لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
5 1 استاد شهريار شاعر افسانهاي شرح مختصر احوال و زندگاني شاعران او سيد محمد حسين بهجت تبريزي فرزند حاج مير آقا خشكنابي مقارن انقلاب مشروطيت و بين سالهاي 1283-1285 شمسي در روستاي خشكناب نزديك بخش قده چمن متولد گرديد پدرش كه در آغاز طلبه بود بعد مجتهد و سپس از وكلاي برجسته و اول آذربايجان مددي بود فاضل خوشنويس، كريم الطبح و با ايمان در سال 1313 شمسي مرحوم و در قم مدفون شد. محمد حسين تحصيل را در مكتب خانه قريه زادگاهش با گلستان سعدي، نصاب، قرآن و حافظ آغاز كرد و نخستين مربي او ابتدا والد ماجدش و بعد مرحوم امير خيري بود. تحصيلات ابتدائي در مدرسههاي متحده و فيوضات و متوسطه را در تبريز و دارالفنون تهران بپايان رساند. در سال 1303 شمسي وارد مدرسه (طب دانشكده پزشكي امروز) شد. تا آخرين سال پزشكي را با هر مشتقي كه داشت پسري و در بيمارستان مراتب انترني را مي گذراند كه سبب پيشامدهاي عاطفي و عشقي، از ادامه تحصيل منصرف شد و كمي قبل از اخذ مدرك دكتري پزشكي را رها كرد و به خدمات دولتي پرداخت. بقول خود شهريار، اين شكست و ناكامي عشق موهبت الهي بود كه از عشق مجازي به عشق حقيقي و معنوي رسيد. 5 2 در اوايل جواني و آغاز شاعري «بهجت» و پس از سال 1300 كه به تهران رفت شيوا تخلص ميكرد ولي به انگيزة ارادت قلبي و ايماني كه از همان كودكي و نوجواني به خواجه شيراز داشت. براي يافتن تخلص بهتري وضو گرفت نيت كرد و دو بار از ديوان حافظ تفال زد كه هر دو بار كلمه «شهريار» آمد و چه تناسبي داشت با غريبي او و نيت تقاضاي تخلص از خواجه: غم غريبي و محنت و بر نمي تابم روم به شهر خود و شهريار خود باشم دوام عمر و ملك او بخواه از لطف حق حافظ كه چرخ اين سكه دولت به نام شهرياران زد هر چند خود نيتي درويشان كرده بود و تخلصي «خاكسارانه» مي خواست ولي به احترام حافظ تخلص «شهريار» را پذيرفت. شهريار شاعري مومن و مسلمان بود. عمق اعتقادات قلبي او از خلال بسياري از اشعارش بخوبي پيداست. از ديگر خصوصيات بارز او رقت و حساسيت فوق العاده فروتني و درويشي هميشگي مهمان دوستي و مهمان نوازي دائمي اخلاص و صميميت ويژه با دوستان واقعي، محلاح مفرط به تمامي هنرها بخصوص شعر، موسيقي و خوشنويسي بود او خط نسخ و نستعليق بويژه خط تحرير را خوب مي نوشت. در جواني سه تار مي زد و آنطور نيكو مي نواخت كه اشك استاد ابوالحسن صبارا جاري ميكرد و براي ساز خود مي سرود: 5 3 نالد به حال زار من امشب سه تار من اين مايه تسلي شبهاي تار من پس از مدتي سه تار را براي هميشه كنار گذاشت. از آثار او ميتوان به حيدر بابا – هذيان دل – موميائي – افسانه شب و اي واي مادرم اشاره كرد. عاقبت پس از هشتاد و سه سال زندگي شاعرانه پر بار و با افتخار روح اين شاعر بزرگ در 27 شهريور ماه 1367 به ملكوت علي پيوست و جسمش در مقبره الشعراي تبريز كه مدفن بسياري از شعرا و هنرمندان آن ديار ارجمند است بخاك سپرده شد. يادش گرامي باد. مناجات 5 4 علي اي همهاي رحمت تو چه آيتي خدا را كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين به علي شناختن من بخدا قسم خدا را بخدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند چو علي گرفته باشد سرچشمة بقا را مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو اي گداي مسكين در خانه علي زن كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من چو اسير تست اكنون به اسير كن مدارا بجز از علي آرد پسري ابوالعجائب كه علم كند به عالم شهداي كربلا را چو بدوست عهد نبرد ز ميان پاكبازان چو علي كه ميتواند كه بسر برد وفا را نه خدا توامش خواند نه بشر توانش گفت متحير چه نامم شده ملك لافتي را بدو چشم خون خشانم هلهاي نسيم رحمت كه زكوي او غباري بمن آر توتيا را باميد آنكه شايد برسد بخاك پايت چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را چه تويي قفاگردان بدعاي مستمندان كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم خو پاي هر دم زنواي شوق اودم كه لسان غيب خوشتر بنواز اين نوا را همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي به پيام آشنائي بنواز و آشنا را زنواي مرغ يافق بشنو كه در دل شب غم دل بدوست گفتن چه خوشست شهريارا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 38 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 ای برادر، در این اشارات،زبده حقایق حکمت را بر تو ایثار کردم پس این (گنج معرفت) را از دسترس جاهلان(وبیخردان) و افرادی که آن را ب خاطر هدفهای ناچیز طلب می کنند وآنها که از هوش وذکاوت وجرات وشجاعت بهره ای نبرده اند، وآنان که میلشان به جانب اکثریت است، یا از سوفسطلائیان وفیلسوفان ملحد تبعیت می کنند، دورنگهدار، اما هرگاه جوینده ای روشن ضمیر وبا همت یافتی که از وساوس شیطانی برکنار مانده وحق را به چشم رضا واخلاص می نگرد، این حقایق را بر روی عرضه کن. چنانکه از مطالب ما قبل مباحث بر او روشن گردد. واز او در پیشگاه خداوند عهد وپیمان گیر که در اشاعه آنچه می آموزد طریق تو را اختیار کند. پس اگر این علوم را به گوش نااهل رساندی وضایع گردانیدی، خداوند بین من وتو حاکم خواهد بود، واو به داوری کافی است. از اشارات وتنبیهات بوعلی سینا ترجمه دکتر حسین الهی قمشه ای 2 شرح رباعیات خیام آسانا یوگانندا ترجمه دکتر حسین الهی قمشه ای سالها پیش در هندوستانیک شاعر کهنسال ایرانی را ملاقات کردم که به من گفت شعر پارسی اغلب دارای دومعنی ظاهری و باطنی است و به یاد دارم که از شرح او در بیان معنی دوگانه چندین قطعه شعر فارسی چه لذت وابتهاجی در خاطر من حاصل گردید. یک روز هنگامی که با تمرکزی عمیق رباعیات خیام را از نظر می گذرندم ناگهان احساس کردم که دیوارهای معنی ظاهر پیش رویم فرو ریخت وقله زرین گنجهای روحانی عظیم و گسترده در پیش چشم من هویدا گردید. گویی یک قانون اسرارآمیز الهی از آثار معنوی وروحانی در روی زمین حراست می کند چنانکه رباعیات خیام را با وجود قرنها سوءتعبیر همچنان حفظ کرده است. عمرخیام در سرزمین خویش پیوسته به عنوان عارف و معلمی بلند مرتبه شناخته شده ورباعیات وی به عنوان کتاب مهم و مقدس صوفیان مورد احترام بوده است. پرفسور چارلز.اف.هورن .در مقدمه ای بر رباعیات خیام که در جلد هشتم از سری کتب مقدمه وادبیات کلاسیک قشری طبع گردیده می نویسد: ایه تاسف است که خیام در نظر بسیاری از خوانندگان مغرب زمین به عنوان یک شاعر ملحد وشهوت طلب و یک مست لایغل که تنها شوق او شرب خمر وبرخورداری از لذات دنیوی است شناخته شده است. و این همان اشتباه رایجی است که به طور کلی در باب تصوف رخ داده است. در حقیقت غرب خیام را (با قیاس به نفس) از دیدگاه خودنگریسته است واگر ما بخواهیم ادبیات شرق را آنچنانکه هست دریابیم یابد ببنیم مردم آن کشورها خود چه دریافتی از آثار ادبی خویش دارند، برای غریبان شاید مایه تعجب باشد اگر بشنوند که در ایران بحث و جدالی در حقیقت معانی رباعیات خیام وجود ندارد و همه به اتفاق او را یک شاعر بزرگ متدین می شناسند. 3 سوالی که اغلب طرح می شود این است که پس از اینهه مدح وثنای شراب وعشق د ررباعیات چیست؟پاسخ این است که این الفاظ ونظایر ان استعارات وکنایاتی است که در زبان صوفیان معانی خاص دارد واز جمله شراب و مستی کنایه از لذت روحانی است و عشق پیوند درستی و اخلاص و ارادت وبندگی انسان در پیشگاه معشوق ازل است. خیام دانش ومعرفت خود را به جای آشکار کردن در پرده های گوناگون مستور داشته (و پرده از اسرار نهان برنداشته است) و تصور غریبان از خیام به عنوان مردی بیکاره و عیاش تصوری باطل وبیهوده است. زیرا اینهمه خرد وحکمت د رباعیات با آن درجه از کم عمقی و ظاهر پرستی در تناقض آشکار است. خیام وسایر شاعران متصوف تشبیهات واستعارات رایج زمان را به کار گرفته و صورت لذات عادی دنیوی را برای بیان لذات متعالی حیات معنوی استخدام کرده اند تا عامه مردمان را به سبب این مشابهت لفظی از استغراق در لذات حقیقی آسمانی منتقل کنند ووجه استفاده ازاستعاره شراب وغیره این است که چون شخص با نوشیدن این شراب مجازی غمها و مصائب غیرقابل تحمل زندگی را بطورموقت از یاد می برد مکتب عرفان شهدی لذت بخش عرضه می کند و آن شراب معرفت الهی وشهد شهود جمال ازلی است که چنان وجد ومستی وقدرت وشجاعتی می آفریند که رنگ غم واندوه را به کلی و برای همیشه از صفحه دل پاک می کند. و بی تردید نامعقول تصور کنیم که خیام اینهمه رباعیات نغز و دلاویز را صرفا برای آن سروده است که به مردم بگوید برای فرار از غمها حواس خود را با خوردن شراب تخدیر کنید. جی لی نیکلاس که ترجمه اش از رباعیات خیام مشتمل بر 464 رباعی درسال 1867 یعنی چند سال پس از انتشار اولین چاپ ترجمه ادوارد فیتز جرالد منتشر گردید در مقدمه کتاب با نظر فیتز جرالد مبنی بر اینکه خیام یک فیلسوف مادی است مخالفت کرده است. فیتزجرالد در مقدمه چاپ دوم رباعیات با اشاره به نظر نیکلاس چنین گفته است: 5 ترجمه نیکلاس بسیارنکته ها را به خاطر من آورد و در مسایلی برای من آموزنده بود خیام شاعری مادی اپیکوری آنچنانکه من از روی معانی تحت اللفظی کلمات برداشت کردم نیست بلکه ازجمله صوفیانی است که عالم قدس ربوبی و لذات عالم بالا را در کنایه شراب و ساقی وغیره بیان داشته وچنانچه درباره حافظ نیز چنین قضاوت می شود.از انجا که اینگونه تعبیرات از دیرباز درباره این شاعران رواج داشته و به تحقیق مردمان دانشمندی نیز براین نظر بوده و خیام را صوفی بلکه از قدسیان دانسته اند مرا اصراری نیست آنها که مایلند به هر گونه که می خواهند شراب وساقی را تعبیر و تفسیر کنند. خیام گاهی به وضوح وصراحت بیان میدارد که شراب رمزی از وجد ومستی و عشق الهی است وبسیاری از رباعیات او چنان خالص وپاک رائحه عالم روح درد که به سختی میتوان هیچگونه معنی مادی دنیوی از آن اخذ کرد برای مثال رباعیات شمار 44-66 را میتوان نام برد.. من با یاری یک دانشمند ایرانی رباعیات را از متن فارسی به انگلیسی ترجمه کردم اما دریافتم که هرچند از نظر امانت ترجمه دقیق ودرستی است لیکن روح پرخروش خیام را منعکس نمی کند و پس از مقایسه آن با ترجمه فیتز جرالد دریافتم که فیتز جرالد علیرغم دریافت مادی از رباعیات باالهام الهی توفیق یافته است که روح وجوهر پیام خیام را در قالب انگلیسی پرشکوه و خوش آهنگ متجی سازد. از این رو بر آن شدم تا به جای ترجمه خود یا دیگران معانی باطنی و رمزی اشعار خیام را از ترجمه فیتزجرالد بیان کنم فیتز جرالد پنج نسخه مختلف از رباعیات عرضه نمود که من اولین آنها را برگزیدم. زیرا اولین الهامات اورا منعکس می سازد و اولین الهامات عموما از صمیمیت وسادگی بیشتر برخوردار است واغلب خالصترین وعمیقترین بیان رااز درک واحساس شاعر عرضه می دارد. در ضمن شرح عرفانی رباعیات خود نیز در میانه راههای پیچ درپیچ حقیقت قرار گرفتم چندانکه با شور وجذبه و حال در عالم حیرت غرق شدم اختلفای حقایق متافیزیکی وحکمت عملی در رباعیات الهامات قدیس یوحنای الهی را در خاطرمن می آورد از اینرو رباعیات عمر خیام را میتوان به حق الهامات عمرخیام نامید..
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 جبار باغچه بان پيشگام آموزش کودکان در ایران جبار باغچهبان (۱۲۶۴-۱۳۴۵ش.) زاده ايروان، نويسنده و آموزگار پيشگام كودكان، بنيانگذار كودكستان باغچه اطفال، بنيانگذار آموزش ناشنوايان، مخترع تلفن گنگ برای ناشنوايان، پايهگذار جمعيت حمايت از كودكان كرولال، مبتكر تقويم «گاهنامه بصری».از جمله آثار او: زندگی كودكان، شش نمايشنامه، بادكنك، عروسان كوه، درخت مرواريد، دستور تعليم الفبا، الفبای باغچهبان، الفبای آسان، اسرار تعليم و تربی يا اصول تعليم الفبا، كتابهای اول دبستان.جبار عسگرزاده، معروف به باغچهبان، در سال 1264 خورشيدى در شهر ايروان به دنيا آمد. آموزشهاى آغازين خود را مانند ديگر دانشآموزان با روشهاى قديمى و در مسجد گذراند. در پانزده سالگى بهناچار آموزش را رها کرد و از خبرنگاران روزنامههاى قفقاز و از فکاهىنويسان روزنامهى ملانصرالدين شد. در سال 1298، پس از پايان يافتن جنگ اول جهانى و پس از فوت پدر و مادرش، به مرند بازگشت و در مدرسهى احمديه به کار آموزگارى پرداخت. به دليل عشق و علاقهى بسيارى که به آموزش و پرورش دانشآموزان داشت، خيلى زود نامش بر سر زبانها افتاد. در مهرماه سال 1299 به طور رسمى در ادارهى آموزش و پرورش مرند استخدام و در دبستان دانش به آموزگارى پرداخت. آموزگارى را در کلاس اول با ده دانشآموز آغاز کرد. علت اصلى کم بودن تعداد دانشآموزان، تنگدستى خانوادهها و دوم مخالفتهاى مکتبداران آن زمان بود. رئيس منطقه در آن زمان با تدبير و انديشه، اعلاميهاى منتشر کرد که به هر يک از دانشآموزان يک دست لباس مجانى داده خواهد شد. در نتيجه تعداد دانشآموزان کلاس اول به هفتاد نفر رسيد و به دليل آن که کسى توان آموزش همهى آنها را نداشت، براى باغچهبان فرصتى پيش آمد تا در عرصهى فرهنگ خود را بيازمايد. خانوادهها پول خريد کاغذ و مداد نداشتند، در نتيجه بچهها سر راه مدرسه کاغذهاى سيگار را جمع مىکردند و روى آن مشق مىنوشتند. او از هرکس که امکان داشت يک قران و دو قران مىگرفت و براى دانشآموزان فقير دفتر و مداد تهيه مىکرد، صابون و دارو مىخريد و به خانههاى آن ها مىبرد و به مادان درمان بيمارى کچلى را (که در بين دانشآموزان بسيار بود) مىآموخت. اين کارهاى باغچهبان شور و شوق زيادى در شاگردان به وجود آورد که تا آن روز ديده نشده بود. باغچهبان براى آموزش دانشآموزان خود از روشهاى نو بهره مىگرفت که با روش قديمى که با خشونت همراه بود، بسيار تفاوت داشت. او براى آموزش حساب به دانشآموزان از يک تخته سياه بزرگ و دو چرتکه ديوارى(يکى براى آموزش عددهاى صحيح و ديگرى براى آموزش عددهاى کسرى) استفاده کرد. با اين روش دانشآموزان مردود سال گذشته نيز توانستند بهآسانى در آزمونها پيروز شوند که اين باعث اميدوارى بيشترباغچهبان شد. سال بعد به همراه دانشآموزان خود به کلاس دوم رفت، با اين اميد که تا سال ششم همراه آنها باشد تا سواد خود او هم بيشتر شود، چرا که سواد فارسى او خوب نبود. او تلاش مىکرد شهرت نيکى براى مدرسه دست و پا کند و خوشبختانه، هر چه بيشتر کوشش مىکرد، توجه مدير مدرسه نيز به او بيشتر مىشد. با وجود اين، مدير مدرسه به نوآورىها و رابطهى دوستانهى دانشآموزان با باغچهبان حساس شده بود. باغچهبان در آن سالها محبت و گرامى داشتن شخصيت انسانى کودکانى را که در خانههاى خود صاحب هيچگونه شخصيتى نبودند و تنها بهرهشان کتک و توسرى و فحش بود، وظيفهى اصلى خود مىدانست و تلاش مىکرد کمبودهاى تربيتى و خانوادگى آنها را جبران نمايد و کودک را از شخصيت خود آگاه کند. اما مدير جوان آن مدرسه، از اين نکتهى پرورشى آگاه نبود. با وجود اين کارها بهخوبى پيش مىرفت. 2 نوآورىهاى باغچهبان باغچهبان از همان آغاز شيوهى آموزش سنتى را کنار گذاشت. لحظهاى آرام و قرار نداشت و هر روز با يک فکر تازه پا به مدرسه مىگذاشت. نوآورىهاى وى در آن روزگار مانند شعبدهبازى شگفتى و تحسين همه را برمىانگيخت. براى نخستين بار براى آموزش جغرافيا از نقشهاى استفاده کرد که خود آن را ساخته بود. آن نقشه شامل دو تختهى ساده بود که روى آن نمونهاى از دريا و اقيانوس و پديده هاى طبيعى نشان داده شده بود. باغچهبان علاوه بر استعداد و عشق به معلمى، استعداد شاعرى، نقاشى، روزنامهنويسى و بازيگرى و حتى قالبکارى داشت که از همهى اين توانايىها براى آموزش هر چه بهتر دانشآموزان کمک مىگرفت. او نمايشنامه مىنوشت و بچهها ان را اجرا مىکردند. به علاوه، او براى نخستينبار لباسهاى يک شکل و برنامهى ورزشى براى دانشآموزان تدارک ديد. باغچهبان در سال 1303 با همکارى آقاى فيوضات، رئيس آموزش و پرورش آن زمان آذربايجان، کودکستانى با نام " باغچه اطفال" بنيانگذارى کرد و با نوآورىهاى خود برنامههايى از جمله کاردستى، نقاشى، بازى، نمايش، سرود، شعر و قصه و ... در آن آموزش داد. او نام باغچهبان را براى مربيان اين کودکستان و همچنين براى نام خانوادگى خود برگزيد. يکى ديگر ازکارهاى ارزندهى باغچهبان، بنيانگذارى کلاسى براى آموزش به دانشآموزان کر و لال بود. هنگامى که اين فکر نو را با رئيس آموزش و پرورش آن زمان(رئيس فرهنگ) در ميان گذاشت، در برابر شور و هيجان خود با اين پاسخ دلسردکننده روبهرو شد که: " اگر تو چنين استعداد و قدرتى دارى که لالها را زباندار کنى، بهتر است زبان فارسى را در باغچهى اطفال بيشتر کني. ما به آموزش زبان فارسى به اين مردم ترکزبان بيشتر نياز داريم تا زباندار کردن کر و لالها." اما اين سخنان دلسرد کننده و کارشکنىهايى بسيا 3 ر ديگر، باغچهبان را در راهى که در پيش گرفته بود ست نکرد و او دو روز پس از شنيدن آن سخنان، اعلان ثبتنام را در مدرسه نصب کرد. اين اعلان، که شبيه ادعاى پيغمبرى بود، سر و صداى بسيارى به پا کرد تا آنجا که يکى از دوستانش به او گفت:" تو دشمن آبروى خود هستي. چرا فکر نکردى که يهودىها با همهى زرنگىشان نتوانستهاند در تبريز مغازه باز کنند؟ اين دکان چيست که تو باز کردهاي؟ مگر تو پيغمبرى که مىخواهى لالها را زباندار کني؟ من تا به حال نماز نخواندهام. اما امشب مىخوانم و از خدا براى تو شفا مىخواهم!" و باغچهبان چه نيکو به او گفت:" اين نخستين معجزهى من، که آدم کافرى مثل تو به خاطر من مسلمان شد!" سرانجام پس از کشمکشهاى بسيار، چند کودک کر و لال را نامنويسى کرد و پس از ششماه در حضور پدر و مادران و برخى از مقامهاى آموزش و پرورش، از آنها آزمون گرفت. آن روز بچهها براى مردمى که روى در و ديوار مدرسه نيز نشسته بودند، درس خواندند و روى تخته ديکته نوشتند. پس از آن روز باشکوه بود که سيل سپاسگذارىها و گرامىداشتها به سوى او سرازير شد که البته در برابر سيل کارشکنىها چندان چشمگير نبود. مهمترين نوآورى باغچهبان، روشى نو در آموزش الفبا است که به روش ترکيبى مشهور شده است. در اين روش، آموزش الفبا بر اساس دانستههاى پيشين دانشآموزان انجام مىشود. براى مثال، هنگامى که مىخواهيد به کودک حرف "آ" را ياد بدهيد اگر اين حرف را روى تخته بنويسيد و بخواهيد که شاگردان آن را بخوانند و بنويسند، اهميت نمىدهند. اما اگر آب را به آنها نشان بدهيد، اسم آن را بپرسيد و از آنها بخواهيد صداهاى واژهى آب را بکشند، آن دو صدايى را که آب از آن ساخته شده است، پيدا مىکنند. ديدگاه باغچهبان در آموزش کودکان باغچهبان بر اين باور بود که يک کودک نوزاد، که ذهنش از هر گونه دانستنى تهى است، بدون آموزش آموزگار، زبان محيط پيرامون خود را ياد مىگيرد و پر از دانستنى مى شود. اما همين کودک هنگامى که به دبستان مىرود، نمىتواند از پس آموزش برايد و مردود مى شود. اين پيشآمد، خلاف نهاد او و قانون آفرينش کودک است. نظرهاى باغچهبان در آموزش کودکان بر اين پايه استوار است که کودک پيش از ورود به دبستان با مفهومهاى گوناگونى در محيط پيرامون خود آشنا مىشود و حتى بدون آن که واژهاى را به زبان بياورد، مفهوم برو، بيا، بنشين، در و پنجره و ديگر چيزهاى پيرامون خود را درک مىکند. او چون اين مفهومها را مىداند، بدون تشويق يا تهديد، واژههاى مربوط به آنها را مىآموزد. پس کودک هر واژهاى را در برابر چيزى ياد مىگيرد و راز يادگيرى کودکان است. 4 باغچهبان نظرهاى خود را پيرامون آموزش الفبا در کتابى با نام "دستورتعليم الفبا" نوشته است که که در سال 1314 منتشر شد. اين کتاب پنج فصل دارد: فصل اول: ويژگىهاى شخصى معلم. معلمى که مىخواهد به دانشآموزانى که تازه وارد مدرسه شدهاند آموزش بدهد، بايد هفت ويژگى داشته باشد. بردبارى و شکيبايى، خوشرويى و فروتنى، انتظار و اميد، جديت و درست قولى، ثبات و جديت، وقار و سنگينى و احاطه و آمادگي. فصل دوم: شناخت دانشآموزان. شاگردان شباهتهايى به هم دارند و تفاوتهايى که نهاد آنان و خانوادهها و تربيت آنها موجب شده است. فصل سوم: سرآغاز خواندن و نوشتن (دورهى آمادگى). اصلاح گفتار و مخرج اداى کلمهها، همراه با خواندن کلمهها و نام چيزها و تمرين نوشتن. در گذشته، کار نوشتن بعد از خواندن انجام مىشد، اما امروزه نوشتن همراه با خواندن از روز اول آموزش داده مىشود. فصل چهارم: آموزش الفبا. آموزش بايد بر اساس دانستههاى پيشين دانشآموزان انجام شود. موضوع انتخابى براى درس بسيار مهم است که بايد مبهم نبوده و در اندازهى درک دانشآموز باشد. فصل پنجم : حرفها و طرز هجىکردن(بخش کردن) و ارتباط آموزش با توانايىهاى فکرى کودکان. در اين مرحله، معلم براى اين که بتواند سى و دو حرف را به آسانى آموزش دهد، اول بايد توجه دانشآموزان را به کيفيت مخرج صداها و تقسيم کلمه به بخشهايى که در هر بخش يک حرکت دارند، جلب کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
5 1 استاد شهريار شاعر افسانهاي شرح مختصر احوال و زندگاني شاعران او سيد محمد حسين بهجت تبريزي فرزند حاج مير آقا خشكنابي مقارن انقلاب مشروطيت و بين سالهاي 1283-1285 شمسي در روستاي خشكناب نزديك بخش قده چمن متولد گرديد پدرش كه در آغاز طلبه بود بعد مجتهد و سپس از وكلاي برجسته و اول آذربايجان مددي بود فاضل خوشنويس، كريم الطبح و با ايمان در سال 1313 شمسي مرحوم و در قم مدفون شد. محمد حسين تحصيل را در مكتب خانه قريه زادگاهش با گلستان سعدي، نصاب، قرآن و حافظ آغاز كرد و نخستين مربي او ابتدا والد ماجدش و بعد مرحوم امير خيري بود. تحصيلات ابتدائي در مدرسههاي متحده و فيوضات و متوسطه را در تبريز و دارالفنون تهران بپايان رساند. در سال 1303 شمسي وارد مدرسه (طب دانشكده پزشكي امروز) شد. تا آخرين سال پزشكي را با هر مشتقي كه داشت پسري و در بيمارستان مراتب انترني را مي گذراند كه سبب پيشامدهاي عاطفي و عشقي، از ادامه تحصيل منصرف شد و كمي قبل از اخذ مدرك دكتري پزشكي را رها كرد و به خدمات دولتي پرداخت. بقول خود شهريار، اين شكست و ناكامي عشق موهبت الهي بود كه از عشق مجازي به عشق حقيقي و معنوي رسيد. 5 2 در اوايل جواني و آغاز شاعري «بهجت» و پس از سال 1300 كه به تهران رفت شيوا تخلص ميكرد ولي به انگيزة ارادت قلبي و ايماني كه از همان كودكي و نوجواني به خواجه شيراز داشت. براي يافتن تخلص بهتري وضو گرفت نيت كرد و دو بار از ديوان حافظ تفال زد كه هر دو بار كلمه «شهريار» آمد و چه تناسبي داشت با غريبي او و نيت تقاضاي تخلص از خواجه: غم غريبي و محنت و بر نمي تابم روم به شهر خود و شهريار خود باشم دوام عمر و ملك او بخواه از لطف حق حافظ كه چرخ اين سكه دولت به نام شهرياران زد هر چند خود نيتي درويشان كرده بود و تخلصي «خاكسارانه» مي خواست ولي به احترام حافظ تخلص «شهريار» را پذيرفت. شهريار شاعري مومن و مسلمان بود. عمق اعتقادات قلبي او از خلال بسياري از اشعارش بخوبي پيداست. از ديگر خصوصيات بارز او رقت و حساسيت فوق العاده فروتني و درويشي هميشگي مهمان دوستي و مهمان نوازي دائمي اخلاص و صميميت ويژه با دوستان واقعي، محلاح مفرط به تمامي هنرها بخصوص شعر، موسيقي و خوشنويسي بود او خط نسخ و نستعليق بويژه خط تحرير را خوب مي نوشت. در جواني سه تار مي زد و آنطور نيكو مي نواخت كه اشك استاد ابوالحسن صبارا جاري ميكرد و براي ساز خود مي سرود: 5 3 نالد به حال زار من امشب سه تار من اين مايه تسلي شبهاي تار من پس از مدتي سه تار را براي هميشه كنار گذاشت. از آثار او ميتوان به حيدر بابا – هذيان دل – موميائي – افسانه شب و اي واي مادرم اشاره كرد. عاقبت پس از هشتاد و سه سال زندگي شاعرانه پر بار و با افتخار روح اين شاعر بزرگ در 27 شهريور ماه 1367 به ملكوت علي پيوست و جسمش در مقبره الشعراي تبريز كه مدفن بسياري از شعرا و هنرمندان آن ديار ارجمند است بخاك سپرده شد. يادش گرامي باد. مناجات 5 4 علي اي همهاي رحمت تو چه آيتي خدا را كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين به علي شناختن من بخدا قسم خدا را بخدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند چو علي گرفته باشد سرچشمة بقا را مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو اي گداي مسكين در خانه علي زن كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من چو اسير تست اكنون به اسير كن مدارا بجز از علي آرد پسري ابوالعجائب كه علم كند به عالم شهداي كربلا را چو بدوست عهد نبرد ز ميان پاكبازان چو علي كه ميتواند كه بسر برد وفا را نه خدا توامش خواند نه بشر توانش گفت متحير چه نامم شده ملك لافتي را بدو چشم خون خشانم هلهاي نسيم رحمت كه زكوي او غباري بمن آر توتيا را باميد آنكه شايد برسد بخاك پايت چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را چه تويي قفاگردان بدعاي مستمندان كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم خو پاي هر دم زنواي شوق اودم كه لسان غيب خوشتر بنواز اين نوا را همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي به پيام آشنائي بنواز و آشنا را زنواي مرغ يافق بشنو كه در دل شب غم دل بدوست گفتن چه خوشست شهريارا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2 خیام شاعر، خیام فیلسوف؛ صادق هدایت شاید كمتر كتابی در دنیا مانند مجموعهی ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محكوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا كرده و بالاخره ناشناس مانده. اگر همهی كتابهایی كه راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمعآوری شود، تشكیل كتابخانهی بزرگی را خواهد داد. ولی كتاب رباعیاتی كه به اسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است كه عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی كم و بیش دربردارد؛ اما همهی آنها تقریباً جُنگ مغلوطی از افكار مختلف را تشكیل میدهند. حالا اگر یكی از این نسخه های رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم، در آن به افكار متضاد، به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید برمیخوریم؛ به طوری كه اگر یك نفر صد سال عمر كرده باشد و روزی دو مرتبه كیش و مسلك و عقیدهی خود را عوض كرده باشد قادر به گفتن چنین افكاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل: الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدایی، وافوری... آیا ممكن است یك نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجّم هم باشد؟ پس تكلیف ما در مقابل این آش درهمجوش چیست؟ اگر به شرح حال خیام در كتب قدما هم رجوع بكنیم، به همین اختلاف نظر برمیخوریم. اساس كار ما روی یك مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است كه به اسم خیام، همان منجم و ریاضیدان بزرگ، مشهور است و یا به خطا به او نسبت میدهند. اما چیزی كه انكارناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن 5 و 6 هجری به زبان فارسی گفته شده. تاكنون قدیمترین مجموعهی اصیل از رباعیاتی كه به خیام منسوب است، نسخهی «بودلن» آكسفورد میباشد كه در سنهی 865 در شیراز كتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام، و دارای 158 رباعی است، ولی همان ایراد سابق كم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز درین مجموعه دیده میشود. تنها سند مهمی كه از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارتست از رباعیات سیزدهگانهی «مونس الاحرار» كه در سنهی 741 هجری نوشته شده، و در خاتمهی كتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی، با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی [نقل شده در] «مرصادالعباد» كه 2 یكی از آنها در هر دو تكرار شده، شكی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود كه گویندهی آنها یك فلسفهی مستقل و طرز فكر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد كه ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و كار داریم. از اینرو، با كمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را كلید و محكِ شناسایی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم. در این صورت، هر رباعی كه یك كلمه و یا كنایه مشكوك و صوفیمشرب داشت، نسبتِ آن به خیام جایز نیست. ولی مشكل دیگری كه باید حل بشود این است كه میگویند خیام، به اقتضای سن، چندینبار افكار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و كافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفیق او شده، راهی به سوی خدا پیدا كرده و شبی روی مهتابی مشغول بادهگساری بوده، ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و كوزهی شراب روی زمین میافتد و میشكند. آن وقت خیام برآشفته به خدا میگوید: ابریق می مرا شكستی ربی، بر من در عیش را ببستی ربی، من می خورم و تو میكنی بدمستی خاكم به دهن مگر تو مستی ربی؟ خدا او را غضب میكند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید: ناكرده گناه در جهان كیست؟ بگو آن كس كه گنه نكرده چون زیست؟ بگو من بد كنم و تو بد مكافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا به سوی خودت بخوان!» آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز میكند! این حكایت معجزهآسای مضحك بدتر از فحشهای نجمالدین رازی به مقام خیام توهین میكند، و افسانهی بچهگانهای است كه از روی ناشیگری به هم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوییم گویندهی آن چهارده رباعی محكم فلسفی كه با هزار زخم زبان و نیشخندههای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشك میریزد و از همان خدایی كه محكوم كرده، [با این زبان]، استغاثه میطلبد؟ شاید یك نفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها، این حكایت را ساخته تا اگر كسی به رباعیات تند او بربخورد به نظر عفو و بخشایش به گویندهی آن نگاه كند و برایش آمرزش بخواهد! 3 از این قبیل افسانهها دربارهی خیام زیاد است كه قابل ذكر نیست، و اگر همهی آنها جمعآوری بشود، كتاب مضحكی خواهد شد. فقط چیزی كه مهم است به این نكته برمیخوریم كه تأثیر فكر عالی خیام در یك محیط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسایی او بهتر راهنمایی میكند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجهی سوم و چهارم كه به او حمله كردهاند از زمان خیلی قدیم شروع شده و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افكار متضاد به دست میدهد. كسانی كه منافع خود را از افكار خیام در خطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب كردن فكر او كوشیدهاند. [با بررسی رباعیهای خیام] میتوانیم به طور صریح بگوییم كه خیام از سن شباب تا موقع مرگ، مادی، بدبین و ریبی بوده (و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده) و یك لحن تراژیك دارد كه به غیر از گویندهی همان رباعیات چهاردهگانهی سابق كس دیگری نمیتواند گفته باشد، و قیافهی ادبی و فلسفی او به طور كلی تغییر نكرده است. فقط در آخر عمر با یك جبر یأسآلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی كه ظاهراً خوشبینی به نظر میآید اتخاذ میكند. به طور خلاصه، این ترانههای چهار مصراعی كمحجم و پُرمعنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی میماند، باز هم میتوانستیم بفهمیم كه گویندهی این رباعیات در مقابل مسایل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فكر او را به دست بیاوریم. لهذا از روی میزان فوق، ما میتوانیم رباعیاتی كه منسوب به خیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. اما آیا این كار آسان است؟ سلاستِ طبع، شیوایی كلام، فكر روشن سرشار و فلسفهی موشكاف كه از خیام سراغ داریم به ما اجازه میدهد كه یقین كنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او كه در دست است، خیام شعر سروده كه از ب 4 ین بردهاند و آنهایی كه مانده به مرور ایام تغییرات كلی و اختلافات بیشمار پیدا كرده و روی گردانیده. علاوه بر بیمبالاتی و اشتباهات استنساخ كنندگان و تغییر دادن كلمات خیام، كه هر كسی به میل خودش در آنها تصرف و دستكاری كرده، تغییرات عمدی كه به دست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود. مثلاً، شادی بطلب كه حاصل عمر دمی است تقریباً در همهی نسخ نوشته «شادی مطلب». در صورتی كه ساختمان شعر و موضوعش خلاف آن را نشان میدهد. یك دلیل دیگر به افكار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است كه رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. رباعیاتی كه اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند، بدون یك جنبهی فلسفی یا نكتهی زننده و یا ناشی از افكار نپخته و افیونی است و سخنانی كه دارای معانی مجازی سست و درشت است، میشود با كمال اطمینان دور بزنیم. مثلاً آیا جای تعجب نیست كه در مجموعهی معمولی رباعیات خیام به این رباعی بربخوریم: ای آنكه گزیدهای تو دین زرتشت اسلام فكندهای تمام از پس و پشت تا كی نوشی باده و بینی رخ خوب؟ جایی بنشین عمر كه خواهندت كشت این رباعی تهدیدآمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و به او سوءقصد كردهاند؟ جای تردید است، چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خیام به نظر میآید. ولی در هر صورت قضاوت گوینده را دربارهی خیام و درجهی اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد. به هر حال، تا وقتی كه یك نسخهی خطی كه از حیث زمان و سندیت تقریباً مثل رباعیات سیزدهگانهی كتاب «مونس الاحرار» باشد به دست نیامده، یك حكم قطعی دربارهی ترانههای اصلی خیام دشوار است. به علاوه، شعرایی پیدا شدهاند كه رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی كردهاند كه از او تقلید بكنند ولی سلاستِ كلام آنها، هر قدر هم كامل باشد، اگر مضمون یك رباعی را مخالف سلیقه و عقیدهی خیام ببینیم با كمال جرأت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بكنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح و سلاستِ كامل و بیان ساده گفته شده؛ در استهزاء و گوشه كنایه خیلی شدید و بیپرواست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1 قديمي ترين شاعر زن ايراني 3 رابعه بنت كعب قديمي ترين شاعر زن حضور زنان در تاريخ ادبيات هم همچون ديگر علوم كمرنگ و نامحسوس بوده و به ندرت در تاريخ و گذشته آن نامي از زنان به عنوان بنيانگذار يك سبك يا مكتبي خاص برده شده است كه دليل آن به علت جامعه مردسالارانه و تعصبات مردانه چندان دور از ذهن نبوده است و حضور زنان در ادبيات و شعر هم كمرنگ بوده و به ندرت مي توان در كتب قديمي و تذكره ها نامي از زنان شاعر و اديب را مشاهده كرد. قديمي ترين شاعره كه در كتب از او نام برده شده، رابعه بنت كعب است كه متاسفانه در تمامي كتاب ها تعريف از او از چند خط نيز تجاوز نكرده است. شايد به علت همين باورهاي سخت آن زمان كه بسياري از كارها و اعمال براي زنان ناشايست مي دانستند، سرودن شعر و ابراز احساسات در قالب كلمات نيز در آن زمان كاري ناشايست و ناپسند بوده يا شايد زنان حق تحصيل يا خواندن و نوشتن نداشتند يا اگر خوش بينانه به اين موضوع نگاه كنيم كه شايد زناني شاعر بوده اند ولي به علت جو مردسالار آن زمان در كتاب هاي تذكره نامي از آنها برده نشده است. اولين شاعره زبان دري كه در تذكره ها از او نام برده شده است، رابعه بنت كعب قزداري است كه هم عصر شاعر و استاد شهير زبان فارسي رودكي بود و در نيمه اول قرن چهارم در بلخ حيات داشت. پدر او كه شخص فاضل و محترمي بود، در دوره سلطنت سامانيان در سيستان، بست، قندهار و بلخ حكومت مي كرد. از تاريخ تولد رابعه اطلاعي در دست نيست; ولي پاره اي از حيات او معلوم است.
3 اين دختر دانشمند در اثر توجه پدر توانست تعليمات خوبي را كسب كند و در زبان دري معلومات وسيعي حاصل كرد و چون ذوق شاعري داشت، شروع به سرودن اشعار شيرين كرد. عشقي كه رابعه نسبت به يكي از غلامان برادر خود در دل مي پردازد، بر سوز و شور اشعارش افزوده و آن را به پايه تكامل رسانيد. چون محبوب او غلامي بيش نبود و بنا بر آداب و رسوم آن دوران، رابعه نمي توانست اميدي به ازدواج با آن غلام داشته باشد، از زندگي و سعادت به كلي نااميد بوده، يگانه تسلي خاطر حزين او سرودن اشعار بود، كه در آن احساسات سوزان و هيجان روحي خود را بيان مي كرد. حارث، برادر رابعه كه بعد از مرگ پدر، حاكم بلخ شده بود، توسط يكي از غلامان خود كه صندوقچه بكتاش را دزديده، به جاي جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوز و گداز رابعه را يافته و از اين عشق آگاهي يافته، باوجود پاكي آن بر خواهر خود آشفته، حكم به قتل او داد و رابعه درسنين جواني، با دل پر آرمان با دنيايي كه از آن جز غم و ناكامي نصيبي نداشت، وداع كرد. اگر چه جز تعداد بسيار محدود چيزي از اشعار رابعه باقي نمانده ولي آن چيزي كه در دست است بر لياقت و ذوق ظريف او دلالت مي كند و ثابت مي سازد كه شيخ عطار و جامي در تمجيدي كه از اوكرده اند، مبالغه نكرده اند. نمونه اي از اشعاررابعه : عشق او بازاند آوردم به بند كوشش بسيار نامد سودمند عشق دريايي كرانه ناپديد كي توان كرد شنا، اي هوشمند ؟ 4 عشق را خواهي كه برپايان بري بس كه بپسنديد بايد ناپسند زشت بايد ديد و انگاريد خوب زهر بايد خورد و انگاريد قند توسني كردم، ندانستم همي كز كشيدن تنگ تر گردد كمند با اين وجود، در دست داشتن همين تعداد كم اشعار، بازگو كننده قدرت كلام و قريحه شاعرانه رابعه است و اين كه با درك وضع موجود و موقعيت اجتماعي زنان در آن دوران (به گونه اي كه به خاطر عشق حكم به قتل او مي دهند) تمامي اشعار گواهي از ديد باز و نگاه روشن وي به پيرامونش دارد. هرچند كه جاي بسي تاسف است كه تعداد اشعار او چندان قابل ملاحظه نيست و تعداد آنها انگشت شمار است و اين كه در تمام كتب تاريخي كه نام او آمده چيز زيادي از زندگي او در دست نيست ولي همين كافي است كه پس ازطي اين همه قرن، نام او توانسته جايگاه ثابتي را در كتاب هاي تاريخ ادبيات به عنوان اولين زن شاعركسب كند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
جواد محقق در سال 1333 در تهران به دنيا آمد.ادبيات فارسي از علاقه هاي او بود؛بنابراين در همين رشته ادامه تحصيل داد.او پس از چهار سال تدريس در مدارس شهري و روستايي کشورمان ايران در سال 1366 براي تدريس به کشورهاي ترکيه و پاکستان رفت و در سال 1369 به وطن بازگشت وي سيزده سال سردبيري ماهنامهي رشد معلم و چهار سال سردبيري رشد نوجوان را به عهده داشت.او هم اکنون سردبيرفصلنامهي رشد جوان است.محقق همکاري خود را با مطبوعات از سالهاي مدرسه آغاز کرده و آثارش که شامل شعر،داستان، گزارش،مقاله،گفتگو و مصاحبه است.دربيش از يکصد نشريه منتشر شده است و بيش بيست کتاب چاپ شده داردکه بعضي از آنها عبارتند از: قصه ي مرد بزرگ پاپتي،مردي چو آفتاب 1357-مثل من به انتظار 1374-علم و ايمان در گفتگو با دانشمندان 1377-گزيدهي شعرها 1379-خواب خوب 1381-در خانه ما 1381-مدرسه آسمان:چاپ دوغ ودروغ زير چاپ بچه ها بود. به ناچار در هر حال به آن احساس نياز مي کنيم يا علاقه داريم. اين نوع مطالعات ب يشتر شامل کتابهاي ادبي، هنري و حال و هواي آنها هم کاري ميکردم.اما از وقتي که به مجلهي رشد آمدم و صفحات گروه سني را جدي گرفتم .البته در حوزۀ بزرگسالان هم فعاليت ميکنم . *آيا به خاطر نوشتن براي بچه ها دورۀ خاصي را طي کرده ايد؟ نه مثل اکثر فعالان اين رشته به مدد مطا لعه شوق وذوق شخصي و احساس نياز شروع به کار کردم. از هر کس چيزي آموخته ام و از خود بچه ها بيشتر از همه بچه ها بهترين و صادق ترين معلمان يک شاعر يا يک نويسنده اند.*براي موفقيت در اين راه چه چيزهايي لازم است؟ به نظر من در اين راه چهار چيز لازم است:1- علاقه 2- استعداد 3- پشتکار4-امکانات. هر کدام از اين ضعيف باشد به همان نسبت توفيق کمتري نصيب آدم مي شود البته به نظر مي آيد که دو تاي وسطي از بقيه مهمتر است. بايد مثل يک مورچه، يک زنبور عسل،آرام، صبور، مقاوم و پرحوصله کار کرد و تجربه اندوخت.*شما چقدر از وقت تان را به مطاله اختصاص م ي دهيد؟ من از نوجواني بيشتر وقتم را کتاب ميخواندم در کلاس هاي درس، زنگ هاي تفريح، توي تاکسي يا اتبوس در صف نانوايي در انتظار دکتر،روزهاي تعطيل و تقريأ همه شبها قبل از خواب، هنوز هم علاوه بر مطالعاتي که هر روز به خاطر کار مطبوعات دارم،تمام شبها حداقل از ساعت دوازده تا بعد از دو نيمه شب مطالعه مي کنم.*چه کتابهايي مي خوانيد؟ سالها همه چيز مي خواندم حالا کمي موضوعات کتابهايم محدودتر شده است. بارها گفته و نوشته ام که همهي ما به سه نوع مطاله احتياج داريم:1- مطالعه شغلي که همان خواندن کتابهاي مربوط به شغل مان 2- مطالعه مذهب- که ساختار فکري و جهان بيني ما را تقويت مي کند و بايد و نبايدهاي زندگي را به ما ياد مي دهد و ما را از اشتبا هات مکرر باز مي دارد. 3- مطالعات ذوقي- يعني کتابهايي در بارۀ موضوعاتي که شايد در ميان دو نوع مطالعۀ قبل ي نباشد ولي آموزشهاي مختلف است.من هم در اين سه حوزه مطالعه ميکنم و بايد بگويم اين سه نوع مطالعه بايد همزمان پيش برود.*آيا براي شاعر يا نويسنده شدن بايد تحصيلات دانشگاهي خاصي داشت؟ خوشبختانه؛ خير اگر استعداد و علاقه و پشتکار داشته باشيم بدون رفتن به دانشگاه و يا با تحصيل در رشته هاي گناگون هم مي شود شاعر يا نويسنده و هنرمند شد. اتفاقأ بيشتر شاعران و نويسندگان ايران و جهان تحصيلات دانشگاهي نداشته و ندارند ويا موفقيتشان دراين رشتۀ ربطي به تحصيلات رسمي ودانشگاهي به معناي نداشتن تحقيق و مطالعۀ جدي تر خواندن و بيشتر تمرين کردن در آن رشته است که ضامن موفقيت است.*به نظر شما محبوب بودن با معروف بودن چه فرقي دارد؟ محبوب بودن يک ارزش است در حالي که معروف بودن و شهرت داشتن به خودي خود ارزش نيست اگر چه ظاهرا هر دو گروه مورد توجه مردم هستند يا قرار مي گيرند اما در ميان آنها فرق زيادي است. يک انسان منفي مثل کلاهبردار يا قاچاقچي مي تواند معروف و مشهور باشد هنر پ