دانلود جزوه و پاورپوینت و مقاله طرح درس

پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐)

پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐)

پاورپوینت-درنگی-در-اشعار-قیصر-امین-پور-(⭐⭐⭐)لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد اسلاید : 20 اسلاید

 قسمتی از متن powerpoint (..ppt) : 
 

بنام خدا
درنگی در اشعار قیصر امین پور
فهرست
معرفی شاعر و کتابهای او
شعر آغازین (روز ناگزیر)
شعر قیصر – زبان انسان معاصر
عشق – این سه حرف ساده ی میان تهی
شطح (هذیانهای زیبا)
شکوه ها
حسرت
حماسه
درد
ویژگیهای ادبی
معرفی شاعر و کتابهای او
در کوچه آفتاب
تنفس صبح
آینه های ناگهان
کتاب حاضر
گلها همه آفتابگردانند
سنت و نوآوری در ادبیات معاصر
کتابهای کودکان
شعر آغازین (روز ناگزیر)
روزی که اين قطار قديمی در بستر موازی تکرار يک لحظه بی بهانه توقف کنند تا چشمهای خسته ی خواب الود از پشت پنجره تصوير ابرها را در قاب و طرح واژگونه ی جنگل را در آ ب بنگرند آ ن روز پرواز دستهای صميمی در جستجوی دوست آ غاز ميشود روزی که روز تازه پرواز روزی که نامه ها همه باز است روزی که جای نامه و مهر و تمبر بال کبوتری را امضا کنيم
و مثل نامه ای بفرستیم . . .
اين روزها که مي گذرد ، هر روز احساس مي کنم که کسی در باد فرياد مي زند احساس مي کنم که مرا از عمق جاده های مه الود يک اشنای دور صدا مي زند آهنگ اشنای صدای او مثل عبور نور مثل عبور نوروز مثل صدای آ مدن روز است آ ن روز ناگزير که امد روزی که عابران خميده يک لحظه وقت داشته باشند تا سر بلند باشند و آ فتاب را
در آ سمان ببينند

 

دانلود فایل

برچسب ها: پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐) , درنگی در اشعار قیصر امین پور , دانلود پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐) , درنگی , در , اشعار , قیصر , امین , پور , پاورپوینت , (⭐⭐⭐) ,

[ بازدید : 12 ]

[ پنجشنبه 27 مرداد 1401 ] 8:55 ] [ دیجیتال مارکتر | غلام سئو ]

[ ]

تحقیق اشعار حافظ

تحقیق اشعار حافظ

تحقیق-اشعار-حافظلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 6 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏الا ‏ي‏ا ا‏ي‏ها الساق‏ي‏ ادر کاسا و ناولها
‏الا ‏ي‏ا ا‏ي‏ها الساق‏ي‏ ادر کاسا ‏و ناولها
‏که عشق آسان نمود اول ول‏ي ‏افتاد مشکل‏‌‏ها
‏به بو‏ي‏ نافه‏‌‏ا‏ي‏ کاخر صبا زان ‏طره بگشا‏ي‏د
‏ز تاب جعد مشک‏ي‏نش چه خون ‏افتاد در دل‏‌‏ها
‏مرا در منزل جانان چه امن ‏ع‏ي‏ش چون هر دم
‏جرس فر‏ي‏اد م‏ي‏‌‏دارد که ‏بربند‏ي‏د محمل‏‌‏ها
‏به م‏ي‏ سجاده رنگ‏ي‏ن کن گرت ‏پ‏ي‏ر مغان گو‏ي‏د
‏که سالک ب‏ي‏‌‏خبر نبود ز راه و ‏رسم منزل‏‌‏ها
‏شب تار‏ي‏ک و ب‏ي‏م موج و گرداب‏ي ‏چن‏ي‏ن ها‏ي‏ل
‏کجا دانند حال ما سبکباران ‏ساحل‏‌‏ها
‏همه کارم ز خود کام‏ي‏ به ‏بدنام‏ي‏ کش‏ي‏د آخر
‏نهان ک‏ي‏ ماند آن راز‏ي‏ کز او ‏سازند محفل‏‌‏ها
‏حضور‏ي‏ گر هم‏ي‏‌‏خواه‏ي‏ از او ‏غا‏ي‏ب مشو حافظ
‏مت‏ي‏ ما تلق من تهو‏ي‏ دع ‏الدن‏ي‏ا و اهملها
‏ساق‏ي‏ا برخ‏ي‏ز و درده جام را
‏ساق‏ي‏ا برخ‏ي‏ز و درده جام ‏را
‏خاک بر سر کن غم ا‏ي‏ام ‏را
‏ساغر م‏ي‏ بر کفم نه تا ز ‏بر
‏برکشم ا‏ي‏ن دلق ازرق فام ‏را
‏گر چه بدنام‏ي‏ست نزد ‏عاقلان
‏ما نم‏ي‏‌‏خواه‏ي‏م ننگ و نام ‏را
‏باده درده چند از ا‏ي‏ن باد ‏غرور
‏خاک بر سر نفس نافرجام ‏را
‏دود آه س‏ي‏نه نالان من
‏سوخت ا‏ي‏ن افسردگان خام ‏را
‏محرم راز دل ش‏ي‏دا‏ي ‏خود
‏کس نم‏ي‏‌‏ب‏ي‏نم ز خاص و عام ‏را
‏با دلارام‏ي‏ مرا خاطر خوش ‏است
‏کز دلم ‏ي‏ک باره برد آرام ‏را
‏ننگرد د‏ي‏گر به سرو اندر ‏چمن
‏هر که د‏ي‏د آن سرو س‏ي‏م اندام ‏را
‏صبر کن حافظ به سخت‏ي‏ روز و ‏شب
‏عاقبت روز‏ي‏ ب‏ي‏اب‏ي‏ کام ‏را
‏روزه ‏ي‏ک سو شد و ع‏ي‏د آمد و دل‏‌‏ها برخاست
‏روزه ‏ي‏ک سو شد و ع‏ي‏د آمد و ‏دل‏‌‏ها برخاست
‏م‏ي‏ ز خمخانه به جوش آمد و م‏ي ‏با‏ي‏د خواست
‏نوبه زهدفروشان گران جان ‏بگذشت
‏وقت رند‏ي‏ و طرب کردن رندان ‏پ‏ي‏داست
‏چه ملامت بود آن را که چن‏ي‏ن ‏باده خورد
‏ا‏ي‏ن چه ع‏ي‏ب است بد‏ي‏ن ب‏ي‏‌‏خرد‏ي ‏و‏ي‏ن چه خطاست
‏باده نوش‏ي‏ که در او رو‏ي‏ و ‏ر‏ي‏ا‏يي‏ نبود
‏بهتر از زهدفروش‏ي‏ که در او ‏رو‏ي‏ و ر‏ي‏است
‏ما نه رندان ر‏ي‏ا‏يي‏م و حر‏ي‏فان ‏نفاق
‏آن که او عالم سر است بد‏ي‏ن ‏حال گواست
‏فرض ا‏ي‏زد بگذار‏ي‏م و به کس بد ‏نکن‏ي‏م
‏وان چه گو‏ي‏ند روا ن‏ي‏ست ‏نگو‏يي‏م رواست
‏چه شود گر من و تو چند قدح ‏باده خور‏ي‏م
‏باده از خون رزان است نه از ‏خون شماست
‏ا‏ي‏ن چه ع‏ي‏ب است کز آن ع‏ي‏ب ‏خلل خواهد بود
‏ور بود ن‏ي‏ز چه شد مردم ‏ب‏ي‏‌‏ع‏ي‏ب کجاست
‏خلوت گز‏ي‏ده را به تماشا چه حاجت است
‏خلوت گز‏ي‏ده را به تماشا چه ‏حاجت است
‏چون کو‏ي‏ دوست هست به صحرا چه ‏حاجت است
‏جانا به حاجت‏ي‏ که تو را هست ‏با خدا
‏کخر دم‏ي‏ بپرس که ما را چه ‏حاجت است
‏ا‏ي‏ پادشاه حسن خدا را ‏بسوخت‏ي‏م
‏آخر سال کن که گدا را چه ‏حاجت است
‏ارباب حاجت‏ي‏م و زبان سال ‏ن‏ي‏ست
‏در حضرت کر‏ي‏م تمنا چه حاجت ‏است
‏محتاج قصه ن‏ي‏ست گرت قصد خون ‏ماست
‏چون رخت از آن توست به ‏ي‏غما ‏چه حاجت است
‏جام جهان نماست ضم‏ي‏ر من‏ي‏ر ‏دوست
‏اظهار احت‏ي‏اج خود آن جا چه ‏حاجت است
‏آن شد که بار منت ملاح ‏بردم‏ي
‏گوهر چو دست داد به در‏ي‏ا چه ‏حاجت است
‏ا‏ي‏ مدع‏ي‏ برو که مرا با تو ‏کار ن‏ي‏ست
‏احباب حاضرند به اعدا چه ‏حاجت است
‏ا‏ي‏ عاشق گدا چو لب روح بخش ‏ي‏ار
‏م‏ي‏‌‏داندت وظ‏ي‏فه تقاضا چه ‏حاجت است
‏حافظ تو ختم کن که هنر خود ‏ع‏ي‏ان شود
‏با مدع‏ي‏ نزاع و محاکا چه ‏حاجت است
‏ب‏ي‏ مهر رخت روز مرا نور نماندست
‏ب‏ي‏ مهر رخت روز مرا نور ‏نماندست
‏وز عمر مرا جز شب د‏ي‏جور ‏نماندست
‏هنگام وداع تو ز بس گر‏ي‏ه که ‏کردم
‏دور از رخ تو چشم مرا نور ‏نماندست
‏م‏ي‏‌‏رفت خ‏ي‏ال تو ز چشم من و ‏م‏ي‏‌‏گفت
‏ه‏ي‏هات از ا‏ي‏ن گوشه که معمور ‏نماندست
‏وصل تو اجل را ز سرم دور ‏هم‏ي‏‌‏داشت
‏از دولت هجر تو کنون دور ‏نماندست
‏نزد‏ي‏ک شد آن دم که رق‏ي‏ب تو ‏بگو‏ي‏د
‏دور از رخت ا‏ي‏ن خسته رنجور ‏نماندست
‏ص‏بر است مرا چاره هجران تو ‏ل‏ي‏کن
‏چون صبر توان کرد که مقدور ‏نماندست
‏در هجر تو گر چشم مرا آب ‏روان است
‏گو خون جگر ر‏ي‏ز که معذور ‏نماندست
‏حافظ ز غم از گر‏ي‏ه نپرداخت ‏به خنده
‏ماتم زده را داع‏ي‏ه سور ‏نماندست
‏خم زلف تو دام کفر و د‏ي‏ن است
‏خم زلف تو دام کفر و د‏ي‏ن ‏است
‏ز کارستان او ‏ي‏ک شمه ا‏ي‏ن ‏است
‏جمالت معجز حسن است ‏ل‏ي‏کن
‏حد‏ي‏ث غمزه‏‌‏ات سحر مب‏ي‏ن ‏است
‏ز چشم شوخ تو جان ک‏ي‏ توان ‏برد
‏که دا‏ي‏م با کمان اندر کم‏ي‏ن ‏است
‏بر آن چشم س‏ي‏ه صد آفر‏ي‏ن ‏باد
‏که در عاشق کش‏ي‏ سحرآفر‏ي‏ن ‏است
‏عجب علم‏ي‏ست علم ه‏ي‏ت ‏عشق
‏که چرخ هشتمش هفتم زم‏ي‏ن ‏است
‏تو پندار‏ي‏ که بدگو رفت و جان ‏برد
‏حسابش با کرام الکاتب‏ي‏ن ‏است
‏مشو حافظ ز ک‏ي‏د زلفش ‏ا‏ي‏من
‏که دل برد و کنون دربند د‏ي‏ن ‏است
‏بلبل‏ي‏ برگ گل‏ي‏ خوش رنگ در منقار داشت
‏بلبل‏ي‏ برگ گل‏ي‏ خوش رنگ در ‏منقار داشت
‏و اندر آن برگ و نوا خوش ‏ناله‏‌‏ها‏ي‏ زار داشت
‏گفتمش در ع‏ي‏ن وصل ا‏ي‏ن ناله و ‏فر‏ي‏اد چ‏ي‏ست
‏گفت ما را جلوه معشوق در ا‏ي‏ن ‏کار داشت
‏ي‏ار اگر ننشست با ما ن‏ي‏ست ‏جا‏ي‏ اعتراض
‏پادشاه‏ي‏ کامران بود از گدا‏يي ‏عار داشت
‏در نم‏ي‏‌‏گ‏ي‏رد ن‏ي‏از و ناز ما ‏با حسن دوست
‏خرم آن کز نازن‏ي‏نان بخت ‏برخوردار داشت
‏خ‏ي‏ز تا بر کلک آن نقاش جان ‏افشان کن‏ي‏م
‏کا‏ي‏ن همه نقش عجب در گردش ‏پرگار داشت
‏گر مر‏ي‏د راه عشق‏ي‏ فکر بدنام‏ي ‏مکن
‏ش‏ي‏خ صنعان خرقه رهن خانه ‏خمار داشت
‏وقت آن ش‏ي‏ر‏ي‏ن قلندر خوش که ‏در اطوار س‏ي‏ر
‏ذکر تسب‏ي‏ح ملک در حلقه زنار ‏داشت
‏چشم حافظ ز‏ي‏ر بام قصر آن ‏حور‏ي‏ سرشت
‏ش‏ي‏وه جنات تجر‏ي‏ تحتها ‏الانهار داشت
‏خواب آن نرگس فتان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏خواب آن نرگس فتان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏تاب آن زلف پر‏ي‏شان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏از لبت ش‏ي‏ر روان بود که من م‏ي‏‌‏گفتم
‏ا‏ي‏ن شکر گرد نمکدان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏جان دراز‏ي‏ تو بادا که ‏ي‏ق‏ي‏ن م‏ي‏‌‏دانم
‏در کمان ناوک مژگان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏مبتلا‏يي‏ به غم محنت و اندوه فراق
‏ا‏ي‏ دل ا‏ي‏ن ناله و افغان تو ب

 

دانلود فایل

برچسب ها: تحقیق اشعار حافظ , اشعار حافظ , دانلود تحقیق اشعار حافظ , اشعار , حافظ , تحقیق ,

[ بازدید : 11 ]

[ چهارشنبه 26 مرداد 1401 ] 3:44 ] [ دیجیتال مارکتر | غلام سئو ]

[ ]

تحقیق بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی 41 ص

تحقیق بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی 41 ص

تحقیق-بررسی-ورود-اشعار-عارفانه-به-ادبیات-فارسی-41-صلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 42 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

1
‏تجلی قرآنی ‏در اشعار عارفانه ایرانی
2
‏حكيم ‏ابوالمجد، مجدود بن آدم سنايي غزنوي از عارفان و شاعراني است كه علاوه بر مهارت ‏بالا در شعر و شاعري؛ با قرآن و حديث و معارف ديني نيز، هم آشنايي بسياري داشت و هم ‏ايمان و اعتقادي استوار. از اين روي نشانه‌هاي بسياري از تجلّي قرآن، حديث و معارف ‏ديني به زباني شيوا و ساختاري هنري، در سروده‌هاي او ديده مي‌شود.
‏اينك نمونه‌هايي از اثر پذيرهاي ‏قرآني او:
‏غفلت خوش همي‌نماياند
‏مهر جاه و زر و زن و فرزند
‏كي بود ‏كاين نقاب بردارند تا بداني تو طعم زهر از قند
‏ديوان، ص‌154
‏ابيات، ‏گوياي اين نكته قرآني هستند كه: مهر جاه، زن، زر، فرزند و ديگر دل بستگي‌هاي ‏دنيايي، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمي مي‌زند و او را از هدف اصلي زندگي بي‌خبر ‏مي‌سازد و پس از مرگ است كه اين نقاب را از چهره و چشم او بر مي‌دارند و تازه ‏مي‌فهمد كه در چه غفلت و خسارتي بوده است.
‏اين نكته، آشكار را در آيه شريفه ذيل آمده است:
«‏لَقَد كُنتَ في غَفلَةً مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاؤَكَ ‏فَبَصَرُكَ اليومَ حَديد؛ [به او خطاب مي‌شود:]‌ تو از اين صحنه [و دادگاه بزرگ] ‏غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيز بين است.»‏(‏سوره ق، آيه‌22‏)
‏طمع و حرص و بخل ‏و شهوت و خشم حسـد و كبر و حفد به پيوند
‏هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و ‏دربند
‏همين كه در دست تو است قفل ‏امروز در هر هفت محكم اندر بند
‏ديوان، ص‌153
3
‏در اين ‏ابيات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و كبر؛ هفت در دوزخ شمرده شده‌اند كه در وجود ‏آدمي جاي گرفته‌اند و باز كردن آن درها و وارد شدن بدان‌ها سر‌انجام، آدمي را به ‏دوزخ مي‌كشاند و راه رهايي از دوزخ قيامت، بستن و قفل زدن به اين درها در همين ‏دنياست.
‏هفت در داشتن دوزخ، ‏نكته‌اي است كه در آيه شريفه ذيل آمده است:
«‏وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعينَ . لَها سَبعَةُ اَبوابً ‏لِكُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا كه دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. ‏هفت در دارد و براي هر دري، گروه معيني از آنها تقسيم شده‌اند.» (سوره حجر، آيات‏43و44)
‏نبيني طبع را طبعي چو كرد انصاف رخ پنهان نيابي ديو را ‏ديوي چو كرد اخلاص رخ پيد
‏ديوان، ‏ص‌56
‏بيت بالا بيانگر اين واقعيت ‏است كه چون انصاف و راستي در كار نباشد، طبيعت و فطرت آدمي دگرگون مي‌شود و كار خود ‏را به درستي انجام نمي‌دهد، ولي هنگامي كه اخلاص و انصاف در كار باشد، ديو (شيطان، ‏نفس) كار خويش را از دست مي‌دهد و وسوسه‌هاي او در مخلَصان نمي‌گيرد (اثر ‏نمي‌كند‏.)
‏اين نكته دوم (بي‌تأثيري ‏وسوسه‌هاي نفساني و شيطاني در مخلَصان) برگرفته از آيه كريمه زير است. آيه‌اي كه ‏بيانگر پاسخ انتقام جويانه و كينه توزانه ابليس به خداوند است، آن گاه كه به گناه ‏سجده نكردن بر آدم، از درگاه الهي رانده شد:
«‏لاَغوينَّهُم أَجمَعينَ . إلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصينَ؛ همانا كه ‏همه آدمي زادگان را گمراه و گرفتار مي‌كنم، جز بندگان مخلَص تورا.» (سوره حجر، آيات ‏39و40)
‏گفتني است كه از اين آيه به ‏آيات ديگري مي‌رسيم كه عبارتند از:
«‏إنَّ عِبادي لَيسَ لَكَ عَلَيهِم سُلطان‏…‏؛ اي ابليس! تو بر بندگان من ‏سلطه و نفوذي نداري‏…‏.» (سوره حجر، آيه 42‏)
4
«‏اِنَّهُ لَيسَ لَهُ سُلطان عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلي رَبِّهِم ‏يتَوَكَّلُون؛ همانا كه ابليس را سلطه و نفوذي نيست بر آنان كه ايمان آوردند و به ‏خداي خويش توكّل نمودند.» (سوره نحل، آيه 99‏)
‏آشكارا بر مي‌آيد كه پاره‌اي از بندگان از راه ايمان، ارادت، عبادت و ‏طاعت خويش و نيز با لطف، كرامت و عنايت او، به چنان پايگاهي از قدرت روحي و توان ‏معنوي مي‌رسند كه از وسوسه‌هاي نفساني و شيطاني ايمن و آسوده مي‌مانند و راهي براي ‏نفوذ آن‌ها باز نمي‌گذارند. اين نكته در سخني از پيامبر(ص) نيز آمده است كه فرمود: ‏هر يك از شما شيطاني داريد و چون پرسيدند: و شما نيز يا رسول اللّه؟ فرمود: آري، ‏ولي من به ياري خداوند آن را تسليم، فرمانبر، رام و آرام ساخته‌ام.
«‏و لكنّ اللّه أعانني فَاَسلَم»؛ «‏انّ شيطاني أسلم علي يدي»
‏(‏احاديث ‏مثنوي، ص 148‏)
‏اين نكته را مولانا ‏نيز چنين گزارش كرده است:
‏نفس ماده ‏كي است تا ما تيغ خود بروي زنيم زخم بر دستم زنيم و زخم از رستم خوريم
‏كل‏ی‏ات شمس، 3/289
‏رَستـم از اين نفـس و هوا ‏مرده بلازنده بل
‏مرده و زنده و طنم ‏نيست بجز عشق خدا
‏همان، 1/31
‏در اين باره سخن عين القضاة ‏نيز خواندني است:
«‏اغلب آدميان ‏مسخّر تقديرند به واسطه هوا و شهوات عاجل (زود گذر) و اين سلاح شيطان است. پس اين ‏قوم، همه در اقطاع (تصرف) ابليس‌اند كه «فَبِعِزَّتكَ لَأُغوِينَّهُم اَجمَعينَ» ‏الاّ بعضي كه هوا و شهوت در ايشان مقهور و مغلوب شده است به حبّ خدا و رسول‌(ص) و ‏طلب اين؛ پس اين قوم، سلاح شياطين در درون ندارند و ايشان از اقطاع شياطين نيستند ‏كه «اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصينَ»

 

دانلود فایل

برچسب ها: تحقیق بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی 41 ص , بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی 41 ص , دانلود تحقیق بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی 41 ص , بررسی , ورود , اشعار , عارفانه , به , ادبیات , فارسی , 41 , ص , تحقیق ,

[ بازدید : 11 ]

[ سه شنبه 25 مرداد 1401 ] 22:11 ] [ دیجیتال مارکتر | غلام سئو ]

[ ]

پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐)

پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐)

پاورپوینت-درنگی-در-اشعار-قیصر-امین-پور-(⭐⭐⭐)لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد اسلاید : 20 اسلاید

 قسمتی از متن powerpoint (..ppt) : 
 

بنام خدا
درنگی در اشعار قیصر امین پور
فهرست
معرفی شاعر و کتابهای او
شعر آغازین (روز ناگزیر)
شعر قیصر – زبان انسان معاصر
عشق – این سه حرف ساده ی میان تهی
شطح (هذیانهای زیبا)
شکوه ها
حسرت
حماسه
درد
ویژگیهای ادبی
معرفی شاعر و کتابهای او
در کوچه آفتاب
تنفس صبح
آینه های ناگهان
کتاب حاضر
گلها همه آفتابگردانند
سنت و نوآوری در ادبیات معاصر
کتابهای کودکان
شعر آغازین (روز ناگزیر)
روزی که اين قطار قديمی در بستر موازی تکرار يک لحظه بی بهانه توقف کنند تا چشمهای خسته ی خواب الود از پشت پنجره تصوير ابرها را در قاب و طرح واژگونه ی جنگل را در آ ب بنگرند آ ن روز پرواز دستهای صميمی در جستجوی دوست آ غاز ميشود روزی که روز تازه پرواز روزی که نامه ها همه باز است روزی که جای نامه و مهر و تمبر بال کبوتری را امضا کنيم
و مثل نامه ای بفرستیم . . .
اين روزها که مي گذرد ، هر روز احساس مي کنم که کسی در باد فرياد مي زند احساس مي کنم که مرا از عمق جاده های مه الود يک اشنای دور صدا مي زند آهنگ اشنای صدای او مثل عبور نور مثل عبور نوروز مثل صدای آ مدن روز است آ ن روز ناگزير که امد روزی که عابران خميده يک لحظه وقت داشته باشند تا سر بلند باشند و آ فتاب را
در آ سمان ببينند

 

دانلود فایل

برچسب ها: پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐) , درنگی در اشعار قیصر امین پور , دانلود پاورپوینت درنگی در اشعار قیصر امین پور (⭐⭐⭐) , درنگی , در , اشعار , قیصر , امین , پور , پاورپوینت , (⭐⭐⭐) ,

[ بازدید : 9 ]

[ جمعه 21 مرداد 1401 ] 16:00 ] [ دیجیتال مارکتر | غلام سئو ]

[ ]

تحقیق اشعار حافظ

تحقیق اشعار حافظ

تحقیق-اشعار-حافظلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 6 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏الا ‏ي‏ا ا‏ي‏ها الساق‏ي‏ ادر کاسا و ناولها
‏الا ‏ي‏ا ا‏ي‏ها الساق‏ي‏ ادر کاسا ‏و ناولها
‏که عشق آسان نمود اول ول‏ي ‏افتاد مشکل‏‌‏ها
‏به بو‏ي‏ نافه‏‌‏ا‏ي‏ کاخر صبا زان ‏طره بگشا‏ي‏د
‏ز تاب جعد مشک‏ي‏نش چه خون ‏افتاد در دل‏‌‏ها
‏مرا در منزل جانان چه امن ‏ع‏ي‏ش چون هر دم
‏جرس فر‏ي‏اد م‏ي‏‌‏دارد که ‏بربند‏ي‏د محمل‏‌‏ها
‏به م‏ي‏ سجاده رنگ‏ي‏ن کن گرت ‏پ‏ي‏ر مغان گو‏ي‏د
‏که سالک ب‏ي‏‌‏خبر نبود ز راه و ‏رسم منزل‏‌‏ها
‏شب تار‏ي‏ک و ب‏ي‏م موج و گرداب‏ي ‏چن‏ي‏ن ها‏ي‏ل
‏کجا دانند حال ما سبکباران ‏ساحل‏‌‏ها
‏همه کارم ز خود کام‏ي‏ به ‏بدنام‏ي‏ کش‏ي‏د آخر
‏نهان ک‏ي‏ ماند آن راز‏ي‏ کز او ‏سازند محفل‏‌‏ها
‏حضور‏ي‏ گر هم‏ي‏‌‏خواه‏ي‏ از او ‏غا‏ي‏ب مشو حافظ
‏مت‏ي‏ ما تلق من تهو‏ي‏ دع ‏الدن‏ي‏ا و اهملها
‏ساق‏ي‏ا برخ‏ي‏ز و درده جام را
‏ساق‏ي‏ا برخ‏ي‏ز و درده جام ‏را
‏خاک بر سر کن غم ا‏ي‏ام ‏را
‏ساغر م‏ي‏ بر کفم نه تا ز ‏بر
‏برکشم ا‏ي‏ن دلق ازرق فام ‏را
‏گر چه بدنام‏ي‏ست نزد ‏عاقلان
‏ما نم‏ي‏‌‏خواه‏ي‏م ننگ و نام ‏را
‏باده درده چند از ا‏ي‏ن باد ‏غرور
‏خاک بر سر نفس نافرجام ‏را
‏دود آه س‏ي‏نه نالان من
‏سوخت ا‏ي‏ن افسردگان خام ‏را
‏محرم راز دل ش‏ي‏دا‏ي ‏خود
‏کس نم‏ي‏‌‏ب‏ي‏نم ز خاص و عام ‏را
‏با دلارام‏ي‏ مرا خاطر خوش ‏است
‏کز دلم ‏ي‏ک باره برد آرام ‏را
‏ننگرد د‏ي‏گر به سرو اندر ‏چمن
‏هر که د‏ي‏د آن سرو س‏ي‏م اندام ‏را
‏صبر کن حافظ به سخت‏ي‏ روز و ‏شب
‏عاقبت روز‏ي‏ ب‏ي‏اب‏ي‏ کام ‏را
‏روزه ‏ي‏ک سو شد و ع‏ي‏د آمد و دل‏‌‏ها برخاست
‏روزه ‏ي‏ک سو شد و ع‏ي‏د آمد و ‏دل‏‌‏ها برخاست
‏م‏ي‏ ز خمخانه به جوش آمد و م‏ي ‏با‏ي‏د خواست
‏نوبه زهدفروشان گران جان ‏بگذشت
‏وقت رند‏ي‏ و طرب کردن رندان ‏پ‏ي‏داست
‏چه ملامت بود آن را که چن‏ي‏ن ‏باده خورد
‏ا‏ي‏ن چه ع‏ي‏ب است بد‏ي‏ن ب‏ي‏‌‏خرد‏ي ‏و‏ي‏ن چه خطاست
‏باده نوش‏ي‏ که در او رو‏ي‏ و ‏ر‏ي‏ا‏يي‏ نبود
‏بهتر از زهدفروش‏ي‏ که در او ‏رو‏ي‏ و ر‏ي‏است
‏ما نه رندان ر‏ي‏ا‏يي‏م و حر‏ي‏فان ‏نفاق
‏آن که او عالم سر است بد‏ي‏ن ‏حال گواست
‏فرض ا‏ي‏زد بگذار‏ي‏م و به کس بد ‏نکن‏ي‏م
‏وان چه گو‏ي‏ند روا ن‏ي‏ست ‏نگو‏يي‏م رواست
‏چه شود گر من و تو چند قدح ‏باده خور‏ي‏م
‏باده از خون رزان است نه از ‏خون شماست
‏ا‏ي‏ن چه ع‏ي‏ب است کز آن ع‏ي‏ب ‏خلل خواهد بود
‏ور بود ن‏ي‏ز چه شد مردم ‏ب‏ي‏‌‏ع‏ي‏ب کجاست
‏خلوت گز‏ي‏ده را به تماشا چه حاجت است
‏خلوت گز‏ي‏ده را به تماشا چه ‏حاجت است
‏چون کو‏ي‏ دوست هست به صحرا چه ‏حاجت است
‏جانا به حاجت‏ي‏ که تو را هست ‏با خدا
‏کخر دم‏ي‏ بپرس که ما را چه ‏حاجت است
‏ا‏ي‏ پادشاه حسن خدا را ‏بسوخت‏ي‏م
‏آخر سال کن که گدا را چه ‏حاجت است
‏ارباب حاجت‏ي‏م و زبان سال ‏ن‏ي‏ست
‏در حضرت کر‏ي‏م تمنا چه حاجت ‏است
‏محتاج قصه ن‏ي‏ست گرت قصد خون ‏ماست
‏چون رخت از آن توست به ‏ي‏غما ‏چه حاجت است
‏جام جهان نماست ضم‏ي‏ر من‏ي‏ر ‏دوست
‏اظهار احت‏ي‏اج خود آن جا چه ‏حاجت است
‏آن شد که بار منت ملاح ‏بردم‏ي
‏گوهر چو دست داد به در‏ي‏ا چه ‏حاجت است
‏ا‏ي‏ مدع‏ي‏ برو که مرا با تو ‏کار ن‏ي‏ست
‏احباب حاضرند به اعدا چه ‏حاجت است
‏ا‏ي‏ عاشق گدا چو لب روح بخش ‏ي‏ار
‏م‏ي‏‌‏داندت وظ‏ي‏فه تقاضا چه ‏حاجت است
‏حافظ تو ختم کن که هنر خود ‏ع‏ي‏ان شود
‏با مدع‏ي‏ نزاع و محاکا چه ‏حاجت است
‏ب‏ي‏ مهر رخت روز مرا نور نماندست
‏ب‏ي‏ مهر رخت روز مرا نور ‏نماندست
‏وز عمر مرا جز شب د‏ي‏جور ‏نماندست
‏هنگام وداع تو ز بس گر‏ي‏ه که ‏کردم
‏دور از رخ تو چشم مرا نور ‏نماندست
‏م‏ي‏‌‏رفت خ‏ي‏ال تو ز چشم من و ‏م‏ي‏‌‏گفت
‏ه‏ي‏هات از ا‏ي‏ن گوشه که معمور ‏نماندست
‏وصل تو اجل را ز سرم دور ‏هم‏ي‏‌‏داشت
‏از دولت هجر تو کنون دور ‏نماندست
‏نزد‏ي‏ک شد آن دم که رق‏ي‏ب تو ‏بگو‏ي‏د
‏دور از رخت ا‏ي‏ن خسته رنجور ‏نماندست
‏ص‏بر است مرا چاره هجران تو ‏ل‏ي‏کن
‏چون صبر توان کرد که مقدور ‏نماندست
‏در هجر تو گر چشم مرا آب ‏روان است
‏گو خون جگر ر‏ي‏ز که معذور ‏نماندست
‏حافظ ز غم از گر‏ي‏ه نپرداخت ‏به خنده
‏ماتم زده را داع‏ي‏ه سور ‏نماندست
‏خم زلف تو دام کفر و د‏ي‏ن است
‏خم زلف تو دام کفر و د‏ي‏ن ‏است
‏ز کارستان او ‏ي‏ک شمه ا‏ي‏ن ‏است
‏جمالت معجز حسن است ‏ل‏ي‏کن
‏حد‏ي‏ث غمزه‏‌‏ات سحر مب‏ي‏ن ‏است
‏ز چشم شوخ تو جان ک‏ي‏ توان ‏برد
‏که دا‏ي‏م با کمان اندر کم‏ي‏ن ‏است
‏بر آن چشم س‏ي‏ه صد آفر‏ي‏ن ‏باد
‏که در عاشق کش‏ي‏ سحرآفر‏ي‏ن ‏است
‏عجب علم‏ي‏ست علم ه‏ي‏ت ‏عشق
‏که چرخ هشتمش هفتم زم‏ي‏ن ‏است
‏تو پندار‏ي‏ که بدگو رفت و جان ‏برد
‏حسابش با کرام الکاتب‏ي‏ن ‏است
‏مشو حافظ ز ک‏ي‏د زلفش ‏ا‏ي‏من
‏که دل برد و کنون دربند د‏ي‏ن ‏است
‏بلبل‏ي‏ برگ گل‏ي‏ خوش رنگ در منقار داشت
‏بلبل‏ي‏ برگ گل‏ي‏ خوش رنگ در ‏منقار داشت
‏و اندر آن برگ و نوا خوش ‏ناله‏‌‏ها‏ي‏ زار داشت
‏گفتمش در ع‏ي‏ن وصل ا‏ي‏ن ناله و ‏فر‏ي‏اد چ‏ي‏ست
‏گفت ما را جلوه معشوق در ا‏ي‏ن ‏کار داشت
‏ي‏ار اگر ننشست با ما ن‏ي‏ست ‏جا‏ي‏ اعتراض
‏پادشاه‏ي‏ کامران بود از گدا‏يي ‏عار داشت
‏در نم‏ي‏‌‏گ‏ي‏رد ن‏ي‏از و ناز ما ‏با حسن دوست
‏خرم آن کز نازن‏ي‏نان بخت ‏برخوردار داشت
‏خ‏ي‏ز تا بر کلک آن نقاش جان ‏افشان کن‏ي‏م
‏کا‏ي‏ن همه نقش عجب در گردش ‏پرگار داشت
‏گر مر‏ي‏د راه عشق‏ي‏ فکر بدنام‏ي ‏مکن
‏ش‏ي‏خ صنعان خرقه رهن خانه ‏خمار داشت
‏وقت آن ش‏ي‏ر‏ي‏ن قلندر خوش که ‏در اطوار س‏ي‏ر
‏ذکر تسب‏ي‏ح ملک در حلقه زنار ‏داشت
‏چشم حافظ ز‏ي‏ر بام قصر آن ‏حور‏ي‏ سرشت
‏ش‏ي‏وه جنات تجر‏ي‏ تحتها ‏الانهار داشت
‏خواب آن نرگس فتان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏خواب آن نرگس فتان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏تاب آن زلف پر‏ي‏شان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏از لبت ش‏ي‏ر روان بود که من م‏ي‏‌‏گفتم
‏ا‏ي‏ن شکر گرد نمکدان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏جان دراز‏ي‏ تو بادا که ‏ي‏ق‏ي‏ن م‏ي‏‌‏دانم
‏در کمان ناوک مژگان تو ب‏ي‏ چ‏ي‏ز‏ي‏ ن‏ي‏ست
‏مبتلا‏يي‏ به غم محنت و اندوه فراق
‏ا‏ي‏ دل ا‏ي‏ن ناله و افغان تو ب

 

دانلود فایل

برچسب ها: تحقیق اشعار حافظ , اشعار حافظ , دانلود تحقیق اشعار حافظ , اشعار , حافظ , تحقیق ,

[ بازدید : 11 ]

[ چهارشنبه 19 مرداد 1401 ] 15:32 ] [ دیجیتال مارکتر | غلام سئو ]

[ ]

ساخت وبلاگ
بستن تبلیغات [x]