لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تفسير نمونه جلد 6 صفحه 2 آيه 141 آيه و ترجمه وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ جَنَّتٍ مَّعْرُوشتٍ وَ غَيرَ مَعْرُوشتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مخْتَلِفاً أُكلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشبهاً وَ غَيرَ مُتَشبِهٍ كلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ ءَاتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّهُ لا يحِب الْمُسرِفِينَ(141) ترجمه : 141 - او است كه باغهاى معروش (باغهائى كه درختانش روى داربستها قرار مى گيرند) و باغهاى غير معروش (درختانى كه نياز به داربست ندارند) آفريد، و همچنين نخل و انواع زراعت را كه از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند و (نيز) درخت زيتون و انار را كه از جهتى با هم شبيه و از جهتى تفاوت دارند (برگ و ساختمان ظاهريشان شبيه يكديگر است در حالى كه طعم ميوه آنها فوق العاده متفاوت ) از ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مى نشيند بخوريد و حق آن را به هنگام درو بپردازيد، اسراف نكنيد كه خداوند مسرفين را دوست نمى دارد. تفسير : يك درس بزرگ توحيد در اين آيه به چند موضوع اشاره شده است كه هر كدام در حقيقت نتيجه ديگرى است . نخست مى گويد: خداوند همان كسى است كه انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفريده است كه بعضى روى داربستها قرار گرفته ، و بام منظره تفسير نمونه جلد 6 صفحه 3 بديع و دل انگيز خود چشمها را متوجه خويش مى سازند، و با ميوه هاى لذيذ و پر بركت كام انسان را شيرين مى كنند، و بعضى بدون احتياج به داربست بر سر پا ايستاده و سايه بر سر آدميان گسترده ، و با ميوه هاى گوناگون به تغذيه انسان خدمت مى كنند (و هو الذى انشا جنات معروشات و غير معروشات ). مفسران در تفسير كلمه معروش و غير معروش سه احتمال داده اند: 1 - همان كه در بالا به آن اشاره شد، يعنى درختانى كه روى پاى خود نمى ايستند و نياز به داربست دارند، و درختانى كه بدون نياز به داربست روى پاى خود مى ايستند. (زيرا عرش در لغت به معنى برافراشتن و هر موجود برافراشته است و به همين جهت به سقف و يا تخت پايه بلند، عرش گفته مى شود) 2 - منظور از معروش درخت اهلى است كه به وسيله ديوار و امثال آن در باغها حفاظت مى شود و غير معروش درختان بيابانى و جنگلى و كوهستانى است . 3 - معروش درختى است كه بر سر پا ايستاده و يا به روى زمين بلند شده اما غير معروش درختى است كه به روى زمين مى خوابد و پهن مى شود. ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد، و شايد ذكر معروشات در آغاز سخن به خاطر ساختمان عجيب و شگفت انگيز اين گونه درختان است ، يك نگاه كوتاه به درخت انگور و ساقه و شاخه پر پيچ و خم آن ، كه با قلابهاى مخصوصى مجهز است ، و خود را به اشياء اطراف مى چسباند تا كمر راست كند، شاهد اين اين مدعا است . سپس اشاره به دو قسمت از باغها و جنات كرده مى گويد: و همچنين درختان نخل و زراعت را آفريد (و النخل و الزرع ). ذكر اين دو بالخصوص به خاطر آن است كه از اهميت ويژه اى در زندگانى بشر و تغذيه او برخوردارند (توجه داشته باشيد كه جنت هم به باغ و هم تفسير نمونه جلد 6 صفحه 4 به زمينهاى پوشيده از زراعت گفته مى شود). بعد اضافه مى كند كه اين درختان از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند يعنى با اينكه از زمين واحدى مى رويند هر كدام طعم و عطر و خاصيتى مخصوص به خود دارند، كه در ديگرى ديده نمى شود (مختلفا اكله ). سپس اشاره به دو قسمت ديگر از ميوه هائى مى كند كه فوق العاده مفيد و داراى ارزش حياتى هستند، و مى گويد: همچنين زيتون و انار (و الزيتون و الرمان ) انتخاب اين دو ظاهرا به خاطر آن است كه اين دو درخت در عين اينكه از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر ميوه و خاصيت غذائى بسيار با هم متفاوتند لذا بلافاصله مى فرمايد هم با يكديگر شبيهند و هم غير شبيه (متشابها و غير متشابه ) پس از ذكر اين همه نعمتهاى گوناگون ، پروردگار مى گويد: از ميوه آنها به هنگامى كه به ثمر نشست ، بخوريد ولى فراموش نكنيد كه به هنگام چيدن ، حق آن را بايد ادا كنيد) (كلوا من ثمره اذا اثمر و آتوا حقه يوم حصاده ). و در پايان ، فرمان مى دهد كه اسراف نكنيد، زيرا خداوند مسرفان را دوست نمى دارد (و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ). اسراف به معنى تجاوز از حد اعتدال است ، و اين جمله مى تواند اشاره به عدم اسراف در خوردن و يا عدم اسراف در بخشش بوده باشد، زيرا پارهاى از اشخاص به قدرى دست و دل بازند كه هر چه دارند به اين و آن مى دهند و خود و فرزندانشان معطل مى مانند. تفسير نمونه جلد 6 صفحه 5 نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - پيوند آيه با آيات قبل - در آيات گذشته از اين سوره ، سخن از احكام خرافى بت پرستان در ميان بود، كه از زراعت و چهارپايان نصيبى براى خدا قرار مى دادند، و عقيده داشتند كه اين سهام بايد به شكل مخصوصى مصرف گردد، و سوار شدن بر پشت بعضى از چهارپايان را تحريم مى كردند و بچه هاى خود را براى بعضى از بتها قربانى مى نمودند. آيه فوق و آيه اى كه بعد از اين مى آيد در حقيقت پاسخى به تمام اين احكام خرافى است ، زيرا صريحا مى گويد خالق تمام اين نعمتها خدا است ، او است كه همه اين درختان و چهارپايان و زراعتها را آفريده است و هم او است كه دستور داده از آنها بهره گيريد و اسراف نكنيد، بنابراين غير او نه حق تحريم دارد و نه حق تحليل . 2 - در اينكه جمله اذا اثمر (هنگامى كه ميوه دهد) با ذكر كلمه ثمره قبل از آن چه منظورى را تعقيب مى كند، در ميان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهرا هدف از اين جمله اين است كه به مجرد اينكه ميوه بر درختان ، و خوشه و دانه در زراعت آشكار شود، بهره گرفتن از آنها مباح و جائز است ، اگر چه حق مستمندان هنوز پرداخته نشده است و اين حق را تنها در موقع چيدن ميوه و در درو كردن (يوم الحصاد) بايد پرداخت (دقت كنيد). 3 - منظور از اين حق كه بهنگام درو بايد پرداخت چيست ؟ بعضى معتقدند همان زكات واجب ، يعنى يكدهم و يك بيستم است ، ولى با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده و حكم زكات در سال دوم هجرت و يا بعد از آن در مدينه تفسير نمونه جلد 6 صفحه 6 نازل گرديده است ، چنين احتمالى بسيار بعيد به نظر مى رسد. در روايات فراوانى كه از اهلبيت (عليهم الاسلام ) به ما رسيده و همچنين در بسيارى از روايات اهل تسنن اين حق ، غير از زكات معرفى شده و منظور از آن چيزى است كه بهنگام حضور مستمند در موقع چيدن ميوه و يا درو كردن زراعت به او داده مى شود، و حد معين و ثابتى ندارد. و در اين صورت آيا اين حكم واجب است يا مستحب ، بعضى معتقدند كه يك حكم وجوبى است كه قبل از تشريع حكم زكات بر مسلمانان لازم بوده ولى بعد از نزول آيه زكات ، اين حكم منسوخ شد، و حكم زكات با حد و حدود معينش به جاى آن نشست . ولى از روايات اهلبيت (عليهم السلام ) استفاده مى شود كه اين حكم نسخ نشده و به عنوان يك حكم استحبابى هم اكنون به قوت خود باقى است . 4 - تعبير به كلمه يوم ممكن است اشاره به اين باشد كه چيدن ميوه ها و درو كردن زراعتها بهتر است در روز انجام گيرد، اگر چه مستمندان حاضر شوند و قسمتى به آنها داده شود، نه اينكه بعضى از افراد بخيل ، شبانه اين كار را بكنند، تا كسى با خبر نشود، در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام ) به ما رسيده نيز روى اين موضوع تاكيد شده است . تفسير نمونه جلد 6 صفحه 7 آيه 142 - 144 آيه و ترجمه وَ مِنَ الاَنْعَمِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشيْطنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ(142) ثَمَنِيَةَ أَزْوَجٍ مِّنَ الضأْنِ اثْنَينِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَينِ قُلْ ءَالذَّكرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الاُنثَيَينِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَيْهِ أَرْحَامُ الاُنثَيَينِ نَبِّئُونى بِعِلْمٍ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(143) وَ مِنَ الابِلِ اثْنَينِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَينِ قُلْ ءَالذَّكرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الاُنثَيَينِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَيْهِ أَرْحَامُ الاُنثَيَينِ أَمْ كنتُمْ شهَدَاءَ إِذْ وَصامُ اللَّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً لِّيُضِلَّ النَّاس بِغَيرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(144) ترجمه : 142 - (و او كسى است كه ) از چهارپايان براى شما حيوانات باربر و حيوانات كوچك آفريد، از آنچه او به شما روزى داده است بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى ننمائيد كه او دشمن آشكار شما است . 143 - هشت جفت از چهارپايان (براى شما آفريد) از ميش دو جفت و از بز دو جفت بگو آيا خداوند نرهاى آنها را حرام كرده يا مادهها را؟ يا آنچه رحم ماده هاى آنها در برگرفته ؟ اگر راست مى گوئيد (و بر تحريم آنها دليلى داريد) به من خبر دهيد. 144 - و از شتر دو زوج ، و از گاو هم دو زوج ، (براى شما آفريد) بگو كداميك از اينها را خدا حرام كرده است ؟ نرها را يا ماده ها را؟ و يا آنچه رحم ماده ها را در برگرفته ؟ و آيا شما گواه (اين تحريم ) بوديد، هنگامى كه خدا به اين موضوع توصيه كرد؟ بنابراين چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، خداوند هيچگاه ستمگران را هدايت نخواهد كرد! . تفسير نمونه جلد 6 صفحه 8 تفسير :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 105 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
آغاز علم نحو تأسيس علم نحو توسط امام علي عليه السلام زبان عربي مانند هر زبان ديگر قواعدي دارد كه آن را علم نحو مينامند علم نحو در حفظ لغت از آشفتگي و تحريف و نيز در معناي كلام اهميت زيادي دارد تا آنجا كه گاهي با تبديل كسره به فتحه معناي يك كلمه تغيير ميكند كه در بعضي موارد مستلزم كفر است قواعد زبان عرب تا عصر خلافت امام علي عليهالسلام كشف و تنظيم نشده بود و نوشتن كلام عربي بدون اعراب گذاري انجام ميگرفت. قرآن كريم و ساير نوشتهها و نامهها بدون اعراب بود مردم قانون اعراب گذاري را نميدانستند اما كار آموختن قواعد زبان عرب براي ساكنين جزيرهالعرب كه با غير عرب آميزش نداشتند بطور طبيعي انجام ميگرفت يعني يك طفل عرب با آموختن سخن گفتن آن قواعد ساده را به آساني ميآموخت بخصوص آنكه فرهنگ عرب قبل از اسلام بسيار بسيط و حول يك زندگاني ساده دور ميزد كه عبارت بود از آب، نان، گوشت، شتر صحرا، شمشير، نسب، جنگ قبيلهاي و مانند آن. پس از نزول قرآن كريم فرهنگ عرب به فرهنگ اسلام با ابعاد گوناگون آن صفات ربوبي و شناخت انبياء و احوال قيامت و اخلاق و احكام تبديل يافت و لغت عرب آن را فرا گرفت. ليكن پس از فتوحات مسلمانان و آميزش آنان با افراد غيرعرب زبان مانند ايرانيان ساكن شهر كوفه كه ايشان را حمراء ميخواندند و اهل سند و هند و در بصره كه ايشان را سبابجه و زط ميناميدند و اقباط در اسكندريه و هجرت مسلمانهاي عرب به كشورهاي آفريقا و هند و سند و بلخ و بخارا لغت عرب آشفتگي پيدا نمود به طوري كه كودكان عرب به واسطه معاشرت با همسالان غيرعرب بجاي اينكه زبان فصيح عرب را از قوم و قبيله عرب خود بياموزند از كودكان و معاشرين غيرعرب ميآموختند علاوه بر اينكه گاهي مادران اين اطفال زناني بودند كه در فتوحات از اقوام قبط و فوس و روم اسير شده بودند و اين كودكان سخن گفتن را از مادر غيرعرب يا كلفت و نوكر غير عرب در خانه ميآموختند در نتيجه اين عومل چنان آشفتگي در زبان نسل جديد عرب پديد آمدكه نزديك بود به تدريج لغت عرب مانند زبان بعضي ملل قديم از بين برود تا آنجا كه جز معدودي متخصصين در هر عصر نتواند آن زبان را بفهماند و در نتيجه باعث ميشد كه خواندن و فهميدن قرآن و سنت پيامبر جز براي معدودي امكان نداشته باشد. اين آشفتگي زبان عربي نيمه اول قرن اول هجري بود. ابوالاسود دئلي كه يكي از اصحاب و شاگردان حصرت علي بود داستان تأسيس علم نحو يا قانون اعراب گذاري در زبان عربي را چنين حكايت ميكند؛ روزي بر حضرت امير وارد شدم. ديدم آن حضرت در حال فكر و انديشه است به من فرمود: در شهر شما كوفه قرآن را غلط ميكنند. ميخواهم كاري كنم تا لغت عرب از اين آشفتگي بيرون آيد گفتم يا اميرالمومنين اگر اين كار را بكنيد لغت عرب را زنده كردهايد بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسيدم نوشتهاي به من داد كه در آن زيربناي علم نحو را نوشته بود و از تقسيم كلمه به اسم و فعل و حرف و تعريف آنها شروع ميشد. بعد حضرت به من فرمود: انح نحوه؛ به اين نحو پيش برو. ابوالاسود ميگويد: آن را گرفته و به منزل رفتم و يك دوره قواعد نحو را بر طبق راهنمايي و طرح حضرت نگاشتم و بعد آن را به حضرت نشان دادم و حضرت اشكالاتش را رفع كرد. مثلاً در مورد اسماء مشب هه بالفعل فرمود: چراكانّ را ننوشتي، گفتم: نميدانستم از آنهاست. فرمودند: از جمله آنها است. - علامه عسگري، نقش أئمه در احياء دين، علامه عسگري ج 14 ص 159-200 آغاز بسط علم نحو در صدر اسلام - خدمات متقابل ايران و اسلام ص 446 و 447 علوم ادبي از دستور زبان عربي يعني نحو آغاز ميشود. مورخين اسلام اجماع و اتفان دارند كه مبتكر علم نحو اميرالمومنين علي عليهالسلام است. علامه جليل مرحوم سيد حسن صدر در كتاب نفيس تأسيس الشيعه دلائل و شواهد غيرقابل انكار اين مطلب را ذكر كرده است (تأسيس الشيعه لعلوم السلام صفحات 40-61) علي عليهالسلام به ابوالاسود دئلي كه مردي شيعي و فوقالعاده با استعداد بوده است اصول نحو را آموخت و دستور دارد كه بر اين اساس تأمل كند و بر آن بيفزايد، ابوالاسود طبق دستور عمل كرد و چيزهايي افزود و آنچه ميدانست به عدهاي و از جمله دو پسرش عطاءبن ابيالاسود و اباحرب بن ابيالاسود و يحيبن يعمر و ميمون اقرن و يحي بن نمان و عنبهالفيل آموخت. گويند اصمعي عرب و ابوعبيده ايراني دو اديب معروف اسلامي، شاگردان عطاء پسر ابوالاسود بودهاند در طبقه بعد از اين طبقه افراد ديگري از قبيل ابواسحاق و عيسي ثقفي و ابوعمروبن العلاء كه مردي شيعي و از قراء سبعه است و بسيار جليلالقدر است قرار گرفتهاند. ابوعمروبن العلاء مردي لغوي و عارف به زبان و ادبيات و مخصوصاً اشعار عرب بود از كمال تقوا در ماه مبارك رمضان هرگز شعر نميخواند در سفر نوشتههاي خود را از آن رو كه متضمن اشعار عرب جاحلي بود از بين برد. اصمعي، يونس بن حبيب، ابوعبيده، سعدان بن مبارك نزد وي شاگردي كردهاند. - ريحانه الادب ج 2 ص 213 خليل بن احمد عروضي كه از مجتمعدان و صاحب نظران درجه اول علم نحو استاد مردي شيعي است و از نوابغ به شمار ميرود در طبقه بعد از اين طبقه قرار گرفته است. سيبويه معروف صاحب الكتاب شاگرد خليل بوده است و اخفش معروف نزد سيبويه و خليل تحصيل كرده است از اين به بعد نحويين به 2 نحله كوفيين و بصريين تقسيم ميشوند. كساني معروف و شاگردش فراء و ابوالعباس ثعلب شاگرد فراء و ابن الاخباري شاگرد ابوالعباس ثعلب از نحله كوفي بودهاند و اما سيبويه و اخفش مازني و مبرد و زجاج و ابوعلي فارسي و ابن جني و عبدالقادر جرجاني كه به ترتيب استاد و شاگرد بودهاند از نحله بصره به شمار ميروند. اللهم اني اسئلك من علمك بانفذه. سپاس خدايا را در برابر عطا و احسانش، احساني كه به ما و قبل ازما و بعد از ما به بندگانش عطا فرمود. سپاس به اندازه آنچه هست و در آينه علمش مينمايد، سپاس چند برابر آنچه هست، جاويدان و هميشگي، تا روز رستاخيز سپاسي بيكران. در آغاز لازم ميدانم كه از زحمات مادرم و برادر عزيزم حسين كه همواره پشتيبان من در زندگيم بودند تشكر نمايم. و همچنين از استاد فرزانه و ارجمندم جناب آقاي دكتر ديباجي كه مشوق و راهگشايم بوده و هستند كمال تشكر و قدرداني را دارم. و از استادان محترم آقاي دكتر زندي استاد راهنما و آقايان دكتر صدقي فيروزحريرچي و دكتر حريرچي كه از راهنماييهاي ايشان در طول تحصيل بهرهمند گرديدم و از آقاي دكتر شكيب كه الگوي اخلاق شايسته هستند تشكر نمايم. شرح حال سيوطي جلالالدين ابوالفضل عبدالرحمن سيوطي مورخ و محقق و اديب از نويسندگان مصري در عصر مملوكي از خانوادهاي ايراني كه در ابتداي امر در بغداد ميزيستند در سال 894 ه در قاهره متولد شد. - تاريخ الادب اللغه العربيه ج 3 ص 239 خاندانش ده نسل قبل از او به سيوط آمده بودند نسبش به امام شيخ همامالدين خضيري كه عالم و محقق و متصوف بود برميگردد. شيخ همامالدين خضيري و نسبت به محله خضيريه در بغداد به اسيوط بغداد آمد در زمان دولت ايوبي ترجيحاً در آنجا زندگي كرد و خانوادهاش نسل به نسل آنجا اقامت گزيدند و مردان بزرگ و شريفي از آنها در اسيوط در دوره وسطي ظهور پيدا كردند و از بين آنها قاضي و تاجر و مأمور دولت و افراد با نفوذ زياد بودند. عبدالرحمن سيوطي يكي از افراد همان خانوادهاي كه در اسيوط سكونت داشتند ميباشد كه به جستجوي علم پرداخت و به خاطر علم آموختن در جواني عازم قاهره شد و از رابطه گذشتگانش با امير شيوخ استفاده كردو تدريس فقه را در مدرسه شيوخي به عهده گرفت و آثار فراواني در فقه و نحو تأليف كرد و در 510 سالگي در حالي كه پسرش عبدالرحمن حدوداً 6 ساله بود در سال 1451 ميلادي وفات كرد سيوطي شرح حال خود را در كتاب «حسنالمحاضره في اخبار مصر و قاهره» و همچنين در كتاب «بغيه الوعاه» و كتاب ديگرش «التحدث بنعمه الله» آورده است. - عبدالغني عبدالله يسري، معجم المورخين المسلمين ص 94-99 پدرش هنگام وفات سرپرستي او را به يكي از دوستانش، كمالبن همام واگذار كرد. سيوطي توانست در سن كمتر از 8 سالگي كل قرن كريم را حفظ نمايد سپس كتاب عمده الاحكام و منهاج نووي و الفيه ابن مالك و منهاج بيضاوي را حفظ نمود. - حنبلي، ابن عماد، شذرات الذهب ج 8 ص 51-52 سيوطي خود در مقدمه كتاب بغيه الوعاه مينويسد: «خضيريه از محلههاي بغداد بوده است. از پدرم شنيدم كه ميگفت جد بزرگوارش فارس بوده يا از مشرق. ابتدا در بغداد زندگي كرده سپس در سيوط مستقر شده و چند نسل آنجا بودهاند پدر در سال 855 فوت كرد و من قبل از 8 سالگي حافظ قرآن بودم سپس كتاب العمده و منهاج الفقه و الفيه ابن مالك را حفظ نمودم و به علم اشتغال يافتم در سال 866 فقه و نحو را از جماعتي از شيوخ فرا گرفتم و اولين چيزي كه نوشتم شرح استعاذه و بسمله بود. در سال 876 اجازه تدريس يافتم در حجي كه مشرف شدم آب زمزم نوشيدم و آرزو كردم كه در درجه فقه به شيخ سراجالدين بلقيني و در حديث به الحافظ بن حجر برسم. خداوند نعمت 7 علم را به من ارزاني داشت: تفسير- حديث- فقه- نحو- معاني- بيان- بديع. البته آن را به روش عرب بلغاء ياد گرفتم نه به روش عجم و فلاسفه. علم حساب در ذهن من سختتر بود و وقتي رياضي حل ميكردم كوهي را حمل مينمودم. علم منطق را شروع كردم ولي از آن خوشم نيامد و خداوند كراهت آن را در قلبم انداخت و از ابن صلاح شنيدم كه آن را تحريم كرد و شروع به يادگيري علم حديث كه اشرف علوم است نمودم.