانشگاهها و مراكز پژوهشى تحقق نيافته است زيرا غالب اساتيد رشتههاى فلسفه و الهيات و عرفان كه مىبايست تاكنون به تدوين چارچوب و تعريف دقيقى از نگرش اسلام در خصوص جهان بينى فلسفى متناسب با تفكر و تمدن معاصر جهان براى هدايت علوم انسانى پايه و فنى اهتمام مىورزيدند با بىتفاوتى و سكوت از اهتمام به چنين مساله سرنوشتسازى خوددارى نمودند و حتى برخى از آنها با وجود اعتقادات دينى و آشنايى با تفكر جهان غرب، حضور در چنين عرصه حياتى و ارتباط غير مستقيم و علمى با عرصه حكومت و سياست كشور اسلامى را نوعى كار "ايدئولوژيك" و سياسى صرف تلقى كردند. از سوى ديگر با وجود چنين خلاء و فقر فرهنگى، بعضى از اساتيد علوم اجتماعى، اقتصادى و سياسى كه فاقد فهم عميق نسبتبه مبانى فلسفى براى ايجاد چارچوب مورد نياز انقلاب فرهنگى در اين سرزمين الهى مىباشند، تحت تاثير مكاتب اجتماعى و سياسى غرب با طرفدارى ازبينش و فرهنگ علوم انسانى غرب، مروج غربگرايى در عرصه علوم انسانى و سياسى مىباشند و در اين ميان برخى از متخصصان علوم پايه و فنى كه مطالعاتى آزاد در مباحث فلسفى و دينى دارند با تلاش در "عصرى كردن معرفت دينى" سعى در انطباق اسلام با مكتب "نئوپوزيتوسيم" غرب كه در واقع مروج مكتب "ماترياليسم جديد و علمى" مىباشد دارند و در اين جهت گروه كثيرى از عالمان علوم پايه و فنى به صورت سطحى و شخصى معتقدند كه علوم مذكور هيچ ارتباطى با رشتههايى چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهيات و دين ندارند و بلكه در تباين و تخالف باعلوم مذكور هستند و خود داراى قلمروى كاملا مستقل مىباشند. چنين بينش مادى و حسى هم اكنون در ميان بسيارى از دانشجويان و برخى اساتيد علوم پايه و فنى و همچنين علوم اجتماعى و سياسى به علت فقدان و حضور يك جريان نيرومند و مترقى فرهنگ اسلامى كه درگذشته با متفكران و بزرگانى چون علامه طباطبايى، استاد شهيد مطهرى و... چنين بينش اصيل و بنيادين براى نسل گذشته را فراهم نمودند و اين تلاش عظيم فرهنگى در انطباق متعادل تعاليم عاليه اسلام با مقتضيات عصرجديد خود زمينه فرهنگى مورد نياز را براى تاسيس حكومت و انقلاب اسلامى در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداى اقتباس كامل تفكر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگى، اقتصادى و سياسى و همچنين كسب علوم جديد و حتى بينش برخى مكاتب فلسفى و الحادى و اومانيستى مغرب زمين را در برخى مراكز دانشگاهى و پژوهشى سر دادهاند تا به اين وسيله نادانسته جامعه اسلامى ما را با يك بحران فرهنگى و فكرى ژرف و ريشهدار مواجه سازند. در اين ميان برخى از عالمان و مديران مراكز آموزشى و پژوهشى و اجرايى كشور به علتسنخيت رشته تخصصى خود با علوم مادى به نحوى غير صحيح هنوز همانند قرون 18 و 19 اروپا توهم مىكنند كه علوم جديد مادى مغرب زمين داراى ارزشى مطلق و كاملا عينى مىباشد در حالى كه در قرن حاضر برخلاف پندار بسيارى از آنها كه سعى در تفسير نامتعادل ميان دين و حقايق ماورالطبيعى بر اساس علوم جديد مادى غرب دارند بسيارى از فيزيكدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون "ماكس پلانگ"، "انيشتين" و خصوصا "جينز" و "ادينگتون" و... سعى كامل در انطباق و تفسير مبانى علم فيزيك جديد با برخى حقايق متافيزيكى و حتى عرفانى دارند كه در اينجا ما تنها به ذكر گفتار يكى از اين بزرگان و دانشمندان متعادل و عاليقدر اروپا مبادرت مىورزيم. 4 انديشه هاي امام خميني ( ره ) (3) "از اين دورنما ما يك جهان روحانى را در كنار جهان فيزيكى تشخيص مىدهيم" و درست در چنين شرايط فكرى جهان معاصر، برخى متجددان غربگراى داخلى مدعى اقتباس فرهنگ و الگوى توسعه نامتعادل معاصر جهانى مىباشند و به اين وسيله دانشگاهها و مراكز پژوهشى كشور را عليرغم برخى پيشرفتهاى علمى و فنى اخير كه اصلاح و تكميل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسيار ارزشمند و مغتنم مىباشد با بحرانى فرهنگى مواجه ساختهاند به نحوى كه بارها رهبر معظم انقلاب با شكوه از روند كار دانشگاهها و مراكز مربوطه خواستار اسلامى شدن دانشگاهها و مراكز پژوهشى شدهاند و تصريح نمودهاند كه سرنوشت آينده كشور بستگى به همين تحقق اسلامى كردن دانشگاهها و مراكز پژوهشى مربوطه دارد. اما در پاسخ به چنين خواستبنيادين و ضرورى بسيارى از مسوولين تصور مىكنند كه تنها با صدور چند آييننامه صورى و يا اجرايى و ادارى مىتوان به انجام چنين مسئله خطير مبادرت ورزيد غافل از آنكه مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در مرحله نخستبا ايجاد تحولى فرهنگى و فكرى در عرصه علوم فلسفى و دينى و انسانى كه خود مىتواند منجر به تحقق توسعهاى همه جانبه در همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، علمى و سياسى گردد، ممكن و ميسر مىباشد تا به اين وسيله كشور اسلامى ما قادر به رفع مشكلات و نيازهاى مادى و همچنين معنوى خود و بلكه امتبزرگ اسلامى گردد تا بتواند در دنياى به بن بست رسيده و بحرانى و متناقض جهان كنونى كه دچار تعارضاتى ريشهاى در همه عرصههاى فلسفى، علمى، اخلاقى، سياسى و زيست - محيطى استبا پىريزى يك تمدن متعادل و بزرگ اسلامى در آيندهاى نه چندان دور كه امروزه سخت مورد نياز جامعه بشرى است. منادى رهايى بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتنى بر پيشرفت و آشوب و يا علم و توحش مدرن معاصر گردد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 امام خمينى و آزاديها در كشور ما، هرچند در نزد روشن فكرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ايران و اسلام، از آزادى سخن مىرفت، اما كشانيده شدن اين مقوله پرسش انگيز به ميان جامعه و مردم كوچه و بازار، از دوران مشروطيت آغاز گشت. آزاديخواهى و عدالتطلبى در عصر استبداد زده قاجار، بسيارى را دل باخته خويش ساخته و در راه نجات و پديد آوردن حاكميت ملتبرانگيخته بود. در اين جهت، نمىتوان نقش و تاثير سخنان بيدارگرانه فيلسوف و مفسر بزرگ سيد جمال الدين اسدآبادى را ناديده انگاشت. (1) مخاطبان وى در ميان تحصيل كردههاى متقدم و متجدد - در داخل و خارج از كشور - به ميزان شايستهاى به خود آگاهى اجتماعى و تاريخى دستيافته، و پس از تبعيد و شهادت او در دوره ناصرى و مظفرى تاثيرگذار بودهاند. (2) به هر حال در طى ساليانى كه بر ما گذشت، همچنان آزادى، ذهن و جان ايرانيان را به خود مشغول داشته و شهيدها برگرفته است. در اين مجال مىكوشيم تا از نظرگاه رهبر فقيد انقلاب ، مفهوم و گستره آزادى را به دست آوريم. بىگمان، جنبش 15 خرداد - كه طليعه حركت دينى - سياسى نوينى در سده اخير تاريخ كشورمان شناخته مىشود - در پى نهضت ملى نفت و انقلاب مشروطيت رخ داده وبى ارتباط با مقوله آزادى خواهى نيست. از اين رو، ضرورت تحليل آزادى از منظر رهبرى نهضت اجتناب ناپذير است. كوتاهى در ارايه مفاهيم معقول آزادى و تحقق آن در ابعاد فردى و جمعى، خواه ناخواه بر روند حركت ملت، تاثيرهاى نامطلوبى نهاده و دين و انقلاب مبتنى بر آن را دچار ابهام و چالش و آسيب پذيرى مىسازد. مشاهده آثار گسست نسلهاى انقلاب، بيش از پيش لزوم پرداختن به آرمان آزادى و روشن گرى نسبتبه مرزهاى آن و همچنين اقدام خيرخواهانه اجتماعى در نيل به حقوق شهروندى را آشكار مىگرداند. پيش از نقل سخنان و مواضع رهبرى در رابطه با آزادى، تاملى در گفتارهاى مرتبط با آن خواهيم داشت و از نقد و نظر انديشه ورزان دينى آگاه خواهيم گشت. دكتر على شريعتى، ضمن آن كه آزادى را در نگاه زلال و فطرى مذهب، برخوردار از ژرفايى در خور تقدير تلقى مىكند، در بستر تاريخى و فكرى مغرب زمين، دچار تنگناى معنوى و اجتماعى مى 3 نگرد. مىتوان آزادى جنسى و فردى را از آن جمله برشمرد. "اين كلمه [آزادى] در مذهب يك بعد بىنهايت عميق دارد، اما در تاريخ و در فلسفههاى ماترياليستى جديد، معناى خيلى خلاصه شده سطحى و بدون دامنه دارد، به هر حال آزادى يكى از ابعاد اساسى وجود انسان است". (3) بهره گيرى منفى پارهاى از افراد و اقوام بشرى از آزادى، نمىتواند توجيه كننده شيوه استبدادى باشد و موجب سلب آزادىها - كه بستر ساز استعدادهاى روانى و عقلانى و اجتماعى انسان است - گردد. آفرينش آدمى و آزادى، پيوندى تنگاتنگ داشته و بدون آن نيل به مقام انسان كامل ممكن نيست. پيامبران ابراهيمى با دعوت به توحيد و تقوا، در واقع از سويى آزادگى و آزادى مردم را خواستار بودند و از سويى ديگر، طريق برخوردارى معقول و مقبول از آزادى و اختيار را نماياندند. استاد محمد تقى جعفرى، پس از بررسى مفاهيم رهايى و آزادى طبيعى محض توام با انتخاب هدف، و آزادى تصعيد شده و اختيار، به منظور تعريف آزادى، آن را در كنار حق حيات و حق كرامت، به عنوان حق آزادى مىنشاند. "اين حق[آزادى] مانند حق حيات و حق كرامت از عنايات خداوندى است كه بر بندگانش مرحمت فرموده است. لذا با كمال صراحت مىگوييم: مزاحمتبا حق حيات و كرامت و آزادى، در حقيقت مخالفتبا مشيتبالغه خداوندى است". (4) از اين منظر متعالى، انسان هنگامى به آزادى معقول دست مىيابد كه در برخوردارىهاى فردى و جمعى خود، به آگاهى و شناخت هدفهاى والاى زندگى انسانى و امكان وصول بدان همه نايل گشته باشد. بدين سان، آزادى زمينهساز كمال عقلانى و اجتماعى بشر است و نمىتوان مردمان را از بركات آن بىنصيب ساخت. هر نوع بينش و كوشش مغاير با حق آزادى انسانها، خلاف فطرت الهى بوده و حيات و كرامت انسانى را دستخوش آسيب مىسازد. استاد مرتضى مطهرى ، با بيان نزاع ميان ارباب كليسا و قدرت از يك سو، و مردم و مصلحان جامعه از ديگر سو، بر سر حاكميت و حقوق انسانى و اجتماعى شهروندان، يادآور مىشود كه : "از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسووليت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول مى 3 سازد. " (5) بدين سان، آنان كه به نام خدا و مذهب، تنها از تكليف سخن مىرانند و حقوق مردم، به ويژه آزادى را ناديده مىانگارند، درصدد احياى نزاع دين و آزادى اند. شهيد مطهرى، در تطبيق اسلام و مسيحيت كليسايى، آشكارا از همخوانى مفاهيم دينى با آزادى، سخن به ميان مىآورد و اختناق اجتماعى را با آموزههاى قرون وسطايى كليسا سازگار مىشمارد. "از نظر اسلام مفاهيم دينى هميشه مساوى با آزادى بوده است. درستبرعكس آنچه. . . در غرب جريان داشته، يعنى اين كه مفاهيم دينى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است" (6) . امام خمينى (قدس سره) ، بر اين باور است كه : يكى از بنيادهاى اسلام، آزادى است. . . فطرتا يك انسان، آزاد[آفريده] شده است". (7) رهبرى در اين منظر، پيش از آن كه عنوان حكومت را پذيرا باشد، رويكرد خدمتگزارانه خواهد داشت. حاكم مسلمان در تامين و تضمين حقوق مردم به خصوص آزادى كه برآمده از فطرت توحيدى آنان است، گام برمى دارد. پاس داشتن آزادىهاى ملت، خدمت ماندگار و تاثيرگذار است كه رهبر شايسته برعهده خويش مىشمارد. "اگر به من بگويند خدمتگزار; بهتر از اين است كه بگويند رهبر. رهبرى مطرح نيست، خدمت گزارى مطرح است. اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنيم". (8) در برابر اهانتشاه و دستگاه طاغوتىاش به مردم انقلابى، امام بر آشفته شده و آزادى خواهى و استقلال طلبى يك ملت را نشانه تمدن و حاكى از حقوق اوليه بشر تلقى مىكند. "مردم كه قيام كرده اند، آزادى مىخواهند! . . . اين مردمى كه آزادى و استقلال مىخواهند، اينها وحشى نيستند، اينها متمدناند كه آزادى و استقلال مىخواهند. وحشى ها، آنها هستند كه استقلال و آزادى را از اينها گرفته اند. استقلال و آزادى، دو تا چيزى است كه از حقوق اوليه بشر است". (9) 4 بدين گونه حكومتهايى كه با آزادى و استقلال مردم، سر ناسازگارى گرفته و آنان را سرگرم امور معيشتى و دغدغههاى شخصى و فرقهاى مىسازند، راه خيانت را طى مىكنند. رهبر فقيد انقلاب، چنين حاكميتهاى جفا پيشهاى را بيگانه با تعالى و تمدن دانسته و به نوعى مشروعيت اين قدرتهاى جبار و طاغوتى را زير سؤال مىبرد. اين همه از آن روست كه آنان، مردم را به جرم آزادى خواهى - كه در واقع نمايان گر جوشش فطرى و انسانى شان مىباشد - محكوم به تحقير و نابودى مىكنند. رواج آزادىهاى فردى و بىدردسر يا حمايت از آزادىهاى جنسى و لجام گسيخته، از سوى ارباب قدرت، مفهومى غير از وحشت آنان در برابر ميزان - كه همانا آراى ملت آزاد و به پا خاسته است - تداعى نمىكند. امام خمينى، با چنين مواضعى در قبال رنوشتشهروندان، نشان مىدهد كه حاكميت مشروع و كارآمد و برخوردار از رغبت و حمايت ملى را در بستر فريادهاى آزادى خواهانه و استقلال طلبانه، امكانپذير مىداند. حكومت، آن گاه كه فراخناى اين بستر را بر نمىتابد و به بهانههاى واهى و با تمسك به شعارهاى دروغين، از تامين مطالبات فطرى ملت در جهت نيل به خليفه الهى خويش سرباز مىزند، منش و روش طاغوتىاش را آشكار مىسازد. امام خمينى با رهبرى ملتبزرگ ايران در انقلاب مبتنى بر خواستههاى انكارناپذير فطرى و اجتماعى - آزادى و استقلال - خدمت گزارى صادقانهاش را به دين و ميهن خود متجلى ساخت. جانبدارىهاى آن پيشواى وارسته، پيش از انقلاب و پس از آن در دوران حاكميت جمهورى اسلامى از آزادى ملت، حاكى از ارج دادن به اين حق طبيعى و موهبت الهى بود. نگاهى به موضع گيرى امام در برابر شاه حاكى از جايگاه بلند آزادى شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست. "شاه هم مىگويد كه اعطا آزادى مىخواهم بكنم! يكى نيست كه بگويد: آقا تو چه كاره اى! كه اعطا آزادى مىخواهى بكنى؟ آزادى كه قانون اساسى به مردم داده است، شما اعطا مىخواهى بكنى! تو چه كاره هستى كه مىخواهى اعطا بكنى؟ . . . كسى كه همه مسووليتها به گردن اوست، بايد بيايد پيش ملت - بايد اين چيز بشود - اين اگر هم بخواهد برود، بايد بيخ ريشش را بگيرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاكمهاش كنند تا اين همه خون ريزى يى كه اين آدم كرده است، جواب بيايد بدهد. تا اين آزادى كه از مردم[سلب] كرده استبيايد جواب بدهد". (10)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 74 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
امام خمينى در پنجحوزه معرفتسياسى بسم الله الرحمن الرحيم "و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون" (1) معرفتسياسى مجموعهاى از باورهاى ذهنى است كه پنجحوزه قابل تفكيك دارد. مىخواهيم ببينيم حضرت امام (ره) در كداميك از اين حوزهها تبلور بيشترى دارند. اين پنجحوزه عبارتند از: 1. حوزه علم سياست 2. حوزه علم به حوادث سياسى 3. حوزه تحليل سياسى 4. حوزه آراى سياسى 5. حوزهانديشه سياسى اگر سوال شود: فرضيهها و كشفيات علمى حضرت امام (ره) در موضوعات علم سياست چيست؟ پاسخ روشن آن اين است كه در حال حاضر هيچ. چرا كه معظم له به اين معنا عالم علم سياست نبودند. يعنى اگر از ايشان دعوت مىشد كه تئوريهاى علم سياست را براى دورههاى دكترا و كارشناسى ارشد و كارشناسى تدريس كنند، حتى اگر فرصت داشتند نمىپذيرفتند و مىفرمودند كه در اين رشته تخصصى ندارم، همچنان كه اگر قرار بود فيزيك و شيمى يا اقتصاد تدريس كنند، باز هم همين را مىفرمودند. اگر به كتابهايى كه درباره تئوريهاى روابط بينالملل نگاشته شده توجه كنيم، در آنها نظريههايى ارائه شده كه زبان تخصصى است و حتى اگر بسيارى از سياستمداران موفق دنيا آنها را بخوانند، شايد بخوبى متوجه نشوند. البته اين بدان معنا نيست كه علم سياست علم عجيب و غريبى است و استعداد فوق امام خمينى در پنجحوزه معرفتسياسى بسم الله الرحمن الرحيم "و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون" (1) معرفتسياسى مجموعهاى از باورهاى ذهنى است كه پنجحوزه قابل تفكيك دارد. مىخواهيم ببينيم حضرت امام (ره) در كداميك از اين حوزهها تبلور بيشترى دارند. اين پنجحوزه عبارتند از: 1. حوزه علم سياست 2. حوزه علم به حوادث سياسى 3. حوزه تحليل سياسى 4. حوزه آراى سياسى 5. حوزهانديشه سياسى اگر سوال شود: فرضيهها و كشفيات علمى حضرت امام (ره) در موضوعات علم سياست چيست؟ پاسخ روشن آن اين است كه در حال حاضر هيچ. چرا كه معظم له به اين معنا عالم علم سياست نبودند. يعنى اگر از ايشان دعوت مىشد كه تئوريهاى علم سياست را براى دورههاى دكترا و كارشناسى ارشد و كارشناسى تدريس كنند، حتى اگر فرصت داشتند نمىپذيرفتند و مىفرمودند كه در اين رشته تخصصى ندارم، همچنان كه اگر قرار بود فيزيك و شيمى يا اقتصاد تدريس كنند، باز هم همين را مىفرمودند. اگر به كتابهايى كه درباره تئوريهاى روابط بينالملل نگاشته شده توجه كنيم، در آنها نظريههايى ارائه شده كه زبان تخصصى است و حتى اگر بسيارى از سياستمداران موفق دنيا آنها را بخوانند، شايد بخوبى متوجه نشوند. البته اين بدان معنا نيست كه علم سياست علم عجيب و غريبى است و استعداد فوق العاده مىخواهد; بىگمان چنين نيست. برعكس علم سياستبا وجود قدمتى بهاندازه عمر علمى بشر، همچنان دانش لاغرى است و تعداد تئوريها و فرضيههاى اثبات شده آن، براحتى قابل شمارش است. آنچه كتابهاى اين دانش را حجيم و متنوع ساخته، تعدد و كثرت موضوعات مصداقى است و نه تعدد و كثرت تئوريها و نظريههاى آن. در همين جا دو نكته قابل توجه است: اولين نكته اينكه حضرت امام (ره) به اين معنا عالم علم سياست نبودند، ولى نمىتوان گفت كه از تئوريهاى اين علم هم آگاهى نداشتند. چرا كهانديشمندان سياسى به نحو كلى از شماى تئوريها مطلعاند. مثلا مورگانتا، نظريهپرداز روابط بينالملل، قدرت سياسى را در ظرف سياستخارجى به شش عامل تقسيم كرده و در دانشگاهها، اين شش عامل به نام او تدريس مىشود. نظريهپردازان دقيقتر از او نيز عوامل متشكله قدرت را به سه، چهار و پنج عامل ديگر تقسيمبندى كردهاند كه نظرات آنها نيز در نقد نظريه مورگانتا مورد توجه قرار مىگيرد و دانشجو بايد اسامى اين نظريهپردازان را به خاطر بسپارد تا نمره دريافت دارد. ولى يك انديشمند سياسى لازم نيستبه طور دقيق اسامى نظريهپردازان و تاريخ دقيق اين نظريهپردازى را به خاطر داشته باشد. كافى است كه بداند چنين نظرياتى نيز موجود است. بنابراين اگر از يكانديشمند بپرسيم نظريات مورگانتا در باب عوامل متشكله قدرت چيست؟ ممكن استبگويد، اول بار است كه نام او را مىشنوم، ولى اگر بگوييم عوامل متشكله قدرت چيست؟ يكانديشمند سياسى، كلياتى را به خاطر دارد و بدون استناد به اسامى تئورىپردازان آنها، مىتواند جسته گريخته، عواملى را ذكر كند كه همين مقدار آگاهى از تئوريهاى عرضه شده براىانديشهسازى كفايت مىكند. شواهد نشان مىدهد كه حضرت امام (ره) از سن نوزده سالگى، از وقتى به حوزه علميه اراك رفتند و كودتاى سوم اسفند رخ داد تا قبل از انقلاب، به مقالات و كتابهايى كه به دانش خالص سياست مى پرداخت، عنايتخاصى داشتند و اين توجه تا چندى قبل از انقلاب ادامه داشته است. مثلا (مرحوم) حاج احمد آقا گفتند: "حضرت امام (ره) كتاب شهريار ماكياول را خوانده بودند و فرموده بودند مثل اينكه اروپاييها آن زمان وضعشان از وضع اين زمان ما بدتر بوده كه چنين آدمى قانون جنگل را به جامعه تعميم داده است". بازسازىانديشههاى فلسفى نكته ديگر اينكه در تاريخ بشر گاه كسانى يافت مىشوند كه به اصول كلى قوانين و سنتهاى خلقت دست مىيابند و چنين كسانى لازم نيست همه چيز را بخوانند و به طور دقيق نسبتبه ريزهكارى آن اصول آگاهى روشن و قابل بيان داشته باشند; چنانكه پيامبران چنين بودند; البته در بيان نيز توانمند بودند، حكماى بزرگ چنيناند. بوعلىسينا چنين بود. سقراط اين چنين بود. شايد بتوان گفت، عارف كسى است كه از طريق ديگر به چنين قواعدى نيز دست مىيابد. نقل شده كه علامه طباطبايى (ره) با مختصر آگاهى به فلسفه دكارت و كانت، براساس اصولى كه در دست داشت تمامانديشههاى فلسفى آنان را بازسازى مىكرد و مىگفت مثلا كسى كه در فلان مسئله اينگونهانديشيده است، نمىتواند نسبتبه فلان مسئله اينگونه نينديشيده باشد. يك زيستشناس فرانسوى به نام "كوويه" - همعصر داروين - چنان به اصول كلى زيستشناسى دستيافته بود كه يك تكه از استخوان حيوانى را به او نشان مىدادند و او مىتوانست از روى همان تكه استخوان شكل حيوان را به طور نسبتا دقيق رسم كند. بدشانسى داروين اين بود كه چنين حريفى را در مقابل نظريه تطور انواع داشت. البته عالمان هر رشته از معرفت تا حدود زيادى نسبتبه چنين افرادى هم مديوناند و هم گلهمند; از اين حيث مديوناند كه معمولا چنين افرادى كه در دانشى غير حرفهاىاند، با دستيابى به اصول و قواعد كلى آن، موجب تحول در دانش مى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 51 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 امام خمينى و ميراث حكمت عرفانى اسلام آفتاب - فرهنگ و انديشه: بايد تاكيد كرد كه علاقه امام خمينى به فلسفه عرفانى اسلامى در مراحل اوليه دوران تحصيلش، نه چيزى بديع است و نه امرى احساسى. با اينكه منابع مربوط در دسترسند، پيش از اين، هيچ محققى به تحليل منظم نظرات عرفانى و مابعدالطبيعى امام خمينى نپرداخته است. آنچه در پى مىآيد كوششى است در جهت اداى حق اين جنبه از ميراث امام خمينى . مقدمه در سال 1968 پنجسال پس از اخراج آيتالله روحالله خمينى از ايران، ساواك، پليس امنيتى شاه، به خانه او در قم يورش برد و اوراق و نوشتههاى وى، از جمله شروح و تفاسيرى را كه در دهه 1930 در باب عرفان نوشته بود، ضبط و توقيف كرد. پانزده سال بعد، در سال 1983، پارهاى از آثار مفقود خمينى را يكى از طلاب در همدان پيدا كرد. او، كه نامش هرگز در گزارشهاى بعدى اين واقعه ذكر نمىشود، دو كتاب از فروشندهاى دورهگرد خريد كه، چون نتوانسته بود در بازار شهر خريدارى بيابد، به يكى از مدارس دينى آمده بود تا آنها را به مبلغ پنجاه تومان بفروشد. يكى از اين دو كتاب، چاپ سنگىاى از شرح شرفالدين محمود قيصرى 3 (متوفاى 751/1350) بر فصوص الحكم ابنعربى بود كه در قرن نوزدهم در مصر انتشار يافته بود; و خود اين قيصرى، هم متفكر عرفانى استثنايى و هم از شارحان پرآوازه مكتب ابنعربى است. در حواشى كتاب، اين طلبه ،تعليقات دستنوشته بسيارى ديد كه، بر طبق سنت ديرپاى دستنويسى مسلمانان، در عين حال، هم شرحالشرحى بود بر متن اصلى فصوصالحكم و هم شرحى بر كتاب قيصرى. طلبه مذكور، با كمال تعجب، پى برد كه تعليقات حاشيه، كه به زبان عربى نوشته شده بود، امضاى سيد روحالله خميني نیز را در پاى خود داشت. او، كه آنچه را ديده بود باور نمىكرد، كتابها را به سرعت نزد آيتالله حسيننورى، امامجمعه همدان برد، و او بىدرنگ خط [امام] خمينى را در حواشى تشخيص داد. و اما كتاب ديگر، معلوم شد كه رسالهاى همراه با شرح و تفسير است در باب كلام شيعى، كه پسر ارشد آیت الله خمينى، سید مصطفى، بر آن تعليقاتى نوشته بود. چندين محقق مسلمان، به سرعت دستبه كار انتشار اين آثار بهتازگى كشف شده گشتند. اين محققان آثار مذكور را متعلق به موضوعات و مطالب عرفانى قلمداد كردند. ظاهرا متن شرحالشرح آیت الله خمينى، به خودى خود، به چشم گردآورنده و ويراستار به اندازه كافى با ابهت جلوه نكرد. چراكه وى تصميم گرفت كه آن را با شرحالشرح ديگرى كه آیت الله خمينى در حواشى مصباح الانس نوشته بود تكميل كند، و اين مصباح الانس شرحى است كه محمد بن حمزه فنارى (متوفاى 834/1431)، عالم مشهور عثمانى، بر مفتاح الغيب صدرالدين قونى (متوفاى 673/74-1273) نگاشته است. اين دو شرحالشرح كاملا باهم سازگارند و تصورى از ديدگاه عرفانى و فلسفى احتمالا بزرگترين، يا دستكم بانفوذترين، رهبر سياسى مسلمان در قرن بيستم به ما مىدهند. با توجه به جايگاه نويسنده، گردآورنده و ويراستار ،پيشنويس دستنوشتهاى را كه به خوبى استنساخ شده بود براى آیت الله خمينى فرستاد تا وى تصحيح و تاييد كند. آیت الله خمينى، پس از اعمال چند تغيير جزئى مربوط به سبك نوشته، اجازه انتشار آن را داد. گردآورندگان و ويراستاران، از چاپهاى سنگى متون اصلى، آن قطعاتى را كه وى بر آنها شرح نوشته بود حفظ كردند 4 . با اين همه، كوشش در جهت فهم استدلالهاى پيچيده نويسنده، بدون رجوع به متون اصلىاى كه آن استدلالها بر آنها توقف دارند، كار نسبتا دشواری است. بنابراين، براى فهم و ارزيابى درست موضع آیت الله خمينى در قبال قيصرى و فنارى و كل فلسفه عرفان، متون اين دو متفكر لازمند. از همين آغاز، بايد تاكيد كرد كه علاقه آیت الله خمينى به فلسفه عرفانى اسلامى در مراحل اوليه دوران تحصيلش، نه چيزى بديع است و نه امرى احساسى. با اينكه منابع مربوط در دسترسند، پيش از اين، هيچ محققى به تحليل منظم نظرات عرفانى و مابعدالطبيعى ایشان نپرداخته است. آنچه در پى مىآيد كوششى است در جهت اداى حق اين جنبه از ميراث بنیانگذار جمهوری اسلامی كه، هرچند به اندازه دستاوردهاى سياسىاش مورد توجه واقع نشده ،درخور مداقهاى جدى است. خاستگاه و تحصيلات [امام]خمينى در 24 سپتامبر 1902 در شهر خمين، كه شهرى كوچك در جنوب غربى تهران است، در ميان خاندانى روحانى از سلاله پيامبر(ص)، برآمد. علوم دينى را با برادر بزرگتر خود، آيتالله مرتضى پسنديده، شروع به فراگيرى نمود و از تعليم و تربيت دينى استوارى برخوردار گرديد; در سنين نوزده سالگى به شهر اراك، كه در نزديكى خمين بود، عزيمت كرد و در آنجا در حوزه درس عبدالكريم حائرى (متوفاى 1355ه ق./ 1937م.)، كه يكى از علماى بزرگ شيعى بود، شركت نمود. وقتى كه حائرى در سال 1921 به قم دعوت شد،این طلبه جوان نيز به دنبال وى رهسپار قم گرديد و به زودى با ميرزا محمدعلى شاهآبادى (1292 1369 /1875-1950)، جامع معقول و منقول، آشنا شد. اين استاد، به همراه متفكر دينى تا حدى جنجالبرانگيزى همچون ميرزا علىاكبر حكيم [شاگرد مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى (1878/1295)] (1925/1344) و احتمالا چندتن ديگر از علما، خط سير مطالعات عرفانى او را مشخص نمودند; اين اساتيد و مشايخ ايشان، آيتالله آينده را به سنت ديرپاى تعليم و تربيت اسلام ايرانى پيوند دادند. اين سنت گرايشهاى عرفانى و حكمىاى را باهم تلفيق مىكرد كه سابقهشان به تعاليم شخصيتهاى مؤثرى در تاريخ فكرى شيعه، مانند ميرداماد (متوفاى 1040/1630) و ملاصدرا (متوفاى 1050/1640 5 ) مىرسد. اين دو تن نيز از سلف عظام، همچون حيدر آملى (متوفاى حدود 787/1385)، ابنعربى و يحيى سهروردى،(كشته شده به سال 587/1191) الهام گرفتهاند. با اين مقدمات، كاملا طبيعى به نظر مىرسد كه كتاب الاسفار صدرا اولين اثر عرفانىاى بوده است كه امام خمينى زير نظر شاهآبادى فراگرفته است. ملاصدرا در اين اثر، سير و سلوك معنوىاى را كه سالك طريق عرفان دارد تشريح كرده است. و بر وظايف عارف در قبال جماعت اهل ايمان، كه ناشى از سير و سلوك ظاهرا فردگرايانه اوست، تاكيد ورزيده است. صدرا اين سير و سلوك معنوى را به چهار مرحله تقسيم كرده، كه از سويى، مطابق با مرتبه توفيق معنوى سالكند و، از سوى ديگر، مطابق با شان او به عنوان پيامآور الهى. سفر اول سير من النفس والخلق الى الحق، سفر دوم من الحق الى الحق و تردد و آمد و شد ميان ذات و صفات الهى، سفر سوم من الحق الى الخلق والنفس، و سفر چهارم من الخلق الى الخلق است كه در آن، سالك موهبت جديدى از سنخ امور معنوى و اخلاقى به جامعه خود ارزانى مىدارد. اين الگو از سرنوشت انسان كه مورد توصيف ملاصدرا و مورد قبول [امام] خمينى قرار گرفت، سابقهاش به آموزههاى تصوف متقدم بازمىگردد. مثلا توصيف ملاصدرا از اسفار چهارگانه، يادآور نظرات ابنعربى در مورد انسان كامل است، از اين حيث كه بر نقش انسان كامل به عنوان رهبر دينى جماعت اهل ايمان تاكيد خاص دارد نقشى كه بعضى از محققان غربى خواستهاند بىاهميت جلوهاش دهند، و در عوض، تمام توجه خود را به نقش انسان كامل در نيروى جهانى بسيار مهمى كه حلقه اتصال مبدا و معاد است، معطوف كردهاند. متن درسى بعدى آیت الله خمينى در مورد عرفان، شرح فصوص الحكم قيصرى است. اين اثر همراه با شرح فصوص الحكم عبدالرزاق كاشانى (استاد قيصرى) ظاهرا از معروفترين و مؤثرترين شروحى مىباشد كه بر شاهكار ابنعربى نوشته شده است. ليكن شرح قيصرى آثار عميق و ديرپايى در شكلگيرى نظرات آیت الله خمينى، عموما، و آراء مابعدالطبيعى وى، خصوصا، داشته است. او در آثار عرفانى خويش از اين شرح استفادههاى زيادى كرده است. بعد از مطالعه شرح قيصرى، آیت الله خمينى توجه خويش را به سرچشمه و منبع اصلى سنت تفسير عقلى و استدلالى ميراث ابنعربى، كه به صورت چكيده در آثار قونوى ديده مىشود، معطوف نمود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 36 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 انديشه هاي امام خميني ( ره ) اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمينى يكى از مهمترين عوامل اسلامى شدن دانشگاهها تدوين صحيح علوم انسانى بر اساس علوم اسلامى، هماهنگ با آخرين پيشرفتهاى علوم انسانى در مغرب زمين مىباشد. اما در اينجا بايد نكاتى را در تحقق اين امر بنيادين و سرنوشتساز در عرصه دانشگاهها و مراكز آموزشى مورد توجه جدى قرار داد و آن اينكه در اسلام بعد از تاريخ صدر آن با عدم فعليت تاريخى و سياسى نظام ولايت در زمان حيات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ايران، جنبه سياسى و اجتماعى اسلام كه در عرصه حكومت در انحصار خلفاى بنىاميه و بنىعباس و بعدا سلاطين مستبد قرار گرفت، از جنبه فكرى، اعتقادى و معنوى آن جدا گشت و در نتيجه با وجود رشد علوم الهى و حتى طبيعى و رياضى در تاريخ و تمدن اسلامى، علوم انسانى از جامعه شناسى تا علم سياست و اقتصاد به علت عدم وجود آزاديهاى سياسى به انحطاط كامل گراييد تا بعد از نهضت مشروطه، با روى كار آمدن حكومت وابسته پهلوى، با وجود طرفدارى اين رژيم در غربى كردن جامعه اسلامى مجددا به علت فقدان استقلال و آزاديهاى ملى و سياسى، علوم اجتماعى و انسانى عليرغم تاثيرپذيرى سطحى و صورى از تفكر و تمدن غرب مجال رشد و نضج كافى نيافت. تا با ظهور انقلاب اسلامى و تشكيل نظام مقدس مبتنى بر ولايت و رهبرى حضرت امامخمينى (ره)، مسائل معنوى و علوم دينى با جنبههاى سياسى، اجتماعى و مادى، پيوندى مستحكم يافت كه بعدا مىبايست در انقلابى فرهنگى با تبيين و تفسير علمى اين پيوند مقدس به صورتى علمى و دانشگاهى در عرصه تدوين علوم انسانى بر اساس مبانى اصيل اسلامى كه بعد از شهادت امام حسن مجتبى (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ايران به علت ظهور و حاكميتحكومتهاى غير دينى و مستبد مسكوت ماند، صورت مىپذيرفت. اما متاسفانه عدم تحقق اين امر اساسى بعد از وقوع انقلاب اسلامى بتدريج موجب ازدياد فقر فرهنگى در زمينه علوم انسانى و تجربى جديد و در نتيجه باعث تشديد وابستگى فكرى برخى از اساتيد دانشگاهى ايران به غرب گرديد و اين امر نيز تاكنون موجب ظهور برخى بحرانهاى فكرى، سياسى و دانشگاهى در اين سرزمين گرديده است و امروز بعد از تحقق نظام ولايت در اين كشور با تهاجم و شبيخون فرهنگى غرب، دانشگاههاى ايران عرصه تاخت و تازانديشههاى ضد اسلامى و ضد ولائى گشته است تا به حدى كه برخى از مراكز پژوهشى علمى و فكرى كشور نيز متاسفانه تحت تاثير اين امواج سهمگين غير اسلامى قرار گرفتهاند. تا به آنجا كه مقام معظم رهبرى درباره اين امر خطير و حساس با صراحت هشدار داده و مكررا فرمودهاند "آينده نظام وابسته به اسلامى كردن دانشگاهها مىباشد" زيرا مىدانيم كه همه مسوولين نظام بدون استثناء درآينده همانند گذشته با تحصيل رسمى در دانشگاهها و يا در خارج از آن تحت تاثير وضعيت فكرى و اجتماعى آن مىباشند. آنچه در اين مورد ذكر آن بسيار سرنوشتساز مىباشد اين است كه از آنجا كه بزرگترين پيام فرهنگى حضرت امام خمينى (ره) در ارتباط با نحوه تدوين علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقايق و تعاليم معنوى اسلامى در اين فرموده موجز اما بسيار عميق ايشان خلاصه مىشود كه "تمام علوم چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى باشد، آنكه اسلام مىخواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار بشود به علوم الهى و به توحيد بازگردد" 2 انديشه هاي امام خميني ( ره ) (1) .انديشمندان و اساتيد متفكر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مىبايستبا نوعى وحدت فكرى و با نوعى همفكرى علمى به تدوين علوم انسانى جديد با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جديد در غرب براساس مبانى فكرى و علمى علوم اسلامى و حقايق مكتب بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ايجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نياز كشورمان گردند تا به اين وسيله هم برخى معضلات عميق فرهنگى كشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عميق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد. در اينجا لازم استبراى فهم عميق جمله مذكور حضرت امام كه در دنياى علمى و فكرى امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخى بزرگترين متفكران معاصر قرن حاضر مىباشد اشاراتى كنيم (تا مشخص گردد كه امر تدوين علوم انسانى جديد بر اساس حقايق دين اسلام كه يكى از مهمترين اركان اسلامى شدن دانشگاهها و همه مراكز فكرى و آموزشى كشور استخود نياز به كارى فكرى و نظرى در سطح همه علوم اسلامى و بشرى با حضور همهانديشمندان اصيل اسلامى و عالم به معارف جديد بشرى دارد و به همين علت جز با تفكر و اجتهادى زنده و همه جانبه و جديد ممكن نمىباشد به عبارت ديگر تحقق اين امر اساسى نيازمند يك جهاد فرهنگى و علمى بزرگ مىباشد كه تنها با صدور چند بخشنامه عملى و يا نصيحت واندرز اخلاقى در سطح دانشگاهها هرگز ممكن نمىباشد. در اينجا براى اينكه به ژرفاى سخن بزرگ معظمله وقوف كامل يابيم نظر يكى از بزرگترين فيزيكدانان و جهانشناسان تمام تاريخ علم مغرب زمين يعنى"ماكس پلانگ" را در نيمه اول قرن حاضر متذكر مىگرديم "به اين ترتيب به جايى مىرسيم كه علم حدودى را كه از آنها نمىتواند تجاوز كند معين مىنمايد و در عين حال نواحى ديگرى را نشان مىدهد كه از حوزه فعاليت وى خارج است... نقطه عزيمت ما از سرزمين يك علم خصوصى بود و در ضمن به يك رشته مسائل رسيديم كه همه جنبه فيزيكى خالص داشتند ولى در پايان كار از جهانى كه فقط جنبه حسى داشتبه يك جهان واقعى متافيزيكى رسيديم. 4 انديشه هاي امام خميني ( ره ) (2) "برخى موانع اسلامى شدن دانشگاهها" البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبنى بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شريف توحيد نيازمند تحقق "انقلاب فرهنگى" بزرگى است كه متاسفانه تاكنون در عرصه دانشگاهها و مراكز پژوهشى تحقق نيافته است زيرا غالب اساتيد رشتههاى فلسفه و الهيات و عرفان كه مىبايست تاكنون به تدوين چارچوب و تعريف دقيقى از نگرش اسلام در خصوص جهان بينى فلسفى متناسب با تفكر و تمدن معاصر جهان براى هدايت علوم انسانى پايه و فنى اهتمام مىورزيدند با بىتفاوتى و سكوت از اهتمام به چنين مساله سرنوشتسازى خوددارى نمودند و حتى برخى از آنها با وجود اعتقادات دينى و آشنايى با تفكر جهان غرب، حضور در چنين عرصه حياتى و ارتباط غير مستقيم و علمى با عرصه حكومت و سياست كشور اسلامى را نوعى كار "ايدئولوژيك" و سياسى صرف تلقى كردند. از سوى ديگر با وجود چنين خلاء و فقر فرهنگى، بعضى از اساتيد علوم اجتماعى، اقتصادى و سياسى كه فاقد فهم عميق نسبتبه مبانى فلسفى براى ايجاد چارچوب مورد نياز انقلاب فرهنگى در اين سرزمين الهى مىباشند، تحت تاثير مكاتب اجتماعى و سياسى غرب با طرفدارى ازبينش و فرهنگ علوم انسانى غرب، مروج غربگرايى در عرصه علوم انسانى و سياسى مىباشند و در اين ميان برخى از متخصصان علوم پايه و فنى كه مطالعاتى آزاد در مباحث فلسفى و دينى دارند با تلاش در "عصرى كردن معرفت دينى" سعى در انطباق اسلام با مكتب "نئوپوزيتوسيم" غرب كه در واقع مروج مكتب "ماترياليسم جديد و علمى" مىباشد دارند و در اين جهت گروه كثيرى از عالمان علوم پايه و فنى به صورت سطحى و شخصى معتقدند كه علوم مذكور هيچ ارتباطى با رشتههايى چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهيات و دين ندارند و بلكه در تباين و تخالف باعلوم مذكور هستند و خود داراى قلمروى كاملا مستقل مىباشند. چنين بينش مادى و حسى هم اكنون در ميان بسيارى از دانشجويان و برخى اساتيد علوم پايه و فنى و همچنين علوم اجتماعى و سياسى به علت فقدان و حضور يك جريان نيرومند و مترقى فرهنگ اسلامى كه درگذشته با متفكران و بزرگانى چون علامه طباطبايى، استاد شهيد مطهرى و... چنين بينش اصيل و بنيادين براى نسل گذشته را فراهم نمودند و اين تلاش عظيم فرهنگى در انطباق متعادل تعاليم عاليه اسلام با مقتضيات عصرجديد خود زمينه فرهنگى مورد نياز را براى تاسيس حكومت و انقلاب اسلامى در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداى اقتباس كامل تفكر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگى، اقتصادى و سياسى و همچنين كسب علوم جديد و حتى بينش برخى مكاتب فلسفى و الحادى و اومانيستى مغرب زمين را در برخى مراكز دانشگاهى و پژوهشى سر دادهاند تا به اين وسيله نادانسته جامعه اسلامى ما را با يك بحران فرهنگى و فكرى ژرف و ريشهدار مواجه سازند. در اين ميان برخى از عالمان و مديران مراكز آموزشى و پژوهشى و اجرايى كشور به علتسنخيت رشته تخصصى خود با علوم مادى به نحوى غير صحيح هنوز همانند قرون 18 و 19 اروپا توهم مىكنند كه علوم جديد مادى مغرب زمين داراى ارزشى مطلق و كاملا عينى مىباشد در حالى كه در قرن حاضر برخلاف پندار بسيارى از آنها كه سعى در تفسير نامتعادل ميان دين و حقايق ماورالطبيعى بر اساس علوم جديد مادى غرب دارند بسيارى از فيزيكدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون "ماكس پلانگ"، "انيشتين" و خصوصا "جينز" و "ادينگتون" و... سعى كامل در انطباق و تفسير مبانى علم فيزيك جديد با برخى حقايق متافيزيكى و حتى عرفانى دارند كه در اينجا ما تنها به ذكر گفتار يكى از اين بزرگان و دانشمندان متعادل و عاليقدر اروپا مبادرت مىورزيم. 4 انديشه هاي امام خميني ( ره ) (3) "از اين دورنما ما يك جهان روحانى را در كنار جهان فيزيكى تشخيص مىدهيم" و درست در چنين شرايط فكرى جهان معاصر، برخى متجددان غربگراى داخلى مدعى اقتباس فرهنگ و الگوى توسعه نامتعادل معاصر جهانى مىباشند و به اين وسيله دانشگاهها و مراكز پژوهشى كشور را عليرغم برخى پيشرفتهاى علمى و فنى اخير كه اصلاح و تكميل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسيار ارزشمند و مغتنم مىباشد با بحرانى فرهنگى مواجه ساختهاند به نحوى كه بارها رهبر معظم انقلاب با شكوه از روند كار دانشگاهها و مراكز مربوطه خواستار اسلامى شدن دانشگاهها و مراكز پژوهشى شدهاند و تصريح نمودهاند كه سرنوشت آينده كشور بستگى به همين تحقق اسلامى كردن دانشگاهها و مراكز پژوهشى مربوطه دارد. اما در پاسخ به چنين خواستبنيادين و ضرورى بسيارى از مسوولين تصور مىكنند كه تنها با صدور چند آييننامه صورى و يا اجرايى و ادارى مىتوان به انجام چنين مسئله خطير مبادرت ورزيد غافل از آنكه مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در مرحله نخستبا ايجاد تحولى فرهنگى و فكرى در عرصه علوم فلسفى و دينى و انسانى كه خود مىتواند منجر به تحقق توسعهاى همه جانبه در همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، علمى و سياسى گردد، ممكن و ميسر مىباشد تا به اين وسيله كشور اسلامى ما قادر به رفع مشكلات و نيازهاى مادى و همچنين معنوى خود و بلكه امتبزرگ اسلامى گردد تا بتواند در دنياى به بن بست رسيده و بحرانى و متناقض جهان كنونى كه دچار تعارضاتى ريشهاى در همه عرصههاى فلسفى، علمى، اخلاقى، سياسى و زيست - محيطى استبا پىريزى يك تمدن متعادل و بزرگ اسلامى در آيندهاى نه چندان دور كه امروزه سخت مورد نياز جامعه بشرى است. منادى رهايى بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتنى بر پيشرفت و آشوب و يا علم و توحش مدرن معاصر گردد.