لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 30 آيه است . محتواى سوره سوره ملك ـكه نام ديگرش ((منجيه )) (نجاتبخش ) و نام سومش ((واقعية )) يا((مانعة )) است زيرا تـلاوت كـننده خود را از عذاب الهى يا عذاب قبر نگاه مى داردـ ازسوره هاى بسيار پرفضيلت قرآن مى باشد, و مسائل زيادى در آن مطرح شده كه عمدتا بر سه محور دور مى زند. 1ـ بـحـثـهـائى پـيرامون ((مبدا)) و صفات خداوند, و نظام شگفت انگيز خلقت مخصوصا آفرينش آسمانها و ستارگان , و آفرينش زمين و مواهب آن , و همچنين آفرينش پرندگان , و آبهاى جارى و آفرينش گوش و چشم و ابزار شناخت . 2ـ بحثهائى پيرامون ((معاد)) و عذاب دوزخ , و گفتگوهاى ماموران عذاب بادوزخيان , و مانند آن . 3ـ انذار و تهديد كافران و ظالمان به انواع عذابهاى دنيا و آخرت . فضيلت تلاوت سوره در حديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((سوره ملك سوره ((مانعه ))است , يعنى از عذاب قـبـر مـمـانعت مى كند, و در تورات به همين نام ثبت است ,كسى كه آن را در شبى بخواند بسيار خوانده , و خوب خوانده , و از غافلان محسوب نمى شود)). البته اين همه آثار عظيم مربوط به خواندن بدون فكر و عمل نيست , هدف خواندنى است آميخته با الهام گرفتن براى عمل . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه )ـ اين سوره با مساله مهم مالكيت و حكاميت خداوند و جاودانگى ذات پاك او آغاز مى شود كه در واقع كليد همه بحثهاى اين سوره است . 2 مـى فـرمايد: ((پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست , و او بر هر چيز تواناست )) (تبـارك الذى بيده الملك وهو على كل شى قدير). (آيـه )ـ در ايـن آيه به هدف آفرينش مرگ و حيات انسان كه از شؤون مالكيت و حاكميت خداست اشاره كرده , مى فرمايد: ((آن كسى كه مرگ و حيات راآفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما بهتر عمل مى كنيد)) (الذى خلق الموت والحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا ). منظور از آزمايش خداوند نوعى پرورش است , به اين معنى كه انسانها را به ميدان عمل مى كشد تا ورزيده و آزموده و پاك و پاكيزه شوند و لايق قرب خداگردند. به اين ترتيب عالم ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها و وسيله آزمايش , مرگ و حيات , و هـدف ايـن آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل , كه مفهومش ((تكامل معرفت , و اخلاص نيت , و انجام هر كار خير)) است . و از آنـجـا كـه در ايـن ميدان آزمايش بزرگ , انسان گرفتار لغزشهاى فراوانى مى شود و نبايد اين لغزشها او را مايوس كند, و از تلاش و كوشش براى اصلاح خويش باز دارد, در پايان آيه به بندگان وعده يارى و آمرزش داده مى گويد: ((و اوشكست ناپذير و بخشنده است )) (وهو العزيز الغفور). (آيـه )ـ بـعـد از بـيـان نـظـام مرگ و زندگى , به نظام كلى جهان پرداخته , وانسان را به مطالعه مـجـمـوعـه عـالم هستى دعوت مى كند, تا از اين طريق خود را براى آن آزمون بزرگ آماده كند, مـى فـرمـايـد: ((هـمان كسى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگرآفريد)) (الذى خلق سبع سموات طبـاقا). و به دنبال آن مى افزايد: ((در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى )) (مـا ترى فى خلق الرحمن من تفـاوت ). بـا تـمـام عـظـمتى كه عالم هستى دارد هرچه هست نظم است و استحكام , وانسجام , و تركيبات حـسـاب شـده , و قوانين دقيق و اگر بى نظمى در گوشه اى از جهان راه مى يافت آن را به نابودى مى كشيد. 3 و در پـايـان آيـه بـراى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((بار ديگر نگاه كن (و عالم را بادقت بنگر) آيا هيچ شكاف و خلل و اختلافى (در جهان ) مشاهده مى كند))؟!(فارجع البصر هل ترى من فطور). مـنـظـور ايـن است كه هر چه انسان در جهان آفرينش دقت كند كمترين خلل وناموزونى در آن نمى بيند. (آيـه )ـ و لذا در اين آيه براى تاكيد همين معنى مى افزايد: ((بار ديگر به عالم هستى بنگر, سرانجام چشمانت به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته وناتوان شده )) و در جستجوى خلل و نقصان در اين عالم بزرگ ناكام مانده است ! (ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خـاسئا وهو حسير). (آيـه )ـ ايـن آيـه , نـظرى به صفحه آسمان افكنده , و از ستارگان درخشنده وزيبا سخن به ميان آورده , مـى گـويـد: ((مـا آسـمان پايين را با چراغهاى فروزانى زينت بخشيديم , و آنها [ شهابها] را تـيـرهـائى بـراى شياطين قرار داديم , و براى آنان عذاب آتش فروزان فراهم ساختيم )) (ولقد زينا السمـا الدنيـا بمصـابيح وجعلنـاهـارجوما للشياطين واعتدنـا لهم عذاب السعير). ايـن آيـه بـار ديـگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه تمام ستارگانى كه ما مى بينيم همه بخشى از آسمان اول است , آسمانى كه از ميان آسمانهاى هفتگانه به ما نزديكترمى باشد, و به همين دليل به عنوان ((السما الدنيا)) (آسمان نزديك و پائين ) از آن تعبير شده است . (آيـه )ـ از آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از نشانه هاى عظمت و قدرت خدا و دلائل آن در عالم آفـرينش بود, در اينجا سخن از كسانى مى گويد كه اين دلائل را ناديده گرفته , و راه كفر و شرك را پيش مى گيرند, و همچون شياطين , عذاب الهى را به جان مى خرند. نخست مى فرمايد: ((براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بدفرجامى است )) (وللذين كفروا بربهم عذاب جهنم وبئس المصير). (آيـه )ـ سپس به شرح گوشه اى از اين عذاب وحشتناك پرداخته ,مى افزايد: ((هنگامى كه (كفار) در آن افكنده شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد)) (اذا القوا فيهـا سمعوا لهـااشهيقا وهى تفور). 4 آرى ! هـنـگـامى كه آنها با نهايت ذلت و حقارت در آن پرتاب مى شوند فرياد وحشتناك و طولانى جهنم برمى خيزد, و تمام وجود آنها را در وحشت فرو مى برد. (آيـه )ـ سـپـس بـراى مـجـسم ساختن خشم ((دوزخ )) مى افزايد: ((نزديك است از شدت غضب پاره پاره شود))! (تكـاد تميز من الغيظ). درسـت همانند ظرف عظيمى كه روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذارده اند وچنان مى جوشد و زير و رو مى شود كه هر زمان بيم متلاشى شدن آن مى رود. سـپـس ادامـه مـى دهـد: ((هر زمان كه گروهى در آن افكنده مى شوند نگهبانان دوزخ (از روى تـعصب و توبيخ ) از آنها مى پرسند (مگر شما رهبر و راهنمانداشتيد؟) مگر بيم دهنده الهى به سراغ شما نيامد))؟ پس چرا به اين روز سياه افتاده ايد؟! (كلمـا القى فيهـا فوج سالهم خزنتهـا الم ياتكم نذير). (آيه )ـ ولى آنان در پاسخ ((مى گويند: آرى بيم دهنده به سراغ ما آمد,ولى ما او را تكذيب كرديم و گـفـتـيـم : خـداوند هرگز چيزى نازل نكرده (تا به هواى نفس خويش ادامه دهيم , حتى به آنها گفتيم ) شما در گمراهى عظيمى هستيد))!(قـالوا بلى قد جـانـا نذير فكذبنـا وقلنـا مـا نزل اللّه من شى ان انتم الا فى ضلا ل كبير). نـه تـنـهـا آنـهـا را تـصـديق نكرديم , و به پيام حيات بخششان گوش فرا نداديم ,بلكه به مخالفت برخاسته , و اين طبيبان روحانى را گمراه خوانديم , و از خود رانديم . (آيه )ـ بعد به دليل اصلى بدبختى و گمراهى خود اشاره كرده ((ومى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم , و يا تعقل مى كرديم , درميان دوزخيان نبوديم ))!(وقـالوا لو كنا نسمع او نعقل مـا كنا فى اصحـاب السعير). (آيـه )ـ آرى ((اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند, دور باشنددوزخيان از رحمت خدا))! (فاعترفوا بذنبهم فسحقا لا صحـاب السعير). از يـكـسـو خـداونـد گـوش شنوا عقل و هوش داده , و از سوى ديگر پيامبرانش رابا دلائل روشن فـرسـتـاده , اگر اين دو با هم ضميمه شوند سعادت انسان تامين است وگرنه بدبختى و دورى از رحمت خدا نصيب انسان خواهد شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 سوره نحل آیه های 55 الی 79 از قرآن عثمان طاها لیکفر و ابما اتینا هم فتمتّعوا فسوف تعلمون و با وجود آن همه نعمت که به آنها دادیم باز براه کفر و کفران بروند باری (این دو روزه دنیا را به کامرانی حیوانی بپردازید) که به زودی خواهید دانست به نظر من چون انسان فراموش کار است پس از مدتی اصول و تعالیم الهی را فراموش کرده و به راه غفلت می رود و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا ممّ رزقناهم تالله لتسئلنّ عمّا کنتم تفترون و این مشرکان برای بتان از روی جهل نصیبی از رزقی که به آنها دادیم قرار می دهند سوگند به خدای یکتا که البته از آنها از این دروغ و عقاید باطلشان باخواست خواهد شد 2 چون هیچ دروغی پشت ماه نمی ماند هر شرکی در آخر باطل خواهد بود و یجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما یشتهون و این مشرکان فرشتگان را با آنکه خدا منزّه از فرزند است دختران خدا دانستند و حال آنکه پسران را آرزو می کنند. چون مشرکان دختران را زنده بگور می کردند ولی در دلشان از زنان خوششان می آمد ولی در ظاهر از پسران خوششان می آمد و اذا بشّر احد هم بالانثی ظلّ وجهه مسودّا و هو کظیم 3 و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده دهد از شدّت غم و حسرت رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ می شود. از حماقت قوم جاهلیت همین بس که به دختران اهمیت نداده ولی خودشان از مادرانی متولد می شدند که آن را بزرگ می داشتند یتواری من القوم من سوء ما بشّر به ایمسکه علی هون آمـ یدسّه فی التّراب الا سآء مایحکمون و از این عار روی از قوم خود پنهان می دارد و به فکر افتد که آیا آن دختر را با ذلّت و خاری نگه دارد یا زنده به خاک گور کند (عاقلان) آگاه باشید که آنها بسیار بد می کنند 5 اگر این کار زشت انجام می دادند پس چگونه به خود اجازه می دادند که زنان زیادی بگیرند للذین لا یومنون بالاخره مثل السّوء و لله المثل الاعلی و هوالعزیز الحکیم اوصاف کسانی که (به خدا و) به قیامت ایمان ندارند زشت است (و اعمالشان مانند زنده به گور کردن دختران هم از روی جهالت و بی رحمی است) خدا (و خداشناسان) را پسندیده و عالیترین اوصاف کمال است و خدا بر هر کار مقتدر و به هر چیز داناست این عمل بی فکرانه که دختران خود را ازبین می بردند چون در جامعه خود دختر کم می آمد و جوانان پسر برای تزدواج باید با اقوام دیگر ازدواج می کردند یا به جوامع دیگر حمله می کردند که بتوانند دختران آنان را به اسیری بگیرند و با آنان ازدواج کنند و این خوی همیشه درجنگ و حمله در روحیه جامعه باقی می ماند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَيْلٌ لِّكلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(1) الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ(2) يحْسب أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ(3) َكلا لَيُنبَذَنَّ فى الحُْطمَةِ(4) وَ مَا أَدْرَاك مَا الحُْطمَةُ(5) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ(6) الَّتى تَطلِعُ عَلى الاَفْئِدَةِ(7) إِنهَا عَلَيهِم مُّؤْصدَةٌ(8) فى عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ(9) ترجمه آيات به نام اللّه كه رحمان و رحيم است . واى به حال هر طعنه زن عيب جوى (1). كسى كه مالى را جمع مى كند و از شمردن مكرر آن لذت مى برد (2). گمان مى كند كه مال او وى را براى ابد از مرگ نگه مى دارد (3). نه ، چنين نيست به طور حتم در حطمه اش مى افكنند (4). و تو چه مى دانى كه حطمه چيست ؟ (5). آتش فروزان و خرد كننده خداست (6). آتشى كه نه تنها ظاهر جسم را مى سوزاند بلكه بر باطن و جان انسان نيز نزديك مى شود (7). آتشى كه دربش به روى آنان بسته مى شود (8). در ستون هاى بلند و كشيده شده (9). 3 ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 615 بيان آيات اين سوره تهديد شديدى است به كسانى كه عاشق جمع مالند، و مى خواهند با مال بيشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند، و بر آنان كبريايى بفروشند، و به همين جهت از مردم عيب هايى مى گيرند كه عيب نيست و اين سوره در مكه نازل شده است . تهديد شديد به گردآورندگان مال و ذكر اوصاف آنان كه ((همزه ))اند و ((لمزه )) ومال خود را مايه جاودانى مى پندارند و... صفحه وَيْلٌ لِّكلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ در مجمع البيان گفته : كلمه ((همزه )) به معناى كسى است كه بدون جهت بسيار به ديگران طعنه مى زند و عيب جويى و خرده گيريهايى مى كند كه در واقع عيب نيست . و اصل ماده ((همز)) به معناى شكستن است ، و كلمه ((لمز)) نيز به معناى عيب است پس ((همزه )) و ((لمزه )) هر دو به يك معنا است . ولى بعضى گفته اند: بين آن دو فرقى هست ، و آن اين است ((همزه )) به آن كسى گويند كه دنبال سر مردم عيب مى گويد و خرده مى گيرد، و اما ((لمزه )) كسى را گويند كه پيش روى طرف خرده مى گيرد - نقل از ليث . و بعضى گفته اند: همزه كسى را گويند كه همنشين خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن كسى است كه با چشم و سر عليه همنشين خود اشاره كند، و به اصطلاح فارسى تقليد او را در آورد. آنگاه مى گويد صيغه ((فعله )) براى مبالغه در صفتى بنا شده كه باعث مى شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زياد سر بزند، و خلاصه فعل مذكور عادتش شده باشد، مثلا به مردى كه زياد زن مى گيرد، مى گويند، فلانى مردى ((نكحه )) است ، و به كسى كه زياد مى خندد، مى گويد فلانى ((ضحكه )) است ((همزه و لمزه )) هم از همين باب است . 3 پس معناى آيه اين است كه : واى بر هر كسى كه بسيار مردم را عيبگويى و غيبت مى كند. البته اين دو كلمه به معانى ديگرى نيز تفسير شده ، و در نتيجه آيه را هم به معانى مختلفى معنا كرده اند. الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ يحْسب أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ اين آيه ، ((همزه )) و ((لمزه )) را بيان مى كند، و اگر كلمه ((مالا)) را نكره آورد به منظور تحقير و ناچيز معرفى كردن مال دنيا بوده ، چون مال هر قدر هم كه زياد و زيادتر باشد دردى از صاحبش را دوا نمى كند، ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 616 تنها سودى كه به حالش دارد همان مقدارى است كه به مصرف حوائج طبيعى خودش مى رساند، مختصرى غذا كه سيرش كند، و شر بتى آب كه سيرابش سازد، و دو قطعه جامه كه به تن كند. و كلمه ((عدده )) از ماده ((عدبه )) معناى شمردن است ، مى فرمايد شخصى كه همزه و لمزه است از بس عاشق مال و حريص بر جمع آن است ، مال را روى هم جمع مى كند و پى در پى آن را مى شمارد، و از بسيار بودن آن لذت مى برد. ولى بعضى گفته اند: معنايش اين است كه مال را عده و ذخيره مى كند براى روزى كه مورد هجوم ناملايمات روزگار واقع شود، كه بنابر اين ، كلمه ((عدده )) ديگر به معناى شمردن نيست . 4 رد پندار غلط انسانى كه خيال مى كند مال دنيا به او جلودانگى مى بخشد ((يحسب ان ماله اخلده )) - يعنى او خيال مى كند مالى كه براى روز مبادا جمع كرده زندگى جاودانه به او مى دهد، و از مردنش جلوگيرى مى نمايد، بنابر اين منظور از جمله ((اخلده )) كه صيغه ماضى است ، معناى مضارع - آينده - است ، به قرينه جمله ((يحسب )) كه آن نيز مضارع است . پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبيدنش به زمين و زندگى مادى زمينى ، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنيا به آن مقدارى كه حوائج ضرورى زندگى كوتاه دنيا و ايام گذراى آن را كفايت كند قانع نمى شود، بلكه هر قدر مالش زيادتر شود حرصش تا بى نهايت زيادتر مى گردد، پس از ظاهر حالش پيداست كه مى پندارد مال ، او را در دنيا جاودان مى سازد، و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست مى دارد، تمام همش را صرف جمع مال و شمردن آن مى كند، و وقتى جمع شد و خود را بى نياز احساس كرد، شروع به ياغى گرى نموده ، بر ديگران تفوق و استعلا مى ورزد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: ((ان الانسان ليطغى ان راه استغنى ))، و اين استكبار و تعدى اثرى كه براى آدمى دارد همز و لمز است . از اينجا روشن مى گردد كه جمله ((يحسب ان ماله اخلده )) به منزله تعليل است براى جمله ((الذى جمع مالا و عدده ))، و مى فهماند اگر مال پشيز دنيا را جمع مى كند و مى شمارد، انگيزه و علتش پندار غلطى است كه دارد، و اين خطاى عمليش مستند به خطاى فكرى او است ، كه پنداشته مال او را جاودان مى سازد،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَحّیمِ سُورَةٌ اَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ اَنزَلنا فیها ایاتٍ بَیِِِّّناتٍ لَعَلَّّکُم تَذَکَّّرونَ(1) ابی ابن کعب از حضرت رسول اکرم (ص) رویات کرده هرکه سورهً نور را بخواند حق تعالی بقدر هر موًمنی که بوده وخواهد بود تا قیامت ده حسنه برای او بنویسد . وعبدالله بن مسکان از ابو عبدالله (ع) روایت کرده که فرمودند زنان خود را به قرائت این سوره بحصن حصین در آورید و هر کس در هر روز یا در هر شب این سوره را تلاوت نماید از اهل بیت او زنا صادر نشود تا از این دنیا برود وچون بمیرد هفتاد هزار فرشته تشییع جنازهً او کنند واز برای او دعا واستغفار نمایند تا اورا بقبر گذارده ودر روز قیامت مغفورمحشور شود . وبدان که چون خدای تعالی افتتاح این سوره را به ذکر امر ونهی وبیان شرایع فرمود برای این که این سورهًً نور که در مدینه به پیغمبر نازل گردید و شصت وچهار ایه میباشد ثابت مینماید که خداوند بندگان خود را عبث نیافریده بلکه به جهت امر ونهی خلق فرموده . این سوره ایست که از عالم بالا نازل وبه وسیلهً جبرئیل به این عالم فرو فرستادیم واحکام ان را فریضه بندگان کردیم یعنی در ان آیات روشن توحید و معارف الهی وحدود احکام را با دلایل واضح نازل ساختیم وبیان حلال وحرام نمودیم باشد که بندگان پند پذیرند ومتذکر ان حقایق شوند (1). از جمله ً آن احکام این است . اَلزّّانِیَةُ َوالزّّانی فَاجِلدٌٌ واکُلَّّ واحِدٍ مِنهُما مِاَئةَ جَلدَةٍٍٍ وَلا تَأخُذکُم بِهمِا رَافَةٌٌ فی دینِ اللهِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ باِللهِ وَالیَومِ الأخِرِ وَلَیشهَد عَذابَهُما طائفَةٌٌ مِنَ المُؤمِنینَ (2) در این آیه شریفه خداوند حدودی برای زناکاران واجب فرموده وامر نموده براین که باید شما ای مؤمنان هر یک از زنان ومردان زناکار را به صد تازیانه مجازات وتنبیه نمایید وفرمود ای رؤسای دین اسلام در اجرای احکام الهی در باره زن ومرد زنا کار رحم وشفقت و راًفت روا مدارید که به آن ها دلسوزی نموده وحد انها را جاری نسازید ویا انکه در میزان حدی که معین شده تخفیف بدهید ونباید از قاعدهً متعارف تجاوز کنید البته در جاری ساختن حدود مقرره الهی محکم و ثابت وبرقرار باشید وباید عذاب آن بدکاران را جمعی از مردمان مشاهده کنند یعنی حد زنا در حضور جمعی از مردم باید اجرا شود. اگر به خدای تعالی وروز آخرت که روز جزا است ایمان آورده اید واین حکم مخصوص به آن زناکاریست که محصن یا محصنه نباشند، یعنی اگر مرد است زن نداشته باشد واگر زن است شوهر دار نباشد که حکم این گونه زناکاران رجم است . 2 با جماع فقهای امامیه برای تازیانه زدن مرد زناکار باید لباس را از بدن او بیرون بیاورند وهمین طور برای زنان وحکم زنا ثابت میشود با قرارکردن چهار بار در چهار مجلس یا بشهادت چهار مرد عاقل ویا سه مرد و دو زن و همان طور که در بالا ذکر شد در موقع حد زدن واجب است که طایفه ای از مؤمنین حاضر شوند و حد را در حضور انها جاری سازند تا خطا کنندگان شرمسار و ذلیل و خجل شوند وبرای سایرین هم عبرت باشد واصلا اگر در خلوت در جائیکه هیچ کس نباشد حد را اجرا سازند کافی نیست وشهادت زن تنها هم کافی نیست اگرچه به جای چهار مرد هشت زن هم باشند ویا یک مرد وشش زن باز هم کافی نیست وباقی احکام در باب حد زنا در منهج الصادقین است. آورده اند که یک روز پنج کس را نزد حضرت علی (ع) اوردند وبه زنا برایشان گواهی دادند، فرمود تا یکی از آنها را رجم کردند (یعنی سنگسار نمودند) و دومی را حد زدند وسومی را نصف حد و دیگری را ترساندند ونفر پنجم را رها نمودند، گفتند یا امیر المؤمنین قضیه یکیست وشما پنج حکم مختلف اجرا نمودید!! در جواب فرمودند : اگر چه قضیه یکی میباشد اما دربارهًً آنها احوال مختلف است آنرا که رجم نمودم مرد محصن بود وحکم مرد محصن رجم است وآنرا که حد زدم غیر محصن وحکم غیر محصن حد است وآنرا که نصف حد زدم بنده بود وآنرا که رها کردم دیوانه است وبر دیوانه تکلیف نیست وآنرا که ترسانیدم کودک بود وبر او حدی نیست بلکه ادب کردن است تا دیگر مرتکب این عمل نشود. 3 واین آیه از آیاتی است که ما و بزرگان ودانشمندان اسلام را میگریاند زیرا اشخاصی دیده میشوند با این که زن پاک و عفیف دارند وازدواج با خانواده نجیب نمودند و از راه حلال وپاک میشود فرزندی بوجود بیاید که مطابق با قانون اسلام است، رها کرده و خود را پایبند زنان آلوده بزنا که هر ساعت در دامان مرد اجنبی به سر میبرند مینمایند وجان ومال خود را در راه عشق زنهای ناپاک نثار میکنند و احکام قرآن را پشت سر انداخته وعمر گرانمایه را طوری مصرف مینمایند که جز لعنت خدا وبدنامی دنیا وآخرت آثاری از ایشان باقی نمیماند چون نمیدانند که زنا از گناهان کبیره ایست که هم در این دنیا وهم در آن دنیا اسلام برایش مجازات معین کرده است این است که خداوند تعالی در سوره فرقان زنا و قتل نفس وشرک را در یک ردیف آورده و نهی فرموده، زیرا اینها عملی هستند که اگر مرتکبین بی توبه از دنیا بروند خداوند آنها را نمیآمرزد وهمیشه در جهنم مخلد میباشند. رسول خدا (ص)میفرماید : از زنا پرهیز کرده و از آن برکنار باشید زیرا از این عمل شش صفت قبیح حاصل میگردد سه در دنیا و سه در آخرت. اول – برای شخص زنا کار در دنیا نورانیتی نیست ودر بین مردم مورد احترام نمیباشد . دوم – آنکه مال از کفش خارج شده و دچار فقر میگردد. سوم – آنکه عمرش کوتاه خواهد شد. آری دیده شده چه بسا اشخاص ثروتمند که در اثر مرتکب شدن با این عمل بروز فلاکت و بدبختی افتاده اند به طوری که اصلا برای آنها د ربین جامعه اعتبار و آبروئی باقی نمانده . 5 البته اطاعت نکردن از چنین پیغمبری که تا آخرین لحظه زندگانی خود به فکر نفع دنیا و آخرت امتان خود بوده و بنقصان عمر ومال آنها راضی نمیشود این چنین است با این که این پیغمبر رؤف ومهربان تا دم رفتن از این دنیا میفرمود: ای مردم اگر میخواهید فردای قیامت به من ملحق شوید از قرآن که امانت است نزد شما جدا نشوید یعنی به دستورات آن عمل نمائید. پس وای بر ما ملت اسلام که در عوض قدردانی از زحمات بیست وسه ساله پیغمبر، با امانت او که قرآن است چگونه داریم معامله میکنیم وبه کلی از دستورات آن بیخبر شدیم و در تمام شئون زندگانی بر خلاف احکام و قانون قرآن قدم بر میداریم آیا با این روش عاقبت کار ما بکجا خواهد رسید؟ نمیدانیم. اما سه صفت که در آخرت برای زنا کاران میباشد: اول – غضب خداوند تعالی . دوم – عذاب و معطلی در موقع حساب. سوم – برای همیشه به آتش جهنم گرفتار بودن . واما راجع به بحثی که درباره کافی نبودن شهادت زن دراثبات زنا نمودیم چند مورد حساس ودلیل وبرهان ثابت داریم. مورد اول – آنکه زن رقیق القلب میباشد و نمیتواند تحمل مشقت را بنماید . مورد دوم – آنکه با مردان از هر جهت تفاوت خلقت دارند: یکی آنکه با تجربه ثابت شده که مغز یک زن در حدود صد گرم کمتراز مغز یک مرد معمولی میباشد ودیگر آنکه ریهً زن سیصد گرم کمتر ازریهً مرد است، و وزن متوسط بدن زن در حدود چهار هزار گرم سبکترازوزن بدن مرد میباشد، وقلب زن در حدود پنجاه گرم کوچکتر ازقلب مرد است، استخوان بندی زن معمولا سبکترواستحکامش کمتراز استخوان مرد است، جمجمه زن صد گرم سبکتر ازجمجمه مردان است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
سوره یونس به نام خداوند بخشنده بخشايشگر بعد از آنها، موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اطرافيانش فرستاديم؛ اما آنها تكبر كردند (و زير بار حق نرفتند؛ چرا كه) آنها گروهى مجرم بودند! (75) و هنگامى كه حق از نزد ما بسراغ آنها آمد، گفتند: «اين، سحرى است آشكار !» (76) موسى گفت: «آيا درباره حق، هنگامى كه به سوى شما آمد، (چنين) مىگوييد؟! آيا اين سحر است؟! در حالى كه ساحران (هرگز) رستگار (و پيروز) نمىشوند! (77) گفتند: «آيا آمدهاى كه ما را، از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، منصرف سازى؛ و بزرگى (و رياست) در روى زمين، از آن شما دو تن باشد؟! ما (هرگز) به شما ايمان نمىآوريم!» (78) فرعون گفت: «(برويد و) هر جادوگر (و ساحر) دانايى را نزد من آوريد!» (79) هنگامى كه ساحران (به ميدان مبارزه) آمدند، موسى به آنها گفت: «آنچه (از وسايل سحر) را مىتوانيد بيفكنيد، بيفكنيد!» (80) هنگامى كه افكندند، موسى گفت: «آنچه شما آورديد، سحر است؛ كه خداوند بزودى آن را باطل مىكند؛ چرا كه خداوند (هرگز) عمل مفسدان را اصلاح نمىكند! (81) او حق را به وعده خويش، تحقق مىبخشد؛ هر چند مجرمان كراهت داشته باشند!» (82) (در آغاز،) هيچ كس به موسى ايمان نياورد، مگر گروهى از فرزندان قوم او؛ (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش، مبادا آنها را شكنجه كنند؛ زيرا فرعون، برترىجويى در زمين داشت؛ و از اسرافكاران بود! (83) سوره یونس به نام خداوند بخشنده بخشايشگر بعد از آنها، موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اطرافيانش فرستاديم؛ اما آنها تكبر كردند (و زير بار حق نرفتند؛ چرا كه) آنها گروهى مجرم بودند! (75) و هنگامى كه حق از نزد ما بسراغ آنها آمد، گفتند: «اين، سحرى است آشكار !» (76) موسى گفت: «آيا درباره حق، هنگامى كه به سوى شما آمد، (چنين) مىگوييد؟! آيا اين سحر است؟! در حالى كه ساحران (هرگز) رستگار (و پيروز) نمىشوند! (77) گفتند: «آيا آمدهاى كه ما را، از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، منصرف سازى؛ و بزرگى (و رياست) در روى زمين، از آن شما دو تن باشد؟! ما (هرگز) به شما ايمان نمىآوريم!» (78) فرعون گفت: «(برويد و) هر جادوگر (و ساحر) دانايى را نزد من آوريد!» (79) هنگامى كه ساحران (به ميدان مبارزه) آمدند، موسى به آنها گفت: «آنچه (از وسايل سحر) را مىتوانيد بيفكنيد، بيفكنيد!» (80) هنگامى كه افكندند، موسى گفت: «آنچه شما آورديد، سحر است؛ كه خداوند بزودى آن را باطل مىكند؛ چرا كه خداوند (هرگز) عمل مفسدان را اصلاح نمىكند! (81) او حق را به وعده خويش، تحقق مىبخشد؛ هر چند مجرمان كراهت داشته باشند!» (82) (در آغاز،) هيچ كس به موسى ايمان نياورد، مگر گروهى از فرزندان قوم او؛ (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش، مبادا آنها را شكنجه كنند؛ زيرا فرعون، برترىجويى در زمين داشت؛ و از اسرافكاران بود! (83) موسى گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان آوردهايد، بر او توكل كنيد اگر تسليم فرمان او هستيد!» (84) گفتند: «تنها بر خدا توكل داريم؛ پروردگارا! ما را مورد شكنجه گروه ستمگر قرار مده! (85) و ما را با رحمتت از (دست) قوم كافر رهايى بخش! (86) و به موسى و برادرش وحى كرديم كه: «براى قوم خود، خانههايى در سرزمين مصر انتخاب كنيد؛ و خانههايتان را مقابل يكديگر (و متمركز) قرار دهيد! و نماز را برپا داريد! و به مؤمنان بشارت ده (كه سرانجام پيروز مىشوند!)» (87) موسى گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالى (سرشار) در زندگى دنيا دادهاى، پروردگارا! در نتيجه(بندگانت را) از راه تو گمراه مىسازند! پروردگارا! اموالشان را نابود كن! و (بجرم گناهانشان،) دلهايشان را سخت و سنگين ساز، به گونهاى كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند!» (88) فرمود: «دعاى شما پذيرفته شد! استقامت به خرج دهيد؛ و از راه (و رسم) كسانى كه نمىدانند، تبعيت نكنيد!» (89) (سرانجام) بنى اسرائيل را از دريا ( رود عظيم نيل) عبور داديم؛ و فرعون و لشكرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامى كه غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند، وجود ندارد؛ و من از مسلمين هستم! سذللّه (90) (اما به او خطاب شد:) الآن؟!! در حالى كه قبلا عصيان كردى، و از مفسدان بودى! (91) ولى امروز، بدنت را (از آب) نجات مىدهيم، تا عبرتى براى آيندگان باشى! و بسيارى از مردم، از آيات ما غافلند! (92) (سپس) بنى اسرائيل را در جايگاه صدق (و راستى) منزل داديم؛ و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم؛ (اما آنها به نزاع و اختلاف برخاستند!) و اختلاف نكردند، مگر بعد از آنكه علم و آگاهى به سراغشان آمد! پروردگار تو روز قيامت، در آنچه اختلاف مىكردند، ميان آنها داورى مىكند!
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 تفسیر سوره نحل آیات 80 و 81 در مفردات گفته : ((بيت )) به معنى ماوراى آدمى در شب است ، چون وقتى مى گويند فلانى در فلانجا بيتوته كرد معنايش اينست كه يك شب در آنجا اقامت كرد، همچنانكه در باره روز مى گويند ((ظل بالنهار)) آنگاه گاهى به مسكن هم بيت مى گويند و جمع آن ، هم ((ابيات )) آمده و هم ((بيوت ))، ليكن بيوت بيشتر در خانه ها و ابيات بيشتر در شعر استعمال مى شود. و نيز (راغب ) گفته كلمه بيت ، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى ، هم پشمى ، و هم كركى ، اين بود مقدار حاجت ما از گفتار او. و كلمه سكن به معناى هر چيزى است كه انسان به وسيله آن سكونت يابد، و كلمه ((ظعن )) به معناى كوچ كردن و بر خلاف اقامت است و كلمه ((صوف )) پشم گوسفند را مى گويند، و كلمه ((وبر)) پشم شتر را، همچنانكه موى انسان را ((شعر)) و نيز پشم بز را هم شعر مى گويند، و ((اثاث )) به معناى متاع بسيار خانه است زيرا به يك قطعه از متاع خانه اثاث گفته نمى شود، در مجمع البيان مى گويد اثاث جمعى است كه واحد ندارد همچنانكه متاع نيز چنين است و متاع از اثاث عمومى تر است زيرا مطلق حوائج زندگى را هر چند مربوط به خانه نباشد متاع مى گويند. و اينكه فرمود: ((و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا)) معنايش اين است كه خدا بعضى از بيوت شما را براى شما مايه سكونت قرار داد كه در آن ساكن شويد زيرا بعضى از بيوت قابل سكونت نيست مانند انبار هيزم ، ((و جعل لكم من جلود الانعام بيوتا ...)) يعنى از بعضى پوستها كه همان پوست دباغى شده است براى شما خانه هايى قرار داد - كه مقصود از آن قبه و خيمه است خانه هايى كه : ((تستخفونها)) يعنى سبكش مى شماريد و براى نقل و انتقالهاى خود اختصاصش مى دهيد در: ((يوم ظعنكم )) روز كوچ كردنتان و ((يوم اقامتكم )) در روز اقامتتان كه سفرى نداريد. و اينكه فرمود: ((و من اصوافها و اوبارها و اشعارها)) عطف است بر ((من جلودها)) و تقديرش ((جعل لكم من اصوافها)) : خدا قرار داد براى شما از پشمهاى آنها يعنى گوسفندان و ((اوبارها)) يعنى مال شتران و ((اشعارها)) يعنى مال بزها ((اثاثا)) اثاثى كه در خانه هايتان بكار ببريد و ((متاعا)) و متاعى كه از آن بهره مند شويد ((الى حين )) البته اين بهره مندى تا مدتى است محدود، بعضى گفته اند: اين قيد مدت محدود اشاره است به اينكه همه اين نعمتها فانى و از بين رفتنى است ، پس عاقل نبايد به خاطر اينها نعيم آخرت را از دست بدهد. اين دو ظرف ، يعنى ظرف ((لكم )) و ظرف ((مما خلق )) متعلقند به ((جعل )) و تعليق ظلال بر ما خلق براى اين است كه خود ظلال (سايه ها) امرى عدمى است و قابل خلق نيست ، مگر به تبع غير خودش ، و در عين اينكه خودش عدمى است همين وجود تبعيش خود يكى از نعمتهاى بزرگى است كه خداى تعالى بر انسان و ساير حيوانات و حتى نباتات انعام كرده ، بطورى كه نعمت بودن آن و استفاده انسان و حيوان و نبات از آن كمتر از استفاده اش از نور نيست ، زيرا اگر سايه نبود، يعنى سايه شب سايه درختان و سايه نباتها، و دائما نور و روشنى بود يك جاندار در روى زمين زنده نبود. (( و جعل لكم من الجبال اكنانا)) : كلمه ((كن )) به معناى چيزى است كه با آن چيز ديگرى پوشيده شود حتى پيراهن هم 3 براى كسى كه آن راپوشد كن است و مقصود از ((كن )) كوهها و غارها و دخمه هاى آن است . ((و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر)) - مقصود از ((سرابيل ))، پيراهنى است كه شما را از گرما حفظ كند. وجه اينكه درباره سرابيل فرمود: ((شما را از گرما نگه مى دارد)) و حفظ از سرما راذكر نكرد در مجمع البيان گفته : اگر فرمود: شما را از گرما حفظ كند و نفرمود: از سرما، براى اين بود كه هر چيزى كه آدمى را از گرما حفظ كند از سرما هم حفظ مى كند و اگر خصوص گرما را ذكر كرد با اينكه همان چيز آدمى را از سرما بيشتر حفظ مى كند براى اين بود كه مخاطبين به اين خطاب اهالى گرمسير حجاز بودند كه احتياجشان به حفظ از گرما بيشتر از چيزى بود كه از سرما حفظشان كند. (به نقل از عطاء) آنگاه صاحب مجمع اضافه كرده است كه عرب از دو چيز كه ملازم همند به ذكر يكى اكتفا مى كرده اند چون از ذكر يكى از آن دو، ديگرى هم فهميده مى شود چنانچه شاعر گفته : و ما ادرى اذا يممت ارضا اريد الخير ايهما يلينى يعنى نمى دانم وقتى بخواهم به اميد خير به ديارى سفر كنم كداميك از ((آن دو)) برايم پيش مى آيد مقصود از آن دو خير و شر است چون خير را در كلام آورده بود به همان اكتفاء نمود (نقل از فراء) و بعيد هم نيست وجه ديگر اينكه حرارت را ذكر كرد و به ذكر آن اكتفاء نمود اين باشد كه : بشر اولى در مناطق گرم زمين زندگى مى كرده و با شدت گرما بيشتر سر و كار داشته تا شدت سرما و لذا اين طايفه را به اتخاذ پيراهن تذكر مى دهد و اين براى پرهيز از هواى نامساعدى است كه با آن در تماسند و آن گرماى شديد است (و خدا داناتر است ) ((و سرابيل تقيكم باسكم )) - ظاهرا مراد از اين ((سرابيل )) كه از صدمه جنگ آدمى را نگه بدارد همانا زرهى است كه از آهن و نظاير آن ساخته مى شده . ((كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون )) - در اين جمله برايشان اتمام نعمتهايى را كه نام برده منت مى گذارد و نتيجه اى كه از اين همه انعام منظور بود اين بود كه در برابر خدا تسليم شوند آنهم با معرفت به اينكه ولى نعمتش در حقش كوتاهى نكرده بلكه نعمت را بر او تمام نموده جز تسليم در برابر اراده منعمش و استكبار نورزيدن ، انتظار و توقع نمى رود چون داند كه منعمش جز خير او را اراده نمى كند. اعراف : 26-22 وسوسه هاى شيطانى در لباسهاى دلپذير اين آيات فصل ديگرى از سرگذشت آدم را بيان ميكند، نخست ميگويد: خداوند به آدم و همسرش (حوا) دستور داد كه در بهشت سكونت اختيار كنند (و يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة ). از اين جمله چنين استفاده مى شود كه آدم و حوا در بدو خلقت در بهشت نبودند، سپس به سوى بهشت راهنمائى شدند، و همانطور كه در سوره بقره ذيل آيات مربوط به آفرينش آدم يادآور شديم ، قرائن نشان مى دهد كه اين بهشت ، بهشت رستاخيز نبوده بلكه همانطور كه در احاديث اهلبيت (عليهم الاسلام ) نيز وارد شده است بهشت دنيا يعنى باغ سرسبز و خرمى از باغهاى اين جهان بوده كه انواع نعمتهاى پروردگار در آن فراهم بوده است 4 . در اين هنگام ، نخستين تكليف و امر و نهى پروردگار به اين صورت ، صادر شد: شما از هر نقطه اى و از هر درختى از درختان بهشت كه ميخواهيد تناول كنيد، اما به اين درخت معين نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد بود (فكلا من حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين ). سپس شيطان كه بر اثر سجده نكردن رانده درگاه خدا شده بود و تصميم قاطع داشت تا آنجا كه مى تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگيرد و در فريب آنان بكوشد، و نيز به خوبى ميدانست كه خوردن از درخت ممنوع ، باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسه آنان برآمد، و براى رسيدن به اين مقصود، تفسير نمونه جلد 6 صفحه 116 انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد! نخست همانطور كه قرآن مى گويد به وسوسه كردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بيرون كند، و عورت آنها كه پنهان بود آشكار سازد (فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما ورى عنهما من سوآتهما. و براى رسيدن به اين هدف ، بهترين راه را اين ديد كه از عشق و علاقه ذاتى انسان به تكامل و ترقى و زندگى جاويدان ، استفاده كند و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آنان بتراشد، لذا نخست به آدم و همسرش گفت : خداوند شما را از اين درخت نهى نكرده جز اينكه اگر از آن بخوريد يا فرشته خواهيد شد و يا عمر جاويدان پيدا ميكنيد (و قال مانها كما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين . و به اين ترتيب ، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه ديگرى جلوه داد، و اين طور مجسم كرد كه نه تنها خوردن از شجره ممنوعه زيانى ندارد، بلكه موجب عمر جاويدان و يا رسيدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد. شاهد اين سخن جمله اى است كه در سوره طه آيه 120 از قول ابليس ميخوانيم يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى اى آدم ميخواهى ترا به زندگى جاويدان و فرمانروائى كهنگى ناپذير راهنمائى كنم ؟! در روايتى كه در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) و در عيون اخبار الرضا (عليه السلام ) از امام على بن موسى الرضا (عليهم الاسلام ) نقل شده چنين ميخوانيم كه : شيطان به آدم گفت اگر شما از اين درخت ممنوع بخوريد، هر دو فرشته خواهيد شد و براى هميشه در بهشت مى مانيد، و گرنه شما را از بهشت بيرون مى كنند! آدم با شنيدن اين سخن در فكر فرو رفت ، اما شيطان براى اينكه پنجه هاى تفسير نمونه جلد 6 صفحه 117 وسوسه خود را بيشتر و محكمتر در جان آدم و حوا فرو برد، سوگندهاى شديدى ياد كرد، كه من خيرخواه شما هستم ! (و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين ). 4 آدم كه هنوز تجربه كافى در زندگى نداشت ، و گرفتار دامهاى شيطان و خدعه و دروغ و نيرنگ نشده بود، و نمى توانست باور كند، كسى اين چنين قسم دروغى ياد كند، و چنين دامهائى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسليم فريب شيطان شد، و با ريسمان پوسيده مكر و خدعه او براى بدست آوردن آب حيات و ملك جاويدان ، به چاه وسوسه هاى ابليس فرو رفت و نه تنها آب حيات به دستش نيامد، بلكه در گرداب نافرمانى خدا افتاد، آنچنانكه قرآن آنرا در يك جمله خلاصه كرده ، ميگويد: به اين ترتيب شيطان ، آنها را فريب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد (فدلاهما بغرور). با اينكه آدم مى بايست ، با توجه به سوابق دشمنى شيطان ، و با علم و اطلاع از حكمت و رحمت واسعه خدا و محبت و مهربانى او، تمام وسوسه ها را نقش بر آب كرده ، تسليم شيطان نشود ولى هر چه بود واقع شد. همينكه آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشيدند، بلافاصله لباسهايشان از تنشان فرو ريخت و اندامشان آشكار گشت )فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوآتهما(. از جمله بالا به خوبى استفاده مى شود كه به مجرد چشيدن از ميوه درخت ممنوع اين عاقبت شوم به سراغ آنها آمد، و در حقيقت از لباس بهشتى كه لباس كرامت و احترام خدا بود برهنه شدند. تفسير نمونه جلد 6 صفحه 118 از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه آنها قبل از ارتكاب اين خلاف برهنه نبودند بلكه پوششى داشتند كه در قرآن ، نامى از چگونگى اين پوشش برده نشده است ، اما هر چه بوده است ، نشانه اى براى شخصيت آدم و حوا و احترام آنها محسوب ميشده كه با نافرمانى از اندامشان فرو ريخته است . در حالى كه تورات ساختگى ميگويد: آدم و حوا در آن موقع ، كاملا برهنه بودند ولى زشتى آنرا درك نمى كردند، و هنگامى كه از درخت ممنوع كه درخت علم و دانش ! بود خوردند چشم خردشان باز شد، و خود را برهنه ديدند و از زشتى اين حالت آگاه شدند! آدمى را كه تورات معرفى مى كند در واقع ، آدم نبود! بلكه به قدرى از علم و دانش دور بود كه حتى برهنگى خود را تشخيص نميداد، ولى آدمى را كه قرآن معرفى مى كند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلكه از اسرار آفرينش (علم اسماء) نيز آگاهى داشت و معلم فرشتگان محسوب ميشد و اگر شيطان توانست در او نفوذ كند نه به خاطر نادانى او بود بلكه از پاكى و صفاى او سوء استفاده كرد. شاهد اين سخن آيه 27 همين سوره است كه ميگويد: يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما: اى فرزندان آدم ! شيطان شما را فريب ندهد، آنچنانكه پدر و مادرتان را از بهشت ، بيرون كرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت . و اگر بعضى از نويسندگان اسلامى نوشته اند كه آدم در آغاز برهنه بود در واقع اشتباهى است آشكار كه بر اثر نوشته هاى تورات پيدا شده است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 122 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 سورة معارج اين سوره در مكه نازل شده و داراي 44 آيه است تاريخ شروع 5 ذي القعده 1406 2 محتواي سورة معارج معروف در ميان مفسران اين است كه سوره « معارج » از سوره هاي مكي است ، و بر اساس «فهرست ابن نديم » و «كتاب نظم الدرر » ، و « تناسق الايات و السور » مطابق نقل «تاريخ القرآن» ابوعبدالله زنجاني اين سوره هفتاد و هفتمين سوره اي است كه در مكه نازل شده است ولي اين مانع از آن نخواهد بود كه بعضي از آيات آن در مدينه نازل شده باشد ، و اين منحصر به سوره « معراج » نيست ،در بسياري از سوره هاي قرآن كه مكي است آيه يا آياتي وجود دارد كه در مدينه نازل شده ، و به عكس بعضي از سوره هاي مدني آيات مكي دارد . نمونه هاي زيادي از اين موضوع را «علامه اميني » در « الغدير » آورده است . 1 الغدير جلد 1 صفحه 255 تا 257 دليل بر اينكه آيات آغاز اين سوره در مدينه نازل شده روايات زيادي است كه در تفسير اين آيات به خواست خدا خواهد آمد . 3 به هر حال ويژگيهاي سوره هاي مكي مانند بحث پيرامون اصول دين مخصوصاً معاد و انذار مشركان و مخالفان در اين سوره كاملا نمايان است ، و روي همرفته اين سوره داراي چهار بخش است : بخش اول از عذاب سريع كسي سخن مي گويد كه بعضي از گفته هاي پيامبر صلي الله عليه و اله را انكار كرد ، و گفت اگر اين سخن حق است عذابي بر من نازل شود و نازل شد ( آيه 1 تا 3 ) بخش دوم بسياري از خصوصيات قيامت و مقدمات آن و حالات كفار در آن روز آمده است .(آيات 4 تا 18 ) بخش سوم اين سوره بيانگر قسمتهائي از صفات انسانهاي نيك و بد است كه او را بهشتي يا دوزخي مي كند ( آيات 19 تا 34 ) بخش چهارم شامل انذارهائي است نسبت به مشركان و منكران ، و بار ديگر به مساله رستاخيز برمي گردد و سوره را پايان مي دهد . 4 فضيلت تلاوت اين سوره در حديثي از پيغمبر ( صَلي اللهُ عليه و آله ) مي خوانيم : من قرأ « سأل سائل » اعطاه الله ثواب الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون و الذين هم علي صلواتهم يحافظون : « كسي كه سوره « سأل سائل » را بخواند خداوند ثواب كساني را به او مي دهد كه امانات و عهد و پيمان خود را حفظ مي كنند و كساني كه مواظب و مراقب نمازهاي خويشند » « مجمع البيان » جلد 10 صفحه 350 حديث ديگري از امام باقر « عليه السلام » آمده است : من أدمن قرائته «سأل سائل » لم يسأله الله يوم القيامه عن ذنب عمله و اسكنه جنته مع محمد (ص) : كسي كه پيوسته سورة «سأل سائل » را بخواند خداوند در قيامت او را از گناهانش باز پرسي نميكند ، و او را در بهشتش با محمد «صَلي الله عَليه و اله » سكونت مي دهد » همان مدرك صفحه 351 .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 تفسير آيات سوره طارق چنانكه همه مي دانند و مي دانيم قرآن كريم و اهل البيت( عليهم السلام) دو ميراث گرانبهايي است كه رسول اكرم براي راهنماي امت خويش در ميان آنان به وديعه نهاده اند ، ولي متاسفانه اين دو ميراث گرانبها نزد همه فِـرَق اسلامي به يك ميزان مورد توجه قرار نگرفته است. برادران اهل سنت به كتاب خدا توسل جسته و فرزندان و جانشينان به حق رسول مكرم اسلام را به فراموشي سپرده اند، و ما شيعيان به ائمه اطهار متوسل شده و آنچنان كه شايسته است به كتاب و كلام خدا توجه نداريم ؛ و اتحاد اسلامي ميسر نخواهد شد مگر چنگ انداختن به اين دو حبل المتين. از اينرو در نظر داريم با سال نو، راهي نو را آغاز كنيم و به صورت منظم در هر هفته تفسير آياتي از كلام الله مجيد را براساس تفاسير معروف شيعه و با نگاهي به تفاسير اهل تسنن ارائه نمائيم تا بدين وسيله قرائت قرآن كريم ، لزوم تفكر، تعمق و فراگيري تفاسير آن را بعنوان ارزشي مغفول مانده احياء كنيم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم وَ السَماءِ وَ الطّارق1 وَ ما أدريكَ مَا الطارقُ2 اَلنَّجمُ الثاقِبُ3 إن كُلَّ نَفسٍ لمّا علَيها حافظٌ 4 فَليَنظُر الإنسانُ مِمَّ خُلِقَ5 خُلِقَ مِن ماءٍ دافق6 يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ وَ التَّرائِبِ7 إنَّه عَلي رَجعِهِ لَقادرٌ8 يَومَ تُبليَ السَرائِرُ9 فَمالَهُ مِن قُوَّةٍ وَلا ناصِرٍ 10 وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجع 11 وَ الأرض ذاتِ الصَّدع 12 إنَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ 13 وَ ما هُوَ بِالهَزلِ 14 إنَّهُم يَكيدوُنَ كَيداً 15 وَ أكيدُ كَيداً 16 فَمَهِّلِ الكافرينَ أمهِلهُم رُوَيداً17. اين سوره در"مكه" نازل شده و داراي 17 آيه مي باشد. محتواي سوره " طارق": مطالب اين سوره عمدتاً بر دو محور دور مي زند: 1- محور معاد و رستاخيز. 2- محور قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن. 3 ولي در آغاز بعد از سوگندهاي انديشه آفريني، اشاره به وجود مراقبين الهي بر انسان مي كند. بعد براي اثبات معاد به زندگي نخستين و بدو پيدرايش انسان از آب نطفه اشاره فرموده، نتيجه گيري مي كند: خداوندي كه قادر است او را از چنين آب بي ارزش و ناچيزي بيافريند، توانايي بر بازگشت مجدد او را دارد. در مرحله بعد به بعضي از ويژگي هاي روز رستاخيز، اشاره كرده، سپس با ذكر سوگندهاي متعدد و پرمعنايي اهميت قرآن را گوشزد مي نمايد و سرانجام سوره را با تهديد كفار ختم مي نمايد. تفسير: اي انسان بنگر از چه آفريده شده اي؟! اين سوره نيز همچون بسياري ديگر از سوره هاي جزء آخر قرآن، با سوگندهاي زيبا و انديشه برانگيزي آغاز مي شود. سوگندهائي كه مقدمه اي است براي بيان يك واقعيت بزرگ: والسماء والطارق: سوگند به آسمان و كوبنده شب. و ما أدريك ماالطارق: و تو نمي داني كوبندن شب چيست؟! النجم الثاقب: ستاره اي بلند و درخشان و شكافنده تاريكيها. طارق از ماده " طرق" به معني كوبيده است، و راه را از اين جهت" طريق" گويند كه با پاي رهروان كوبيده مي شود و" مِطرَقَه" به معني چكش است كه براي كوبيدن فلزات و مانند آن به كار مي رود. و از آن جا كه درهاي خانه ها را به هنگام شب مي بندند و كسي كه شب وارد مي شود ناچار است در را بكوبد. به اشخاصي كه در شب وارد مي شوند" طارق" گويند. حضرت علي عليه السلام در خطبه 224 نهج البلاغه، درباره " اشعث بن قيس" منافق، كه شب هنگام به درخانه آن حضرت آمد و حلواي شيريني با خود آورده بود كه به پندار خام خويش قلب علي عليه السلام را به خود متوجه سازد تا در ماجرائي به نفع او حكم كند، مي فرمايد: 3 " وأعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة في وعائها." ترجمه: و از اين شگفت انگيزتر، داستان كسي است كه شب هنگام، در خانه را كوبيد و بر ما وارد شد، در حالي كه ظرف سرپوشيده پر از حلواي لذيذ با خود آورده بود. در آيه دوم، براي بيان عظمت مطلب، واژه و ما أدريك آمده است. و در آيه سوم، قرآن خودش، طارق را تفسير كرده و مي فرمايد: النجم الثاقب. اين مسافر شبانه، همان ستاره درخشاني است كه بر آسمان ظاهر مي شود و بقدري بلند است كه گوئي مي خواهد سقف آسمان را سوراخ كند. و نورش به قدري خيره كننده است كه تاريكي ها را مي شكافد و به درون چشم آدمي نفوذ مي كند. در اين كه منظور ستاره معيني است مانند ستاره " ثريا"( از نظر بلندي و دوري در آسمان) يا ستاره زحل، يا زهره يا شهب( از نظر روشنائي خيره كننده). يا اشاره به همه ستارگان آسمان است؟ تفسيرهاي متعددي در اين جا گفته شده، ولي با توجه به اين كه در آيات بعد آن را به " نجم ثاقب" ( ستاره نفوذ كننده) تفسير كرده است، معلوم مي شود منظور هر ستاره اي نيست. بلكه ستارگان درخشاني است كه نور آنها پرده هاي ظلمت را مي شكافد و در چشم آدمي نفوذ مي كند. در بعضي از روايات "النجم الثاقب"، به ستاره زحل " تفسير شده است كه از سيارات منظومه شمسي و بسيار پرفروغ و نوراني است. اين معني از حديثي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده استفاده مي شود، در آن جا كه منجمي از آن حضرت سؤال كرد: منظور از " ثاقب" در كلام خدا " النجم الثاقب" چيست؟ 4 حضرت عليه السلام فرمود: ستاره زحل است كه طلوعش در آسمان هفتمين است و نورش آسمانها را مي شكافد و به آسمان پايين مي رسد، لذا خداوند آن را منجم ثاقب ناميده است. قابل توجه اين كه؛ زحل، آخرين و دورترين ستاره منظومه شمسي است كه با چشم غيرمسلح ديده مي شود. و از آن جا كه از نظر ترتيب بندي كواكب منظومه شمسي نسبت به خورشيد در هفتمين مدار قرار گرفته( با محاسبه مدارماه) امام عليه السلام در اين حديث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است. اين ستاره، ويژگي هايي دارد كه آن را شايسته سوگند مي كند، از يك سو دورترين ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسي است و به همين جهت در ادبيات عرب هر چيز بلند را بدان مثال مي زنند و گاه آن را " شيخ النجوم" گفته اند. ستاره زحل، كه نام فارسي اش" كيوان" است داراي حلقه هاي نوراني متعددي است كه آن را احاطه كرده و هشت" قمر" دارد. حلقه هاي نوراني زحل، كه گرداگرد آن را گرفته، از عجيب ترين پديده هاي آسماني است، كه دانشمندان فلكي، درباره آن نظرات گوناگوني دارند و هنوز هم پديده اي اسرارآميز است. بعضي معتقدند " زحل" ده قمر دارد، كه هشت عدد آن را مي توان با دوربين هاي معمولي نجومي مشاهده كرد و دو عدد ديگر تنها با دوربين هاي بسيار عظيم قابل رؤيت است. البته اين اسرار، در آن روز كه قرآن نازل شد بر كسي روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت. اما به هر حال، تفسير نجم ثاقب به خصوص ستاره "زحل" ممكن است از قبيل بيان يك مصداق روشن باشد و منافاتي با تفسير آن به ديگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد. ولي مي دانيم تفسير مصداقي در روايات ما بسيار است.