فایل دانلودی حاوی یک فایل به صورت پاورپوینتی در 51 اسلاید به صورت متن همراه با عکس می باشد. فهرست مطالب: اهمیت منظر شهری سیر تکامل مفهوم و نقش منظر شهری منظرشهری آرایشی / تزئینی ویژگی های عمده منظرشهر کلاسیک ویژگی های عمده منظرشهر رمانتیک منظر شهری عملکرد گرا/ برنامه محور منظرشهری ادارکی/ زمینه گرا منظر شهری پایدار / هوشمند نتیجه گیری +ساختار زیبایی شناسی منظر( از دیدگاه سایمون بل) چارچوب ساختار زیبایی شناسی منظر نظریه سایمون بل تکنیک سایمون بل نقطه/خط/سطح/حجم ترکیب عناصر/تعداد/وضعیت/جهت/سمت و سو اندازه/شکل/بافت/ تراکم/رنگ زمان/ نور/ نیروی بصری اهداف طراحی اصول سازمان دهی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 139 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
امامت از منظر شيعه امام و پيشوا به كسى گفته مىشود كه پيش جماعتى افتاده رهبرى ايشان را در يك مسير اجتماعى يا مرام سياسى يا مسلك علمى يا دينى به عهده گيرد و البته به واسطه ارتباطى كه با زمينه خود دارد در وسعت و ضيق،تابع زمينه خود خواهد بود. آيين مقدس اسلام (چنانكه از فصلهاى گذشته روشن شد) زندگانى عموم بشر را از هر جهت در نظر گرفته،دستور مىدهد،از جهتحيات معنوى مورد بررسى قرار داده و راهنمايى مىكند و در حيات صورى نيز از جهت زندگى فردى و اداره آن مداخله مىنمايد چنانكه از جهت زندگى اجتماعى و زمامدارى آن (حكومت) مداخله مىنمايد. بنابر جهاتى كه شمرده شد،امت و پيشوائى دينى در اسلام از سه جهت ممكن است مورد توجه قرار گيرد:از جهتحكومت اسلامى و از جهتبيان معارف و احكام اسلام و از جهت رهبرى و ارشاد حيات معنوى.شيعه معتقد است كه چنانكه جامعه اسلامى به هر سه جهت نامبرده نيازمندى ضرورى دارد، كسى كه متصدى اداره جهات نامبرده است و پيشوائى جماعت را در آن جهات به عهده دارد،از ناحيه خدا و رسول بايد تعيين شود و البته پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز به امر خدا تعيين فرموده است. امامت و جانشينى پيغمبر اكرم (ص) و حكومت اسلامى انسان با نهاد خدادادى خود بدون هيچگونه ترديد،درك مىكند كه هرگز جامعه متشكلى مانند يك كشور يا يك شهر يا ده يا قبيله و حتى يك خانه كه از چند تن انسان تشكيل يابد،بدون سرپرست و زمامدارى كه چرخ جامعه را به كار اندازد و اراده او به ارادههاى جزو حكومت كند و هر يك از اجزاى جامعه را به وظيفه اجتماعى خود وادارد،نمىتواند به بقاى خود ادامه دهد و در كمترين وقتى اجزاى آن جامعه متلاشى شده وضع عموميش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد. به همين دليل كسى كه زمامدار و فرمانرواى جامعهاى است (اعم از جامعه بزرگ يا كوچك) و به متخود و بقاى جامعه عنايت دارد،اگر بخواهد به طور موقتيا غير موقت از سر كار خود غيبت كند البته جانشينى به جاى خود مىگذارد و هرگز حاضر نمىشود كه قلمرو فرمانروايى و زمامدارى خود را سر خود رها كرده از بقا و زوال آن چشم پوشد. رئيس خانوادهاى كه براى سفر چند روزه يا چند ماهه مىخواهد خانه و اهل خانه را وداع كند،يكى از آنان را (يا كسى ديگررا) براى خود جانشين معرفى كرده امورات منزل را به وى مىسپارد.رئيس مؤسسه يا مدير مدرسه يا صاحب دكانى كه كارمندان يا شاگردان چندى زير دست دارد،حتى براى چند ساعت غيبت،يكى از آنان را به جاى خود نشانيده ديگران را به وى ارجاع مىكند و به همين ترتيب. اسلام دينى است كه به نص كتاب و سنتبر اساس فطرت استوار است و آيينى است اجتماعى كه هر آشنا و بيگانه اين نشانى را از سيماى آن مشاهده مىكند و عنايتى كه خدا و پيغمبر به اجتماعيت اين دين مبذول داشتهاند هرگز قابل انكار نبوده و با هيچ چيز ديگر قابل مقايسه نيست. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز مسئله عقد اجتماع را در هر جايى كه اسلام در آن نفوذ پيدا مىكرد،ترك نمىكرد و هر شهر يا دهكدهاى كه به دست مسلمين مىافتاد،در اقرب وقت والى و عاملى در آنجا نصب و زمام اداره امور مسلمين را به دست وى مىسپرد حتى در لشگرهايى كه به جهاد اعزام مىفرمود،گاهى براى اهميت مورد،بيش از يك رئيس و فرمانده به نحو ترتب براى ايشان نصب مىنمود حتى در«جنگ موته»چهار نفر رئيس تعيين فرمود كه اگر اولى كشته شد دومى را،و اگر دومى كشته شد سومى را و همچنين...به رياست و فرماندهى بشناسند. و همچنين به مسئله جانشينى عنايت كامل داشت و هرگز در مورد لزوم،از نصب جانشين فروگذارى نمىنمود و هر وقت از مدينه غيبت مىفرمود،والى به جاى خود معين مىكرد حتى در موقعى كه از مكه به مدينه هجرت مىنمود و هنوز خبرى نبود،براى اداره چندروزه امور شخصى خود در مكه و پس دادن امانتهايى كه از مردم پيشش بود،على عليه السلام را جانشين خود قرار داد و همچنين پس از رحلت نسبتبه ديون و كارهاى شخصيش على عليه السلام را جانشين خود نمود. شيعه مىگويد:به همين دليل،هرگز متصور نيست پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رحلت فرمايد و كسى را جانشين خود قرار ندهد و سرپرستى براى اداره امور مسلمين و گردانيدن چرخ جامعه اسلامى،نشان ندهد.اينكه پيدايش جامعهاى بستگى دارد به يك سلسله مقررات و رسوم مشتركى كه اكثريت اجزاى جامعه آنها را عملا بپذيرند،و بقا و پايدارى آن بستگى كامل دارد به يك حكومت عادلهاى كه اجراى كامل آنها را به عهده بگيرد،مسئلهاى نيست كه فطرت انسانى در ارزش و اهميت آن شك داشته باشد يا براى عاقلى پوشيده بماند يا فراموشش كند در حالى كه نه در وسعت و دقتشريعت اسلامى مىتوان شك نمود و نه در اهميت و ارزشى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى آن قائل بود و در راه آن فداكارى و از خودگذشتگى مىنمود مىتوان ترديد نمود و نه در نبوغ فكر و كمال عقل و اصابت نظر و قدرت تدبير پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (گذشته از تاييد وحى و نبوت) مىتوان مناقشه كرد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به موجب اخبار متواترى كه عامه و خاصه در جوامع حديث (در باب فتن و غير آن) نقل كردهاند،از فتن و گرفتاريهايى كه پس از رحلتش دامنگير جامعه اسلامى شد.و فسادهايى كه در پيكره اسلام رخنه كرد،مانند حكومت آل مروان و غير ايشان كه آيين پاك را فداى ناپاكيها و بىبند و باريهاى خودساختند،تفصيلا خبر داده است و چگونه ممكن است كه از جزئيات حوادث و گرفتاريهاى سالها و هزاران سالهاى پس از خود غفلت نكند،و سخن گويد،ولى از مهمترين وضعى كه بايد در اولين لحظات پس از مرگش گويد،به وجود آيد غفلت كند!يا اهمال ورزد و امرى به اين سادگى (از يك طرف) و به اين اهميت (از طرف ديگر) به ناچيز گيرد و با اينكه به طبيعىترين و عادىترين كارها مانند خوردن و نوشيدن و خوابيدن،مداخله و صدها دستور صادر نموده و از چنين مسئله با ارزشى بكلى سكوت ورزيده كسى را به جاى خود تعيين نفرمايد؟ و اگر به فرض محال تعيين زمامدار جامعه اسلامى در شرع اسلام به خود مردم مسلمان واگذار شده بود باز لازم بود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيانات شافى در اين خصوص كرده باشد و دستورات كافى بايستبدهد تا مردم در مسئلهاى كه اساسا بقا و رشد جامعه اسلامى و حيات شعائر دين به آن متوقف و استوار است،بيدار و هشيار باشند. و حال آنكه از چنين بيان نبوى و دستور دينى خبرى نيست و اگر بود كسانى كه پس از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم زمام امور را به دست گرفتند مخالفتش نمىكردند در صورتى كه خليفه اول خلافت را به خليفه دوم با وصيت منتقل ساخت و همچنين خليفه چهارم به فرزندش وصيت نمود و خليفه دوم خليفه سوم را با يك شوراى شش نفرى كه خودش اعضاى آن و آيين نامه آن را تعيين و تنظيم كرده بود،روى كار آورد و معاويه امام حسن را به زور به صلح وادار نموده خلافت را به اين طريق برد و پس از آن خلافتبه سلطنت موروثىتبديل شد و تدريجا شعائر دينى از جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و اقامه حدود و غير آنها يكى پس از ديگرى از جامعه هجرت كرد و مساعى شارع اسلام نقش بر آب گرديد (1) . شيعه از راه بحث و كنجكاوى در درك فطرى بشر و سيره مستمره عقلاى انسان و تعمق در نظر اساسى آيين اسلام كه احياى فطرت مىباشد،و روش اجتماعى پيغمبر اكرم و مطالعه حوادث اسف آورى كه پس از رحلتبه وقوع پيوسته و گرفتاريهايى كه دامنگير اسلام و مسلمين گشته و به تجزيه و تحليل در كوتاهى و سهل انگارى حكومتهاى اسلامى قرون اوليه هجرت بر مىگردد،به اين نتيجه مىرسد كه از ناحيه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نص كافى در خصوص تعيين امام و جانشين پيغمبر رسيده است آيات و اخبار متواتر قطعى مانند آيه ولايت و حديث غدير (2) و ديثسفينه و حديث ثقلين وحديثحق و حديث منزلت و حديث دعوت عشيره اقربين و غير آنها به اين معنا دلالت داشته و دارند ولى نظر به پارهاى دواعى تاويل شده و سرپوشى روى آنها گذاشته شده است. در تاييد سخنان گذشته آخرين روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود و جمعى ازصحابه حضور داشتند آن حضرت فرمود:دوات و كاغذى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من (با رعايت آن) هرگز گمراه نشويد،بعضى از حاضرين گفتند:اين مرد هذيان مىگويد كتاب خدا براى ما بس است! !آنگاه هياهوى حضار بلند شد.پيغمبر اكرم فرمود:«برخيزيد و از پيش من بيرون رويد،زيرا پيش پيغمبرى نبايد هياهو كنند» (3) . با توجه به مطالب فصل گذشته و توجه به اينكه كسانى كه در اين قضيه از عملى شدن تصميم پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جلوگيرى كردند همان اشخاصى بودند كه فرداى همان روز از خلافت انتخابى بهرهمند شدند و بويژه اينكه انتخاب خليفه را بى اطلاع على عليه السلام و نزديكانش نموده، آنان را در برابر كار انجام يافته قرار دادند آيا مىتوان شك نمود كه مقصود پيغمبر اكرم در حديثبالا تعيين شخص جانشين خود و معرفى على عليه السلام بود؟ و مقصود از اين سخن ايجاد قيل و قال بود كه در اثر آن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از تصميم خود منصرف شود نه اينكه معناى جدى آن (سخن نابجاى گفتن از راه غلبه مرض) منظور باشد،زيرا اولا:گذشته از اينكه در تمام مدت بيمارى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حتى يك حرف نابجا شنيده نشده و كسى هم نقل نكرده است،روى موازين دينى،مسلمانى نمىتواند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را كه با عصمت الهى مصون استبه هذيان و بيهودهگويى نسبت دهد. ثانيا:اگر منظور از اين سخن معناى جديش بود،محلى براى جمله بعدى (كتاب خدا براى ما بس است) نبود و براى اثبات نابجا بودن سخن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با بيماريش استدلال مىشد نه با اينكه با وجود قرآن نيازى به سخن پيغمبر نيست،زيرا براى يك نفر صحابى نبايست پوشيده بماند كه همان كتاب خدا،پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را مفترض الطاعه و سخنش را سخن خدا قرار داده و به نص قرآن كريم مردم در برابر حكم خدا و رسول،هيچگونه اختيار و آزادى عمل ندارند. ثالثا:اين اتفاق در مرض موت خليفه اول تكرار يافت و وى به خلافتخليفه دوم وصيت كرد وقتى كه عثمان به امر خليفه،وصيتنامه را مىنوشت،خليفه بيهوش شد با اين حال خليفه دوم سخنى را كه درباره پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گفته بود درباره خليفه اول تكرار نكرد (4) . گذشته از اينها خليفه دوم در حديث ابن عباس (5) به اين حقيقت اعتراف مىنمايد،وى مىگويد:من فهميدم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىخواهد خلافت على را تسجيل كند،ولى براى رعايت مصلحتبه هم زدم.مىگويد:خلافت از آن على بود (6) ولى اگر به خلافت مىنشست مردم را به حق و راه راست وادار مىكرد و قريش زير بار آن نمىرفتند از اين روى وى را از خلافت كنار زديم[!!!]با اينكه طبق موازين دينى بايد متخلف از حق را به حق وادار نمود نه حق را براى خاطر متخلف ترك نمود،موقعى كه براى خليفه اول خبر آوردند كه جمعى از قبايل مسلمان از دادن زكات امتناع مىورزند،دستور جنگ داد و گفت:اگر عقالى را كه به پيغمبر خدا مىدادند به من ندهند با ايشان مىجنگم (7) و البته مراد از اين سخن اين بود كه به هر قيمت تمام شود بايد حق احيا شود البته موضوع خلافتحقه از يك عقال مهمتر و با ارزشتر بود. امامت در بيان معارف الهيه در بحثهاى پيغمبر شناسى گذشت كه طبق قانون ثابت و ضرورى هدايت عمومى،هر نوع از انواع آفرينش از راه تكوين و آفرينش به سوى كمال و سعادت نوعى خود هدايت و رهبرى مىشود. نوع انسان نيز كه يكى از انواع آفرينش است از كليت اين قانون عمومى مستثنا نيست و از راه غريزه واقع بينى و تفكر اجتماعى،در زندگى خود به روش خاصى بايد هدايتشود كه سعادت دنيا و آخرتش را تامين نمايد و به عبارت ديگر:بايد يك سلسله اعتقادات و وظايف عملى را درك نموده روش زندگى خود را به آنها تطبيق كند تا سعادت و كمال انسانى خود را به دست آورد و گفته شد كه راه درك اين برنامه زندگى كه به نام«دين»ناميده مىشود راه عقل نيستبلكه راه ديگرى استبه نام«وحى و نبوت»كه در برخى از پاكان جهانبشريتبه نام انبيا (پيغمبران خدا) يافت مىشود! پيغمبرانند كه وظايف انسانى مردم را به وسيله وحى از جانب خدا دريافت داشته به مردم مىرسانند، تا در اثر به كار بستن آنها تامين سعادت كنند.روشن است كه اين دليل چنانكه لزوم و ضرورت چنين دركى را در ميان افراد بشر به ثبوت مىرساند،همچنين لزوم و ضرورت پيدايش افرادى را كه پيكره دست نخورده اين برنامه را حفظ كنند و در صورت لزوم به مردم برسانند،به ثبوت مىرساند. چنانكه از راه عنايتخدايى لازم است اشخاصى پيدا شوند كه وظايف انسانى را از راه وحى درك نموده به مردم تعليم كنند،همچنان لازم است كه اين وظايف انسانى آسمانى براى هميشه در جهان انسانى محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود يعنى پيوسته اشخاصى وجود داشته باشند كه دين خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
برهان نظم از منظر شهید مطهری................................................................................ & 1 برهان نظم از منظر شهید مطهری................................................................................ & 1 برهان نظم از منظر شهید مطهری................................................................................ & 1 برهان نظم از منظر شهید مطهری................................................................................ & 1
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 65 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد موضوع : 2 اداره آموزش و پرورش ناحیه 5 مشهد نهضت سواد آموزی منطقه 3 عنوان : چکیده جوان – اسلام – پیامبر – ائمه – زنان - عاشورا – حماسه، حسین (ع) – زینب – راهنمایی – نصیحت – قرآن – نهضت – مهدی (عج) – معارف – اعتقاد – حسن خلق – مسائل شرعی – توبه – صبر- قناعت – مشکلات – اشتغال – ازدواج – ولایت – اهل بیت – داستان – حریم – پدر – مادر – خصوصی – عمومی – امانت – اراده – صبر – شکر – حیا – سخاوت – شجاعت – غیرت – مدرسه – خودنگهداری – باطل – حق – دانایی – احکام – بردباری – مدارا کننده – نا اهل – صفا – مسائل شرعی – معارف اخلاقی – معارف اعتقادی – عظمت – افکار – عواطف – متعهد – شکوفایی – 3 بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد مقدمه مدتی است که رسانه های جمعی متفق القول روی مسائلی مانند افزایش ضریب امنیت اجتماعی، مبارزه با مفاسد اجتماعی، مبارزه با بد حجابی، مبارزه با اراذل و اوباش، مانور داده و عملکرد نیروهای انتظامی و امنیتی را بیان می کنند. اگر به عمق و ژرفای قضیه بنگریم مخاطبین این طرح، همه جوانانی هستند که به عنوان نیروی کارآمد می توانند هر یک چرخی از چرخهای این مملکت را به حرکت در آورند اما ... در این مقوله سعی بر این است که ان شاء ا... با دید باز به این مسئله پرداخته و با تقسیم بندی شرایط و اوضاع و احوال و فرهنگها و نقل قول بزرگان دینی خط مشی را مشخص و راهکارهای ارائه شده را جمع بندی کنیم تا بتوانیم جامعه ای شاداب، سالم و باطراوت را ترسیم نماییم. 5 بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و الصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین جایگاه جوانان در فرهنگ اسلامی دین اسلام توصیه و تأکید می کند که به نسل جوان با نظر خوشبینی و عطوفت نگاه کنید و جایگاه جوان را در اجتماع بشناسید. حضرت پیغمبر (ص) فرمودند: اوصیکم بالشبان خیرا فانهم ارق افئده ان الله بعثنی بالحق بشیرا و نذیرا فحالقنی الشبان و خالقنی الشیوخ یعنی : «به شما توصیه می کنم که نسبت به جوانان نظر خوب و مساعد داشته باشید، زیرا آن ها دارای دل های نازکتر و انعطاف پذیرتر هستند. خداوند مرا برای دعوت – به حق به عنوان مژده دهنده به نیکوکاران و بیم دهنده از عذاب نسبت به بدکاران – برانگیخت و در این میان جوانان با من پیمان همکاری بستند و در راه دعوت به اسلام به من کمک کردند ولی پیرمردان با من از راه مخالفت و ستیزه جویی درآمدند» جوانان زودتر حق را می پذیرند یکی از راویان حدیث و ارادتمندان مخصوص اهل بیت عصمت (ع) «ابوجعفر احول» که از جهت قدرت منطق و بیان نیز ممتاز بود، بر خود لازم می دانست که در فضای حکومت بنی عباس در راه تبلیغ مذهب تشیع و نشر تعالیم اهل بیت (ع) به کوشش و تلاش بپردازد و در مدتی که به این کار ادامه می داد روزی به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شد حضرتش از او پرسیدند : با در نظر گرفتن وضعی که حکومت بنی عباس هم اکنون به وجود آورده است توجه مردم به مذهب تشیع و تعالیم اهل بیت (ع) چگونه است؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 22 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
تغذیه و بیماریهای گوارشی از منظر طب سنتی ایران اعتدال معتدل آتش و هوا گرم آب و خاک سرد هوا و آب تر خاک و آتش خشک بهار جوانی هوا گرم و تر مرد تابستان رشد و نمو آتش گرم و خشک پاییز میانسالی خاک سرد و خشک زن زمستان پیری آب سرد و تر مزاجها ( Temperaments ) خوردنی ها و آشامیدنی ها هضم پذیری لطيف مواد زاید کم نقاهت، اطفال و افراد ضعیف، متفکرین غلیظ مواد زاید زیاد کارگران و ورزشکاران معتدل مقدار انرژی حاصله(غذائیت) كثير الغذا انرژی زیاد قليل الغذا انرژی کم (مزوره) متوسط الغذا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 52 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 2 مقدمه اين نخستين بار است كه به گونهاي تخصصي به معرفي حيطههايي كه «معماري منظر» را در بر ميگيرد، پرداخته ميشود. بدين لحاظ از قانون عام خطاپذير بودن، بويژه در تجربة اول نميتوان مستثنا بود. محتواي اين مقاله ضمن توجه به پارهاي از مطالب نو در معماري منظر، مطالب مقدماتي اين حرفه را نيز در بر دارد. از اين رو بخشي از مطالب به بيان مفاهيم معماري منظر ميپردازند، و بخشي ديگر پا فراتر ميگذارند. يكي از موضوعهايي كه در اين عصر نگرانيهاي جدياي به دنبال داشته است، رابطة رو به زوال انسان و طبيعت است. طبيعي كه به سان گاهوارهاي، انسان را در خود جاي ميداد، اينك به طرزي غريب جايگاه و منزلت معنوي پيشين خود را از دست داده است. از نظر بسياري از انديشمندان، هم زمان با پيشرفتهاي فنآوري، از زمين به عنوان منبع اصلي تأمين نيازها استفاده شد و اين آغازي بود بر آنچه امروزه انسان را احاطه كرده است. انكشاني كه بر سراسر فنآوري جديد حاكم است، خصلت در افتادن، به معناي تعرض را دارد. به گونهاي كه انرژي نهفته در طبيعت، اكتشاف شده و حبس ميگردد (هايدگر). شعر و ادبيات و فلسفه، در حقيقت نمود بيروني روح انسان و اجتماع انساني است و جامعة انساني را به وحدت اجزاي طبيعت و كل هستي مرتبط ميسازد (استوارت، 2000). از اين رو تلاش براي ارتباطي از اين است با طبيعت نيز حائز اهميت است. از جمله اين تلاشهاي هنري، ميتوان به جنبشهاي اواخر دهة 1960 اشاره كرد. موجي از توجههاي هنرمندان به طبيعت و زمين، نهفتي با عنوان هنر زميني يا Land Art را بوجود آوردند كه به اسامي مختلفي همچون Nature Art. Earth works خوانده شدند. اين گروه از هنرمندان، زمين و طبيعت را به مثابة بوم خود قلمداد ميكردند و سعي در انكشان آن داشتند. در اين گرايش، توجه به مفاهيم و مضامين طبيعت برپاية برداشتهاي شخصي انجام ميپذيرد. معماري منظر از اين تلاشها در رهيافتهاي آنان، اثر پذيرفته است. موج ديگري از توجهها نسبت به منظر و محيط، نگاهي توأم با فلسفة طبيعت است. در اين نگاه، بوم شناسي (ecology) ارتباط تنگاتنگي با فلسفة بوم نهاد ecophilosophy پيدا ميكند. اين رويكرد در مراحلي، اخلاقگرايي در طبيعت را پيش ميكشد. در دهة 1970، پروفسور مايان مك هارگ چنين مطرح كرد كه منظر (Landscape) در واقع نظامي بوم شناختي و متكي بر عدد مل محيطي، نظير زمين شناسي، حيات گياهي، حيات جانوري، كاربري زمين و جزء آن است. پژوهشگران اين عرصه، تمايل به ايجاد ارتباطي عقلاني با ذات و سرشت بوم و طبيعت دارند. آنها درصدد جستجو براي دستيابي به منطقيترين الگو براي درك طبيعتاند. معماي منظر، پيش از هر حرفة طراحي محيطي، حرفهاي در حل پيشرفت است. معماري منظر يكي از متنوعترين حرفههاي طراحي است. در دهة 1920، طراحي شهري به عنوان حرفهاي مستقل با برنامهها و سازمانهاي خاص خود از معماري و معماري منظر جدا شد. اما با وجود اين، معماري منظر به مثابة نيرويي عمده در برنامهريزي و طراحي شهري همچنان به قوت خود باقي ماند و به پيشرفت خود ادامه داد. به طوري كه در اواخر قرن بيستم به دشواري ميشد آن را با چند اصطلاح ساده توصيف كرد، زيرا دامنة اين حرفه بسيار وسيع و پروژههاي آن بسيار متنوع گشته بود. طراحي منظر، يعني هستة تاريخي اين حرفه كه به طراحي بر جزئيات فضاهاي باز براي فضاهاي مسكون، تجاري، صنعتي، نهادي و همگاني ميپردازد. طراحي منظر مستلزم برخورد با سايت به مثابه هنر، ايجاد تعادل بين سطوح سخت و نرم در فضاهاي بيروني و داخلي است. اگر چه انسان از نخستين گامهاي حركت و فعاليت خود در عرصة محيط براي ايجاد محيط مناسب زيست ـ چه در فضاهاي بسته و چه باز ـ با توجه به ميزان شناخت خود، در برخورد با عناصر محيط با تعمق برخورد كرده است و تدابير او همواره در قالب مصلحت انديشي و نگاه بد جوانب موضوع انجام گرفته است، اما اين تدابير تا صد و پنجاه سال پيش، به عنوان دانشي نظاممند وجود نداشت. از اواخر قرن 19 (نوزدهم) به دليل تغيير شرايط مناسب انسان در عرصة محيط، ناشي از انقلابهاي صنعتي، او دريافت كه در ادامة حركت و ايجاد تغيير در شكل و نظام محيط پيراموني خويش، بايد به نگاهي منسجم و نظاممند مسلح باشد و توجه بيشتر به برخي مسائل نو و تجديدنظر در مناسبات كهن خود با عناصر پيرامونياش را مد نظر قرار دهد. در طول حدود يكصد و پنجاه سال كه از عمر پيدايش معماري منظر ميگذرد، حوزة فعاليت و نقش و كاركرد اين رشته بتدريج شفافتر و مشخصتر شده است. با وجود اين، تعاريف متفاوتي نيز از آن به دست داده شده، كه هر كدام در جاي خود با توجه به ديدگاههاي تخصصي مربوط، بيانگر مفاهيم و ارتباط ويژهاي با مقولة طراحي منظر و به عنوان مبناي آن ديدگاه قابل توجه است. ريچارد موير 1 2 مقدمه اين نخستين بار است كه به گونهاي تخصصي به معرفي حيطههايي كه «معماري منظر» را در بر ميگيرد، پرداخته ميشود. بدين لحاظ از قانون عام خطاپذير بودن، بويژه در تجربة اول نميتوان مستثنا بود. محتواي اين مقاله ضمن توجه به پارهاي از مطالب نو در معماري منظر، مطالب مقدماتي اين حرفه را نيز در بر دارد. از اين رو بخشي از مطالب به بيان مفاهيم معماري منظر ميپردازند، و بخشي ديگر پا فراتر ميگذارند. يكي از موضوعهايي كه در اين عصر نگرانيهاي جدياي به دنبال داشته است، رابطة رو به زوال انسان و طبيعت است. طبيعي كه به سان گاهوارهاي، انسان را در خود جاي ميداد، اينك به طرزي غريب جايگاه و منزلت معنوي پيشين خود را از دست داده است. از نظر بسياري از انديشمندان، هم زمان با پيشرفتهاي فنآوري، از زمين به عنوان منبع اصلي تأمين نيازها استفاده شد و اين آغازي بود بر آنچه امروزه انسان را احاطه كرده است. انكشاني كه بر سراسر فنآوري جديد حاكم است، خصلت در افتادن، به معناي تعرض را دارد. به گونهاي كه انرژي نهفته در طبيعت، اكتشاف شده و حبس ميگردد (هايدگر). شعر و ادبيات و فلسفه، در حقيقت نمود بيروني روح انسان و اجتماع انساني است و جامعة انساني را به وحدت اجزاي طبيعت و كل هستي مرتبط ميسازد (استوارت، 2000). از اين رو تلاش براي ارتباطي از اين است با طبيعت نيز حائز اهميت است. از جمله اين تلاشهاي هنري، ميتوان به جنبشهاي اواخر دهة 1960 اشاره كرد. موجي از توجههاي هنرمندان به طبيعت و زمين، نهفتي با عنوان هنر زميني يا Land Art را بوجود آوردند كه به اسامي مختلفي همچون Nature Art. Earth works خوانده شدند. اين گروه از هنرمندان، زمين و طبيعت را به مثابة بوم خود قلمداد ميكردند و سعي در انكشان آن داشتند. در اين گرايش، توجه به مفاهيم و مضامين طبيعت برپاية برداشتهاي شخصي انجام ميپذيرد. معماري منظر از اين تلاشها در رهيافتهاي آنان، اثر پذيرفته است. موج ديگري از توجهها نسبت به منظر و محيط، نگاهي توأم با فلسفة طبيعت است. در اين نگاه، بوم شناسي (ecology) ارتباط تنگاتنگي با فلسفة بوم نهاد ecophilosophy پيدا ميكند. اين رويكرد در مراحلي، اخلاقگرايي در طبيعت را پيش ميكشد. در دهة 1970، پروفسور مايان مك هارگ چنين مطرح كرد كه منظر (Landscape) در واقع نظامي بوم شناختي و متكي بر عدد مل محيطي، نظير زمين شناسي، حيات گياهي، حيات جانوري، كاربري زمين و جزء آن است. پژوهشگران اين عرصه، تمايل به ايجاد ارتباطي عقلاني با ذات و سرشت بوم و طبيعت دارند. آنها درصدد جستجو براي دستيابي به منطقيترين الگو براي درك طبيعتاند. معماي منظر، پيش از هر حرفة طراحي محيطي، حرفهاي در حل پيشرفت است. معماري منظر يكي از متنوعترين حرفههاي طراحي است. در دهة 1920، طراحي شهري به عنوان حرفهاي مستقل با برنامهها و سازمانهاي خاص خود از معماري و معماري منظر جدا شد. اما با وجود اين، معماري منظر به مثابة نيرويي عمده در برنامهريزي و طراحي شهري همچنان به قوت خود باقي ماند و به پيشرفت خود ادامه داد. به طوري كه در اواخر قرن بيستم به دشواري ميشد آن را با چند اصطلاح ساده توصيف كرد، زيرا دامنة اين حرفه بسيار وسيع و پروژههاي آن بسيار متنوع گشته بود. طراحي منظر، يعني هستة تاريخي اين حرفه كه به طراحي بر جزئيات فضاهاي باز براي فضاهاي مسكون، تجاري، صنعتي، نهادي و همگاني ميپردازد. طراحي منظر مستلزم برخورد با سايت به مثابه هنر، ايجاد تعادل بين سطوح سخت و نرم در فضاهاي بيروني و داخلي است. اگر چه انسان از نخستين گامهاي حركت و فعاليت خود در عرصة محيط براي ايجاد محيط مناسب زيست ـ چه در فضاهاي بسته و چه باز ـ با توجه به ميزان شناخت خود، در برخورد با عناصر محيط با تعمق برخورد كرده است و تدابير او همواره در قالب مصلحت انديشي و نگاه بد جوانب موضوع انجام گرفته است، اما اين تدابير تا صد و پنجاه سال پيش، به عنوان دانشي نظاممند وجود نداشت. از اواخر قرن 19 (نوزدهم) به دليل تغيير شرايط مناسب انسان در عرصة محيط، ناشي از انقلابهاي صنعتي، او دريافت كه در ادامة حركت و ايجاد تغيير در شكل و نظام محيط پيراموني خويش، بايد به نگاهي منسجم و نظاممند مسلح باشد و توجه بيشتر به برخي مسائل نو و تجديدنظر در مناسبات كهن خود با عناصر پيرامونياش را مد نظر قرار دهد. در طول حدود يكصد و پنجاه سال كه از عمر پيدايش معماري منظر ميگذرد، حوزة فعاليت و نقش و كاركرد اين رشته بتدريج شفافتر و مشخصتر شده است. با وجود اين، تعاريف متفاوتي نيز از آن به دست داده شده، كه هر كدام در جاي خود با توجه به ديدگاههاي تخصصي مربوط، بيانگر مفاهيم و ارتباط ويژهاي با مقولة طراحي منظر و به عنوان مبناي آن ديدگاه قابل توجه است. ريچارد موير 1 2 مقدمه اين نخستين بار است كه به گونهاي تخصصي به معرفي حيطههايي كه «معماري منظر» را در بر ميگيرد، پرداخته ميشود. بدين لحاظ از قانون عام خطاپذير بودن، بويژه در تجربة اول نميتوان مستثنا بود. محتواي اين مقاله ضمن توجه به پارهاي از مطالب نو در معماري منظر، مطالب مقدماتي اين حرفه را نيز در بر دارد. از اين رو بخشي از مطالب به بيان مفاهيم معماري منظر ميپردازند، و بخشي ديگر پا فراتر ميگذارند. يكي از موضوعهايي كه در اين عصر نگرانيهاي جدياي به دنبال داشته است، رابطة رو به زوال انسان و طبيعت است. طبيعي كه به سان گاهوارهاي، انسان را در خود جاي ميداد، اينك به طرزي غريب جايگاه و منزلت معنوي پيشين خود را از دست داده است. از نظر بسياري از انديشمندان، هم زمان با پيشرفتهاي فنآوري، از زمين به عنوان منبع اصلي تأمين نيازها استفاده شد و اين آغازي بود بر آنچه امروزه انسان را احاطه كرده است. انكشاني كه بر سراسر فنآوري جديد حاكم است، خصلت در افتادن، به معناي تعرض را دارد. به گونهاي كه انرژي نهفته در طبيعت، اكتشاف شده و حبس ميگردد (هايدگر). شعر و ادبيات و فلسفه، در حقيقت نمود بيروني روح انسان و اجتماع انساني است و جامعة انساني را به وحدت اجزاي طبيعت و كل هستي مرتبط ميسازد (استوارت، 2000). از اين رو تلاش براي ارتباطي از اين است با طبيعت نيز حائز اهميت است. از جمله اين تلاشهاي هنري، ميتوان به جنبشهاي اواخر دهة 1960 اشاره كرد. موجي از توجههاي هنرمندان به طبيعت و زمين، نهفتي با عنوان هنر زميني يا Land Art را بوجود آوردند كه به اسامي مختلفي همچون Nature Art. Earth works خوانده شدند. اين گروه از هنرمندان، زمين و طبيعت را به مثابة بوم خود قلمداد ميكردند و سعي در انكشان آن داشتند. در اين گرايش، توجه به مفاهيم و مضامين طبيعت برپاية برداشتهاي شخصي انجام ميپذيرد. معماري منظر از اين تلاشها در رهيافتهاي آنان، اثر پذيرفته است. موج ديگري از توجهها نسبت به منظر و محيط، نگاهي توأم با فلسفة طبيعت است. در اين نگاه، بوم شناسي (ecology) ارتباط تنگاتنگي با فلسفة بوم نهاد ecophilosophy پيدا ميكند. اين رويكرد در مراحلي، اخلاقگرايي در طبيعت را پيش ميكشد. در دهة 1970، پروفسور مايان مك هارگ چنين مطرح كرد كه منظر (Landscape) در واقع نظامي بوم شناختي و متكي بر عدد مل محيطي، نظير زمين شناسي، حيات گياهي، حيات جانوري، كاربري زمين و جزء آن است. پژوهشگران اين عرصه، تمايل به ايجاد ارتباطي عقلاني با ذات و سرشت بوم و طبيعت دارند. آنها درصدد جستجو براي دستيابي به منطقيترين الگو براي درك طبيعتاند. معماي منظر، پيش از هر حرفة طراحي محيطي، حرفهاي در حل پيشرفت است. معماري منظر يكي از متنوعترين حرفههاي طراحي است. در دهة 1920، طراحي شهري به عنوان حرفهاي مستقل با برنامهها و سازمانهاي خاص خود از معماري و معماري منظر جدا شد. اما با وجود اين، معماري منظر به مثابة نيرويي عمده در برنامهريزي و طراحي شهري همچنان به قوت خود باقي ماند و به پيشرفت خود ادامه داد. به طوري كه در اواخر قرن بيستم به دشواري ميشد آن را با چند اصطلاح ساده توصيف كرد، زيرا دامنة اين حرفه بسيار وسيع و پروژههاي آن بسيار متنوع گشته بود. طراحي منظر، يعني هستة تاريخي اين حرفه كه به طراحي بر جزئيات فضاهاي باز براي فضاهاي مسكون، تجاري، صنعتي، نهادي و همگاني ميپردازد. طراحي منظر مستلزم برخورد با سايت به مثابه هنر، ايجاد تعادل بين سطوح سخت و نرم در فضاهاي بيروني و داخلي است. اگر چه انسان از نخستين گامهاي حركت و فعاليت خود در عرصة محيط براي ايجاد محيط مناسب زيست ـ چه در فضاهاي بسته و چه باز ـ با توجه به ميزان شناخت خود، در برخورد با عناصر محيط با تعمق برخورد كرده است و تدابير او همواره در قالب مصلحت انديشي و نگاه بد جوانب موضوع انجام گرفته است، اما اين تدابير تا صد و پنجاه سال پيش، به عنوان دانشي نظاممند وجود نداشت. از اواخر قرن 19 (نوزدهم) به دليل تغيير شرايط مناسب انسان در عرصة محيط، ناشي از انقلابهاي صنعتي، او دريافت كه در ادامة حركت و ايجاد تغيير در شكل و نظام محيط پيراموني خويش، بايد به نگاهي منسجم و نظاممند مسلح باشد و توجه بيشتر به برخي مسائل نو و تجديدنظر در مناسبات كهن خود با عناصر پيرامونياش را مد نظر قرار دهد. در طول حدود يكصد و پنجاه سال كه از عمر پيدايش معماري منظر ميگذرد، حوزة فعاليت و نقش و كاركرد اين رشته بتدريج شفافتر و مشخصتر شده است. با وجود اين، تعاريف متفاوتي نيز از آن به دست داده شده، كه هر كدام در جاي خود با توجه به ديدگاههاي تخصصي مربوط، بيانگر مفاهيم و ارتباط ويژهاي با مقولة طراحي منظر و به عنوان مبناي آن ديدگاه قابل توجه است. ريچارد موير 1 2 مقدمه اين نخستين بار است كه به گونهاي تخصصي به معرفي حيطههايي كه «معماري منظر» را در بر ميگيرد، پرداخته ميشود. بدين لحاظ از قانون عام خطاپذير بودن، بويژه در تجربة اول نميتوان مستثنا بود. محتواي اين مقاله ضمن توجه به پارهاي از مطالب نو در معماري منظر، مطالب مقدماتي اين حرفه را نيز در بر دارد. از اين رو بخشي از مطالب به بيان مفاهيم معماري منظر ميپردازند، و بخشي ديگر پا فراتر ميگذارند. يكي از موضوعهايي كه در اين عصر نگرانيهاي جدياي به دنبال داشته است، رابطة رو به زوال انسان و طبيعت است. طبيعي كه به سان گاهوارهاي، انسان را در خود جاي ميداد، اينك به طرزي غريب جايگاه و منزلت معنوي پيشين خود را از دست داده است. از نظر بسياري از انديشمندان، هم زمان با پيشرفتهاي فنآوري، از زمين به عنوان منبع اصلي تأمين نيازها استفاده شد و اين آغازي بود بر آنچه امروزه انسان را احاطه كرده است. انكشاني كه بر سراسر فنآوري جديد حاكم است، خصلت در افتادن، به معناي تعرض را دارد. به گونهاي كه انرژي نهفته در طبيعت، اكتشاف شده و حبس ميگردد (هايدگر). شعر و ادبيات و فلسفه، در حقيقت نمود بيروني روح انسان و اجتماع انساني است و جامعة انساني را به وحدت اجزاي طبيعت و كل هستي مرتبط ميسازد (استوارت، 2000). از اين رو تلاش براي ارتباطي از اين است با طبيعت نيز حائز اهميت است. از جمله اين تلاشهاي هنري، ميتوان به جنبشهاي اواخر دهة 1960 اشاره كرد. موجي از توجههاي هنرمندان به طبيعت و زمين، نهفتي با عنوان هنر زميني يا Land Art را بوجود آوردند كه به اسامي مختلفي همچون Nature Art. Earth works خوانده شدند. اين گروه از هنرمندان، زمين و طبيعت را به مثابة بوم خود قلمداد ميكردند و سعي در انكشان آن داشتند. در اين گرايش، توجه به مفاهيم و مضامين طبيعت برپاية برداشتهاي شخصي انجام ميپذيرد. معماري منظر از اين تلاشها در رهيافتهاي آنان، اثر پذيرفته است. موج ديگري از توجهها نسبت به منظر و محيط، نگاهي توأم با فلسفة طبيعت است. در اين نگاه، بوم شناسي (ecology) ارتباط تنگاتنگي با فلسفة بوم نهاد ecophilosophy پيدا ميكند. اين رويكرد در مراحلي، اخلاقگرايي در طبيعت را پيش ميكشد. در دهة 1970، پروفسور مايان مك هارگ چنين مطرح كرد كه منظر (Landscape) در واقع نظامي بوم شناختي و متكي بر عدد مل محيطي، نظير زمين شناسي، حيات گياهي، حيات جانوري، كاربري زمين و جزء آن است. پژوهشگران اين عرصه، تمايل به ايجاد ارتباطي عقلاني با ذات و سرشت بوم و طبيعت دارند. آنها درصدد جستجو براي دستيابي به منطقيترين الگو براي درك طبيعتاند. معماي منظر، پيش از هر حرفة طراحي محيطي، حرفهاي در حل پيشرفت است. معماري منظر يكي از متنوعترين حرفههاي طراحي است. در دهة 1920، طراحي شهري به عنوان حرفهاي مستقل با برنامهها و سازمانهاي خاص خود از معماري و معماري منظر جدا شد. اما با وجود اين، معماري منظر به مثابة نيرويي عمده در برنامهريزي و طراحي شهري همچنان به قوت خود باقي ماند و به پيشرفت خود ادامه داد. به طوري كه در اواخر قرن بيستم به دشواري ميشد آن را با چند اصطلاح ساده توصيف كرد، زيرا دامنة اين حرفه بسيار وسيع و پروژههاي آن بسيار متنوع گشته بود. طراحي منظر، يعني هستة تاريخي اين حرفه كه به طراحي بر جزئيات فضاهاي باز براي فضاهاي مسكون، تجاري، صنعتي، نهادي و همگاني ميپردازد. طراحي منظر مستلزم برخورد با سايت به مثابه هنر، ايجاد تعادل بين سطوح سخت و نرم در فضاهاي بيروني و داخلي است. اگر چه انسان از نخستين گامهاي حركت و فعاليت خود در عرصة محيط براي ايجاد محيط مناسب زيست ـ چه در فضاهاي بسته و چه باز ـ با توجه به ميزان شناخت خود، در برخورد با عناصر محيط با تعمق برخورد كرده است و تدابير او همواره در قالب مصلحت انديشي و نگاه بد جوانب موضوع انجام گرفته است، اما اين تدابير تا صد و پنجاه سال پيش، به عنوان دانشي نظاممند وجود نداشت. از اواخر قرن 19 (نوزدهم) به دليل تغيير شرايط مناسب انسان در عرصة محيط، ناشي از انقلابهاي صنعتي، او دريافت كه در ادامة حركت و ايجاد تغيير در شكل و نظام محيط پيراموني خويش، بايد به نگاهي منسجم و نظاممند مسلح باشد و توجه بيشتر به برخي مسائل نو و تجديدنظر در مناسبات كهن خود با عناصر پيرامونياش را مد نظر قرار دهد. در طول حدود يكصد و پنجاه سال كه از عمر پيدايش معماري منظر ميگذرد، حوزة فعاليت و نقش و كاركرد اين رشته بتدريج شفافتر و مشخصتر شده است. با وجود اين، تعاريف متفاوتي نيز از آن به دست داده شده، كه هر كدام در جاي خود با توجه به ديدگاههاي تخصصي مربوط، بيانگر مفاهيم و ارتباط ويژهاي با مقولة طراحي منظر و به عنوان مبناي آن ديدگاه قابل توجه است. ريچارد موير
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
فرزندم ، اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام ، با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم ، به طوری که مانند یکی از آنان گشته ام . بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سر گذشتشان پیدا کردم ، گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم .* در مواردی متعدد از نهج البلاغه و قرآن مجید ، حاکمیت قانون د رهر دو قلمرو حیات فردی و اجتماعی تصریح شده است . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه به خوبی می توان فهمید که تحولات و رویدادهایی که در فرد و اجتماع به جریان می افتد ، تصادفی و بی علت و به عبارت کلی تر خارج از قانون نیست . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه این معنی را می توان به عنوان یک حقیقت پذیرفت که واقعیت چنان نیست که انسان ها، حتی دیگر جانداران و موجودات بی جان ، به حال خود رها شده باشند و در مجرای هستی ، هیچ چیز شرط هیچ چیز نبوده باشد . یک انسان ، حتی با حداقل آگاهی، می داند که اگر بخواهد گرسنگی خود را مرتفع کند ، حتماً باید غذا بخورد . او نمی تواند کاری انجام بدهد که اصلا ً گرسنه نشود و یا اگر گرسنه شد ، با خوابیدن یا راه رفتن خود را سیر کند ! یک انسان، حتی با حداقل آگاهی ، می داند که نمی تواند حتی به اندازه یک دقیقه ، در زمان رویارویی زمین با خورشید تغییری ایجاد کند . به عبارت جامع تر ، اگر در این جهانی که ما زندگی می کنیم ، یک حادثه ، اگر چه ناچیز ، مستثنی از قانون بوده باشد ، به دلیل پیوستگی شدیدی که در همه اجزای جهان ومیان روابط آنها وجود دارد ، در هر موقعیتی احتمال بروز هر حادثه ای ممکن خواهد بود . در این فرض، اگر حیات انسانی بتواند ادامه پیدا کند (که امکان پذیر نیست )، نه می تواند علمی به دست بیاورد و نه می تواند اراده ای داشته باشد ؛ بلکه به طور کلی هیچ حرکتی از انسان امکان پذیر نخواهد بود مگر آن چه که تصادفات پیش بیاورد! فرزندم ، اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام ، با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم ، به طوری که مانند یکی از آنان گشته ام . بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سر گذشتشان پیدا کردم ، گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم .* در مواردی متعدد از نهج البلاغه و قرآن مجید ، حاکمیت قانون د رهر دو قلمرو حیات فردی و اجتماعی تصریح شده است . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه به خوبی می توان فهمید که تحولات و رویدادهایی که در فرد و اجتماع به جریان می افتد ، تصادفی و بی علت و به عبارت کلی تر خارج از قانون نیست . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه این معنی را می توان به عنوان یک حقیقت پذیرفت که واقعیت چنان نیست که انسان ها، حتی دیگر جانداران و موجودات بی جان ، به حال خود رها شده باشند و در مجرای هستی ، هیچ چیز شرط هیچ چیز نبوده باشد . یک انسان ، حتی با حداقل آگاهی، می داند که اگر بخواهد گرسنگی خود را مرتفع کند ، حتماً باید غذا بخورد . او نمی تواند کاری انجام بدهد که اصلا ً گرسنه نشود و یا اگر گرسنه شد ، با خوابیدن یا راه رفتن خود را سیر کند ! یک انسان، حتی با حداقل آگاهی ، می داند که نمی تواند حتی به اندازه یک دقیقه ، در زمان رویارویی زمین با خورشید تغییری ایجاد کند . به عبارت جامع تر ، اگر در این جهانی که ما زندگی می کنیم ، یک حادثه ، اگر چه ناچیز ، مستثنی از قانون بوده باشد ، به دلیل پیوستگی شدیدی که در همه اجزای جهان ومیان روابط آنها وجود دارد ، در هر موقعیتی احتمال بروز هر حادثه ای ممکن خواهد بود . در این فرض، اگر حیات انسانی بتواند ادامه پیدا کند (که امکان پذیر نیست )، نه می تواند علمی به دست بیاورد و نه می تواند اراده ای داشته باشد ؛ بلکه به طور کلی هیچ حرکتی از انسان امکان پذیر نخواهد بود مگر آن چه که تصادفات پیش بیاورد! فرزندم ، اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام ، با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم ، به طوری که مانند یکی از آنان گشته ام . بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سر گذشتشان پیدا کردم ، گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم .* در مواردی متعدد از نهج البلاغه و قرآن مجید ، حاکمیت قانون د رهر دو قلمرو حیات فردی و اجتماعی تصریح شده است . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه به خوبی می توان فهمید که تحولات و رویدادهایی که در فرد و اجتماع به جریان می افتد ، تصادفی و بی علت و به عبارت کلی تر خارج از قانون نیست . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه این معنی را می توان به عنوان یک حقیقت پذیرفت که واقعیت چنان نیست که انسان ها، حتی دیگر جانداران و موجودات بی جان ، به حال خود رها شده باشند و در مجرای هستی ، هیچ چیز شرط هیچ چیز نبوده باشد . یک انسان ، حتی با حداقل آگاهی، می داند که اگر بخواهد گرسنگی خود را مرتفع کند ، حتماً باید غذا بخورد . او نمی تواند کاری انجام بدهد که اصلا ً گرسنه نشود و یا اگر گرسنه شد ، با خوابیدن یا راه رفتن خود را سیر کند ! یک انسان، حتی با حداقل آگاهی ، می داند که نمی تواند حتی به اندازه یک دقیقه ، در زمان رویارویی زمین با خورشید تغییری ایجاد کند . به عبارت جامع تر ، اگر در این جهانی که ما زندگی می کنیم ، یک حادثه ، اگر چه ناچیز ، مستثنی از قانون بوده باشد ، به دلیل پیوستگی شدیدی که در همه اجزای جهان ومیان روابط آنها وجود دارد ، در هر موقعیتی احتمال بروز هر حادثه ای ممکن خواهد بود . در این فرض، اگر حیات انسانی بتواند ادامه پیدا کند (که امکان پذیر نیست )، نه می تواند علمی به دست بیاورد و نه می تواند اراده ای داشته باشد ؛ بلکه به طور کلی هیچ حرکتی از انسان امکان پذیر نخواهد بود مگر آن چه که تصادفات پیش بیاورد! فرزندم ، اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام ، با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم ، به طوری که مانند یکی از آنان گشته ام . بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سر گذشتشان پیدا کردم ، گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم .* در مواردی متعدد از نهج البلاغه و قرآن مجید ، حاکمیت قانون د رهر دو قلمرو حیات فردی و اجتماعی تصریح شده است . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه به خوبی می توان فهمید که تحولات و رویدادهایی که در فرد و اجتماع به جریان می افتد ، تصادفی و بی علت و به عبارت کلی تر خارج از قانون نیست . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه این معنی را می توان به عنوان یک حقیقت پذیرفت که واقعیت چنان نیست که انسان ها، حتی دیگر جانداران و موجودات بی جان ، به حال خود رها شده باشند و در مجرای هستی ، هیچ چیز شرط هیچ چیز نبوده باشد . یک انسان ، حتی با حداقل آگاهی، می داند که اگر بخواهد گرسنگی خود را مرتفع کند ، حتماً باید غذا بخورد . او نمی تواند کاری انجام بدهد که اصلا ً گرسنه نشود و یا اگر گرسنه شد ، با خوابیدن یا راه رفتن خود را سیر کند ! یک انسان، حتی با حداقل آگاهی ، می داند که نمی تواند حتی به اندازه یک دقیقه ، در زمان رویارویی زمین با خورشید تغییری ایجاد کند . به عبارت جامع تر ، اگر در این جهانی که ما زندگی می کنیم ، یک حادثه ، اگر چه ناچیز ، مستثنی از قانون بوده باشد ، به دلیل پیوستگی شدیدی که در همه اجزای جهان ومیان روابط آنها وجود دارد ، در هر موقعیتی احتمال بروز هر حادثه ای ممکن خواهد بود . در این فرض، اگر حیات انسانی بتواند ادامه پیدا کند (که امکان پذیر نیست )، نه می تواند علمی به دست بیاورد و نه می تواند اراده ای داشته باشد ؛ بلکه به طور کلی هیچ حرکتی از انسان امکان پذیر نخواهد بود مگر آن چه که تصادفات پیش بیاورد!
فایل دانلودی حاوی یک فایل به صورت پاورپوینتی در 51 اسلاید به صورت متن همراه با عکس می باشد. فهرست مطالب: اهمیت منظر شهری سیر تکامل مفهوم و نقش منظر شهری منظرشهری آرایشی / تزئینی ویژگی های عمده منظرشهر کلاسیک ویژگی های عمده منظرشهر رمانتیک منظر شهری عملکرد گرا/ برنامه محور منظرشهری ادارکی/ زمینه گرا منظر شهری پایدار / هوشمند نتیجه گیری +ساختار زیبایی شناسی منظر( از دیدگاه سایمون بل) چارچوب ساختار زیبایی شناسی منظر نظریه سایمون بل تکنیک سایمون بل نقطه/خط/سطح/حجم ترکیب عناصر/تعداد/وضعیت/جهت/سمت و سو اندازه/شکل/بافت/ تراکم/رنگ زمان/ نور/ نیروی بصری اهداف طراحی اصول سازمان دهی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 139 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
امامت از منظر شيعه امام و پيشوا به كسى گفته مىشود كه پيش جماعتى افتاده رهبرى ايشان را در يك مسير اجتماعى يا مرام سياسى يا مسلك علمى يا دينى به عهده گيرد و البته به واسطه ارتباطى كه با زمينه خود دارد در وسعت و ضيق،تابع زمينه خود خواهد بود. آيين مقدس اسلام (چنانكه از فصلهاى گذشته روشن شد) زندگانى عموم بشر را از هر جهت در نظر گرفته،دستور مىدهد،از جهتحيات معنوى مورد بررسى قرار داده و راهنمايى مىكند و در حيات صورى نيز از جهت زندگى فردى و اداره آن مداخله مىنمايد چنانكه از جهت زندگى اجتماعى و زمامدارى آن (حكومت) مداخله مىنمايد. بنابر جهاتى كه شمرده شد،امت و پيشوائى دينى در اسلام از سه جهت ممكن است مورد توجه قرار گيرد:از جهتحكومت اسلامى و از جهتبيان معارف و احكام اسلام و از جهت رهبرى و ارشاد حيات معنوى.شيعه معتقد است كه چنانكه جامعه اسلامى به هر سه جهت نامبرده نيازمندى ضرورى دارد، كسى كه متصدى اداره جهات نامبرده است و پيشوائى جماعت را در آن جهات به عهده دارد،از ناحيه خدا و رسول بايد تعيين شود و البته پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز به امر خدا تعيين فرموده است. امامت و جانشينى پيغمبر اكرم (ص) و حكومت اسلامى انسان با نهاد خدادادى خود بدون هيچگونه ترديد،درك مىكند كه هرگز جامعه متشكلى مانند يك كشور يا يك شهر يا ده يا قبيله و حتى يك خانه كه از چند تن انسان تشكيل يابد،بدون سرپرست و زمامدارى كه چرخ جامعه را به كار اندازد و اراده او به ارادههاى جزو حكومت كند و هر يك از اجزاى جامعه را به وظيفه اجتماعى خود وادارد،نمىتواند به بقاى خود ادامه دهد و در كمترين وقتى اجزاى آن جامعه متلاشى شده وضع عموميش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد. به همين دليل كسى كه زمامدار و فرمانرواى جامعهاى است (اعم از جامعه بزرگ يا كوچك) و به متخود و بقاى جامعه عنايت دارد،اگر بخواهد به طور موقتيا غير موقت از سر كار خود غيبت كند البته جانشينى به جاى خود مىگذارد و هرگز حاضر نمىشود كه قلمرو فرمانروايى و زمامدارى خود را سر خود رها كرده از بقا و زوال آن چشم پوشد. رئيس خانوادهاى كه براى سفر چند روزه يا چند ماهه مىخواهد خانه و اهل خانه را وداع كند،يكى از آنان را (يا كسى ديگررا) براى خود جانشين معرفى كرده امورات منزل را به وى مىسپارد.رئيس مؤسسه يا مدير مدرسه يا صاحب دكانى كه كارمندان يا شاگردان چندى زير دست دارد،حتى براى چند ساعت غيبت،يكى از آنان را به جاى خود نشانيده ديگران را به وى ارجاع مىكند و به همين ترتيب. اسلام دينى است كه به نص كتاب و سنتبر اساس فطرت استوار است و آيينى است اجتماعى كه هر آشنا و بيگانه اين نشانى را از سيماى آن مشاهده مىكند و عنايتى كه خدا و پيغمبر به اجتماعيت اين دين مبذول داشتهاند هرگز قابل انكار نبوده و با هيچ چيز ديگر قابل مقايسه نيست. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز مسئله عقد اجتماع را در هر جايى كه اسلام در آن نفوذ پيدا مىكرد،ترك نمىكرد و هر شهر يا دهكدهاى كه به دست مسلمين مىافتاد،در اقرب وقت والى و عاملى در آنجا نصب و زمام اداره امور مسلمين را به دست وى مىسپرد حتى در لشگرهايى كه به جهاد اعزام مىفرمود،گاهى براى اهميت مورد،بيش از يك رئيس و فرمانده به نحو ترتب براى ايشان نصب مىنمود حتى در«جنگ موته»چهار نفر رئيس تعيين فرمود كه اگر اولى كشته شد دومى را،و اگر دومى كشته شد سومى را و همچنين...به رياست و فرماندهى بشناسند. و همچنين به مسئله جانشينى عنايت كامل داشت و هرگز در مورد لزوم،از نصب جانشين فروگذارى نمىنمود و هر وقت از مدينه غيبت مىفرمود،والى به جاى خود معين مىكرد حتى در موقعى كه از مكه به مدينه هجرت مىنمود و هنوز خبرى نبود،براى اداره چندروزه امور شخصى خود در مكه و پس دادن امانتهايى كه از مردم پيشش بود،على عليه السلام را جانشين خود قرار داد و همچنين پس از رحلت نسبتبه ديون و كارهاى شخصيش على عليه السلام را جانشين خود نمود. شيعه مىگويد:به همين دليل،هرگز متصور نيست پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رحلت فرمايد و كسى را جانشين خود قرار ندهد و سرپرستى براى اداره امور مسلمين و گردانيدن چرخ جامعه اسلامى،نشان ندهد.اينكه پيدايش جامعهاى بستگى دارد به يك سلسله مقررات و رسوم مشتركى كه اكثريت اجزاى جامعه آنها را عملا بپذيرند،و بقا و پايدارى آن بستگى كامل دارد به يك حكومت عادلهاى كه اجراى كامل آنها را به عهده بگيرد،مسئلهاى نيست كه فطرت انسانى در ارزش و اهميت آن شك داشته باشد يا براى عاقلى پوشيده بماند يا فراموشش كند در حالى كه نه در وسعت و دقتشريعت اسلامى مىتوان شك نمود و نه در اهميت و ارزشى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى آن قائل بود و در راه آن فداكارى و از خودگذشتگى مىنمود مىتوان ترديد نمود و نه در نبوغ فكر و كمال عقل و اصابت نظر و قدرت تدبير پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (گذشته از تاييد وحى و نبوت) مىتوان مناقشه كرد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به موجب اخبار متواترى كه عامه و خاصه در جوامع حديث (در باب فتن و غير آن) نقل كردهاند،از فتن و گرفتاريهايى كه پس از رحلتش دامنگير جامعه اسلامى شد.و فسادهايى كه در پيكره اسلام رخنه كرد،مانند حكومت آل مروان و غير ايشان كه آيين پاك را فداى ناپاكيها و بىبند و باريهاى خودساختند،تفصيلا خبر داده است و چگونه ممكن است كه از جزئيات حوادث و گرفتاريهاى سالها و هزاران سالهاى پس از خود غفلت نكند،و سخن گويد،ولى از مهمترين وضعى كه بايد در اولين لحظات پس از مرگش گويد،به وجود آيد غفلت كند!يا اهمال ورزد و امرى به اين سادگى (از يك طرف) و به اين اهميت (از طرف ديگر) به ناچيز گيرد و با اينكه به طبيعىترين و عادىترين كارها مانند خوردن و نوشيدن و خوابيدن،مداخله و صدها دستور صادر نموده و از چنين مسئله با ارزشى بكلى سكوت ورزيده كسى را به جاى خود تعيين نفرمايد؟ و اگر به فرض محال تعيين زمامدار جامعه اسلامى در شرع اسلام به خود مردم مسلمان واگذار شده بود باز لازم بود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيانات شافى در اين خصوص كرده باشد و دستورات كافى بايستبدهد تا مردم در مسئلهاى كه اساسا بقا و رشد جامعه اسلامى و حيات شعائر دين به آن متوقف و استوار است،بيدار و هشيار باشند. و حال آنكه از چنين بيان نبوى و دستور دينى خبرى نيست و اگر بود كسانى كه پس از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم زمام امور را به دست گرفتند مخالفتش نمىكردند در صورتى كه خليفه اول خلافت را به خليفه دوم با وصيت منتقل ساخت و همچنين خليفه چهارم به فرزندش وصيت نمود و خليفه دوم خليفه سوم را با يك شوراى شش نفرى كه خودش اعضاى آن و آيين نامه آن را تعيين و تنظيم كرده بود،روى كار آورد و معاويه امام حسن را به زور به صلح وادار نموده خلافت را به اين طريق برد و پس از آن خلافتبه سلطنت موروثىتبديل شد و تدريجا شعائر دينى از جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و اقامه حدود و غير آنها يكى پس از ديگرى از جامعه هجرت كرد و مساعى شارع اسلام نقش بر آب گرديد (1) . شيعه از راه بحث و كنجكاوى در درك فطرى بشر و سيره مستمره عقلاى انسان و تعمق در نظر اساسى آيين اسلام كه احياى فطرت مىباشد،و روش اجتماعى پيغمبر اكرم و مطالعه حوادث اسف آورى كه پس از رحلتبه وقوع پيوسته و گرفتاريهايى كه دامنگير اسلام و مسلمين گشته و به تجزيه و تحليل در كوتاهى و سهل انگارى حكومتهاى اسلامى قرون اوليه هجرت بر مىگردد،به اين نتيجه مىرسد كه از ناحيه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نص كافى در خصوص تعيين امام و جانشين پيغمبر رسيده است آيات و اخبار متواتر قطعى مانند آيه ولايت و حديث غدير (2) و ديثسفينه و حديث ثقلين وحديثحق و حديث منزلت و حديث دعوت عشيره اقربين و غير آنها به اين معنا دلالت داشته و دارند ولى نظر به پارهاى دواعى تاويل شده و سرپوشى روى آنها گذاشته شده است. در تاييد سخنان گذشته آخرين روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود و جمعى ازصحابه حضور داشتند آن حضرت فرمود:دوات و كاغذى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من (با رعايت آن) هرگز گمراه نشويد،بعضى از حاضرين گفتند:اين مرد هذيان مىگويد كتاب خدا براى ما بس است! !آنگاه هياهوى حضار بلند شد.پيغمبر اكرم فرمود:«برخيزيد و از پيش من بيرون رويد،زيرا پيش پيغمبرى نبايد هياهو كنند» (3) . با توجه به مطالب فصل گذشته و توجه به اينكه كسانى كه در اين قضيه از عملى شدن تصميم پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جلوگيرى كردند همان اشخاصى بودند كه فرداى همان روز از خلافت انتخابى بهرهمند شدند و بويژه اينكه انتخاب خليفه را بى اطلاع على عليه السلام و نزديكانش نموده، آنان را در برابر كار انجام يافته قرار دادند آيا مىتوان شك نمود كه مقصود پيغمبر اكرم در حديثبالا تعيين شخص جانشين خود و معرفى على عليه السلام بود؟ و مقصود از اين سخن ايجاد قيل و قال بود كه در اثر آن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از تصميم خود منصرف شود نه اينكه معناى جدى آن (سخن نابجاى گفتن از راه غلبه مرض) منظور باشد،زيرا اولا:گذشته از اينكه در تمام مدت بيمارى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حتى يك حرف نابجا شنيده نشده و كسى هم نقل نكرده است،روى موازين دينى،مسلمانى نمىتواند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را كه با عصمت الهى مصون استبه هذيان و بيهودهگويى نسبت دهد. ثانيا:اگر منظور از اين سخن معناى جديش بود،محلى براى جمله بعدى (كتاب خدا براى ما بس است) نبود و براى اثبات نابجا بودن سخن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با بيماريش استدلال مىشد نه با اينكه با وجود قرآن نيازى به سخن پيغمبر نيست،زيرا براى يك نفر صحابى نبايست پوشيده بماند كه همان كتاب خدا،پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را مفترض الطاعه و سخنش را سخن خدا قرار داده و به نص قرآن كريم مردم در برابر حكم خدا و رسول،هيچگونه اختيار و آزادى عمل ندارند. ثالثا:اين اتفاق در مرض موت خليفه اول تكرار يافت و وى به خلافتخليفه دوم وصيت كرد وقتى كه عثمان به امر خليفه،وصيتنامه را مىنوشت،خليفه بيهوش شد با اين حال خليفه دوم سخنى را كه درباره پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گفته بود درباره خليفه اول تكرار نكرد (4) . گذشته از اينها خليفه دوم در حديث ابن عباس (5) به اين حقيقت اعتراف مىنمايد،وى مىگويد:من فهميدم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىخواهد خلافت على را تسجيل كند،ولى براى رعايت مصلحتبه هم زدم.مىگويد:خلافت از آن على بود (6) ولى اگر به خلافت مىنشست مردم را به حق و راه راست وادار مىكرد و قريش زير بار آن نمىرفتند از اين روى وى را از خلافت كنار زديم[!!!]با اينكه طبق موازين دينى بايد متخلف از حق را به حق وادار نمود نه حق را براى خاطر متخلف ترك نمود،موقعى كه براى خليفه اول خبر آوردند كه جمعى از قبايل مسلمان از دادن زكات امتناع مىورزند،دستور جنگ داد و گفت:اگر عقالى را كه به پيغمبر خدا مىدادند به من ندهند با ايشان مىجنگم (7) و البته مراد از اين سخن اين بود كه به هر قيمت تمام شود بايد حق احيا شود البته موضوع خلافتحقه از يك عقال مهمتر و با ارزشتر بود. امامت در بيان معارف الهيه در بحثهاى پيغمبر شناسى گذشت كه طبق قانون ثابت و ضرورى هدايت عمومى،هر نوع از انواع آفرينش از راه تكوين و آفرينش به سوى كمال و سعادت نوعى خود هدايت و رهبرى مىشود. نوع انسان نيز كه يكى از انواع آفرينش است از كليت اين قانون عمومى مستثنا نيست و از راه غريزه واقع بينى و تفكر اجتماعى،در زندگى خود به روش خاصى بايد هدايتشود كه سعادت دنيا و آخرتش را تامين نمايد و به عبارت ديگر:بايد يك سلسله اعتقادات و وظايف عملى را درك نموده روش زندگى خود را به آنها تطبيق كند تا سعادت و كمال انسانى خود را به دست آورد و گفته شد كه راه درك اين برنامه زندگى كه به نام«دين»ناميده مىشود راه عقل نيستبلكه راه ديگرى استبه نام«وحى و نبوت»كه در برخى از پاكان جهانبشريتبه نام انبيا (پيغمبران خدا) يافت مىشود! پيغمبرانند كه وظايف انسانى مردم را به وسيله وحى از جانب خدا دريافت داشته به مردم مىرسانند، تا در اثر به كار بستن آنها تامين سعادت كنند.روشن است كه اين دليل چنانكه لزوم و ضرورت چنين دركى را در ميان افراد بشر به ثبوت مىرساند،همچنين لزوم و ضرورت پيدايش افرادى را كه پيكره دست نخورده اين برنامه را حفظ كنند و در صورت لزوم به مردم برسانند،به ثبوت مىرساند. چنانكه از راه عنايتخدايى لازم است اشخاصى پيدا شوند كه وظايف انسانى را از راه وحى درك نموده به مردم تعليم كنند،همچنان لازم است كه اين وظايف انسانى آسمانى براى هميشه در جهان انسانى محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود يعنى پيوسته اشخاصى وجود داشته باشند كه دين خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
فقر و انحرافات اجتماعي از منظر دين همانگونه كه بيان گرديد، بين فقر وانحرافات اجتماعي همبستگي وجود دارد. پژوهشهاي مختلف در اين زمينه نشان داد كه پديده فقر به عنوان يكي از علل بروز انحرافات اجتماعي محسوب ميشود، هرچند كه اين رابطه به شكل مستقيم و قطعي در ايجاد انحرافات اجتماعي قابل اثبات نيست، با اين همه وجود همبستگي بين آن دو را ميتوان مشاهده نمود. از آنجا كه پديدة آسيبزاي فقر در متون ديني، بسيار مورد تأمل قرار گرفته، اين سؤال اساسي مطرح ميگردد كه آيا متون اسلامي هم، تنها همبستگي ميان فقر و بروز كجرويها و نيز افزايش آن را تأييد ميكنند يا ناظر به رابطه مستقيم ميان آن دو هستند. در پاسخ به اين پرسش در ابتدا به طور اجمالي، مفهوم فقر از منظر ديني مورد بررسي قرار ميگيرد و سپس به تأثيرات آن در زندگي انسانها و نيز تأثير آن در افزايش كجروي توجه ميشود. مفهوم فقر در متون ديني فقر داراي معاني متعددي است. به گونهاي كه بين اين معاني صرفاً اشتراك لفظي برقرار است. فقري كه در اين نوشتار مورد نظر است، آن چيزي است كه در مقابل غني و ثروت به كار ميرود؛ يعني نداري در برابر دارايي كه در آيات و روايات از آن با تعابيري همچون سوء و بدي، بلا و بدبختي، شر و زشتي، سختي شديد، ذلت و خذلان و امري بدتر از مرگ ياد شده است.[62] براين اساس دراينجا معاني ديگر فقر كه در متون ديني كاربرد دارند، از قبيل فقر فرهنگي، فقر نفسي، فقر معنوي و فقر ديني، مورد نظر نيست.[63] به عنوان نمونه در حديث معروف «كاد الفقران يكون كفراً» و نيز حديث مشهور پيامبر بزرگ اسلام كه «الفقر فخري»، مفهوم اقتصادي فقر مورد نظر نيست؛ بلكه به نظر بسياري از صاحب نظران فقر نفس و نيز فقر روحي مورد توجه ميباشد، و حاكي از اين واقعيت است كه همه انسانها در مقابل ذات اقدس الهي كه غني بالذات ميباشد، فينفسه فقيرند و در هـر لـحظه لـحظه وجـودشان، مـحتـاج فيض و لطف الهـي هـستند، همچنين در ذيـل روايـت «فقر مرگ بزرگ اسـت»، از پـيامبر اكرم (ص) سؤال شد: آيا فقر اقتصادي منظور شما است؟ فرمودند: خير، منظور فقر ديني است.[64] براين اساس شناخت مفهوم فقر بايد در چارچوب منظومه فقر وغني صورت بگيرد كه هر دو مفهوم در يك سر اين طيف واقع شدهاند و حالتي از افراط و تفريط را نشان ميدهند. رويكرد قرآن كريم، نسبت به اثر رفاه در زندگي و فقر در كجروي، يك سويه نيست. خداوند متعال در قرآن كريم رفاه طلبي و «اتراف» را به شدت مورد حمله و نكوهش قرار ميدهد و آن را عامل مستقيم در ايجاد طغيان، فساد و ظلم و كژيها معرفي مينمايد.[65] در حالي كه اين مقدار از نكوهش، درباره فقر ديده نميشود و بين آن و فساد وكجروي رابطهاي مستقيم ترسيم نميگردد.[66] در متون ديني آنچه بيش از خود فقر و غني اهميت دارد، مبارزه با فاصله بين فقير و غني است. به عبارت ديگر موضوع اساسي از بين بردن يا حداقل كاهش فاصله طبقاتي در جامعه انسانها است. بر همين اساس فقر به عنوان موضوع احكام مورد توجه فقها قرار گرفته و آنان براي مبارزه با فقر و نيز محو آن به شناسايي آن و دامنهاش پرداختهاند و احكام ويژهاي از قبيل زكات، خمس، صدقات، جرائم مالي (كفارات)، وقف، وصيت و... را براي مسلمانان به ويژه ثروتمندان و نيز دولت اسلامي در نظر گرفتهاند.[67] با توجه به آنچه بيان گرديد، مفهوم فقر يك مفهوم اضافي است و در مقايسه با مفهوم ثروت و غني قابل تعريف است. فقير كسي است كه سطح زندگياش با سطح زندگي ثروتمندان اختلاف بسيار زيادي دارد. شهيد بزرگوار صدر با بهرهگيري از مفاد روايات فقر را اينگونه تعريف ميكند: «فقر به طوري كه در نص آمده، ناهماهنگي در سطح زندگي همگاني است، نه عدم قدرت بر رفع احتياجات اساسي به آساني.»[68] از نظر وي، مفهوم فقر مفهومي انعطافپذير است و در آن بينيازي فرد و رسيدن زندگي فقيرانه به سطح زندگي بقيه مردم مفروض گفته ميشود. از همينرو، براي رسيدن به رفاه، لازم است از اموال ثروتمندان به فقيران داده شود. همچنين حد پرداخت زكات، رفع نياز و احتياج فقير ميباشد[69] و با توجه به اينكه حد نياز و رفع احتياج فقير در جامعه تغيير ميكند و در طول زمانهاي مختلف، سطح زندگي مردم ترقي ميكند يا در نوسان ميباشد، اين حد نياز مسئلهاي نسبي ميگردد. بنابراين تعيين محدودة مشخصي براي فقر از متون ديني امري مشكل به نظر مي رسد.[70] رابطه فقر و انحرافات اجتماعي تأكيد دين مقدس اسلام بر رفع فقر و مبارزه با آن در كنار جلوگيري از انباشت ثروت و زراندوزي نشانگر آن است كه اين دو پديده يعني فقر و غني آثار و پيامدهاي منفي و مشكلزايي در زندگي فردي و اجتماعي انسانها دارند، به گونهاي كه اگر نسبت به آن اقدام مناسب از سوي فرد، جامعه و دولت صورت نپذيرد، معضلات و مشكلات گستردهاي در جامعه ايجاد ميگردد. در متون ديني براي هريك از اين دو پديده آثار منفي بيان شده است. رفاهطلبي و زندگي مرفهانه سبب طغيان در برابر خدا، سيطرة شهوات بر انسان، همراهي با ظالمان، فاسقان و كافران، لذت گرايي و غرق شدن در كاميابيها و نيز اقدام به كجرويها ميشود. قرآن كريم در اين رابطه ميفرمايد: «ان الانسان ليطغي ان راه استغني»، علاوه بر آن در فرازي پيامبر بزرگ اسلام (ص) مي فرمايد: من از ثروت بيش از حد، بيشتر از فقر براي شما هراسان هستم و آن را موجب هلاكت و سقوط ميدانم و نيز امام علي (ع) فزوني ثروت را مايه هلاكت، طغيان و فنا دانسته است.[71] در مقابل فقر و نداري هم آثار گستردهاي در جامعه دارد. حجم وسيعي از روايات و احاديث به اين مهم اشاره دارند[72] كه ميتوان اين آثار را در زمينههاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي مشاهده كرد. از جمله اين آثار ميتوان به ضعف شخصيت، تحقير، بيارزش شدن در اجتماع و ايجاد عقدههاي روحي براي فرد اشاره كرد كه هركدام ميتوانند در بالارفتن ميزان جرائم و كجرويها، نقش زيادي ايفا كنند[73] كه به عنوان نمونه به بعضي از اين روايات اشاره ميگردد: ـ امام علي (ع) خطاب به فرزندش امام حسن (ع) ميفرمايد: «فرزندم انساني را كه به دنبال كسب روزي خويش است ملامت مكن، زيرا كسي كه هيچ ندارد، لغزشهايش بسيار خواهد بود.»[74] برطبق اين روايت اگر شخصي دچار تنگدستي و نداري شود، در رفع نيازها و احتياجات خودش ناتوان ميگردد كه اين امر ضريب احتمال وقوع در خطا، لغزش و گناه در فرد را افزايش ميدهد. ـ امام صادق (ع) در حديثي چنين فرمودند: «غنيً يحجزك عن الظلم، خير من فقر يحملك علي الاثم»، ثروتي كه تو را از ظلم و ستم باز دارد، بهتر از فقري است كه تو را به گناه و زشتي وادارد.[75] اين روايت به وضوح رابطه بين فقر و كجرويها را بيان ميكند وگناه و زشتيها را از آثار فقر ونداري معرفي ميكند؛ و بر اين نكته تأكيد ميورزد كه فقر ميتواند زمينهساز بروز جرائم و كجرويها شود. بنابراين از مضمون روايات، اين نكته دريافت ميگردد كه فقر و تنگدستي ممكن است سبب كشانده شدن فقرا به سوي انجام جنايات، فحشا، سرقت و ساير رفتارهاي نابهنجار در جامعه گردد. چنين امري دستكم بيانگر رابطه همبستگي بين فقر و انحرافات اجتماعي است.[76] برهمين اساس است كه در جهت سالمسازي محيط زندگي بشري و زدودن آلودگيها و از بين بردن زمينه بروز كجرويها، فقرزدايي و جلوگيري از انباشت ثروت و مالپرستي در متون ديني از اهميت بهسزايي برخوردار ميباشد.