لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
ارسطو جنسیت: مرد تولد و وفات: ( ... )س سیزدهم و چهاردهم قمری محل تولد: مشخص نیست. شهرت علمی و فرهنگی: خطاط وی از شکستهنویسان است. به خط وی قطعهای است به قلم کتابت خفی خوش که چنین رقم دارد: "...ارسطو در طهران تحریر کرد در حالت افسردگی و دلتنگی در منزل...نور چشم مکرم میرزا علی اکبر در قورخانهٔ مبارکه محض یادگاری قلمی شد ، الراجی ارسطو ، ۱۳۱۳". ارسطو و طرح طرح از نظر ارسطو آینده ای از روح و احساس است كه بر كالبد آثار ادبی دمیده می شود. ارسطو معتقد است در نمایشنامه ها تعدد شخصیت های مختلف نمی تواند در روند شكل گیری و حركت بخشی اثر تاثیر بگذارد. از نظر او می توان حتی با یك یا دو شخصیت نمایشنامه ای را به صحنه برد لیكن خلق حوادث متنوع و بی شمار لازم و غیرقابل اجتناب است. به عبارت ساده تر ارسطو برحضور عنصر حادثه در داستان و نمایشنامه ها بیشتر از حضور و نقش شخصیت ها معتقد است. البته او تراژدی را به جای آن كه یكی از شاخه های نمایشنامه در نظر بگیرد، یكی از انواع و قالب های ادبی می دانست. به همین دلیل صحنه های نمایشنامه ها را جزیی از اجرای نمایشنامه به حساب می آورد: «یك تراژدی بدون تماشاچی و هنرپیشه هم می تواند تاثیر برانگیز باشد.» معمولاً در یك نمایشنامه جنبه های مختلفی چون كنش و گفت وگو وجود دارد كه تنها برای اجرا شدن به روی صحنه مناسب است و ارزش آن تنها بر روی صحنه مشخص می شود. ارسطو به ماهیت نمایشنامه بیش از روش ارایه و القای آن، به تماشاچیان اهمیت می داد. برای او مهم ترین مساله در نمایش شرح حوادث با توجه به رابطه علی و توالی زمانی است. به همین دلیل از نظر ارسطو طرح نمایشنامه نباید كوتاه و خلاصه باشد. او می گفت كه یك نمایشنامه باید به تفصیل ارایه شود و اگر كوچكترین تغییری در طرح آن داده شود دیگر اثر قابل قبولی نخوهد بود. پس طبق نظریه ارسطو طرح نمایشنامه های شكسپیر كه غالباً از داستان ها و افسانه های كهن ایتالیایی اقتباس شده بود فاقد ارزش هستند؛ چرا كه شكسپیر طرح اولیه آثار خود را از آن ها اقتباس كرده بود و در طرح آن ها دست برده بود؛ هرچند كه طرح اقتباس شده با اصل آن شباهت های زیادی دارد، اما نمایشنامه هایی كه شكسپیر خالق آن است از لحاظ تكنیكی و ادبی از ارزش والایی برخوردار هستند. طبق نظریه ارسطو نمی توان شكسپیر را یكی از بزرگترین نمایشنامه نویسان جهان محسوب كرد، به همین ترتیب طرح نمایشنامه های «سوفوكلس» نیز طبق نظریه ارسطو قابل قبول نیستند، چون او نیز بنای آثار خود را اساطیر یونان و روم قرار داده است. طرح در نمایشنامه همچون دانه های زنجیری است كه حوادث را به هم متصل می سازد و آن ها را به سوی پایان نمایشنامه هدایت می كند. در این حالت خاص طرح روح تراژدی است آن چنان كه روح یك رمان است. در حالی كه در رمان های امروزی بیشتر برای عنصر شخصیت و ذهنیت او ارزش قایل هستند. نویسندگان معاصر می خواهند بیشتر ذهنیت شخصیت های خود را درشت نمایی كنند؛ البته آن ها به خود شخصیت ها علاقه مند نیستند، بلكه شخصیت های داستانی را به خاطر روح و روانشان و مشخص كردن گوشه های مبهم و تاریك ذهن بشر دوست دارند. آن ها می خواهند حتی تجربیات خاص خود را از طریق ذهن شخصیت ها مطرح سازند. به همین دلیل در بسیاری از داستان های جدید، نویسنده تمایل به تك گویی پیدا می كند. چنین مساله ای در قرن نوزدهم نیز یك بار به وجود آمد. در قرن ۱۹ در اروپا نمایشنامه نویسان غیرمتحرك، شخصیت های نمایش را به تك گویی واداشتند. آشكار است كه بین رمان های جدید و نمایشنامه های قدیم تناوب چشمگیری وجود دارد. به همین دلیل نظرات ارسطو را به طور كامل نمی توان به تمامی قالب های ادبی تعمیم داد. به طور مثال رمان «اِما» نوشته جین آستین شباهتی با تراژدی سوفوكلس ندارد. شكسپیر در نمایشنامه هاملت كلیه مفاهیم اخلاقی و مسایل مختلف را از طریق حادثه و كنش های داستانی نشان داده است. در صورتی كه در رمان های جدید چون «اولیس» نوشته ج یمزجویس فردیت و ذهنیت شخصیت ها مطرح است. ارسطو عناصر اصلی نمایشنامه را به ترتیب اهمیت این گونه ارایه داده است. او ابتدا طرح را مهم ترین عنصر قلمداد كرده است بعد از آن شخصیت از نظر ارسطو دارای اهمیت است و پس از آن تفكر و ایده موجود در نمایشنامه. در مرحله آخر ارسطو به نثر و شیوه نگارش اثر توجه دارد او تنها بر این چند عنصر اشاره كرد و از نحوه شكل گیری و ارتباط منطقی بین آن ها سخنی نگفته است. در حقیقت ارسطو طرح را تعریف كرده است ولی از جنبه تخصصی اجزای آن را مورد بررسی قرار نداده است. ارسطو می گوید تراژدی تقلید از یك حادثه ناگوار است. او تراژدی را به سه بخش عمده شروع وسط و پایان تقسیم كرده است. از نظر او شروع، یك نمایشنامه تراژدی بخشی است كه وجودش لازم به وجود بخش دیگری نیست. ارسطو شروع یك نمایشنامه را متكی بر خود می داند و می گوید شروع داستان هیچ ارتباطی با دیگر بخش های داستان ندارد. بخش وسط حتماً باید بعد از بخش اول بیاید و تكمیل كننده آن باشد. بخش پایان در حقیقت نتیجه گیری و پایان نمایشنامه است. طبق گفته او یك طرح منسجم نباید در هر لحظه و هر مكانی شروع شود و به پایان رسد، بلكه باید طبق قانون از پیش تعیین شده باشد. اندازه یك اثر باید مشخص باشد و تا آن جایی داستان پیش رود كه در حافظه بماند. البته ارسطو درباره طولانی بودن نمایشنامه بر این اصل نیز معتقد بود كه شخصیت اصلی باید از موقعیت خوب به بد و یا برعكس برسد و تا زمانی كه تغییری بزرگ در زندگی اش رخ نداده نمایشنامه نباید به پایان رسد. ارسطو در ایران حكایت ترجمه فارسی آثار ارسطو با ترجمه رساله «درباره نفس» او توسط افضل الدین كاشانی (بابا افضل)، در قرن هفتم هجری آغاز می شود. افضل الدین كاشانی تلخیصی از یكی از شروحی كه بر ترجمه عربی اسحق بن حنین از این رساله نوشته شده بود را به فارسی نقل كرده است. البته این ترجمه همیشه با اصل كلام ارسطو مطابق نیست و قطعاتی از شرح را نیز دربرمی گیرد. افضل الدین كاشانی همچنین رساله دیگری منسوب به ارسطو را با عنوان «كتاب التفاحه» یا «تفاحیه» از منابع عربی به فارسی برگردانده است. قدما بر این باور بودند كه این رساله حاصل بحث و گفت وگوهایی است كه ارسطو در آخرین لحظات عمر خود، در بستر بیماری با شاگردانش انجام داده است. این رساله در قرون وسطای میلادی با عنوان «سیب نامه» شهرت داشته است، اما امروزه آن را منحول (مجعول) می دانند. هر دو رساله در مجموعه مصنفات بابا افضل كاشانی، به تصحیح آقایان مجتبی مینوی و یحیی مهدوی در سال ۱۳۳۷ به طبع رسیده است. اما ترجمه صحیح و امروزین درباره نفس در سال ۱۳۴۹ به قلم علیمراد داوودی منتشر شده است. اما سرآغاز ترجمه های امروزین آثار ارسطو، ترجمه كتاب «سیاست» او توسط حمید عنایت در سال ۱۳۳۷ بود. در همان ایام، «فن شعر» (بوطیقا)، با سه ترجمه مختلف از آقایان سهیل افنان (محقق و اسلام شناس تركیه ای تبار)، فتح الله مجتبایی و عبدالحسین زرین كوب انتشار یافت. در سال ۱۳۴۳ نیز «اصول حكومت آتن» را محمدابراهیم باستانی پاریزی ترجمه كرد. «اخلاق نیكوماخوسی» مهمترین اثر اخلاقی ارسطو، به طور كامل در سال ۱۳۵۶ توسط ابوالقاسم پورحسینی ترجمه شد. اما بخش هایی از این كتاب نیز حدود یك دهه پیشتر، در سه اثر مستقل، توسط صلاح الدین سلجوقی (چاپ كابل) و ع. احمدی در كتاب «فلسفه اجتماعی» و هوشنگ آذری ترجمه شده بودند كه بعضاً از ترجمه پورحسینی دقیق تر هم بودند. «فیزیك» (سماع طبیعی) ارسطو با عنوان «طبیعیات» در سال ۱۳۶۳ ترجمه شد. «متافیزیك» (مابعدالطبیعه) نیز در سال ۱۳۶۶ با ترجمه شرف الدین خراسانی از روی متن یونانی انتشار یافت. محمدحسن لطفی این سه اثر سترگ پیش گفته ارسطو (اخلاق نیكوماخوسی، فیزیك و متافیزیك) را یك بار دیگر در سال ۱۳۷۸ به فارسی برگرداند. گفتنی است مقاله نخست متاف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 59 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1-درباب شعروتقلید سخن ما درباره شعرو انواع آن است، و اینکه خاصیت هر یک از آ« انواع چیست و افسانه شعر را چگونه باید ساخت تا شعر خوب باشد، آنگاه سخن از اجزاء و از سایر اموری که به این بحث مربوط است خواهیم راند وبا رعایت ترتیب طبیعی نخست از ان امری آغاز می کنیم که به حسب ترتیب مقدم هست. شعر حماسی و شعر تراژدی و همچنین شعر کمدی ونظم دیتی رامب و همچنین بخش عمده هنر نی زدن و چنگ نواختن به طور کلی انواع تقلید به شمار می آیند. اما در عین حال در سه جهت با یکدیگر تفاوت دارند، زیرا با وسایل تقلید در آنها مختلف است، یا موضوع متفاوت است ویا شیوه تقلید در آن ها تفاوت دارد. همان گونه که پاره ای مردم، بسیاری از چیزها را که از طریق صنعت ویا بر سبیل عادت، تصویر می کنند به وسیله الوان و نقوش تقلید می نمایند، و بعضی دیگر آ« گونه چیزها را به وسیله اصوات تقلید می کنند، در هنرهای مذکور هم کار بر همین منوال است . تمام این هنر ها چیزها را به وسیله ایقاع و لغظ و آهنگ تقلید می کنند. نهایت آنکه این وسایل را گاهی با هم جمع می دارند و گاه جدا از یکدیگر به کار می برند، چنانکه در نی زدن و چنگ نواختن و هنرهایی از این گونه همچون هنز نواختن نی هایی که چند لوله دارد ، تقلید تنها به وسیله آهنگ و ایقاع انجام می گردد. در صورتیکه رقص فقط به وسیله ایقاع، وبدون آهنگ انجام می پذیرد و سبب این امر آن است که رقاصان به مدد ایقاع هایی که اشکال رقص تعبیر و بیان آنهاست طبایع اشخاص و آنچه را آنها انجام می دهند یا از آن رنج می برند تقلید می نمایند . اما آن گونه هنر که به وسیله لفظ تقلید از امور می کند، خواه آن لفظ به صورت نثر باشد یا شعر ، وآن شعر هم خواه مرکب باشد از انواع و خواه نوعی واحد باشد تا هب امروز نام خاصی ندارد و هیچ لفظ مشترکی نیست که آن را بتوان به یطور یکسان، هم بر اداهای مقلدانه سوفرون و کسنارک اطلاق کرد وهم بر مکالمات سقراط ، یا اینکه هم برداستانهایی که در وزن ثلاثی سروده می شود و هم بر مکالمات اطلاق نمود وهم بر اشعاری که در مراثی ساخته می شود و امثال آنها، الا آنکه مردم را عادت بر این است که بین نوع اشعار و اوزان آنها حکم به اتحاد می کنند و بدین ملاحظه بعضی گویندگان را مرثیه پرداز و بعضی از حماسه سرا نام می نهند اما لفظ شاعر را بر همه اطلاق می کنند. لیکن آنها را نه از بابت موضوع و ماهیت کارشان شاعر می خوانند، بلکه فقط از بابت وزنی که در سخنان خویش به کار می برند چنانکه اگر کسی هم مطلبی از مقوله علم طب یا حکمت طبیعی را به سخن موزون اداکند برسبیل عادت او را نیز شاعر می خوانند. در صورتیکه بین سخن هومر و سخن انباذ قلس جزدر وزن هیچ شباهت ونیست و از انی رو صواب آن است که ازین دو یکی ار شاعر بخوانیم و آن دیگر را اگر حکیم طبیعی بخوانیم اولیتر است ، و همچنین اگر کسی اثری به وجود بیاورد که از مقوله تقلید باشد، و در آ« تمام اوزان مختلف را به هم در آمیزد چنانکه خرمون منظومه کنتورس ار ساخته است و اوزان مختلف را در آن بهم آمیخته است باید او را نیز شاعر بخوانیم، این هاست تفاوت هایی که در انی امورد باید در نظر گرفت . از فنون و هنرها بعضی هم هستند که تمام وسایل سابق الذکر را ، چون ایقاع و آواز و وزن به کارمی برند. مثل اشعار دیتی رامب، نوموس، تراژدی و هم کمدی، الا آنکه بعضی از این فنون، وسایل سه گانه ، مذکور را با هم به کار می برند و بعضی هر یک را جداگانه 2- انواع شعر کسانیکه تقلید می کنند کارشان توصیف کردارهای اشخاص است و این اشخاص نیز به حکم ضرورت یا نیکانند یا بدان چون اختلاف در سیرت تقریباً همواره به همین دو گونه منتهی می شود از آنکه تفاوت مردم همه در نیکو کاری و بدکاری است. اما کسانی را که شاعران وصف می کنند یا از حیث سیرت انها را برتر از آنچه هستند توصیف می کنند، یا فروتر از آنچه هستند و یا آنها را به حد میانه وصف می کنند و در این باب شاعران نظیر نقاشانند. چنانکه پولی گنوت ، فی المثل مردم را بهتر از آنچه در واقع هستند تصویر می کرد و پوزون ، انها را بدتر از آنچه هستند تصویر می نمود. اما دیونی سیوس آنها را به همان گونه ، که در واقع چنان اند، نمایش می داد . ازین جا پیداست که هر یکی از انواع تقلید که آنها را برشمردیم از همنی جهات با یکدیگر تفاوت ها دارند و برحسب تفاوت موضوع با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند. بدینگونه در رقص ودر نی زدن ودر چنگ نواختن نیز، همین تفاوت ها ممکن است پیش بیاید و همچنین در نثر وهم در شعری که با آواز همراه نباشد. چنانکه هومر فی المثل اشخاص داستان خویش را برتر از آنچه هستند تصویر می نماید و کلیو فون آنهارا چنان که هستند تصویر می نماید. اما همگون که از اهل ثاسوس بوده است و اولین سازنده اشعار پارودیا است، و همچنین نیکوخارس سازنده منظومه دییلیاد هر دو اشخاص داستان خویش را پست تر از آنچه هستند نمایش می دهد و این اختلاف در دیتی رامب و نوموس هم هست. چه ، دراین دوشیوه هم ممکن است مردم و اشخاص داستان به همان شیوه ای تصویر کرد که تیموثه و فیلوکس دز تصویر سیکلوپ ها کرده اند، و همین تفاوت است که تراژدی را هم از کمدی جدا می کند، زیرا این یکی مردم را فروتر از آنچه هستند تصویر می کند و آن دیگر برتر و بالاتر . 3-انواع تقلید تفاویت دیگر نیز بین این هنرها هست و آن مربوط است به شیوه ای که هر یک از آنها درتقلید دارند. چون ، شاعر در عین آنکه موضوع واحدی را با وسایل واحد ومشابه تقلید می کند، ممکن است آن را به صورت روایت از زبان دیگری نقل کند، چنانکه هومر کرده است. یا آنکه از زبان خود گوینده و بی مداخله شخص راوی آن را نقل نماید ، ویا ممکن است که تمام اشخاص داستان را در حین حر کت ودر حال عمل تصویر بنماید. این هاست تفاوت های سه گانه ای که در انواع تقلید –چنانکه در آغاز سخن گفتیم – وجود دارد. تفاوت هایی که مربوط است به وسایط تقلید، به موضوع تقلید ، و به شیوه تقلید . بدین ترتیب، از یک نظر می توان گفت سوفو کل و هومر هر دو یک نوع تقلید می کنند، چون موضوع تقلید هر دو اعمال و اطوار اشخاصی است که برتر و بالاتر از ما هستند، و از جهت دیگر نیز می توان گفت سوفوکل و اریستوفان هر دویک نوع تقلید می کنند چون هر دوشان اعمال و اطوار اشخاصی را تقلید می کنند که درحال عمل و حرکت هستند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
ارسطو جنسیت: مرد تولد و وفات: ( ... )س سیزدهم و چهاردهم قمری محل تولد: مشخص نیست. شهرت علمی و فرهنگی: خطاط وی از شکستهنویسان است. به خط وی قطعهای است به قلم کتابت خفی خوش که چنین رقم دارد: "...ارسطو در طهران تحریر کرد در حالت افسردگی و دلتنگی در منزل...نور چشم مکرم میرزا علی اکبر در قورخانهٔ مبارکه محض یادگاری قلمی شد ، الراجی ارسطو ، ۱۳۱۳". ارسطو و طرح طرح از نظر ارسطو آینده ای از روح و احساس است كه بر كالبد آثار ادبی دمیده می شود. ارسطو معتقد است در نمایشنامه ها تعدد شخصیت های مختلف نمی تواند در روند شكل گیری و حركت بخشی اثر تاثیر بگذارد. از نظر او می توان حتی با یك یا دو شخصیت نمایشنامه ای را به صحنه برد لیكن خلق حوادث متنوع و بی شمار لازم و غیرقابل اجتناب است. به عبارت ساده تر ارسطو برحضور عنصر حادثه در داستان و نمایشنامه ها بیشتر از حضور و نقش شخصیت ها معتقد است. البته او تراژدی را به جای آن كه یكی از شاخه های نمایشنامه در نظر بگیرد، یكی از انواع و قالب های ادبی می دانست. به همین دلیل صحنه های نمایشنامه ها را جزیی از اجرای نمایشنامه به حساب می آورد: «یك تراژدی بدون تماشاچی و هنرپیشه هم می تواند تاثیر برانگیز باشد.» معمولاً در یك نمایشنامه جنبه های مختلفی چون كنش و گفت وگو وجود دارد كه تنها برای اجرا شدن به روی صحنه مناسب است و ارزش آن تنها بر روی صحنه مشخص می شود. ارسطو به ماهیت نمایشنامه بیش از روش ارایه و القای آن، به تماشاچیان اهمیت می داد. برای او مهم ترین مساله در نمایش شرح حوادث با توجه به رابطه علی و توالی زمانی است. به همین دلیل از نظر ارسطو طرح نمایشنامه نباید كوتاه و خلاصه باشد. او می گفت كه یك نمایشنامه باید به تفصیل ارایه شود و اگر كوچكترین تغییری در طرح آن داده شود دیگر اثر قابل قبولی نخوهد بود. پس طبق نظریه ارسطو طرح نمایشنامه های شكسپیر كه غالباً از داستان ها و افسانه های كهن ایتالیایی اقتباس شده بود فاقد ارزش هستند؛ چرا كه شكسپیر طرح اولیه آثار خود را از آن ها اقتباس كرده بود و در طرح آن ها دست برده بود؛ هرچند كه طرح اقتباس شده با اصل آن شباهت های زیادی دارد، اما نمایشنامه هایی كه شكسپیر خالق آن است از لحاظ تكنیكی و ادبی از ارزش والایی برخوردار هستند. طبق نظریه ارسطو نمی توان شكسپیر را یكی از بزرگترین نمایشنامه نویسان جهان محسوب كرد، به همین ترتیب طرح نمایشنامه های «سوفوكلس» نیز طبق نظریه ارسطو قابل قبول نیستند، چون او نیز بنای آثار خود را اساطیر یونان و روم قرار داده است. طرح در نمایشنامه همچون دانه های زنجیری است كه حوادث را به هم متصل می سازد و آن ها را به سوی پایان نمایشنامه هدایت می كند. در این حالت خاص طرح روح تراژدی است آن چنان كه روح یك رمان است. در حالی كه در رمان های امروزی بیشتر برای عنصر شخصیت و ذهنیت او ارزش قایل هستند. نویسندگان معاصر می خواهند بیشتر ذهنیت شخصیت های خود را درشت نمایی كنند؛ البته آن ها به خود شخصیت ها علاقه مند نیستند، بلكه شخصیت های داستانی را به خاطر روح و روانشان و مشخص كردن گوشه های مبهم و تاریك ذهن بشر دوست دارند. آن ها می خواهند حتی تجربیات خاص خود را از طریق ذهن شخصیت ها مطرح سازند. به همین دلیل در بسیاری از داستان های جدید، نویسنده تمایل به تك گویی پیدا می كند. چنین مساله ای در قرن نوزدهم نیز یك بار به وجود آمد. در قرن ۱۹ در اروپا نمایشنامه نویسان غیرمتحرك، شخصیت های نمایش را به تك گویی واداشتند. آشكار است كه بین رمان های جدید و نمایشنامه های قدیم تناوب چشمگیری وجود دارد. به همین دلیل نظرات ارسطو را به طور كامل نمی توان به تمامی قالب های ادبی تعمیم داد. به طور مثال رمان «اِما» نوشته جین آستین شباهتی با تراژدی سوفوكلس ندارد. شكسپیر در نمایشنامه هاملت كلیه مفاهیم اخلاقی و مسایل مختلف را از طریق حادثه و كنش های داستانی نشان داده است. در صورتی كه در رمان های جدید چون «اولیس» نوشته ج یمزجویس فردیت و ذهنیت شخصیت ها مطرح است. ارسطو عناصر اصلی نمایشنامه را به ترتیب اهمیت این گونه ارایه داده است. او ابتدا طرح را مهم ترین عنصر قلمداد كرده است بعد از آن شخصیت از نظر ارسطو دارای اهمیت است و پس از آن تفكر و ایده موجود در نمایشنامه. در مرحله آخر ارسطو به نثر و شیوه نگارش اثر توجه دارد او تنها بر این چند عنصر اشاره كرد و از نحوه شكل گیری و ارتباط منطقی بین آن ها سخنی نگفته است. در حقیقت ارسطو طرح را تعریف كرده است ولی از جنبه تخصصی اجزای آن را مورد بررسی قرار نداده است. ارسطو می گوید تراژدی تقلید از یك حادثه ناگوار است. او تراژدی را به سه بخش عمده شروع وسط و پایان تقسیم كرده است. از نظر او شروع، یك نمایشنامه تراژدی بخشی است كه وجودش لازم به وجود بخش دیگری نیست. ارسطو شروع یك نمایشنامه را متكی بر خود می داند و می گوید شروع داستان هیچ ارتباطی با دیگر بخش های داستان ندارد. بخش وسط حتماً باید بعد از بخش اول بیاید و تكمیل كننده آن باشد. بخش پایان در حقیقت نتیجه گیری و پایان نمایشنامه است. طبق گفته او یك طرح منسجم نباید در هر لحظه و هر مكانی شروع شود و به پایان رسد، بلكه باید طبق قانون از پیش تعیین شده باشد. اندازه یك اثر باید مشخص باشد و تا آن جایی داستان پیش رود كه در حافظه بماند. البته ارسطو درباره طولانی بودن نمایشنامه بر این اصل نیز معتقد بود كه شخصیت اصلی باید از موقعیت خوب به بد و یا برعكس برسد و تا زمانی كه تغییری بزرگ در زندگی اش رخ نداده نمایشنامه نباید به پایان رسد. ارسطو در ایران حكایت ترجمه فارسی آثار ارسطو با ترجمه رساله «درباره نفس» او توسط افضل الدین كاشانی (بابا افضل)، در قرن هفتم هجری آغاز می شود. افضل الدین كاشانی تلخیصی از یكی از شروحی كه بر ترجمه عربی اسحق بن حنین از این رساله نوشته شده بود را به فارسی نقل كرده است. البته این ترجمه همیشه با اصل كلام ارسطو مطابق نیست و قطعاتی از شرح را نیز دربرمی گیرد. افضل الدین كاشانی همچنین رساله دیگری منسوب به ارسطو را با عنوان «كتاب التفاحه» یا «تفاحیه» از منابع عربی به فارسی برگردانده است. قدما بر این باور بودند كه این رساله حاصل بحث و گفت وگوهایی است كه ارسطو در آخرین لحظات عمر خود، در بستر بیماری با شاگردانش انجام داده است. این رساله در قرون وسطای میلادی با عنوان «سیب نامه» شهرت داشته است، اما امروزه آن را منحول (مجعول) می دانند. هر دو رساله در مجموعه مصنفات بابا افضل كاشانی، به تصحیح آقایان مجتبی مینوی و یحیی مهدوی در سال ۱۳۳۷ به طبع رسیده است. اما ترجمه صحیح و امروزین درباره نفس در سال ۱۳۴۹ به قلم علیمراد داوودی منتشر شده است. اما سرآغاز ترجمه های امروزین آثار ارسطو، ترجمه كتاب «سیاست» او توسط حمید عنایت در سال ۱۳۳۷ بود. در همان ایام، «فن شعر» (بوطیقا)، با سه ترجمه مختلف از آقایان سهیل افنان (محقق و اسلام شناس تركیه ای تبار)، فتح الله مجتبایی و عبدالحسین زرین كوب انتشار یافت. در سال ۱۳۴۳ نیز «اصول حكومت آتن» را محمدابراهیم باستانی پاریزی ترجمه كرد. «اخلاق نیكوماخوسی» مهمترین اثر اخلاقی ارسطو، به طور كامل در سال ۱۳۵۶ توسط ابوالقاسم پورحسینی ترجمه شد. اما بخش هایی از این كتاب نیز حدود یك دهه پیشتر، در سه اثر مستقل، توسط صلاح الدین سلجوقی (چاپ كابل) و ع. احمدی در كتاب «فلسفه اجتماعی» و هوشنگ آذری ترجمه شده بودند كه بعضاً از ترجمه پورحسینی دقیق تر هم بودند. «فیزیك» (سماع طبیعی) ارسطو با عنوان «طبیعیات» در سال ۱۳۶۳ ترجمه شد. «متافیزیك» (مابعدالطبیعه) نیز در سال ۱۳۶۶ با ترجمه شرف الدین خراسانی از روی متن یونانی انتشار یافت. محمدحسن لطفی این سه اثر سترگ پیش گفته ارسطو (اخلاق نیكوماخوسی، فیزیك و متافیزیك) را یك بار دیگر در سال ۱۳۷۸ به فارسی برگرداند. گفتنی است مقاله نخست متاف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 59 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1-درباب شعروتقلید سخن ما درباره شعرو انواع آن است، و اینکه خاصیت هر یک از آ« انواع چیست و افسانه شعر را چگونه باید ساخت تا شعر خوب باشد، آنگاه سخن از اجزاء و از سایر اموری که به این بحث مربوط است خواهیم راند وبا رعایت ترتیب طبیعی نخست از ان امری آغاز می کنیم که به حسب ترتیب مقدم هست. شعر حماسی و شعر تراژدی و همچنین شعر کمدی ونظم دیتی رامب و همچنین بخش عمده هنر نی زدن و چنگ نواختن به طور کلی انواع تقلید به شمار می آیند. اما در عین حال در سه جهت با یکدیگر تفاوت دارند، زیرا با وسایل تقلید در آنها مختلف است، یا موضوع متفاوت است ویا شیوه تقلید در آن ها تفاوت دارد. همان گونه که پاره ای مردم، بسیاری از چیزها را که از طریق صنعت ویا بر سبیل عادت، تصویر می کنند به وسیله الوان و نقوش تقلید می نمایند، و بعضی دیگر آ« گونه چیزها را به وسیله اصوات تقلید می کنند، در هنرهای مذکور هم کار بر همین منوال است . تمام این هنر ها چیزها را به وسیله ایقاع و لغظ و آهنگ تقلید می کنند. نهایت آنکه این وسایل را گاهی با هم جمع می دارند و گاه جدا از یکدیگر به کار می برند، چنانکه در نی زدن و چنگ نواختن و هنرهایی از این گونه همچون هنز نواختن نی هایی که چند لوله دارد ، تقلید تنها به وسیله آهنگ و ایقاع انجام می گردد. در صورتیکه رقص فقط به وسیله ایقاع، وبدون آهنگ انجام می پذیرد و سبب این امر آن است که رقاصان به مدد ایقاع هایی که اشکال رقص تعبیر و بیان آنهاست طبایع اشخاص و آنچه را آنها انجام می دهند یا از آن رنج می برند تقلید می نمایند . اما آن گونه هنر که به وسیله لفظ تقلید از امور می کند، خواه آن لفظ به صورت نثر باشد یا شعر ، وآن شعر هم خواه مرکب باشد از انواع و خواه نوعی واحد باشد تا هب امروز نام خاصی ندارد و هیچ لفظ مشترکی نیست که آن را بتوان به یطور یکسان، هم بر اداهای مقلدانه سوفرون و کسنارک اطلاق کرد وهم بر مکالمات سقراط ، یا اینکه هم برداستانهایی که در وزن ثلاثی سروده می شود و هم بر مکالمات اطلاق نمود وهم بر اشعاری که در مراثی ساخته می شود و امثال آنها، الا آنکه مردم را عادت بر این است که بین نوع اشعار و اوزان آنها حکم به اتحاد می کنند و بدین ملاحظه بعضی گویندگان را مرثیه پرداز و بعضی از حماسه سرا نام می نهند اما لفظ شاعر را بر همه اطلاق می کنند. لیکن آنها را نه از بابت موضوع و ماهیت کارشان شاعر می خوانند، بلکه فقط از بابت وزنی که در سخنان خویش به کار می برند چنانکه اگر کسی هم مطلبی از مقوله علم طب یا حکمت طبیعی را به سخن موزون اداکند برسبیل عادت او را نیز شاعر می خوانند. در صورتیکه بین سخن هومر و سخن انباذ قلس جزدر وزن هیچ شباهت ونیست و از انی رو صواب آن است که ازین دو یکی ار شاعر بخوانیم و آن دیگر را اگر حکیم طبیعی بخوانیم اولیتر است ، و همچنین اگر کسی اثری به وجود بیاورد که از مقوله تقلید باشد، و در آ« تمام اوزان مختلف را به هم در آمیزد چنانکه خرمون منظومه کنتورس ار ساخته است و اوزان مختلف را در آن بهم آمیخته است باید او را نیز شاعر بخوانیم، این هاست تفاوت هایی که در انی امورد باید در نظر گرفت . از فنون و هنرها بعضی هم هستند که تمام وسایل سابق الذکر را ، چون ایقاع و آواز و وزن به کارمی برند. مثل اشعار دیتی رامب، نوموس، تراژدی و هم کمدی، الا آنکه بعضی از این فنون، وسایل سه گانه ، مذکور را با هم به کار می برند و بعضی هر یک را جداگانه 2- انواع شعر کسانیکه تقلید می کنند کارشان توصیف کردارهای اشخاص است و این اشخاص نیز به حکم ضرورت یا نیکانند یا بدان چون اختلاف در سیرت تقریباً همواره به همین دو گونه منتهی می شود از آنکه تفاوت مردم همه در نیکو کاری و بدکاری است. اما کسانی را که شاعران وصف می کنند یا از حیث سیرت انها را برتر از آنچه هستند توصیف می کنند، یا فروتر از آنچه هستند و یا آنها را به حد میانه وصف می کنند و در این باب شاعران نظیر نقاشانند. چنانکه پولی گنوت ، فی المثل مردم را بهتر از آنچه در واقع هستند تصویر می کرد و پوزون ، انها را بدتر از آنچه هستند تصویر می نمود. اما دیونی سیوس آنها را به همان گونه ، که در واقع چنان اند، نمایش می داد . ازین جا پیداست که هر یکی از انواع تقلید که آنها را برشمردیم از همنی جهات با یکدیگر تفاوت ها دارند و برحسب تفاوت موضوع با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند. بدینگونه در رقص ودر نی زدن ودر چنگ نواختن نیز، همین تفاوت ها ممکن است پیش بیاید و همچنین در نثر وهم در شعری که با آواز همراه نباشد. چنانکه هومر فی المثل اشخاص داستان خویش را برتر از آنچه هستند تصویر می نماید و کلیو فون آنهارا چنان که هستند تصویر می نماید. اما همگون که از اهل ثاسوس بوده است و اولین سازنده اشعار پارودیا است، و همچنین نیکوخارس سازنده منظومه دییلیاد هر دو اشخاص داستان خویش را پست تر از آنچه هستند نمایش می دهد و این اختلاف در دیتی رامب و نوموس هم هست. چه ، دراین دوشیوه هم ممکن است مردم و اشخاص داستان به همان شیوه ای تصویر کرد که تیموثه و فیلوکس دز تصویر سیکلوپ ها کرده اند، و همین تفاوت است که تراژدی را هم از کمدی جدا می کند، زیرا این یکی مردم را فروتر از آنچه هستند تصویر می کند و آن دیگر برتر و بالاتر . 3-انواع تقلید تفاویت دیگر نیز بین این هنرها هست و آن مربوط است به شیوه ای که هر یک از آنها درتقلید دارند. چون ، شاعر در عین آنکه موضوع واحدی را با وسایل واحد ومشابه تقلید می کند، ممکن است آن را به صورت روایت از زبان دیگری نقل کند، چنانکه هومر کرده است. یا آنکه از زبان خود گوینده و بی مداخله شخص راوی آن را نقل نماید ، ویا ممکن است که تمام اشخاص داستان را در حین حر کت ودر حال عمل تصویر بنماید. این هاست تفاوت های سه گانه ای که در انواع تقلید –چنانکه در آغاز سخن گفتیم – وجود دارد. تفاوت هایی که مربوط است به وسایط تقلید، به موضوع تقلید ، و به شیوه تقلید . بدین ترتیب، از یک نظر می توان گفت سوفو کل و هومر هر دو یک نوع تقلید می کنند، چون موضوع تقلید هر دو اعمال و اطوار اشخاصی است که برتر و بالاتر از ما هستند، و از جهت دیگر نیز می توان گفت سوفوکل و اریستوفان هر دویک نوع تقلید می کنند چون هر دوشان اعمال و اطوار اشخاصی را تقلید می کنند که درحال عمل و حرکت هستند.