لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 15 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
بسم الله الرحمن الرحیم آشنایی با داروی آل تیب شکل دارویی: Powder 40gr موارد مصرف: برطرف کننده طپش قلب و بی نظمی های ضربانات شدید قلب و دردهای قلبی با منشاء عصبی رفع اضطراب های موقتی در بیماران مبتلا به میگرن، هیستری، زنان یائسه رفع ترس شبانه اطفال رفع بی خوابی های با منشاء عصبی آل تیب Altib آنتی میگرن Anti- migrain شکل دارویی: Drop 30ml حاوی: ریشه سنبل الطیب، پوست بید، بادرنجبویه ، میوه رازنانه موارد مصرف: پیشگیری از حملات میگرنی سردردهای با منشاء میگرنی جینکوتیدی Ginko T.D شکل دارویی: قرص روکش دار Coated tablet حاوی: عصاره خشک برگ درخت Ginkgo biloba موارد مصرف: تقویت حافظه 6. درمان اختلالات گردش خون افزایش هوشیاری 7. بهبود اختلالات جنسی درمان افسردگی آلزایمر ضد سرگیجه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : پاورپوینت نوع فایل : powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد اسلاید : 14 اسلاید
قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :
بسم الله الرحمن الرحیم شکل دارویی: Powder 40gr موارد مصرف: برطرف کننده طپش قلب و بی نظمی های ضربانات شدید قلب و دردهای قلبی با منشاء عصبی رفع اضطراب های موقتی در بیماران مبتلا به میگرن، هیستری، زنان یائسه رفع ترس شبانه اطفال رفع بی خوابی های با منشاء عصبی آل تیب Altib آنتی میگرن Anti- migrain شکل دارویی: Drop 30ml حاوی: ریشه سنبل الطیب، پوست بید، بادرنجبویه ، میوه رازنانه موارد مصرف: پیشگیری از حملات میگرنی سردردهای با منشاء میگرنی جینکوتیدی Ginko T.D شکل دارویی: قرص روکش دار Coated tablet حاوی: عصاره خشک برگ درخت Ginkgo biloba موارد مصرف: تقویت حافظه 6. درمان اختلالات گردش خون افزایش هوشیاری 7. بهبود اختلالات جنسی درمان افسردگی آلزایمر ضد سرگیجه نوراگل Neurogol شکل دارویی: قرص روکش دار Coated tablet حاوی: سنبل الطیب، بادرنجبویه موارد مصرف: اثرات آرام بخش و سداتیو (Sedative) به خاطر داشتن والپرتریات ها، والرنال و اسیدوالرنیک. این اثر به خاطر مهار آنزیم تجزیه گاما و افزایش این ماده در مغز است. اثر ضد افسردگی و آتی دپرسانت به خاطر وجود روغن های فرار بادرنجبویه این دارو می تواند علائم ترک بنزودیازپین ها را از بین ببرد. بنابراین در درمان سندرم محرومیت از بنزودیازپین ها کاربرد دارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 2 ايده آل هاي خطي به ترتيب كوهن-مكوالي چكيده- G را يك نمودار غيرمستقيم ساده n راسي در نظر بگيريد و بگذاريد برايده آل خطي مرتبطش دلالت كند. مانشان مي دهيم كه تمام نمودارهاي و تري G ، به ترتيب كوهن- مكوالي هستند ، دليل ما بر پايه نشان دادن اين است كه دوگانه الكساندر I(G) ،خطي و ازمولفه است. نتيجه ما فرضيه فريدي را كه مي گويد ايده آل درخت ساده شده به ترتيب كوهن- مكوالي، هرزوگ، هيبي، مي باشد، وفرضيه ژنگ كه مي گويد يك نمودار وتري كوهن-مكوالي است اگر و تنها اگر ايده آل خطي اش در هم ريخته نباشد، را تكميل مي كند. ما همچنين ويژگي هاي دايره هاي مرتب كوهن- مكوالي را بيان مي كنيم و نمونههايي از گراف هاي مرتب غيروتري كوهن- مكوالي را هم ارائه مي كنيم. 1 2 1-مقدمه G را يك گراف ساده n راسي در نظر بگيريد پس G هيچ حلقه يا خطوط چندگانه اي پهن دو راس ندارد.) رئوس ومجموعه هاي خطي G توسط EG,VG را به ترتيب نشان دهيد. ما ايده آل تك جمله اي غير مربع چهارگانه با K كه يك ميزان است و جايي كه را به G ارتباط مي دهيم.ايده ال ايده آل خطي Gناميده مي شود. توجه اوليه اين مقاله ايده آل هاي خطي گراف هاي وتري است. يك گراف G وتري است اگر هر دايره طول يك وتر داشته باشد. اينجا اگر ،خطوط يك دايره طول n باشند، ما مي گوييم كه دايره وري يك وتر دارد اگر دو راس 1 3 xj,xi در دايره به نحوي وجود داشته باشند كه يك خط براي G باشند اما خطي در دايره نباشد. ما مي گوييم كه يگ گراف G كوهن –مكوالي است اگر كوهن-مكوالي باشد. چنانكه هرزوگ، هيبي و ژنگ اشاره مي كنند، طبقه بندي تمام گراف هاي كوهن-مكوالي شايد اكنون قابل كشيدن نباشند، اين مسئله به سختي طبقه بندي كردن تمام مجموعه هاي ساده شده كوهن-مكوالي است.]9[.البته هرزوگ، هيبي و ژنگ در ]9[ ثابت كردند كه وقتي G يك گراف وتري باشد،پس G در هر ميداني كوهن-مكوالي است اگر وفقط اگر به هم نريخته باشد. ويژگي كوهن –مكوالي به ترتيب بودن، كه شرايطي است ضعيف تر از كوهن-مكوالي بودن، توسط استنلي 1 4 ]14[ در ارتباط با تئوري قابليت جدا شدن غيرخالص -nonpure shellability معرفي شد. تعريف 1-1- را در نظر بگيريد. يك M معيار B درجه دار كوهن –مكوالي به ترتيب ناميده مي شود اگر يك تصفيه معين از معيارهاي R درجه بندي وجود داشته باشد. به نحوي كه كوهن –مكوالي باشد، و ابعاد كرول خارج قسمت در حال افزايش باشند: ما ميگوييم يك گراف G كوهن-مكوالي به ترتيب است و در K اگر كوهن-مكوالي به ترتيب باشد. ما مي توانيم به نتيجه هرزوگ، هيبي و ژنگ بر سيم البته با استفاده از اين تضعيف شرايط كوهن-مكوالي. نتيجه اصلي ما فرضيه زير است (كه مستقل از خاصيت (K) است. فرضيه 2-1 فرضيه 2-3.تمام گراف هاي وتري كوهن-مكوالي به ترتيب هستند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه آل بويه نام خود را از «بويه» (1) گرفتند كه پدر بنيادگذاراناين سلسله بود. جد ايشان ابو شجاع بويه پسر فناخسرو(پناهخسرو) نام داشت كه نسبتخود را به «مهرنرسى» وزيربهرام گور مىرسانيد. بويه از طائفه شرزيل آوند از اهالى قريهكياكليش در ديلمان بود و با گمنامى و تنگدستى زندگى مىكرد وروزى او از صيد ماهى بود، سپس شخصيتى يافته به خدمتيكى ازهموطنان خود به نام «ماكان كاكى» سردار امير نصر ساسانىدرآمد (2) و پس از مرگ وى در سپاه «مردآويج زيارى» كه از مردمگيلان بود، داخل شد. وى سه پسر داشت كه بعدها هر سه به سلطنت رسيدند. پسر بزرگ علىنام داشت كه بعدا به موسوم«عمادالدوله» »هلو گرديد و پسردوم حسن «ركن الدوله» و سومى احمد «معزالدوله» ناميدهشدند. اين سه پسر، پس از تحمل شدائد و تلاش فراوانى كه به كاربردند، به پيشرفت فوقالعادهاى نائل شدند. به گفته ابن ابىالحديد، چنان سلطنتى تشكيل دادند كه در شكوه و عظمت، ضربالمثلبود (3) . سلطنت ال بويه به خصوص در زمان عضدالدوله به اوج قدرترسيد و از آن پس، روى به انحطاط نهاد. آغاز آن از ماه ذيقعدهسال 321ه و پايان آن بنا بر احتمال قوى سال 448 بود. سلطنتآنان 120 سال ادامه داشت و 17 تن از اين خاندان به حكومترسيدند (4) . ابن طقطقى (701 - 660 ه) در كتاب «الفخرى فى الادابالسلطانيه و الدول الاسلاميه» درباره دولت آل بويه مىنويسد: «پيدايش دولت آل بويه را هيچكس پيشبينى نمىكرد و حتى تصورجزئى از عظمت آن را نيز نمىنمود، ليكن دولت مزبور بر عالمچيره شد و مردم جهان را مقهور خود كرد و بر مقام خلافت استيلايافت. پادشاهان آل بويه خلفا را عزل و نصب كردند، و وزرا رابه كار وا داشتند و از كار بركنار نمودند، و بدينسان كليهامور بلاد عجم و عراق را زير فرمان خود درآوردند و رجال دولتمتفقا از ايشان اطاعت كردند» (5) . صاحب تاريخ فخرى مىافزايد: «جالب اين است كه آن همه عظمت پساز تنگدستى و بينوائى و خوارى و نيازمندى و دست و پنجه نرمكردن با رنج و ستم نصيب آنان شد زيرا جد ايشان ابوشجاع بويه وپدر جد او جملگى مانند ساير رعاياى فقير در بلاد ديلم به سرمىبردند و بويه خود به شغل ماهيگيرى مىپرداخت. از اينرو بودكه معزالدوله پس از تصرف بلاد همراه به نعمتخداوند معترف بودو مىگفت: من در آغاز زندگى هيزم مىچيدم و روى سر نهادهمىبردم» (6) . وضع فلاكتبار بويه و پسرانش بويه و پسرانش در ابتداى امر وضع رقتبارى داشتند و در دهى ازناحيه ديلمان سكونت داشتند كه «كياكليش» خوانده مىشد (7) مورخان شغل بويه را ماهيگيرى نوشتهاند و همه در بينوا بودنخانواده آنان اتفاق نظر دارند. و از ميان سه پسر بويه احمد(معزالدوله) در هنگامى كه در اوج قدرت بود، علاقه داشت كه ازگذشته رقتبار خود و پدر و برادرانش در زمانى كه هنوز در ديلمبودند، در حضور جمع سخن گويد و اين شايد به خاطر اداى شكرنعمت و موهبتى بود كه خداوند به او و خاندانش ارزانى داشتهبود. ابوالفضل شيرازى وزير معزالدوله از قول او نقل كرده است كه مندر ديلم، براى خانوادهام هيزم حمل مىكردم. روزى خواهر بزرگمگفت كه هيزمى كه امروز آوردهاى كافى نيست، يك پشته ديگربياور، گفتم ديگر نمىتوانم و تا مىتوانستم آوردم. گفت: اگربياورى دو گرده نان از نانى كه مىپزم زيادتر به تو مىدهم. يكپشته ديگر آوردم و از خستگى نزديك بود تلف شوم. خواهر گفت: اگر يك پشته ديگر بياورى، علاوه بر دو گرده نانى كه بر جيرهنانت اضافه مىكنم، يك عدد پياز هم به تو خواهم داد. من باز يكپشته ديگر هيزم بردم و خواهرم به وعده خود عمل كرد بعد از آنبه لطف خداوند، حالم تغيير كرد و در وضعى كه مىبينى قرارگرفتم. وزير ابوالفضل شيرازى گفت كه معزالدوله، داستان مزبور رابارها در حضور جمع در مقام افتخار، بيان مىكرد و هيچ كتماننمىداشت و اگر غير از اين بود، من آن را نقل مىكردم» (8) . شهريار بن رستم ديلمى درباره آغاز دولت آل بويه و پيدايش آنگويد: «ابو شجاع بويه در آغاز كارش با من وستبود، هنگامىكه مادر فرزندانش عمادالدوله ابوالحسن على، و ركنالدولهابوعلى حسن، و معزالدوله ابوالحسين احمد كه هر سه به پادشاهىرسيدند درگذشت، روزى به خانه او رفتم ديدم ابوشجاع بويه ازاندوه زنش بيتابى مىكند، از اينرو وى را تسليت داده از اضطرابو پريشانى او كاستم، سپس ابوشجاع و فرزندانش را برداشته بهخانه خود آوردم و طعامى براى آنها حاضر كردم، در اين وقتشخصىكه از بيرون خانه مىگذشت، فرياد زد: «منجم، تعبير كننده خوابو نويسنده ادعيه و طلسمات». ابوشجاع وى را خواست و گفت منديشب خوابى ديدهام برايم تعبير كن. خواب ديدم كه بول مىكردم وآتشى عظيم از من خارج مىشد، سپس آن آتش دامنه يافته روى بهبالا نهاد چندانگه مىرفت كه به آسمان برسد، آنگاه آتش از همشكافته شد و سه قسمت گرديد و از هر قسمتشعلههايى پديد آمد ودنيا را روشن كرد. منجم گفت: اين خواب تو بسيار با اهميت است و من جز با گرفتنخلعت و اسبى آن راتعبير نمىكنم، بويه گفت: به خدا سوگند من جزاين لباسى كه پوشيدهام، چيزى ندارم. اگر آن را به تو بدهم برهنه مىمانم. منجم گفت: پس ده ديناربده، بويه گفت: به خدا سوگند دو دينار هم ندارم تا چه رسد بهده دينار! و سپس چيز ناقابلى بدو داد. منجم گفت: بدان كه توداراى سه پسرى كه مالك روى زمين خواهند شد و بر مردم جهانفرمانروايى خواهند كرد و چنانكه آن آتش به آسمان بالا رفت. آوازه ايشان نيز در اطراف و اكناف عالم خواهد پيچيد و همانقدر كه شاخههاى آن پراكنده شد گروهى پادشاهان از ايشان بهوجود خواهند آمد. بويه گفت: شرم نمىكنى ما را مسخره مىنمايى؟! من مردى فقير و پريشانم و فرزندانم همگى فقير و نيازمندند. اينان كجا و پادشاهى كجا؟! منجم گفت: اكنون تاريخ ولادت هر يكاز فرزندان خود را برايم بگو، بويه نيز تاريخ ولادت هر يك رابدو گفت. منجم لحظهاى در اسطرلاب و تقويمهاى خود نگريستسپسبرخاسته دست عمادالدوله ابوالحسن على را بوسيد و گفت: به خداسوگند اين بر تمام بلاد سلطنت مىكند و پس از وى اين و دستبرادرش ابوعلى حسن را گرفت. ابوشجاع بويه از گفتار منجم بهخشم آمد و به فرزندانش گفت: برخيزيد و پسگردن او بزنيد كه سختما را مسخره نموده است. ايشان نيز برخاسته همچنان پسگردن اومىزدند و ما مىخنديديم. سپس منجم گفت: بزنيد بيم ندارم، هرگاهبه پادشاهى رسيديد گفتار مرا به ياد خواهيد آورد. ابوشجاع نيزده درهم به او داد و او پى كار خود رفت» (9) . جريان اين خواب را ابن جوزى (10) و سيد ابن طاوس (11) از«تنوخى» با كمى تفاوت نقل كردهاند به موجب اين نقل موقعى كهبويه تعبير خواب خود را از خوابگزار پرسيد، پسر بزرگش علىتازه از كودكى وارد نوجوانى شده بود، دو پسر ديگرش به خصوصاحمد كودك خردسال بودند. تنوخى از پدرش از ابوالقاسم على بن حسان انبارى كاتب نقلمىكند كه او گفت: هنگامى كه معزالدوله مرا از بغداد به ديلمان فرستاد تا درشهرى در ناحيه، براى او سراهائى بنا كنم، به من گفت كه درآنجا مردى استبه نام ابوالحسين پسر شيركوه، چون او را يافتىوى راگرامى دار و سلام من(معزالدوله) را به او برسان و بگو كهمن در كودكى شنيده بودم كه پدرم خوابى ديده بود و او و توبراى تعبير آن خواب، به خوابگزارى در ديلم مراجعه كرديد،كيفيتخواب مزبور را براى من بيان كن، ابوالقاسم گفت: كه چونبه ديلمان رسيدم ابوالحسين را يافتم و پيغام پادشاه را به اورساندم. گفت: بين من و بويه دوستى محكمى بود و خانه من و او،همانطور كه اكنون مىبينى در مقابل هم، قرار داشت. روزى بويهبه من گفت: خوابى ديدهام كه مرا به وحشت انداخته است، كسى راپيدا كن تا خواب مرا تعبير كند، گفتم در اين صحرا چهكسى رامىتوان يافت كه بتواند خواب تعبير كند؟ بايد صبر كرد تا منجمىيا عالمى ازاينجا عبور كند و از او درخواست كنيم تعبير خوابتو را بگويد. چند ماه از اين ماجرا گذشت، روزى من و بويه بهساحل دريا رفتيم تاماهى صيد كنيم، اتفاقا ماهى بسيارى صيدكرديم و آنها را بر پشت گرفته به خانههاى خود بازگشتيم، بويهبه من گفت كه من كسى را در خانه ندارم تا ماهيها را پاكيزهكند و بريان سازد(چون زنش مرده بود) تو همه آنها را به خانهخود ببر تا در آنجا براى خوردن آماده شوند. ماهيها را به خانهما برديم. من و بويه و زنم نشستيم و به نظيف كردن و پختن آنهاپرداختيم از قضا مردى در كوچه فرياد مىزد كه منجم هستم، خوابتعبير مىكنم. بويه به من گفت كه خواب مرا به خاطر دارى؟ گفتم: آرى و برخاستم منجم را وارد خانه كردم، بويه خواب خود را براىاو شرح داد...». ابوالحسين مىگويد: «سالها گذشت و من خواب را فراموش كردم تا بويه به خراسان رفتو على به امارت برخاست و ما شنيديم كه ارجان(بهبهان) را مالكشده و پس از آن به فرمانروائى تمام فارس نايل گرديده كه از آنبه بعد جوائز او به خانوادهاش و به بزرگان ديلم مىرسيد. روزى قاصدش مرا طلب كرد من نزد على رفتم از قدرت او دچارشگفتى شدم و خواب (خواب بويه) را به فراموشى سپرده بودم، علىسختبه من نيكى كرد و جوائز عظيمى به من عطا نمود. در يكى ازروزها، هنگامى كه جز من و او، كس ديگرى نبود، گفت: اىابوالحسين خوابى را كه پدرم ديده بود و خوابگزار تعبير كرد وبه او پسگردنى زديد، به خاطر دارى؟ آنگاه دستور داد هزاردينار آوردند و به من داد و گفت اين قيمت آن ماهى مىباشد. آنماهى را به خوابگزار داده بود). جوائزلى(عمادالدوله))هلود وعطاياى ديگرى هم به ابوالحسين داد و او به ديلم باز گشت. ابوالقاسم تمام داستان را به خاطر سپرد و نزد معزالدولهمراجعت كرد و آنچه شنيده بود، براى وى باز گفت» (12) . بعضيها خواب ابوشجاع بويه را طور ديگرى نقل كردهاند، بنابرايننقل او در خواب ديد كه به شكل درختى سه تنه درآمده است كه ازآن آتش زبانه مىكشد. معبرى خواب او را نشانهاى از حكومت آيندهسه پسرش تاويل مىكند (13) .اين حكايتبه هر صورت نمونهاى ازتدبيرى مشروع است كه مقصود از آن تقدس بخشيدن به قدرت آل بويهبود. نسب آل بويه اين مطلب را بسيارى از مورخان نوشتهاند: آل بويه از اخلافسلاطين ساسانى بودند كه چون زمانى طولانى در سرزمين ديلم اقامتداشتند بدان جهت ديلمى ناميده شدهاند (14) . تاجالدين حسينى نقيب از علماى نسابه قرن هشتم به نقل از ابواسحاق صابى در كتاب «التاجى فى اخبار بنىبويه» چنين گويد كهپادشاهدوله(مقتدرترين نيرترد آل بويه) از نسب خود جستجو كرد ودر اين باره با مهلبى (وزير معزالدوله) مكاتبه نمود، مهلبى ازسالخوردگان ديلم و موبدان و وجوه مردم ايران، تحقيق كرد، همهنوشتند و تاييد كردند و نسب او را كه به ساسانيان مىرسد،صحيح دانستند (15) . ظاهرا همين نوشته صابى را نويسندگان ديگر بعد از او، ملاك قراردادهاند (16) . اغلب مورخانى كه به ذكر نسب آل بويه پرداختهاند، نسب آنان رابه پادشاهان ساسانى مىرسانند اما در اين كه به كداميك ازساسانيان متصل مىشوند، بين مورخان اختلاف وجود دارد. ابوريحان بيرونى(440 - 360ه) از كتاب «التاج» نوشتهابراهيم صابى(دبير) اجداد بويه را اين چنين نوشته است: «بويه پسر فناخسرو پسرشان پسر كوهى، پسر شيرزيل (شيردل) كوچك، پسر شيركده پسر شيرزيل بزرگ پسر شيرانى شاه، پسر شيرفنهپسر سسنان شاه پسر سس خره، پسر شوزيل پسر سسناذر پسر بهرامگور. ابوريحان آنگاه چند قول ديگر در خصوص نسب آل بويه ذكركرده است (17) . ابن ماكولا (متوفى 475ه) بعد از ابوريحان از قديمىترين كسانىاست كه نسبت عضدالدوله را تا بابك پسر ساسان بزرگ(جدساسانيان) رسانيده است (18) . ليكن ميان نوشته اين دو، مختصرتفاوتى وجود دارد. احمد بن على قلقشندى)متوفى 821ه) نسب آل بويه را به يزدگردرسانده است (19) . حمدالله مستوفى(متوفى حدود 750ه) به نقل از صابى دبير آوردهاست كه بويه از تخم بهرام گور است ولى نژاد خود را از مردمنهان مىداشت (20) .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
2 آل بویه در سالهای ضعف و انحطاط بغداد که امراء ترک و کرد و گیل و دیلم خلیفه را هم در تختگاه وی دست نشانده قدرت و غلبه خویش ساخته بودند، با آن که در ایران اندیشه ایجاد یک قدرت پایدار همراه با احیاء مرده ریگ باستانی در خاطر بسیاری از داعیه داران عصر، از گیل و دیلم و طبری شکفته بود، تحقق این رویاء آن هم در یک مدت کوتاه، تا حدی فقط برای آل بویه ممکن شد که آن نیز به سبب اختلافات خانگی، تقید به تقلید از دعوت زیدیان، و برخورد با انقلابات خراسان خیلی زود مثل یک رویای صبحگاهی پایان یافت، مع هذا بنیانگذار این سلسله علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله و برادر زادهاش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن امارت خویش و با آن که در زمان آنها فرصتی هم برای احیاء فرهنگ باستانی در قلمروشان پیدا نشد، باز استعداد خود را برای بازسازی وحدت از دست رفته قرنهای دور نشان دادند. هر چند دولت آنها به رغم انتسابی که بر وفق رسم عصر به یک پادشاه باستانی مثل بهرام گور هم موفق به ایجاد تعادل پایدار عصر از یاد رفته بهرام در قلمرو یزدگرد نشد، باری طی چندین دهه فرمانروایی آنها، قدرت اخلاف سعد بن ابی وقاص و مروان و معتصم، نقش فعالی را که پیش از آن در سرنوشت مردم 2 ایران داشت به نقش انفعالی مبدل ساخت و بدینگونه عناصر تازهیی از طوایف و اقوام مردم ایران بار دیگر آنچه را ایران طی سالها به اعراب و ترکان اهل سُنت واگذاشته بودند، این بار همراه آیین شیعه، دیگر بار، و گرچه برای مدتی کوتاه، به دست آوردند. دولت شيعی آلبویه در بخش مهمی از سرزمين ايران حضور داشت. سه تن از فرزندان بویه که گویا شغل ماهیگیری در گیلان داشتند، به خدمت امرای آل زیار در آمدند. البته، ماکان کاکی هم از آنان حمایت میکرد. همچنین، " علی "، " احمد " و " حسن " مورد حمایت مردآویچ نیز قرار گرفتند. فتح اصفهان برای مرد آویچ، ظاهرا" توسط علی که برادر بزرگتر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آویچ، غلامان ترک از ترس غلامان دیلمی، به خصوص ابوالحسن علی بن بویه به اطراف گریختند و میدان تنها برای دیلمیان خالی ماند. علی بن بویه به همراه برادر خود، احمد که کنیه ابوالحسین داشت به فتح اهواز توفیق یافت (326 ه.ق.). وی، غلامان ترک را که به سرداری "بجکم " در آنجا پناه گرفته بودند متواری ساخت. علی بن بویه پس از فتح خوزستان، عازم فارس شد و احمد نیز به کرمان روی آورد و به فتح آن ولایت نایل آمد ( 4 334ه.ق). سپس ،به بغداد رفت و المستکفی بالله – خلیفه عباسی – را مطیع خود ساخت. خلافت بغداد که پیشرفتهای برادران بویه را برای العین میدید، به صلاحدید بعضی وزرای خود، از جمله " ابن مقله " با آنان از در مماشات در آمد و لقب خاص برای آنان فرستاد که علی را " عماد الدوله " و حسن را " رکن الدوله " و احمد را " معزالدوله " نامید. همان معزالدوله بود که در بغداد دستور داد سب آل علی (ع) موقوف شود و مراسم عزاداری ماه محرم را برپاداشت. به خصوص، در ایام عاشورای سال 352 ه.ق. که جمع کثیری در بغداد گرد آمدند و بازارها بسته شد ،مردم آن روز آب ننوشیدند و در بازارها خیمه پر پا کردند و بر آن خیمهها پلاس آویختند و زنان بر سر وروی خود میکوفتند . از این زمان رسم زیارت قبور ائمه – علیهم اسلام – رایج گردید و بغداد به دو قسمت مهم شیعه نشین (کرخ) و سنی نشین تقسیم شد (363 ه.ق.). همچنین، مقام نقابت علویان هم در زمان آل بویه تأسیس شد. امرای حمدانی که به حمایت خلیفه به بغداد تاختند، از معزالدوله شکست خوردند. معزالدوله در سال 5 336 ه.ق. بصره را تصرف کرد. همچنین در سال 337 ه.ق. به موصل تاخت و ناصر الدوله حمدانی را فراری ساخت .اقامت معزالدوله در سال 356 ه.ق. در بغداد ادامه داشت. عمادالدوله ،برادر بزرگتر، (متوفی به سال 338 ه.ق.) از آنجا که وی پسری نداشت، از رکن الدوله برادرش که در عراق و ری بود در خواست کرد تا " پناه خسر " پسرش را به شیراز بفرستد که جانشین او شود. این پناه خسرو، لقب " عضد الدوله " یافت و در شیراز به حکمرانی فارس و بنادر و سواحل خلیج فارس پرداخت. رکن الدوله، مردی با تدبیر بود، او در 359 ه.ق. به کردستان لشکر کشید و حسنویه، پسر " حسین کرد " ،را که حاکم آن ولایت بود، وادار به مصالحه کرد. وزیر او، ابوالفتح که فرزند این عمید بود، قرارداد مصالحه را امضاء کرد. رکن الدوله با امرای سامانی، به خصوص ابوالحسن سیمجور که از جانب سامانیان حکومت خراسان را داشت، اغلب در کشمکش بود. تنها وقتی صلح میان این دو خانواده رخ داد که امیر نوح سامانی از دختر عضدالدوله خواستگاری کرد و این ازدواج هم صورت گرفت (361 ه.ق.) تا وقتی معزالدوله زنده بود، میان برادران و خانواده بویه اختلافی نبود. پس از مرگ معزالدله (356 ه.ق.) که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
آل بویه در فارس...................................................................................... & 1 احیای فرهنگ در عصر بویه نویسنده: جوئل کرمر مترجم محمد سعید حنایی دیلمیان در گستره تاریخ ایران نویسنده: دکتر پروین ترکمنی آذر تاریخ گزیده نویسنده: حمد الله مستوفی مقدمه عیلامیها یا ایلامیان یکی از اقوام سرزمین ایران بودند که از ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۶۴۰ پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی فلات ایران فرمانروایی میکردند.(تاریخ مکتوب موجود از ۳۲۰۰ پیش از میلاد است. تمدن عیلام یکی از قدیمیترین و نخستین تمدنهای جهان است. بر اساس بخشبندی جغرافیایی امروز، عیلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، استان کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد. آل بویه یا بوییان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمانهای ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی ایران و عراق فرمانروایی میکردند. آل بویه در فارس...................................................................................... & 1 احیای فرهنگ در عصر بویه نویسنده: جوئل کرمر مترجم محمد سعید حنایی دیلمیان در گستره تاریخ ایران نویسنده: دکتر پروین ترکمنی آذر تاریخ گزیده نویسنده: حمد الله مستوفی مقدمه عیلامیها یا ایلامیان یکی از اقوام سرزمین ایران بودند که از ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۶۴۰ پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی فلات ایران فرمانروایی میکردند.(تاریخ مکتوب موجود از ۳۲۰۰ پیش از میلاد است. تمدن عیلام یکی از قدیمیترین و نخستین تمدنهای جهان است. بر اساس بخشبندی جغرافیایی امروز، عیلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، استان کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد. آل بویه یا بوییان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمانهای ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی ایران و عراق فرمانروایی میکردند. آل بویه در فارس...................................................................................... & 1 احیای فرهنگ در عصر بویه نویسنده: جوئل کرمر مترجم محمد سعید حنایی دیلمیان در گستره تاریخ ایران نویسنده: دکتر پروین ترکمنی آذر تاریخ گزیده نویسنده: حمد الله مستوفی مقدمه عیلامیها یا ایلامیان یکی از اقوام سرزمین ایران بودند که از ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۶۴۰ پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی فلات ایران فرمانروایی میکردند.(تاریخ مکتوب موجود از ۳۲۰۰ پیش از میلاد است. تمدن عیلام یکی از قدیمیترین و نخستین تمدنهای جهان است. بر اساس بخشبندی جغرافیایی امروز، عیلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، استان کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد. آل بویه یا بوییان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمانهای ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی ایران و عراق فرمانروایی میکردند. آل بویه در فارس...................................................................................... & 3 احیای فرهنگ در عصر بویه نویسنده: جوئل کرمر مترجم محمد سعید حنایی دیلمیان در گستره تاریخ ایران نویسنده: دکتر پروین ترکمنی آذر تاریخ گزیده نویسنده: حمد الله مستوفی گستره ی فرمانروایی آل بویه در غرب و مرکز ایران دو سلسله دیلمی به نام آل زیار ( ۳۲۰ ه.ق. ) و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاستهاند نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. دیلمی نام قوم و گویشی در منطقه کوهستانی گيلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آنها چارهای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود بعنوان خلیفگی و احترامات ظاهری قناعت کردند. این سلسله در سال ۴۴۷ ه. ق. بدست سلجوقیان و در نتیجهٔ اختلاف دائمی که با آل زیار و دیگر امیران محلی ایرانی داشتند، منقرض شد. تقسیم ممالک آل بویه از سه پسر بویه چنانچه ذکر کردیم عماد الدوله در سال 338 مرد و جانشین بعضد الدوله پسر رکن الدوله برادر زاده او رسید . معز الدوله هم در سال 356 وفات یافت و پسرش عز الدوله بختیار مقام او را گرفت تنها رکن الدوله برادر میانه باشد تا سال 366 حیات داشت و او به شرحی که در فصل پیش گذشت تا محرم سنه 357 که سال مرگ و وشمگیر زیاری است با او و سپهسالار اردوی خراسان از جانب امیر نوح یعنی ابوالحسن محمد بن ابراهیم سیمجور کشمکش سخت داشت . چون وشمگیر غفلتهً از میان رفت ابوالحسن سیمجوری از جنگ با رکن الدوله احتراز جست لیکن حال خصومت بین رکن الدوله و امیر نوح سامانی تا تاریخ 361 باقی بود. در این تاریخ ابوالحسن سیمجوری امیر نوح را به صلح با رکن الدوله وا داشت و قرار شد که امیر دیلمی و پسرش عضد الدوله هر سال 150000 دینار به سامانیان بپردازند تا ایشان متعرض ری و کرمان که در تصوف آل بویه درآمده بود نشوند و نوح دختر عضد الدوله را هم به عقد ازدواج خود درآورد و این قرار تا سال 366 که سال فوت رکن الدوله و بهستون است از جانب طرفین محترم و مرعی بود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 آيا بهشت و دوزخ الان موجود است؟ اكثر دانشمندان اسلامي معتقدند كه اين دو هم اكنون وجود خارجي دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين نظر را تأييد مي كند، به عنوان نمونه: در آيه مورد بحث و در آيات فراوان ديگري تعبير به«اعدت» (مهيا شده) يا تعبيرات ديگري از همين ماده گاهي در مورد بهشت و گاهي در باره دوزخ آمده است. از اين آيات استفاده مي شود كه بهشت و دوزخ هم اكنون آماده شده اند اگر چه بر اثر اعمال نيك و بد انسانها توسعه مي يابند. بهشت و دوزخ در كجا هستند؟ به دنبال بحث فوق اين بحث پيش مي آيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند در كجا هستند؟ پاسخ اين سؤال را از دو راه مي توان داد: نخست اينكه:بهشت و دوزخ در باطن و درون اين جهانند. ما اين آسمان و زمين و كرات مختلف را با چشم خود مي بينيم اما عوالمي كه در درون اين جهان قرار دارند نمي بينيم و اگر ديد و درك ديگري داشتيم هم اكنون مي توانستيم آنها را ببينيم در اين عالم موجودات بسياري هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند. آيه «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجهيم» كه در بالا اشاره شد نيز گواه اين حقيقت است. 3 پاداش شهيدان: درباره اهميت مقام شهيدان، سخن بسيار گفته شده و هر قوم و ملتي براي شهداي خود احترام خاصي قائل است ولي بدون اغراق، آن احترامي كه اسلام براي شهداي راه خدا قائل شده بي نظير است، روايت زير نمونه روشني از احترامي است كه اسلام براي شهدا قائل شده آمده: پيامبر(ص) فرمودند: هنگامي كه جنگجويان تصميم بر شركت در ميدان جهاد مي گيرند خداوند آزادي آنها از آتش دوزخ را براي آنها مقرر مي دارد. و هنگامي كه سلاح بر مي دارند و آماده ميدان مي شوند فرشتگان به وجود آنها افتخار مي كنند. و هنگامي كه با دشمنان روبرو مي شدند، مردم جهان، نمي توانند ميزان ثواب آنها را درك كنند. و هنگامي كه گام به ميدان نبرد بگذارند و نيزه ها رد و بدل شود، و جنگ تن به تن شروع گردد فرشتگان با پرو بال خود اطراف آنها را مي گردند و از خدا تقاضا مي كنند كه در ميدان ثابت قدم باشند در اين هنگام منادي صدا مي زند: الجنه تحت ظلال السيوف : بهشت در سايه شمشيرها است. در اين هنگام ضربات دشمن بر پيكر شهيد، ساده تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است. شكست پس از پيروزي: در ماجراي جنگ احد مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصي جنگيدند و به زودي پيروز شدند و لشكر دشمن از هم پراكنده شد و موجي از شادي سراسر لشكر اسلام را فرا گرفت ولي نافرماني جمعي از تير اندازان كه در شكاف كوه «عينين» به سركردگي عبدالله بن جبير مي جنگيدند و رها كردن آن سنگر حساس و مشغول شدن آنها و ديگران به جمع آوري قناعم ، سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختي به لشكر اسلام وارد گردد. گناه سرچشمه گناه ديگر است: ان الذين تولوا منكم… اين آيه كه باز ناظر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگري را براي مسلمانان بازگو مي كند و آن اينكه: لغزشهايي كه بر اثر وسوسه هاس شيطاني به انسان دست مي دهد و او را به گناهاني مي كشاند نتيجه زمينه هاي نامناسب روحي است كه براثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده و راهي را براي گناهان ديگر هموار ساخته است وگر نه وسوسه هاس شيطاني در دلهاي پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثري در آن نمي گذارد و لذا مي فرمايد: « آنهايي كه در ميدان احد فرار كردند شيطان آنان را به سبب پاره اي از اعمالشان به لغزش انداخت اما خدا آنها را بخشيد. خداوند آمرزنده و حكيم است.» و به اين ترتيب به آنها مي آموزد كه براي كسب پيروزي در آينده بايد بكوشند، نخست خود را تربيت كنند و دل را از گناه بشويند. 3 معروف و منكر چيست؟ « معروف» در اين لغت به معني شناخته شده «از ماده عرف» و « منكر» به معني ناشناس«از ماده انكار» است. و به اين ترتيب كارهاي نيك ، اموري شناخته شده و كارهاي زشت و نا پسند اموري ناشناس معرفي شده اند چه اينكه فطرت پاك انساني با دسته اول آشنا و با دوم نا آشناست. با چه اشخاصي مشورت كنيم؟ مسلم است كه هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد زيرا گاه نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بد بختي و عقب افتادگي است، چنانچه علي عليه السلام مي فرمايد: با سه طايفه مشورت نكن: لا تدخلن في مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر: با افراد بخيل مشورت نكن زيرا تو را از بخشش و كمك به ديگران باز مي دارند و از فقر مي ترسانند. 2.ولا جبانا يضعفك عن الامور: همچنين با افراد ترسو مشورت نكن زيرا آنها تو را از انجام كارهاي مهم باز مي دارند. 3.ولا حريصاَ يزين مالك الشره بالجور: 4 و نيز با افراد حريص مشورت نكن كه آنها براي جمع آوري ثروت و با كسب مقام، ستمگري را در نظر تو جلوه مي دهند. يك سؤال ناراحت كننده؟ سؤالي كه در شأن نزول بالا براي جمعي از مسلمانان عصر پيامبر، مطرح بود يك سؤال عمومي و همگاني براي بسياري از مردم در هر عصر و زماني است آنها قالباً زندگي مرفه و پر ناز و نعمت گردنكشان و طغيانگران و فراعنه و افراد بي بند و بار را ، با زندگي پر مشقت جمعي از افراد با ايمان مقايسه مي كنند و مي گويند چرا آنها با آن همه جنايت و آلودگي زندگي مرفهي دارند و اما اينها با داشتن ايمان و تقوا به سر مي برند و گاهي اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد و شك و ترديد مي كند. نقاط ضعف و قوت: يكي ديگر از علل پيش رفت بعضي از افراد بي ايمان و عقب ماندگي بعضي از مؤمنان اين است كه دسته اول در عين نداشتن ايمان گاهي نقاط قوتي دارند كه در پرتو آن پيروزي هاي چشم گيري به دست مي آورد و دسته دوم در عين داشتن ايمان نقاط ضعفي دارند كه همان موجب عقب افتادگي آنان مي شود. مثلاً: افرادي را مي شناسيم كه در عين يگانگي از خدا در كارهاي زندگي جدي ، مسمم و داراي پشت كار و استقامت و هماهنگي با يكديگر و آگاهي از وضع زمان هستند. گزارش به موقع عباس: عباس عموي پيامبر هنوز اسلام نياورده بود ، ودر ميان قريش به كيش و آيين آنان باقي بود ولي از آنجا كه به برادر زاده خود زياد علاقه مند بود هنگامي كه ديد لشكر نيروند قريش به قصد جنگ با پيامبر از مكه بيرون آمد بي درنگ نامه اي نوشت، و به وسيله مردي از قبيله « بني غفار» به مدينه فرستاد، پيك عباس به سرعت به سوي مدينه روان شد هنگامي كه پيامبر از جريان مطلع شد« سعدبن ابي» ملاقات و گزارش عباس را به او رساند و حتي المقدور سعي مي شد اين وموضوع مدتي پنهان بماند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 جلال آلاحمد زندگی نامه جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتالله طالقانی بود [۱]. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد. دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل... و شبها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگهٔ وجودم... در سالهای آخر دبیرستان است، که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا میشود و همین مقدمهای میشود برای پیوستن وی به حزب توده. در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهٔ ادبیات فارسی به تحصیل میپردازد. در ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از آن کناره گرفت. نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تاثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای او مثل «خسی در میقات 3 » و یا داستان-زندگینامهٔ «سنگی بر گوری» میتوان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که میبریم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همین سال اتفاق میافتد. پس از این انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن است. آلاحمد در ۱۳۲۷ در اتوبوس اصفهان به تهران با سیمین دانشور، که او نیز دانشجوی دانشکدهٔ ادبیات داستاننویس و مترجم بود، آشنا شد و در ۱۳۲۹ با وی ازدواج کرد. و زنم سیمین دانشور که میشناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد... پدر آلاحمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سالها به خانه آنها پا نگذاشت. با قضیهٔ ملی شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و دکتر مصدق است که جلال دوباره به سیاست روی میآورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» –که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود– میشود. وی در ۹ اسفند ۱۳۳۱، با عدهٔ دیگری از «نیروی سومیها» بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر مصدق فوراً به آنجا میرود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی میکند؛ اشرار قصد جان او را میکنند و او زخمی میشود. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سومیها از آنها هم کناره میگیرد. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی 3 » ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است. پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادیخواهان و مبارزین با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی گردید. در این سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ میرساند. جلال به یک دورهٔ سکوت میرود و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود میکند. «... فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکستها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت. و حاصلش اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا و جزیرهٔ خارک...» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سالها است. وی در سال ۱۳۴۲ به اتفاق علیاکبر کنیپور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با خمینی داشت با وی آشنا شده بود [۲] و کتاب غرب زدگی مورد توجه سید روحالله خمینی قرار گرفته بود. سفر به اسرائیل جلال آل احمد از علاقهمندان به ایده کیبوتص بود. وی مقالاتی را درباره «سوسیالیزم دهقانی اسرائیل» برای ایرانیان نوشت و همچنین در سفری به اسرائیل در سال ۱۳۴۱ با این پدیده از نزدیک آشنا شد.[۳] این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله میتوان به سید علی خامنهای رهبر کنونی ایران اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود اما به گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ولایت اسرائیل» با او آشنا میشود و در تماسی تلفنی با آل احمد، «مریدانه» به وی اعتراض میکند.[۴] 4 مرگ وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن چهل و شش سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آلاحمد، جنازهٔ وی به سرعت تشییع و دفن شد. که باعث ایجاد باوری دربارهٔ سربهنیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کردهاست [۵] ولی شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رساندهاست و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست. سیمین دانشور در کتاب "غروب جلال" [۶] برملا میکند که علت مرگ جلال زیادهروی در مصرف مشروبات الکلی -که از آن به نام نوشابه قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آنزمان) نام میبرد- بودهاست و علت مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروب قزونیکا و سیگار اشنو ذکر میکند و شایعات مربوط به دستداشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد میکند. جلال آل احمد در وصیت نامه خود آورده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند ولی از آنجا که وصیت وی مطابق شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها مقبرهای در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت. تاثیر جلال آل احمد بر ادبیات فارسی 1- جلال آل احمد از سالهای ۱۳۲۶ به معرفی آثار و نویسندگان بزرگ معاصر غربی پرداخت.از جمله اینکه برای اول بار با ترجمه رمان بیگانه از آلبر کامو او را به جامعه ادبی معرفی کرد. و یا اینکه چند سال بعد با ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو، داستایوسکی نقش بسیار موثری در پیشبرد ادبیات معاصر ایفا کرد. 2- معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 93 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
2 جلال آل احمد در يازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانيت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازهی درس خواندن در دبيرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جويای حقيقت بود به اين سادگی تسليم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سيمکشی برق، بعد چرم فروشی و از اين قبيل ... و شبها درس. با در آمد يک سال کار مرتب، الباقی دبيرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سيمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ يکی ديگر از شوهر خواهرهام که اين کاره بود. همين جوریها دبيرستان تمام شد و توشيح «ديپلمه» آمد زير برگهی وجودم ...» در سالهای آخر دبيرستان است، که جلال با کلام کسروی و شريعت سنگلجی، آشنا میشود و همين مقدمهای میشود برای پيوستن وی به حزب توده. در سال ١٣٢٢ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهی ادبيات فارسی به تحصيل میپردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده میپيوندد و ديری نمیپايد که در شمار اعضای فعال اين حزب در میآيد. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت يک عضو ساده به عضويت يک کميته حزبی تهران رسيدم و نمايندگی کنگره. و از اين مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...» در اين سالها يادداشتهای وی در مجلاتی چون «بشر برای دانشجويان» و ماهنامهی «مردم» و «سخن» چاپ میشود. اولين کتاب او، «ديد و بازديد»، درواقع گردآوری وی از قصههای چاپشدهاش در اين مجلات است. در سال ١٣٢٦ دومين کتاب خود به نام «از رنجی که میبريم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همين سال اتفاق میافتد. پس از اين انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سياست و بيشتر قلمزدن است. 2 جلال آل احمد در يازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانيت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازهی درس خواندن در دبيرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جويای حقيقت بود به اين سادگی تسليم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سيمکشی برق، بعد چرم فروشی و از اين قبيل ... و شبها درس. با در آمد يک سال کار مرتب، الباقی دبيرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سيمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ يکی ديگر از شوهر خواهرهام که اين کاره بود. همين جوریها دبيرستان تمام شد و توشيح «ديپلمه» آمد زير برگهی وجودم ...» در سالهای آخر دبيرستان است، که جلال با کلام کسروی و شريعت سنگلجی، آشنا میشود و همين مقدمهای میشود برای پيوستن وی به حزب توده. در سال ١٣٢٢ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهی ادبيات فارسی به تحصيل میپردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده میپيوندد و ديری نمیپايد که در شمار اعضای فعال اين حزب در میآيد. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت يک عضو ساده به عضويت يک کميته حزبی تهران رسيدم و نمايندگی کنگره. و از اين مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...» در اين سالها يادداشتهای وی در مجلاتی چون «بشر برای دانشجويان» و ماهنامهی «مردم» و «سخن» چاپ میشود. اولين کتاب او، «ديد و بازديد»، درواقع گردآوری وی از قصههای چاپشدهاش در اين مجلات است. در سال ١٣٢٦ دومين کتاب خود به نام «از رنجی که میبريم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همين سال اتفاق میافتد. پس از اين انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سياست و بيشتر قلمزدن است. 2 جلال آل احمد در يازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانيت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازهی درس خواندن در دبيرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جويای حقيقت بود به اين سادگی تسليم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سيمکشی برق، بعد چرم فروشی و از اين قبيل ... و شبها درس. با در آمد يک سال کار مرتب، الباقی دبيرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سيمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ يکی ديگر از شوهر خواهرهام که اين کاره بود. همين جوریها دبيرستان تمام شد و توشيح «ديپلمه» آمد زير برگهی وجودم ...» در سالهای آخر دبيرستان است، که جلال با کلام کسروی و شريعت سنگلجی، آشنا میشود و همين مقدمهای میشود برای پيوستن وی به حزب توده. در سال ١٣٢٢ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهی ادبيات فارسی به تحصيل میپردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده میپيوندد و ديری نمیپايد که در شمار اعضای فعال اين حزب در میآيد. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت يک عضو ساده به عضويت يک کميته حزبی تهران رسيدم و نمايندگی کنگره. و از اين مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...» در اين سالها يادداشتهای وی در مجلاتی چون «بشر برای دانشجويان» و ماهنامهی «مردم» و «سخن» چاپ میشود. اولين کتاب او، «ديد و بازديد»، درواقع گردآوری وی از قصههای چاپشدهاش در اين مجلات است. در سال ١٣٢٦ دومين کتاب خود به نام «از رنجی که میبريم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همين سال اتفاق میافتد. پس از اين انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سياست و بيشتر قلمزدن است. 2 جلال آل احمد در يازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانيت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازهی درس خواندن در دبيرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جويای حقيقت بود به اين سادگی تسليم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سيمکشی برق، بعد چرم فروشی و از اين قبيل ... و شبها درس. با در آمد يک سال کار مرتب، الباقی دبيرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سيمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ يکی ديگر از شوهر خواهرهام که اين کاره بود. همين جوریها دبيرستان تمام شد و توشيح «ديپلمه» آمد زير برگهی وجودم ...» در سالهای آخر دبيرستان است، که جلال با کلام کسروی و شريعت سنگلجی، آشنا میشود و همين مقدمهای میشود برای پيوستن وی به حزب توده. در سال ١٣٢٢ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهی ادبيات فارسی به تحصيل میپردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده میپيوندد و ديری نمیپايد که در شمار اعضای فعال اين حزب در میآيد. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت يک عضو ساده به عضويت يک کميته حزبی تهران رسيدم و نمايندگی کنگره. و از اين مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...» در اين سالها يادداشتهای وی در مجلاتی چون «بشر برای دانشجويان» و ماهنامهی «مردم» و «سخن» چاپ میشود. اولين کتاب او، «ديد و بازديد»، درواقع گردآوری وی از قصههای چاپشدهاش در اين مجلات است. در سال ١٣٢٦ دومين کتاب خود به نام «از رنجی که میبريم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همين سال اتفاق میافتد. پس از اين انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سياست و بيشتر قلمزدن است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 45 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 جلال آلاحمد جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد: 1 جلال آلاحمد جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد: 1 جلال آلاحمد جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد: 1 جلال آلاحمد جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد: